دوشنبه ٦/شهريور/١٣٨٦-٢٧/آگوست/٢٠٠٧
طبق اسطورههاي ايراني و آن طور كه در شاهنامه نيز آمده، فريدون شاه جهان بود و سه پسر داشت به نامهاي تور (تورج)، سرم يا سلم (Sarm/Salm) و ايرج. وي پيش از مرگ خود، قلمرو فرمانروايياش را بين سه پسرش تقسيم كرد:
آن سوي رود جيحون به تور داده و توران ناميده شد.
روم و خاور (غرب) به سلم داده شد.
بزرگترين و بهترين پاره به كوچكترين پسر و دلبند فريدون يعني ايرج داده شد.
نهفته چو بیرون کشید از نهان --------- به سه بخش کرد آفریدون جهان
یکی روم و خاور دگر ترک و چین ------ سیم دشت گردان و ایرانزمین
نخستین به سلم اندرون بنگرید -------- همه روم و خاور مراو را سزید
دگر تور را داد توران زمین -------- ورا کرد سالار ترکان و چین
از ایشان چو نوبت به ایرج رسید ------- مر او را پدر شاه ایران گزید
هم ایران و هم دشت نیزهوران -------- هم آن تخت شاهی و تاج سران
بدو داد کاو را سزا بود تاج -------- همان کرسی و مهر و آن تخت عاج
پس از مدتي دو برادر بزرگتر از اين تقسيم ناراضي شدند و دشمني تورج و سلم با ايرج از همين جا شروع ميشود و در نهايت نيز دو برادر در يك توطئه ايرج را ميكشند. منوچهر پسر ايرج، شاه ايران ميشود و انتقام پدر را ميگيرد.
همان طور كه ميبينيم ايرج و تورج برادر اند. يعني ايرانيان و تورانيان از يك خانواده بودهاند. در اوستا نيز توران به صورت توره آمده است كه نام گروهي از اقوام هندوايراني بوده است. بررسي نامهاي تورانيان نيز نشان ميدهد كه اين نامها ريشههاي هندوايراني دارند (افراسياب، گرسيوز، گستهم، هومان، ارجاسپ، ...) بر اساس نظر تاريخدانان و زبانشناسان نيز تورانيان از اقوام هندوايراني بودند.
در زمان ساسانيان و از سدهي پنجم ميلادي، اقوام ترك و آلتايي از صحراها به سوي جيحون پيشروي كرده و ايرانيان را از آن سرزمينها راندند. اما نام توران همچنان بر آن سرزمينها ماند و در زمان ساسانيان مردم همچنان به ساكنان آنجا توراني ميگفتند. از اين رو تركان به اشتباه توراني خوانده شدند. و فردوسي نيز در شاهنامه بر اساس منابع ساساني خود اين مترادف بودن ترك و توراني را برقرار نگه داشت و آن را به تورانيان پيش از ساسانيان نيز تعميم داد.
در اواخر سدهي نوزدهم ميلادي اروپاييان كه در پي شكست دولت عثماني بودند به حيلههاي گوناگوني متوسل شدند از جمله تلاش براي ايجاد تفرقه. از يك سو به تحريك عربهاي ساكن سرزمينهاي عثماني پرداختند و داستان پاراعربگرايي (پانعربيسم) را ساختند و از سوي ديگر براي تجزيهي ايران داستان پاراتركگرايي (پان تركيسم) را. اين ”دانشمندان“ اروپايي توانستند گروهي را فريفته و به آرزوي خود برسند.
پاراتركگرايان نام پاراتورانگرا (پان تورانيست) را بر خود نهادهاند و مدعي هستند كه تمام تمدنهاي دنيا از سومر و اتروسكن (Etruscan) و حتا يونان و مادها و ارمنيان گرفته، تا عثماني همه به دست تركان ايجاد شده است. آنان حتا فنلانديها و بوميان امريكا را نيز توراني/ترك ميدانند! حال آن كه حضور تركان در تاريخ جهان از سدهي پنجم ميلادي شروع ميشود.
يكي ديگر از ادعاهاي مسخره و بيپايهي آنان اين است كه بابك خرمدين ترك بود و بر عليه ”سلطهي فارسها“ جنگيد! و از اين رو او را قهرمان ملي تركها ميدانند! در حالي كه به گواهي تمام تاريخهاي معتبر (از جمله تاريخ طبري) بابك خرمدين ايراني بود و خليفهي عباسي براي سركوب وي از نيروهاي ترك استفاده كرد!
و يا ميگويند ستارخان نيز پاراتركگرا بود و دشمن ”فارسها“. در حالي كه وقتي به ستارخان پيشنهاد شد به سفارت روسيه پناهنده شود گفت من ميخواهم هفت اقليم عالم زير بيرق ايران باشد. شما ميگويي من به زير بيرق روسيه بيايم؟!
ايرانيان ساكن استان آذربايجان به زباني ايراني به نام آذري صحبت ميكردند كه هم ريشه با پارسي ساساني يا پهلوي بود. اما از سدهي نهم و به ويژه پس از سركار آمدن صفويان به زور شمشير قزلباشان مجبور شدند به تركي حرف صحبت كنند. امروزه به اشتباه زبان تركي استان آذربايجان كه تركيبي از پارسي و تركي است آذري ناميده ميشود. پاراتركگرايان ميخواهند ايرانيان تركزبان را فريفته و به آنان وانمود كنند كه آنان نيز ترك هستند و بدين ترتيب آذربايجان را از ايران جدا كنند. اما آذريها هوشيارتر از آن هستند و در ايراندوستي آنان شكي نيست.
در اين زمينه دكتر كاوه فرخ كتابي نوشته كه آن را به صورت رايگان در اينترنت قرار داده است به اين نشاني.
Monday, August 27, 2007
توران و تركان
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
11:27 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی پانترکان , تاريخ باستان , تاريخ معاصر , تجزیهطلبان , ریشهشناسی , زبان
Sunday, August 26, 2007
رداي دانش آموختگان
يكشنبه ٥/شهريور/١٣٨٦-٢٦/آگوست/٢٠٠٧
چند وقت است كه يك رايانامه (اي-ميل) سرگردان در بين ايرانيان در حال گردش است و در چند وبلاگ و حتا روزنامهي ايراني خارج كشور نيز چاپ شده است در مورد رداي دانش آموختگان (فارغ التحصيلان). متاسفانه دوستان تحصيلكرده نيز بدون هيچ گونه تامل و فكري در درستي چنين حرفهايي صرفا به ارسال و بازنشر آن دست ميزنند. اين صورت هم متن مزبور:
ردای پدر علم جهان
یك نمونه دیگر از ارزشهای ایرانی كه خود ما آن را نمیشناسیم رداي فارغ التحصيلي است. لابد تا به حال شما هم دیدهاید وقتی یك دانشجو در دانشگاههای خارج میخواهد مدرك دكترای خود را بگیرد، یك لباس بلند مشكی به تن او میكنند و یك كلاه چهارگوش كه از یك گوشه آن یك منگوله آویزان است بر سر او میگذارند و بعد او لوح فارغالتحصیلی را میخواند. هنگامي كه از ما سوال ميشود كه این لباس و كلاه چیست؟ پاسخ ميدهیم این لباس شیطونك است كه اینها تنشان میكنند!
