Friday, May 11, 2012

دانش عربی؟

آدینه ٢٢/اردیبهشت/١٣٩١ - ١١/می/٢٠١٢

پس از جستاری که درباره‌ی کتاب «اخترشناسی عربی (!)» جورج صلیبا نوشتم کمی جست‌وجو کردم و به یاد کتاب دیگری در همین زمینه افتادم. خاورشناس نامدار ایتالیایی «کارلو آلفونسو نَلّینو» (Carlo Alfonso Nallino - زاده: ۱۸۷۲ م./۱۲۵۱ خ. و درگذشته: ۱۹۳۸ م./۱۳۱۷ خ.) کتابی دارد با مشخصات زیر:



نام کتاب: علم الفلک: تاریخُه عِند العرب فی القرون الوسطی
نویسنده: کارلو آلفونسو نَلّینو» (Carlo Alfonso Nallino)
زبان: عربی
سال: ۱۹۱۱ م./ ۱۲۹۰ خ.
صفحه: ۳۵۰



کارلو آلفونسو نَلّینو

این کتاب گردآوری سخنرانی‌ها و درس‌های نلّینو به زبان عربی در دانشگاه قاهره در مصر بوده و در سال ۱۹۱۱ م./ ۱۲۹۰ خ. به صورت کتابی به دست دانشگاه پالرمو در ایتالیا چاپ شده است. این کتاب به زبان عربی نوشته شده است و در سال ۱۳۴۹ خ./ ۱۹۷۰ م. به دست زنده یاد احمد آرام با عنوان «تاریخ نجوم اسلامی» به زبان پارسی ترجمه شده است.

نلّینو در فصل دوم درباره‌ی کاربرد «عرب» چنین می‌نویسد:

هر وقت سخن از روزگار جاهلیّت یا آغاز اسلام بوده باشد، شک نیست که کلمه‌ی «عرب» به معنای حقیقی طبیعی آن به کار رفته و مقصود از آن قومی است که در شبه جزیره‌ی معروف به «جزیرة العرب» سکونت داشته‌اند. ولی چون سخن از روزگار پس از قرن اول هجری باشد، این لفظ را به معنای اصطلاحی آن به کار می‌بریم و مقصود از آن همه‌ی اقوام و ملت‌هایی است که در ممالک اسلامی به سر می‌برده و در بیشتر تالیفات خود زبان عربی را به کار می برده‌اند. بدین ترتیب ایرانیان و هندیان و ترکان و سوریان و مصریان و قوم بربر و اندلسیان و جز ایشان، یعنی همه‌ی کسانی که در استعمال زبان عربی در تالیف خود با یکدیگر مشارکت داشته و همه از اتباع دولت اسلامی بوده‌اند، در این نامگذاریِ «عرب» داخل می‌شوند.
به نظر من این نامگذاری بسیار اشتباه است. نلینو در توجیه این نامگذاری نادرست چنین می‌نویسد:
اگر بنا بود لفظ «عرب» را شامل آنها نکنیم، شاید نمی‌توانستیم از علم هیات در نزد اعراب (!) چیزی بگوییم از این جهت که دانشمندان ماهر در این علم از اولاد قَحطان و عَدنان [=نیاکان عرب‌ها] بسیار اندک بوده‌اند. ابن خلدون (درگذشته به سال ۸۰۸ ق/ ۱۴۰۶ م.) در «مقدّمه»ی خود چنین گفته است: «از عجایب آن که بیشتر دانشمندان ملت اسلامی، خواه در علوم شرعی و خواه در علوم عقلی، به جز اندکی همه عجم بوده‌اند. و اگر از ایشان کسی در نَسَب عرب بوده در زبان و تربیت و استادان عجمی بوده است. در صورتی که دین و صاحب شریعت عربی بوده است.»
یعنی خود نلینو هم به این واقعیت تاریخی اعتراف می‌کند که عرب‌های واقعی نقش چندانی در این دانش‌ها نداشته‌اند و حتا سخن ابن خلدون را هم می‌آورد. اما باز اصرار می‌کند که آنها را دانشمندان «عرب» بنامد و ادعا می‌کند در صورتی که از این نامگذاری نادرست استفاده نکنیم شاید نمی‌توانستیم از علم هیات چیزی بگوییم!!

