جمعه ٨/تیر/١٣٨۶ - ٢٩/جون/٢٠٠٧
خواندن کتاب داستانی را تمام کردم به نام «چادری از گلهای سرخ» نوشتهی خانم لارا فیتزجرالد.
نام کتاب: چادری از گلهای سرخ (Veil of Roses)
نام نویسنده: لارا فیتزجرالد (Laura Fitzgerald)
تاریخ نشر: ٢٠٠٧
تعداد صفحه: ٣٠٩
نویسنده خانمی امریکایی است که همسری ایرانی دارد. اما ظاهرا با وضعیت امروز ایران هیچ آشنایی ندارد. تصویرهایی که دارد از ایران دههی ١٣۶٠ است. در حالی که ظاهرا داستان در همین یکی دو سال اخیر اتفاق میافتد.
موضوع داستان یک دختر خانم تهرانی است به نام تامیلا سروش یا تامی که به همراه پدر و مادر و خواهر بزرگترش (مریم) در خردسالی در امریکا زندگی میکردهاند اما با وقوع انقلاب سال ١٣٥٧ به ایران برمیگردند. چند سال بعد خواهر بزرگتر به امریکا برمیگردد و با یک مرد ایرانی ازدواج میکند. اکنون خواهر کوچکتر که قهرمان داستان است ٢٧ ساله شده و میخواهد با روادید (ویزای) سهماههی گردشگری به امریکا برود و هر طور شده به یک شهروند امریکایی شوهر کند تا بتواند در امریکا بماند. پدرش یک شیشه به او هدیه میدهد که شنهای ساحل کالیفرنیا است و از او میخواهد آن را به ساحل کالیفرنیا برگرداند.
آه! خاک یک کشور آزاد در دست یک شهروند اسیر! بیشتر داستان شرح شوهر پیدا کردن تامیلا است.
داستان پر است از افتخار به ارزشهای امریکایی و مقایسهی «بهشت» امریکا با «جهنم» ایران. مثلا میگوید دختر و پسرها نمیتوانند در ایران با هم به کافی شاپ بروند! یا چیزهای شبیه به همین.
پس از خواندن چند صفحهی اول پشیمان شدم و غصهی پولی را خوردم که برای خریدن کتاب هدر دادم.
Friday, June 29, 2007
مقايسهي فرهنگي
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
2:10 AM |
پيوند دایمی
1 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی كتاب
Sunday, June 17, 2007
اورهان پاموک و فرهنگ ایرانی و مینیاتور
یکشنبه ٢٧/خرداد/١٣٨۶ - ١٧/جون/٢٠٠٧
در چند هفتهی گذشته فرصت شد کتاب دیگری از اورهان پاموک نویسندهی ترک و برندهی جایزهی نوبل ادبیات سال ٢٠٠۶ بخوانم به نام «نام من سرخ است».
نام کتاب: نام من سرخ است (My Name Is Red)
نویسنده: اورهان پاموک (Orhan Pamuk)
سال نگارش: ١٩٩٨
ترجمه به انگلیسی: ارداگ گوکنار (Erdag Goknar)
سال ترجمه به انگلیسی: ٢٠٠٢
تعداد صفحه: ۴١٧
شاید نام کتاب زیر تاثیر کتاب معروفی از اومبرتو اکو (Umberto Eco) نویسندهی سرشناس ایتالیایی باشد با عنوان «نام گل سرخ» (The Name of the Rose). آن کتاب نیز داستان چند قتل در یک صومعه در قرون وسطا است که فیلم آن با بازی شون کانری در سال ١٩٨۶ / ١٣۶۵ ساخته شد.
موضوع داستان کتاب پاموک چنین است: سلطان عثمانی میخواهد به مناسبت هزارمین سال قمری هجرت پیامبر اسلام کتابی درست کند که در آن نقاشیهایی به سبک اروپایی (دارای پرسپکتیو) کشیده شده باشد و به قاضی کل (Doge) ونیز هدیه دهد. این کتاب قرار است نشان دهندهی اقتدار و دامنهی حکومت سلطان عثمانی باشد. اما یکی از نگارگران این کتاب به طور مشکوکی کشته میشود. بعد استاد نگارگری که مسئول تهیهی کتاب بوده کشته میشود. در نهایت نیز کتاب سلطان ناتمام میماند اما قاتل شناسایی میشود.