اما هنگامي كه از يك اروپایی یا ژاپنی و یا حتی آمریكایی سوال شود این لباس چیست كه شما تن فارغ التحصیلانتان میكنید؟ میگویند ما به احترام «آوی سنت» (پور سینا) پدر علم جهان این لباس را به صورت نمادین ميپوشیم. آنها به احترام «آوی سنت» كه همان «ابن سینا»ی ماست كه لباس بلند رداگونه می پوشیده، این لباس را تن دانشمندان خود میكنند. آن كلاه هم نشانه همان دستار است (کمی فانتزی شده) و منگوله آن نمادی از گوشه دستار خراسانی كه ما ایرانیها در قدیم از گوشه دستار آویزان میكردیم و به دوش میانداختیم.
در اروپا و آمریكا علامت یك آدم برجسته و دانش آموخته را لباس و كلاه ابن سینا میگذارند، ولی ما خودمان نمیدانیم. باورتان می شود؟!
من هم در جواب ميگويم نه. باورم نميشود. زيرا
١) اين مطلب هيچ منبع و مرجع معتبري براي اين ادعا نقل نكرده است.
٢) اين لباس تنها مخصوص مدرك دكتري نيست. بلكه براي كارداني (فوق ديپلم) و كارشناسي (ليسانس) هم ميتوان آن را پوشيد!
٣) چه كسي ميگويد اين لباس شيطونك است؟
٤) منظور از ”حتا“ در اين جمله يعني چه؟ ”اگر از يك اروپايي يا ژاپني و يا حتا امريكايي سئوال شود“.
٥) آوي سنت در هيچ زباني پورسينا نيست. نام پور سينا در زبان انگليسي اويسنا (Avicenna) است در فرانسوي هم اويسن (Avicenne).
٦) چه كسي گفته است كه پورسينا پدر علم جهان است؟ شهرت پورسينا در غرب به خاطر پزشكي است.
٧) به فرض هم كه رداي فارغ التحصيلي رداي ابن سينا باشد. همان طور كه در همين متن گفته شده اين لباس پوشش همهي ايرانيان (به ويژه در خراسان) بوده است نه لباس مخصوص شخص پورسينا. چرا نگوييم لباس عمر خيام نيشابوري، يا هر خراساني گمنام ديگر؟
٨) باز هم به فرض كه اين لباس پورسينا باشد، كجاي اين موضوع يك ”ارزش ايراني“ است و جاي افتخار دارد؟ باز اگر ميگفتند تا سالهاي ١٦٠٠ ميلادي كتابهاي پورسينا در دانشگاههاي اروپا به عنوان مرجع و كتاب آموزش پزشكي به كار ميرفت جاي افتخار بود.
٩) من يك جستجوي ساده و سرسري در اينترنت كردم اما هيج جايي نگفته بودند كه اين لباس از آن پورسينا بوده است.
١٠) ميگويند بهترين راه خراب كردن يك چيز بد دفاع كردن از آن است. اين هم يك نمونه براي دفاع از ارزشهاي ايراني!
متاسفانه برخي از اين دست ايرانيان به خود زحمت نميدهند پارسي را درست صحبت كنند يا به فرزندانشان در خارج از ايران پارسي صحبت كردن را نياموختهاند و از اين بابت شرمنده نيستند. آن وقت به چيز ثابت نشده و (به نظر من) بيپايهاي مانند اين داستان افتخار ميكنند.
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
10:41 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی فرهنگ
Friday, August 24, 2007
زنگ تفريح
جمعه ٣/شهريور/١٣٨٦-٢٤/آگوست/٢٠٠٧
دنياي امروز
گاو ماما می كرد. گوسفند بع بع می كرد. سگ واق واق می كرد. و همه با هم فریاد می زدند حسنك كجایی؟
شب شده بود اما حسنك به خانه نیامده بود. حسنك مدت های زیادی است كه به خانه نمی آید. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می كند. او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند. موهای حسنك دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند.
دیروز كه حسنك با كبری چت می كرد كبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است. كبری تصمیم داشت حسنك را رها كند و دیگر با او چت نكند چون او با پتروس چت می كرد. پتروس همیشه پای كامپیوترش نشسته بود و چت می كرد. پتروس دید كه سد سوراخ شده اما انگشت او درد می كرد چون زیاد چت كرده بود. او نمی دانست كه سد تا چند لحظه ی دیگر می شكند. پتروس در حال چت كردن غرق شد.
برای مراسم دفن او كبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما كوه روی ریل ریزش كرده بود. ریزعلی دید كه كوه ریزش كرده اما حوصله نداشت. ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد. ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت. قطار به سنگ ها برخورد كرد و منفجر شد .كبری و مسافران قطار مردند.
اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت. خانه مثل همیشه سوت و كور بود. الان چند سالی است كه كوكب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد. او حوصله ی مهمان ندارد. او پول ندارد تا شكم مهمان ها را سیر كند. او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد. او كلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد.
او آخرین بار كه گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت. اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد به همین دلیل است كه دیكر در كتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد.
نجات صنعت هواپيمايي امريكا
به تازگي شركتهاي هوايي امريكا براي پايين آوردن قيمت بليت و جذب مشتري بيشتر، ديگر در پروازهاي داخلي غذا و نوشيدني رايگان نميدهند.
How to save the Airline Industries
Dump the male flight attendants. No one wanted them in the first place.
Replace all the female flight attendants with good-looking strippers! What
the hell -- They don't even serve food anymore, so what's the loss?
The strippers would at least triple the alcohol sales and get a "party
atmosphere" going in the cabin. And, of course, every businessman in this
country would start flying again, hoping to see naked women.
Because of the tips, female flight attendants wouldn't need a salary, thus
saving even more money. I suspect tips would be so good that we could charge
the women for working the plane and have them kick back 20% of the tips,
including lap dances and "special services".