نلینو در ادامه‌ی این استدلال غلط چنین می‌نویسد:
اگر کسی بر این اصطلاح اعتراض کند و بگوید که استعمال لفظ «مسلمانان» درست‌تر و رواتر از استعمال لفظ «عرب» است در جواب می‌گویم این کار به دو سبب نادرست است:

نخست آن که با لفظ «مسلمانان»، ترسایان و جهودان و صابئیان و پیروان دین‌های دیگری که سهم فراوانی در علوم و تالیفات عربی و به ویژه ریاضیات و هیات و طبّ و فلسفه دارند خارج می‌شوند.

سبب دوم آن که لفظ «مسلمانان» مستلزم آن است که از آنچه اینان به زبان غیرعربی مانند فارسی و ترکی تالیف کرده‌اند نیز بحث شود و این از موضوع بحث ما خارج است.

پس شایسته‌تر این است که آنچه را نویسندگان جدید بر آن اتفاق کرده‌اند بپذیریم و لفظ «عرب» را به آن قرار مذکور قبول کنیم که انتساب به زبان کتاب‌نویسی را نشان می‌دهد نه انتساب به قوم عرب را.
به نظر می‌رسد نلینو به خاطر مسیحی بودن خویش، ترجیح می‌دهد سهم «غیرمسلمانان» نادیده گرفته نشود اما اگر سهم «غیرعرب»ها نادیده گرفته شود، مهم نیست! حتا با علم به این که بیشتر این دانشمندان غیرعرب بوده‌اند و خودش در همین بند بدان اعتراف کرده و ابن خلدون هم در کتاب مهم خود این واقعیت را بیان کرده است. اما چون نویسندگان جدید (یعنی «ما اروپاییان» به پیروی از نیاکان اروپایی‌مان که این کتاب‌ها را نادانسته به نام دانشمندان «عرب» به لاتین و دیگر زبان‌های اروپایی ترجمه کردیم) این اصطلاح را برگزیده‌ایم و بر آن اتفاق کرده‌ایم شایسته است که دیگران هم بپذیرند.

البته استاد احمد آرام هم نام کتاب را به «نجوم اسلامی» برگردانده است و هم در پانویس این صفحه یادآور شده است که در متن کتاب از «نویسندگان عربی‌نویس» یا «عربی‌زبان» استفاده کرده است.

نکته‌ی جالب دیگر این که ابن خلدون در کتاب خویش به درستی «علوم عربی» را تنها برای «صرف و نحو» به کار می‌برد.

جورج صلیبا هم در کتاب خویش همین فرض غلط را تکرار می‌کند که منظور از «عرب» هر کسی است که به زبان عربی کتاب نوشته است. به نظر می‌رسد جورج صلیبا می‌کوشد تا جایی که می‌تواند نام ایران را به کار نبرد و به جای آن گاهی از «سرزمین‌های شرقی خلافت اسلامی» یاد می‌کند. وی می‌نویسد که در زمانی که کتاب‌های یونانیان به عربی ترجمه می‌شد سیصد یا چهارصد سال بود که این کتاب‌ها در سرزمین‌های یونانی به فراموشی سپرده شده بودند. باید پرسید پس اگر این کتاب‌ها در ایران و در میان ایرانیان نبودند در کجا بودند؟ در همین رابطه نلینو در کتاب خود می‌نویسد که در دوران خلافت امویان توجه چندانی به دانش نمی‌شد و تنها نوه‌ی معاویه به کیمیاگری و اخترگویی (ستاره‌بینی) علاقه داشت. اما در دوران عباسیان و با انتقال پایتخت به بغداد (در نزدیکی تیسفون، پایتخت ایران) «ناگهان» شکوفایی دانش‌ها آغاز شد. البته در همین بخش باز نلینو به نقش ایرانیان و هندیان اشاره می‌کند ولی همچنان از «دانش‌های عربی» می‌نویسد!

1 نظر:

رفیق فردوسی said...

شهربراز گرامی
با درود

خواهش می کنم این دو مطلب در پیوند با هم را در مقاله ای به زبان انگلیسی هم منتشر بفرمایید که هم اروپاییان و هم عربان تعصب بی مورد خود را کنار بگذارند

با سپاس