یک نکتهی جالب این کتاب آن است که راوی در هر فصل عوض میشود و هر قسمت از زبان یکی از افراد داستان نقل میشود. کتاب از قول نگارگر کشته شده شروع میشود. در فصلهای بعد استاد نگارخانه، نگارگران دیگری که بر روی کتاب سلطان کار میکنند، و عناصر روی پرده و نقاشی نیز صحبت میکنند مثلا سگی که در نقاشی است، سکه، درخت و درویشی که در نقاشی است و ....
نکتهی جالب دیگر آن که نویسنده در خلال داستان ما را با وضعیت نگارگری در دنیای اسلام آشنا میکند و میبینیم با این که از نظر سیاسی دولت عثمانی رقیب دولت صفویان در ایران به حساب میآمده است اما بیشتر موضوعهای نگارگران چه در ایران و چه در سرزمینهای عثمانی از شاهنامهی فردوسی (نبرد رستم و سهراب، رستم و اسفندیار، جنگ ایران و توران، شاه فریدون و سه پسرش یعنی ایرج، سلم و تور، و ...) و پنج گنج نظامی گنجهای (به ویژه داستان خسرو و شیرین مانند عاشق شدن شیرین بعد از دیدن نقاشی صورت خسرو، صحنهی آبتنی شیرین، و لیلی و مجنون) گرفته میشده است. نگارگران استانبول دنبالهروی استاد کمال الدین بهزاد و دیگر استادان ایرانی در خراسان و شیراز و تبریز بوده اند. سلطان سلیم عثمانی وقتی شاه اسماعیل را شکست میدهد و وارد تبریز شده و قصر هشت بهشت را غارت میکند تمام کتابهای شعر و نقاشی پارسی را به خزانهی خود میبرد. سلطان تهماسب صفوی برای صلح و دوستی با سلطان عثمانی یک نسخه از شاهنامهی فردوسی تهیه میکند دارای ٢۵٠ مینیاتور! که به نام شاهنامهی تهماسبی مشهور است. وقتی یکی از نگارگران استانبول در فصلی راوی داستان میشود میگوید سلطان از ما میخواهد که از اروپاییان تقلید کنیم اما ما پیرو استاد بهزاد و سبک نقاشی اسلامی هستیم.
چند اشکال کوچک نیز در کتاب دیده میشود که نمیدانم از مترجم است یا از نویسنده. مثلا در صفحه ٣١٢ از کور کردن اسکندر به دست رستم صحبت میشود که باید اسفندیار باشد. یا در صفحهی ٣٣۶ نوشته یوسف به زلیخا تجاوز کرد (rape) در حالی که در داستان یوسف و زلیخا میدانیم زلیخا یوسف را متهم میکند که قصد دست درازی به وی را داشته و زلیخا فرار کرده است. مترجم در صفحهی ١٠ اصطلاح «پردهخوان» را curtain-caller ترجمه کرده است که به نظر من درست نیست. شاید curtain-reciter درستتر باشد زیرا پردهخوان کسی است که پردهی نقاشی نشان میدهد و شعر و داستان میخواند.
بعد از خواندن این کتاب علاقهمند شدم که بیشتر دربارهی سرگذشت نگارگری و مینیاتور و نقاشی قهوهخانهای مطلب بخوانم.
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
9:13 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ باستان , كتاب
Saturday, June 16, 2007
كانديد يا كانديدا
شنبه ٢٦/خرداد/١٣٨٦-١٦/جون/٢٠٠٧
يكي از غلطهاي رايج استفاده از واژهي كانديد به جاي كانديدا است. البته بهتر است به جاي كانديدا از نامزد و به جاي كانديداتوري از نامزدي استفاده كنيم.
كانديد (candid) به معناي صادق و صميمي و بيريا است. مثلا آنچه ما در پارسي به نام ”دوربين مخفي“ ميشناسيم در انگليسي candid camera گفته ميشود.
حال آن كه كانديدا (در فرانسه: candidat و در انگليسي: candidate) به معناي داوطلب يا نامزد است.
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
9:08 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی ریشهشناسی , زبان