Muslims would be afraid to get on the planes for fear of seeing naked women.
Hijackings would come to a screeching halt, and the airline industry would
see record revenues. This is definitely a win-win situation if we handle it
right -- a golden opportunity to turn a liability into an asset.
Why didn't Bush think of this? Why do I still have to do everything myself?
Sincerely,
Bill Clinton
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
10:30 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تفریح
Thursday, August 23, 2007
ورزش پهلوانی
پنجشنبه ١/شهریور/١٣٨۶-٢٣/آگوست/٢٠٠٧
آنچه امروزه به نام ورزش باستانی یا ورزش پهلوانی نامیده میشود در واقع تمرینها و آموزشهای نظامی ايران باستان است. میل نمادی از گرز گران است، تختهی شنا نماد شمشیر، سنگ نمادی از سپر و كباده شاید تازیانه و نيز برخی حركتهای آن مانند دفع شمشیر و تیر است.
آقای منوچهر مشتاق خراسانی مشغول نوشتن كتابی دربارهی این ورزش كهن ايران است. او پیشتر نیز كتابی دربارهی سلاحهای جنگی ايران از عصر مفرغ تا زمان قاجار نوشته است. (پایگاه اصلی كتاب)
چندی پیش نیز دكتر شاهین سپنتا در وبلاگ خود در مورد زورخانه و ورزش پهلوانی مطلب مفصلی نوشته بود به نام «زورخانه میراث فرهنگی ماست».
اين هم نشانی كتابخانهی الکترونیک فدراسیون بینالمللی ورزشهای زورخانهای و فهرستی از كتابها و مقالههایی در این زمینه.
چند قطعه فیلم هم در پایگاه یوتوب پیدا كردم در مورد گسترش این ورزش ایران باستان در كشورهای ديگر. برخی مانند افغانستان، جمهوری آذربایجان (اران سابق)، و عراق زمان درازی بخشی از ایران بودهاند. اما این ورزش به سری لانكا، بنگلادش، نپال و فیلیپین نیز برده شده است و جای تشكر از مسئولان ورزشی ايران است.
ورزش پهلوانی در افغانستان
ورزش پهلوانی در عراق
ورزش پهلوانی در جمهوری آذربایجان (اران)
ورزش پهلوانی در بنگلادش
ورزش پهلوانی در نپال
ورزش پهلوانی در سری لانكا
ورزش پهلوانی در فیلیپین
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
11:32 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
Wednesday, August 22, 2007
ساسانیان و هخامنشیان
چهارشنبه ٣١/امرداد/۱۳۸۶ - ٢٢/آگوست/٢٠٠٧
همان طور که در کتاب جورج راولینسون در فصل اردشیر پاپکان و شاپور دوم یادآور شده ساسانیان خود را وارثان هخامنشیان دانسته و انتقام فتح ایران توسط اسکندر مقدونی را از اروپاییان گرفتند.
آنان صخرهکندههای خود را در کنار صخرهکندههای هخامنشیان ساخته و از آنان تقلید میکردند. همچنین در سازمان ارتش و لباس و درجهها و مقامها از اصطلاحها و سبک هخامنشیان پیروی کردند. اما این موضوع همچنان موضوع بحث است.
در پایگاه ساسانیکا، مقالهی جالبی خواندم از شادروان استاد علیرضا شاپور شهبازی در همین زمینه.
وی ابتدا نظر شرقشناسانی مانند تئودور نولدکه و دیگران را نقل میکند که معتقد بودند ساسانیان از هخامنشیان بیخبر بودند. سپس سندهای تاریخی رومی را نقل میکند که در آنها نامههای اردشیر و شاپور نقل شده است. سپس نظر استاد احسان یارشاطر را نقل میکند.
استاد یارشاطر معتقد است که ساسانیان از هخامنشیان خبر نداشتند و خود را دنبالهی شاهان پیشدادی و کیانی میدانستند و به همین خاطر پارسه (پرسپولیس، پایتخت هخامنشیان) به نام تخت جمشید شناخته میشده است. در خوتای نامگ که در زمان ساسانیان گردآوری شد و تاریخ ملی ایران تا زمان خسرو پرویز بوده (و شاهنامه بر اساس آن سروده شده) نامی از هخامنشیان نیست و پس از کیانیان به حملهی اسکندر و حکومت اشکانیان و سپس ساسانیان پرداخته شده است.
استاد شهبازی معتقد است که ساسانیان اولیه از هخامنشیان خبر داشتند و تاریخ آنان را به خوبی میدانستند و با نشان دادن شباهتهای زیاد بین سخنان و دستورهای اردشیر پاپکان و داریوش بزرگ هخامنشی میگوید این عقیدهی رایج که تاریخ ایران شفاهی بوده چندان درست نیست. و دربارهی علت نبودن نام هخامنشیان در خوتای نامگ میگوید که خوتای نامگ در دوران اواخر ساسانی (۴۰۰ سال پس از اردشیر پاپکان) نوشته شده و شاه ساسانی به موبدان موبد دستور گردآوری تاریخ ایران را میدهد. موبدان نیز به اوستا مراجعه کرده و به خاطر این که زرتشت دین خود را به گشتاسپ پادشاه کیانی عرضه کرد تاریخ را از کیانیان شروع کردند.
جزییات بیشتر را در خود مقاله بخوانید.
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
11:35 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ باستان , ساسانیان , هخامنشیان
Monday, August 20, 2007
پروژهی ساسانیکا
دوشنبه ٢٩/امرداد/١٣٨۶-٢٠/آگوست/٢٠٠٧
دکتر تورج دریایی دانش آموختهی رشتهی تاریخ از دانشگاه کالیفرنیا در لس آنجلس (یو.سی.ال.ای) و استادیار دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در فولترون است. زمینهی تخصصی وی تاریخ ساسانیان بوده و خود بنیانگذار و سرپرست پروژهی ساسانیکا است.
در فایل معرفی پروژه میخوانیم:
ساسانیان امپراتوری نسبتا مداراگری را ایجاد کردند كه در آن زرتشتی، یهودی و مسیحی در کنار هم زندگی اجتماعی فعالی داشتند. اين سامانه بعدها الگوی ترکان عثمانی برای دستگاه ملت شد.ن.ک.
آداب درباری ساسانیان توسط امپراتوری روم شرقی (بیزانس)، چینیان، آسیای میانه و خلیفههای مسلمان تقلید شد.
با انتقال مرکز خلافت اسلامی به بغداد عباسیان دنبالهروی ساسانیان شده و با ایجاد ”بیت الحکمه“ (خردخانه) و ترجمهی آثار زمان ساسانیان از پارسی میانه (پهلوی) به عربی بسیاری از علوم گذشته را نجات دادند.
