Monday, July 16, 2012

درباره‌ی نام وعده‌های غذایی


دوشنبه ۲۶/تیر/١٣٩١ - ١۶/جولای/٢٠١٢

امروزه بیشتر در زبان رسمی پارسی وعده‌های غذایی را «صبحانه» و «ناهار» و «شام» می‌گوییم. اما در بسیاری از شهرها و نیز گویش‌ها نام‌های دیگری هم به کار می‌رود. در اینجا چند نام را برمی‌رسم:

١) ناشتایی
ناشتا به معنای «از بامداد باز چیزی نخوردن است» (برهان قاطع). این واژه از دو بخش ساخته شده است: نَـ (منفی‌ساز) + آشتا (خوردن) پس در کل به معنای «نخوردن/نخورده» است. «آشتا» از ریشه‌ی as و ad به معنای «خوردن» است که در هندی باستان atiacn (آتیاچن) و ac (آچ) و در لاتین Edo (در ترکیب انگلیسی: edible خوردنی) و در آلمانی Essen آلمانی و در انگلیسی eat است. واژه‌ی «آش» در پارسی هم از همین ریشه است به معنای کلی «خوراک یا خورش». «ناشتا» به کسی گفته می‌شود که از بامداد چیزی نخورده باشد.

خوارک بامداد یا صبح را ناشتایی می‌گویند.


٢) چاشت:
چاشت در اصل نام واحد زمانی بوده است در آغاز روز. در دهخدا چنین آمده است:

چاشت: اول روز (آنندراج). بهره‌ی نخستین روز. صبح، بامداد.

گه چاشت چون بود روز دگر / بیامد برهمن ز کازه به در (اسدی)

از چاشت تا به شام ترا نیست ایمنی / گر مر تراست مملکت از چاچ تا به شام (ناصرخسرو)
به خوراک این زمان هم نام «چاشت» داده شده است.

از زمانی به بعد معنای «چاشت» به نیمروز (ظهر) و نیز نام خوراک نیمروز گفته شده است. شاید بر پایه‌ی کاربردهای سعدی شیرازی بتوان گفت که این زمان سده‌ی هفتم هجری بوده است شاید هم در استان فارس چنین بوده است. زیرا در شعر ناصر خسرو و نظامی گنجوی چاشت به معنای خوراک بامداد است. در دهخدا تعریف بعدی چاشت چنین است:
میانهء روز را گویند (فرهنگ ناصری). یک پاس از چهار پاس روز که میانهء روز باشد. ظهر. نیمه روز.

شنیدم که نابالغی روزه داشت / به صد محنت آورد روزی به چاشت (سعدی)

گر موسم خواب آید خسبیم / چندان که نماز چاشت از ما برود (سعدی)
باز هم به خوراک نیمروز چاشت گفته می‌شده است.

٣) ناهار
ناهار از نظر واژگانی از نا (پیشوند نفی) + آهار (خوراک) ساخته شده است به معنای «بی‌خورش یا خوراک نخورده». به کسی هم که از بامداد چیزی نخورده باشد «ناهار» گفته می‌شده است.

همان گونه که در «ناشتا» گفتیم «آش» از ریشه ی آس/آد به معنای خوردن است. تبدیل س به هـ نیز در زبان‌های ایرانی شناخته شده است. بنابراین «آهار» هم از همان ریشه‌ی «آس/آد» است و به معنای «خورش» است.
در گنج بگشاد و دینار داد / روان را به خون دل آهار داد (فردوسی)
امروزه «آهار» بیشتر برای نامیدن مایه‌ای به کار می‌رود که برای شکل دادن و سیخ نگه داشتن لباس استفاده می‌شود و در ترکیب «آهار زده/آهار داده» به کار می‌رود. تعریف این آهار چنین است:
آهار: چیزی از نشاسته یا کتیرا یا صمغ و یا لعاب خطمی و مانند آن که جامه و کاغذ و جز آن را بدان آغارند تا شخ ّ و محکم شود یا صیقل و مهره گیرد.
نام های دیگر آهار چنین است: آهر. آغار. آش. آش جامه. خورش. شوربا. شو. شوی. پَت. بَت. پالوده. تانه. بخیر. لعاب

آش به معنای کلی خوراک بوده است. مانند: در حجره نشسته بودیم و آش کدو می‌پختیم. حلق‌های شما را گرفتیم تا نتوانید آش خوردن.

چون شخص اندک چیزی بخورد بگویند ناهار او شکسته شد.

مانند «ناشتایی» که به خوراک بامداد گفته می‌شود، به خوراک نیمروز هم «ناهاری» گفته می‌شود که امروزه بیشتر به صورت «ناهار» به کار می‌رود. البته گاهی به اشتباه به صورت «نهار» نوشته می‌شود.

چون ناهار به معنای چیز نخوردن است «ناهاری» هم در اصل به هر خوراکی گفته می‌شده که پس از چیز نخوردن یا ناشتا بودن خورده می‌شده. یعنی ناهاری به خوراک بامداد هم گفته می‌شده است.
ناهاری: به معنای چیزی است که برای ناشتا شکستن و رفع گرسنگی خورند (حاشیهء برهان قاطع چ معین). چیزی اندک را گویند که کسی در صباح بخورد (برهان قاطع). ناشتائی اندک. آنچه بامدادان بار اول خورند از چای و قهوه و نان و شیر و کره و پنیر و مربا و مانند آن.