پارچهها و طرحهای ساسانی روی ابریشم از ژاپن تا مصر شناخته شده و خریدار داشت. طرح سیمرغ ساسانی بر پارچههای ابریشم چینی و مصری بافته میشد. تصویرسازی ساسانیان مورد تقلید بیزانسیها، چینان، بوداییان و مسلمانان قرار گرفت.
در زمينهی سرگرمی، بازیهایی مانند نرد و شترنج در زمان ساسانیان رایج شدند و چوگان در همین دوره اختراع شد.
از نظر اقتصادی نیز سكههای ساسانی بسیار تاثیرگذار بودند. مفهوم بازار و کاروان که تا همین امروز نیز حتا در زبانهای اروپایی رایج هستند در زمان ساسانیان ایجاد شد و تکامل یافت.
اما با تمام این تاثیرها، جای تعجب است كه چرا ساسانیان به ويژه در تحقیقات تاریخی و فرهنگی نادیده گرفته میشوند. هدف پروژهی ساسانیکا تاباندن نور بر تاریخ ساسانیان و روشن کردن اهمیت آنان در تاریخ جهان است.
معرفی کامل پروژه
نیز
درخت خانواده و شاهان ساسانی
دکتر تورج دریایی کتابی نوشته است به نام شاهنشاهی ساسانی (به زبان انگلیسی) که مرتضا ثاقب فر آن را به پارسی ترجمه كرده و انتشارات ققنوس آن را منتشر كرده است.
پايگاه شخصی دکتر تورج دریایی
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
12:44 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ باستان , ساسانیان
Friday, August 17, 2007
جورج راولينسون - بخش چهارم
جمعه ٢۶/امرداد/١٣٨۶ - ١٧/آگوست/٢٠٠٧
بخش یکم: معرفی کتاب
بخش دوم
بخش سوم
بعد از شاپور دوم به ترتیب اردشیر دوم، شاپور سوم، بهرام چهارم (ورهران که چون مدتی شاه استان کرمان بود به کرمانشاه نیز معروف بود)، و یزدگرد یکم به شاهی رسیدند. یزدگرد مدتی مسیحی شد و زرتشتیان را آزار داد. اسقف مسیحیان چنان زیاده روی کرد که میخواست آتش آتشکدهی تیسفون را نیز خاموش کند. از این رو موبدان به او لقب یزدگرد بزهکار دادند. بعد یزدگرد دوباره زرتشتی شد و مسیحیان را پیگرد داد. راولینسون مینویسد که به او لقب الخشن و الاثیم داده شد. نمیدانم چرا این لقبها را به عربی نوشته است.
بعد از یزدگرد یکم پسرش بهرام پنجم به شاهی رسید. پس از بهرام پنجم، یزدگرد دوم، پیروز، بلاش شاهی کردند.
کواذ (قباد)
در سال ۴٨٧ م کواذ (قباد) پسر بلاش به شاهی رسیدند.
در تمام این سالها جنگهای ایران و روم ادامه داشت هرچند گاهی برای مدت کوتاهی صلح میشد. اما ایران از سوی شرق نیز مورد حملهی ترکان بود. به همین خاطر از جنگ پیوسته خسته شده بودند و بسیاری از ثروت کشور صرف جنگ میشد. در این زمان موبدی به نام مزدک ظهور کرد که شعارش تقسیم ثروت و زمین بین مردم بود. کواد به مزدک گرایش پیدا کرد و برخی بهبودهایی داده شد. به گفتهی فردوسی:
سه یک بود یا چهار یک سهم شاه ---------- قباد آمد و ده یک آورد راه
یعنی مالیات از ٣٠% و ٢۵% به ١٠% کاهش یافت. اما پیروان مزدک زیادهروی کردند و کشور را به آشوب کشیدند. موبدان و اشراف شوریدند و کواذ را از تخت برداشته و در سال ٤٩٨ م برادرش زاماسب را نشاندند. کواذ به زندان معروف ساسانیان به نام «دژ فراموشی» انداخته شد. اما کواذ از زندان فرار کرد و با کمک شاه هفتالیان دوباره در سال ۵۰۱ م به قدرت رسید. از این پس کواذ نظرش عوض شد و مزدکیان سرکوب شدند. هر چند خود مزدک آسیبی ندید. در سال ۵۰۴ کواذ با رومیان جنگید و شهر نصیبین را گرفت و آن را در ازای دریافت هزار پاوند (۵۰۰ کیلوگرم) طلا به رومیان پس داد.
خسرو انوشیروان
کواذ در سال ۵٣١ م درگذشت و چهار پسر از او برجا ماند. کوچکترین آنها خسرو نام داشت و مادرش زیباترین زن و سوگلی کواذ بود. از این رو خسرو به عنوان شاه انتخاب شد. خسرو مزدکیان را به تمامی سرکوب کرد و از این رو موبدان زرتشتی به او لقب انوشه روان (دارای روان بی مرگ) دادند.
خسرو انوشیروان بعد از شاپور دوم بزرگترین شاه ساسانی است. وی شکستهای فراوانی به رومیان و ترکان وارد کرد. از جمله آن که در سال ۵۲۵ م انطاکیه را گرفت و گنجهای کلیساهای آنجا را غارت کرد. سر راه به انطاکیه نیز شهرهای فراوانی را گرفت و مردم آنجا را مجبور به پرداخت غرامت کرد. سپس روم را مجبور کرد که هزینهی جنگ را به او بپردازد! این هزینه ۵٠٠٠ پاوند (٢۵٠٠ کیلوگرم!) طلا بود. همچنین روم باید سالانه ۵٠٠٠ پاوند (٢۵٠٠ کیلوگرم) طلا به ایران بابت پاسداری از مرزهای دریای کاسپین یا مازندران بپردازد. زیرا اقوام بیابانگرد خزر و هون از این راه به روم خسارتهای فراوانی میرساندند. انوشیروان در این ناحیه شهری ساخت به نام دربند (در نزدیکی باکو) و نیز یک سد بسیار بزرگ و طولانی که پس از اسلام به نام سد اسکندر شناخته میشود.
در سال ۵۴۵ م. با جاستینین امپراتور روم جنگید و روم مجبور شد در ازای پرداخت ٢۶۵٠ پاوند (١٣٢۵ کیلوگرم) طلا به مدت ۵ سال آتش بس برقرار شود.
سپس در سال ۵۴٧ م. دوباره با رومیان بر سر لازیکا جنگید و پیمان صلح دیگری با آنان بست که طی آن لازیکا را به روم واگذار کرد اما روم مجبور شد سالیانه ٣٠٠٠ قطعه طلا به ایران بدهد و میزان ٧ سال یعنی ٢١٠.٠٠٠ قطعه طلا پیش پرداخت شد. مسیحیان ایران از تعقیب دینی منصون شدند. سفیران سیاسی معافیت مالیاتی پیدا کردند. توافق شد که این صلح به مدت ۵۰ سال برقرار باشد.
میزان پولها و خسارتهایی که انوشیروان در طول پادشاهی خود رومیان را مجبور به پرداخت کرد آن قدر بود که رومیان احساس میکردند خراجگزار ایران شدهاند. از این رو پس از مرگ جاستینین و به قدرت رسیدن خواهرزادهاش جاستین، وی به گمان این که دیگر خسرو انوشیروان پیر شده و میتوان او را شکست داد جنگ با ایران را شروع کرد. اما خسرو خود به میدان آمد و شکست دیگری بر جاستین وارد کرد.
خسرو انوشیروان در تاریخ اسلامی به لقب عادل یا دادگر شناخته میشود. آبادانی زیادی کرد و از جمله گندی شاپور را به بزرگترین مرکز علمی جهان زمان خویش تبدیل کرد. وی با هند و یونان روابط علمی برقرار کرد. دانشمندان یونانی که به خاطر تعصب مسیحی امپراتوری بیزانس تحت تعقیب و آزار بودند به ایران گریختند و انوشیروان آنان را به گرمی پذیرفت و در گندی شاپور به استادی گماشت. برزویه پزشک او به هندوستان رفت و کتاب کلیله و دمنه را با خود به عنوان هدیه آورد. بزرگمهر که در تاریخ اسلامی بوذرجمهر نیز خوانده میشود وزیر بزرگ و زیرک وی بود.
(ادامه دارد)
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
10:19 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ باستان , ساسانیان , كتاب
Wednesday, August 15, 2007
جورج راولينسون - بخش سوم
چهارشنبه ٢٤/امرداد/١٣٨٦-١٥/آگوست/٢٠٠٧
بخش يكم: معرفي كتاب
بخش دوم
شاپور دوم
شايد شاپور دوم مشهور به شاپور بزرگ تنها كسي باشد كه زمان پادشاهياش از طول عمرش بيشتر است. زيرا چند ماه پيش از تولدش تاج شاهي را بالاي شكم مادرش آويخته بودند. وي در سال ٣٠٩ به دنيا آمد و تا ١٦ سالگي داراي نايب السطنه بود. در اين مدت اوضاع ايران آشفته بود و همواره مورد تجاوز همسايگان بود. به ويژه دو قبيلهي عربي به نامهاي بني عيار و عبدالقيس كه در حاشيهي جنوبي خليج پارس زندگي ميكردند به خوزستان و ميانرودان (بابل) حمله كرده و تاراج و كشتار بسيار ميكردند. اما وقتي شاپور در ١٦ سالگي به سن بلوغ رسيد مدت ١٢ سال با تازيان جنگيد و انتقام ايرانيان را گرفت.
پس از تنبيه تازيان، شاپور دوم در ٢٨ سالگي به جنگ با روميان پرداخت. تا زمان شاپور ارمنستان بيشتر زير نفوذ ايران بود. البته از زمان پارتيان بين ايران و روم بر سر ارمنستان جنگ بود. اما پادشاه ارمنستان حتا در زمان ساسانيان نيز از خاندان اشكانيان بود. و بسياري از ارمنيان به پيروي از ايران زرتشتي بودند و باقي نيز بر دينهاي قديمي مانده بودند. تا اين در سال ٣٠١ گريگوري روشنگر (Saint Gregory the Illuminator) آنان را به مسيحيت دعوت كرد و تيرداد سوم پادشاه اشكاني ارمنستان مردم را به زور شمشير مسيحي كرد. اين بهانهاي شد براي اين كه بعد از آن روم همواره به خاطر مسيحي بودن ارمنستان و زرتشتي بودن ايران در امور ارمنستان دخالت كند و ارمنستان نيز به خاطر وابستگي ديني بيشتر به روم مايل شود.
در سال ٣٣٨ م شاپور با روميان جنگيد و سرزمينهاي ميانرودان را پس گرفته و روميان را به آن سوي رود فرات راند. در سال ٣٤١ م شاپور دوم به ارمنستان لشكركشي كرد و تازيان و ارمنيان غيرمسيحي را برعليه روميان و ارمنيان مسيحي شوراند و آنان نيز پادشاه خود را گرفته و تسليم شاپور كردند. بدين ترتيب ارمنستان را پس گرفت. وي پسر تيرداد به نام اشك را پادشاه ارمنستان كرد.
در سال ٣٥٠ م شاپور به نصيبين (Nisibis) حمله كرد و آب رودخانه را منحرف كرده و يك درياچهي مصنوعي ساخت. سپس كشتيها و سربازان خود را بر آب انداخته و به ديوارهاي شهر حمله كرد. در اين نبرد ايرانيان از پيلهايي استفاده كردند كه بر پشتشان يك برج آهني بسته شده بود و تيراندازان از درون آن تير ميانداختند.
شاپور دوم در نامهاي به كنستانتيوس چنين نوشت:
شاپور شاه شاهان، برادر خورشيد و ماه، همدم ستارگان به برادرش سزار كنستانتيوس درود ميفرستد. خوشحالم كه ميبينم به راه راست آمدهاي و آماده شدي كه آنچه داد است انجام دهي... آنچه را كه ميخواهم بگويم پيشتر نيز تكرار كردهام. نويسندگان خودتان شاهدند كه تمام خاك بين رود استيرمون (Styrmon) و مرزهاي مقدون (Macedon) به نياكان من تعلق داشته است... من از دريافت ميانرودان و ارمنستان خشنود خواهم بود، جاهايي كه با حيله از پدر بزرگم [نرسي] گرفتيد. اگر فرستاده دست خالي برگردد من خودم در مقابل تو به ميدان نبرد خواهم آمد.