۴) شام
شام هم در اصل نام واحد زمانی است ضد بامداد یا چاشت. به خوراک این زمان هم شام گفته می‌شود.
گفت اندوه شام و محنت چاشت / در دلم حب و بغض کس نگذاشت (سنائی)

این گونه تغییر معنا و کاربرد نام وعده‌های غذایی در زبان انگلیسی نیز دیده می‌شود. امروزه در انگلیسی سه وعده‌ی غذایی را breakfast (روزه شکستن. ناشتایی یا صبحانه) و lunch (ناهار) و dinner (شام) می‌گویند. اما در گذشته این سه وعده چنین بوده است: breakfast (صبحانه) و dinner (ناهار) و supper (شام). یعنی dinner به غذای میانه‌ی روز گفته می‌شده است. در اصل dinner به معنای چاشت یا صبحانه بوده است (از نظر ریشه‌شناسی هم dinner از disner فرانسوی و در نهایت از لاتین (*disjejunare) آمده است به معنای «روزه گشودن» یا همان breakfast). یعنی غذای اصلی که در روز می‌خورند.

اما با تغییر سبک زندگی و دیرتر خوردن غذای اصلی، نخست dinner به خوراک نیمروز و سپس به خوراک شب گفته شد.

اما واژه‌ی lunch خود کوتاه شده‌ی luncheon است که گاهی lunching هم نوشته می‌شده است و گویا بر پایه‌ی واژه‌ی nuncheon در انگلیسی میانه ساخته شده که از nun (همان noon یعنی نیمروز) و schench (به معنای نوشیدن) ساخته شده است. امروزه luncheon به خوراک سبک مانند عصرانه گفته می‌شود.

البته امروزه باز با تغییر سبک زندگی، در زبان انگلیسی واژه‌ی brunch هم به کار می‌رود که ترکیبی است از breakfast (صبحانه، چاشت) و lunch (ناهار) یعنی «چاشتی که نزدیک نیمروز خورده شود». این ترکیب از دهه‌ی 1890 در میان دانشجویان بریتانیا ساخته شد و بعدها وارد زبان اصلی شد. من برای آن «صبهار» یا «چاشتار» را ساخته‌ام.

در زبان فرانسوی نیز همین تغییر کاربرد واژگان مربوط به وعده‌های غذایی دیده می‌شود.

8 نظر:

ادبدوست said...

با درود
نوشتار پرمغزی بود، در همین رابطه گفتنی است که ریشه "اش" در ادب پارسی دری همچون کارواژه هم گاه گاهی بچشم میخورد ، چنانچه برای نمونه در کتاب وجه دین ناصر خسرو به کوشش و چاپ انتشارات کاویانی چاپ برلین صفحه 10 میخوانیم
:....
>>تا مردی باشد بر ستوران تا مر ایشان از ددگان و درندگان نگاه دارد و بوقت "اشان" بچراند >>
.......
که از "اشان" همان خوردن را خواسته بگوید
با سپاس
ادبدوست

shahrbaraz said...

درود بر شما

به گمانم در آن جمله از ناصر خسرو منظور از «به وقت اشان بچراند» این بوده که «آنها را به وقت بچراند» [به وقتشان بچراند] و ربطی به «آش» نداشته باشد.

با سپاس
شهربراز

ادبدوست said...

با درود به شما
البته گمان شما جای بررسی دارد ولی در ادب پارسی چنان است که ضمیر "ایشان" را برای دامها و جانوران بکار نمیبرند و جمله با آگاهی ریشه "اش" (با کسره ا)برابر با خوردن بیشتر همخوانی نشان میدهد برای نمونه در شماری از نامهای خوراکیها همین ریشه (اش) دیده میشود همچون"اشکنه و نیز در کارواژه چشیدن (چه +اش
که "اش-" در آنها هست
زبانشناسان بر این باورند که این ریشه با دندان گزیدن باید همریشه باشد چنانچه واژه "نیش" در پارسی از همان خاستگاه آمده است
با سپاس از شما
ادبدوست

امیر قربانزاده said...

با سپاس نوشته‌تان بسیار خواندنی است. من "ناشتار" را پیشنهاد می‌دهم که از ترکیب واژه‌های پارسی "ناشتایی" و "ناهار" ساخته شده است.

امیر قربانزاده said...

دوست گرامی این روزها که همه جا سخن از مسابقات المپیک است واژه‌ی "مدال" زیاد به گوش می‌رسد. آیا شما واژه‌ای پارسی برای مدال پیشنهاد می‌کنید؟ واژه‌ی "نشان" گاهی بکار می‌رود لیکن این واژه برای معنی "Sign" هم بکار رفته است.

امیر قربانزاده said...

دوست گرامی سپاسگزارم که پاسخ پرسش پیشینم درباره‌ی واژه‌ی مدال را ندادید! :)
پرسش دیگری که دارم این است که برای واژه‌ی "وعده غذا" (Meal) چه واژه‌ی پارسی می‌توانیم بکار ببریم؟
برای نمونه بجای عبارت "سه وعده غذای روزانه" چه می‌توانیم بگوییم؟

رفیق فردوسی said...

با سپاس

در کردی/لهجه ی لکی وعده ای داریم که به آن
"پالرزه"
می گویند
این وعده ی غذایی را سر زمین کشاورزی حدود ساعت چهار یا پنج بعد از ظهر که گرسنگی غالب می شد می خوردند
در کودکی که همراه آشنایان کشاورز به سر زمین می رفتم می خوردم
هنوز مزه اش زیر زبانم است
آن چنان که از نام آن پیداست به معنای وعده ای است که هنگام لرزیدن پا از گرسنگی باید خورد
یادش به خیر

رفیق فردوسی said...

با درود

برای
brunch
ناشهار هم گفته اند در فرهنگ نشر نو