در نبرد بعدي شاپور شكست سختي بر كنستانتيوس وارد كرد. اندكي بعد از اين شكست كنستانتيوس درگذشت و جوليان كافر (Julian the Apostate) به جاي او امپراتور شد. جوليان به اين علت به كافر معروف شد كه مسيحيت را سركوب كرد و دوباره بت پرستي (paganism) رومي را برقرار كرد. وي خيال داشت به تقليد از اسكندر مقدوني ”كار ايران را يكسره كند“. از اين رو در ماه مي سال ٣٦٢ م وارد كنستانتينآباد (قسطنطنيه) شد و شروع به تجهيز لشكر براي حمله به ايران شد. در آن موقع هنوز پايتخت اصلي ساسانيان در شهر استخر پارس (نزديك پارسه يا پرسپوليس) بود و تيسفون هنوز پايتخت نشده بود (گرچه تيسفون در زمان پارتيان پايتخت اصلي بود). جوليان لشكر ١٠٠ هزار نفري خود را دو قسمت كرد كه بخشي از ماد (همدان و كردستان) وارد ايران شده و خودش نيز از ميانرودان وارد شود. بعد به پارس تاخته و كار ايران را تمام كند. لشكر وي در ماد گير كرد اما خودش بدون هيج مقاومتي تا نزديكي تيسفون پيش رفت. در تمام اين مدت خبري از شاپور نبود. در شهري به نام ”كوچه“ از حومههاي غربي تيسفون براي نخستين بار با مقاومت سپاه ايران روبرو شد. سواره نظام ايران كه مجهز به پيل نيز بودند هراس فراواني در دل روميان افكندند. اما روميان در اين نبرد پيروز شدند. شاپور با نقشهي قبلي به جوليان پيشنهاد صلح داد اما جوليان نپذيرفت. در ماه جون وقتي روميان از خواب بيدار شدند نور خورشيد از زره پولادي سواره نظام سنگين ايران بر چشمانشان تابيد.
سواره نظام سنگين ساساني كه بعدها الگوي شواليههاي اروپايي شدند. عكس از كتاب دشمنان روم: كتاب ٣: پارتيان و ساسانيان.
در حملهاي كه در ٢٦/جون/٣٦٣ رخ داد جوليان تير خورد و كشته شد. جوويان به جاي وي امپراتور شد و با شاپور صلح كرد. طي اين صلح تمام سرزمينهايي كه در زمان نرسي به روميان داده شده بود پس گرفته شد. به علاوه روم تعهد كرد كه ديگر در ارمنستان دخالت نكند. و اين صلح براي ٣٠ سال برقرار باشد.
شاپور تا سال ٣٨٠ م پادشاهي كرد و چهار امپراتور روم را شكست داد. شهر نيشاپور را به فرمان او ساخته شد. همچنين دژ شاپور در خرم آباد لرستان كه امروزه به نام قلعهي فلك الافلاك شناخته ميشود از دژهاي نظامي شاپور بوده است.
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
3:11 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ باستان , ساسانیان , كتاب
Monday, August 13, 2007
جورج راولينسون - بخش دوم
دوشنبه ٢٢/امرداد/١٣٨٦-١٣/آگوست/٢٠٠٧
بخش يكم: معرفي كتاب
بررسي كتاب تاريخ ساسانيان
يكي از نكتههايي كه در طول كتاب به تكرار ديده ميشود مقايسهي شرق و غرب (به ويژه ساسانيان و روميان) و پيشداوري و دادن برتري به غربيان است. يعني همان ديد غالب مستشرقان سدهي نوزدهم و آغاز سدهي بيستم. هرگاه ساسانيان روميان را شكست ميدهند به خاطر شرايط بد، بدشانسي، يا ناشايستگي و بيلياقتي سرداران رومي است نه به خاطر مهارت و آزمودگي و جنگاوري سپاه ايرانيان. اما هرگاه روميان پيروز ميشوند به خاطر مهارت و فناوري آنان است.
و يا در صفحههاي نخستين كتاب ميخوانيم كه قوم آريايي از قومهاي مهم و تاثيرگذار در تمدن بشري است اما در اين ميان شاخهي ايراني كم استعدادترين بوده است!
طبق اعتقاد زرتشتيان متن اوستا بر هفتاد نُسك (nosk پوست گاو = جلد) نوشته شده و در پارسه (تخت جمشيد) نگه داشته ميشد. در حملهي اسكندر مقدوني و آتش سوزي پارسه اوستا سوخت از اين رو در فرهنگ ايراني/زرتشتي پيش از اسلام به اسكندر لقب گٌجسته (ملعون) داده شده بود. در صورتي كه راولينسون در اين كتاب ميگويد كه اسكندر دستور داد تا نوشتههاي زرتشت گردآوري شود!
از اشتباههاي فاحش راولينسون آن است كه معتقد بود پارتيان/اشكانيان ترك بودند! حال آن كه بر اساس يافتههاي تاريخي و زباني پارتيان نيز از اقوام ايراني بودند.
اما با وجود تمام اين پيشداوريها از ميان نوشتههاي او ميتوان به اطلاعات مفيدي در مورد ساسانيان پي برد.
راولينسون مينويسد كه اردوان پنجم پارتي در نبردي ماكرينوس رومي را شكست داد و روم مجبور شد مبلغي معادل ١.٥ ميليون پاوند انگليس در زمان تاليف اين كتاب (١٨٧٥ م) به ايران بپردازد.
اين كتاب به ترتيب زماني وقايع دوران ساساني را بررسي كرده و در هر فصل ابتدا به پادشاهي هر شاه پرداخته و به جنگها و كارهاي او ميپردازد. در پايان هر شاه نيز به ارزيابي كوتاه از دوران وي و نيز بررسي سكههاي دوران آن پادشاه ميپردازد.
اردشير پاپكان
اردشير پاپكان بنيانگذار سلسلهي ساسانيان در سال ٢٢٩ م. ماكرينوس را شكست داد و روم مجبور شد مبلغي معادل ٢ ميليون پاوند انگليس در سال تاليف اين كتاب به ايران بپردازد.
اردشير پاپكان خود را وارث شاهنشاهي هخامنشيان دانسته و به روميان اعلام كرده بود كه بايد سرزمينهاي آسيايي تا درياي اژه را به ايران واگذار كرده و به اروپا برگردند.
در پايان دوران پارتيان حكومت چندان به دين زرتشتي اهميت نميداد و به نوعي بازگشت به دينهاي پيش-زرتشتي مانند پرستش طبيعت يا دين مهرپرستي و نيز ماه پرستي ديده ميشود. از جمله آن كه سوزاندن مردگان رايج شده بود. اما در پارس همچنان دين زرتشت پايدار و مورد احترام بود. [مثلا در داستان ويس و رامين سرودهي فخرالدين اسعد گرگاني كه ظاهرا اصل آن متعلق به دوران پارتيان/اشكانيان است سوگند به ماه و خورشيد و ستارگان به فراواني ديده ميشود.]
اردشير در تلاش براي پشتيباني از دين زرتشت شوراي مغان را تشكيل داد و آنان از ميان خود پرهيزگارترين را برگزيدند كه اردا-ويراف نام داشت. اردا-ويراف در يك سفر روحاني به بهشت و دوزخ رفت و تجربهي خود را بيان كرد. همچنين به دستور اردشير گزارش يا تفسير جديدي از اوستا به زبان پارسي ميانه نوشته شد كه زند اوستا ناميده شد.
اردشير معتقد بود: قدرت بدون ارتش وجود ندارد، ارتش بدون پول، پول بدون كشاورزي و كشاورزي بدون دادگستري. بنابراين هر روز گزارش تمام رويدادهاي كشور را به او ميدادند. مثلي از اردشير نقل است كه: وقتي ميشود با نيشكر پاسخ داد شاهان نبايد دست به شمشير ببرند.
اردشير در سال ٢٤٠ م درگذشت.
شاپور يكم
اردشير يكم چند سال پيش از مرگ خود پسرش شاپور را شريك پادشاهي كرد و پس از مرگش نيز شاپور به پادشاهي نشست. شاپور در سال ٢٥٨ م به روميان اعلان جنگ داد و توانست والريان امپراتور روم را اسير كند. والريان تنها امپراتور در تاريخ روم است كه اسير دشمن شد. خاطرهي اين پيروزي شاپور به صورت صخرهكنده در نقش رستم جاودانه شده كه در آن والريان در مقابل شاپور زانو زده است.
والريان در پيش شاپور زانو زده است - نقش رستم
والريان در پيش شاپور زانو زده است - كتاب راولينسون
نقاشي والريان و شاپور يكم - اثر انگس مك برايد (برگرفته از كتاب دكتر كاوه فرخ به نام سواره نظام ويژهي ساسانيان)
در زمان شاپور ماني پيامبري خود را اعلام كرد و كتاب خود به نام ارتنگ يا ارژنگ را به شاپور تقديم كرد. شاپور ابتدا كمي به وي علاقه مند شد اما همچنان دين زرتشت را حفظ كرد. راولينسون ميگويد جاي تاسف نيست كه چرا شاپور از ماني حمايت نكرد. وگرنه با وجود دين ماني پيشرفت مسيحيت در شرق سد ميشد. دين ماني از شرق تا چين و از غرب تا اروپا پيشرفت كرد و به مدت چندين سده براي كليساي مسيحيت دردسرساز شد. اما بالاخره در اروپا به شدت سركوب شد.
شاپور به آبادي و شهرسازي نيز پرداخت و شهرهاي بيشاپور در استان پارس و گندي شاپور در خوزستان به نام او هستند. همچنين با كمك اسيران رومي در خوزستان سدي ساخت كه امروزه به نام بند قيصر معروف است.
شاپور در سال ٢٧١ م درگذشت.
نرسي
پس از شاپور يكم چند شاه ديگر به قدرت رسيدند تا اين كه در سال ٢٩٢ نرسي پس از نبردي با برادرش هرمزد شاه ايران شد. وي در سال ٢٩٧ با گالريوس رومي جنگيد و در حران (در تركيهي امروزي) شكست سختي به روم وارد كرد. درست در همان نقطهاي كه رستم سورن-پهلو سردار ايران در زمان ارد اشك پنجم (ن.ك به نوشتهي پيشين: رستم راستين) سپاه كراسوس را نابود كرد و كراسوس را كشت نرسي نيز سپاه گالريوس را نابود كرد اما سردار رومي موفق شد فرار كند. گالريوس توانست در نبرد بعدي زنان، خواهران و تعدادي از فرزندان نرسي را اسير كند. اما نرسي زخمي شد. سپس فرستادهاي به روم فرستاد و از امپراتور درخواست كرد كه خانوادهاش را آزاد كنند. پاسخ گالريوس نكتهي جالبي دارد و نشان ميدهد چقدر غرور روميان از پيروزي شاپور يكم خرد شده بود. آنان ميگويند مگر وقتي والريان اسير شما شد شما رحم و مدارا كرديد؟ اگر ما درخواست شما را پاسخ دهيم فقط به خاطر مرام خودمان است كه از نياكان مان به ما رسيده!
در نبرد بعدي نيز نرسي شكست خورد و طي قراردادي مجبور به واگذاري پنج استان ايران در غرب رود دجله به روميان شد. ارمنستان و ايبريا (Iberia گرجستان امروزي) را نيز به روميان داد.
وي در سال ٣٠١ م كناره گرفت و شاهي را به پسرش هرمزد دوم سپرد.
راولينسون اشاره ميكند كه ”در ايران جشن تولد مردم به ويژه شاه از مهمترين جشنها بوده است.“ كاري كه امروزه بسياري فكر ميكنند رسمي غربي است.
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
2:27 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ باستان , ساسانیان , كتاب
Friday, August 10, 2007
جورج راولينسون - بخش يكم
جمعه ١٩/امرداد/١٣٨٦-١٠/آگوست/٢٠٠٧
مشغول خواندن كتابي هستم از جورج راولينسون، نويسنده و مستشرق انگليسي سدهي نوزدهم ميلادي/سيزدهم خورشيدي دربارهي شاهنشاهي ساسانيان.
نام كتاب: هفت پادشاهي بزرگ شرقي ج ٧ ساسانيان
نويسنده: جورج راولينسون (George Rawlinson)
تاريخ نگارش: ١٨٧٥
اين كتاب بخش هفتم از اثر بزرگ راولينسون است كه به ترتيب به پادشاهيهاي كلده، آشور، بابل، ماد، پارس (هخامنشي)، پارتي (اشكاني) و ساساني ميپردازد. نام كامل اثر چنين است:
The Seven Great Monarchies of the Ancient Eastern World
or
The History, Geography and Antiquities of
Chaldaea, Assyria, Babylon, Media, Persia, Parthia, and Sassanian or New Persian Empire
دربارهي راولينسون ميتوانيد اين صفحه را در ويكي پديا ببينيد.
البته به علت قديمي بودن كتاب و تمام شدن حق تاليف، اكنون ميتوانيد آن را در اين صفحه از پروژهي گوتنبرگ به رايگان دريافت كنيد.
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
1:48 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ باستان , ساسانیان , كتاب
Saturday, August 04, 2007
زنان جنگاور
شنبه ١٣/امرداد/١٣٨٦-٤/آگوست/٢٠٠٧
خواندن كتابي را تمام كردم به نام زنان جنگاور نوشتهي خانم دكتر جيني ديويس-كيمبال دربارهي زنان اقوام ايراني مانند سكاها و ساراماتيها (Sarmatian) و نيز زنان سلتي/كلتي (Celtic).
نام كتاب: زنان جنگاور: جستجوي يك باستانشناس به دنبال زنان قهرمان پنهان تاريخ
نويسنده: دكتر جيني ديويس-كيمبال (Jeannine Davis-Kimball)
سال انتشار: ٢٠٠٣
تعداد صفحه: ٢٨٨
نويسنده گزارش كاوشها و تحقيقهاي خود را با خاطرههاي سفرش به كازاخستان در زمان جمهوري شوروي و نيز به چين همراه كرده است و از فساد اداري و نيز كنترل شديد دولت در زمينهي ارتباط مردم با خارجيها به ويژه امريكاييها ياد ميكند.
در اين كتاب ميبينيم كه چگونه در فرهنگ ايران باستان زنان به مقامهاي بالاي نظامي و مذهبي ميرسيدند اما در جامعهي مردسالار يونان باستان زنان بايد در خانه ميماندند و تنها وظيفهي نخريسي و فرزندآوري را انجام دهند و تنها زنان روسپي بودند كه ميتوانستند آزادنه در جامعه ظاهر شوند. زنان خانهدار حتا از عشق شوهرانشان نيز محروم بودند زيرا عشق در يونان بين مردان و پسران رايج بود. يونانيان براي كنترل زنانشان افسانهي آمازونها را ساختند: زنان جنگاور و سركشي كه بدون مردان زندگي ميكردند و براي تيراندازي بهتر، سينهي راست خودشان را ميبريدند يا ميسوزاندند. تنها سالي يك روز به سوي مردان ميآمدند تا بچهدار شوند و اگر بچهشان دختر بود او را نگه ميداشتند وگرنه او را به مردان ميسپردند. (ص ١٢٣ تا ١٢٦)
نويسنده در واقع در جستجوي آمازونها به آسياي ميانه ميآيد و درمييابد كه آمازونها در واقع زنان جنگاور سكايي (Scythian) بودند و يونانيان آن افسانه را براي كنترل زنانشان ساخته بودند.
سكاها از اقوام ايران شرقي هستند كه كوروش در جنگ با شاخهي ماساگتي (Massagatae) آنها كشته شد. در كتيبههاي پارسه (پرسپوليس يا تخت جمشيد) از آنها با نام سكاهاي تيزخود (tigraxhauda) نام برده شده است. (نمونهي ديگر كاربرد تيگره در نام رود تگريز است كه در عربي دجله خوانده ميشود و در لاتين Tigris. شكلهاي ديگرگون شدهي آن تيز، تيغ، و تگ به معناي تند دويدن است). بعدها سكاها در شرق ايران ساكن شدند و محل زندگيشان سكاستان يا سگستان و يا به شكل ساده شدهي سيستان ناميده شد. گروهي از آنان نيز در لرستان ساكن شده و با نام سكاوند يا سگوند شناخته ميشوند.
كتاب بسيار جالب و حاوي تحقيقهاي تازه و دست اول است. اما چند اشتباه كوچك در آن ديدم.
١) يكي آن كه زرتشت را رهبر ديني پارس ناميده است (ص ٦٨). در حالي كه زرتشت پارس نبود بلكه به احتمال زياد و بر اساس زبان گاتاهاي اوستا در زماني حدود ١٠٠٠ سال پيش از ميلاد (٥٠٠ سال پيش از پارسيان) و در شرق ايران ميزيسته است. (شايد به اين خاطر كه برخي معتقدند زرتشت معلم ديني داريوش بزرگ بوده است و دليل آنان نيز نام پدر داريوش است. البته اين نظريه نادرست است. زيرا زرتشت دين خود را بر گشتاسپ عرضه كرد اما پدر داريوش ويشتاسپ نام داشت.)
٢) ديگر آن كه گفته سكاها همان ياجوج و ماجوج هستند كه در كتاب مقدس از آنها نام برده شده است. (در انگليسي Gog of Magog) (ص ٥١)
٣) از نشانهي فروهر (fravahr) زرتشتي با نام اهورامزداي بالدار نام برده است. (ص ١٨١)
٤) با آن كه نويسنده در چند جا (مثلا ص ٩٩) اشاره ميكند كه سكاها از اقوام ايراني هستند اما در جاهاي ديگر (مثلا ص ٣١ و ٧٤ و ٢٣٥) كازاخها و كوچنشينان مغولگونه و آلتايي را دنباله و بازماندگان آنان ميشناسد و ممكن است خواننده به اشتباه بيفتد.
نكتهي جالبي كه به آن اشاره كرده است شباهت رقص شمن (shaman)ها و رقص درويشان فرقهي مولويه است (ص ٩٢). ميدانيم كه مولانا جلال الدين محمد بلخي سرسلسلهي فرقهي مولويه است كه در غرب به نام درويشان چرخان (whirling darvishes) شناخته ميشوند. رقص اين درويشان ساختهي شخص مولانا است. نزديكي بلخ به آسياي ميانه و فرهنگ شمني ميتواند در اين رقص نقش داشته باشد و اين نياز به بررسي دارد.
ديگر ارتباط شمنها و آيينه است (ص ٩٠) كه آيينه براي آنها وسيلهي ارتباط با عالم خدايان بوده است و اين كه در كاوشهاي باستانشناسي و در تحقيق گورها وجود آيينه در گور نشانهي شمن يا كاهن بودن مرده است. به ياد آيينهبينهاي خودمان افتادم و اين كه اين اعتقاد به نقش آيينه همچنان پابرجاست.
در ص ٢١٦ تا ٢١٨ به سفرنامهي ابن فضلان (سدهي دهم ميلادي/چهارم هجري) و گزارش وي از زندگي روسها و وايكينگها اشاره ميكند و اين كه در زمان ابن فضلان وايكينگها طالب سكههاي ضرب شده در ايران بودند.
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
12:50 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ باستان , كتاب
Thursday, August 02, 2007
نقالی
پنجشنبه ١١/امرداد/١٣٨٦-٢/آگوست/٢٠٠٧
نقالی از هنرهای كهن و ديرپای سرزمين ماست. كه متاسفانه در دوران اخير به ويژه در ٢٠-٣٠ سال گذشته به آن كم لطفی شده است. نشستن پای پردهی نقالی از خاطرههای خوب كودكی من است.
به تازگی بانويی با نام هنری «گُردآفريد» نخستين زن نقال در دوران ما شده است:
نقالی بانو گردآفريد
نشانی وبلاگ بانو گردآفرید.
http://gordafareed.blogfa.com
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
10:19 AM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی ادبيات