یکشنبه ۱۰/مهر/۱۳۹۰ - ۲/اکتبر/۲۰۱۱
برنامهی پرگار تلویزیون فارسی بی.بی.سی در روز چهارشنبه ۱۵ تیرماه برابر ۶ جولای ۲۰۱۱ به شاهنامهی فردوسی پرداخت و پرسش کلیدی آن چنین است:
روایت شاهنامه از تاریخ ایران تا چه حد موثق است؟
اما فردوسی پیش از آنکه تاریخنگار باشد، شاعر است. مقتضیات یک متن شاعرانه چیست؟ آیا میتوان گفت شاهنامه به واسطهی شعر بودن، کمتر تاریخی است و بیشتر ادبی؟ به زبان صریحتر، آیا تاریخی که شاهنامه نقل میکند موثق است و به کار تاریخنگاران میآید؟
اما منابع مورد استفادهی فردوسی تا چه حد موثق اند و تا کجا میتوان به آنها، نه برای خوانش آمال و آرزوهای ایرانیان، بلکه برای فهم واقعیات ایران زمین اتکا کرد؟
من نمیدانم چه کسی در این روزگار شاهنامه را به عنوان کتابی صرفا تاریخی میخواند. روشن است که فردوسی شاعر بوده است و نه تاریخنگار. تاریخ نبودن شاهنامه به خاطر شعر بودنش نیست بلکه به خاطر ماهیت آن و هدف فردوسی است. یعنی دمیدن غرور ملی و زنده کردن و زنده نگهداشتن روح ملت ایران. وگرنه کتابهای تاریخی فراوانی در همان دوران نوشته شده است مانند تاریخ طبری و تاریخ حمزهی اصفهانی و تاریخ ثعالبی نیشابوری و دیگر تاریخنویسان دوران سامانی و غزنوی.
و البته دید امروزی ما به «تاریخ» چیز به نسبت جدیدی است و در گذشته در همهی کشورها تاریخ حماسی و استورهای هم بخشی از تاریخ بوده است. برای نمونه مردم هندوستان اوپانیشادها را بخشی از تاریخ خود میدانند. یا مردم یونان افسانههای هرکول و دیگر پهلوانان را جزیی از تاریخی واقعی سرزمین خود میدانستند و گروهی خود را از نسل هرکول یا دیگر پهلوانان استورهای میدانستند. همین طور در میان قومهای یهود و عرب و دیگران. بنابراین انتظار این که شاهنامه (یا دیگر حماسههای مانند آن) کتاب صددرصد «تاریخی» باشد با همان برداشت امروزی ما از «کتاب تاریخی»، مسلما بیمعنا و بیپایه و نشدنی است. بنابراین به نظر من کل این برنامه با پیشفرض اشتباهی آغاز میشود.
روشن است که شاهنامه به خاطر مستند بودن به «خداینامگ» و دیگر نوشتارها و سندهای دوران ساسانیان و نیز به خاطر این که گردآوردهی موبدان و دانشوران ایرانی دوران سامانیان است، در بخش تاریخی خود دارای اطلاعات و آگاهیهای مهمی است که باید در همسنجش و همبرنهی با دیگر سندهای تاریخی از آنها سود برد. اما خود شاهنامه به تنهایی «کتاب تاریخی موثق» با برداشت و تعریف امروزی نیست.
کارشناسان مهمان در این برنامه یعنی خانم دکتر پروانه پورشریعتی و دکتر تورج دریایی هر دو از ایراندوستان و کارشناسان دوران ساسانی هستند و کتابهایی در بارهی این دوره از تاریخ ایران منتشر کردهاند. و نظر هر دو نیز همین است که بخش تاریخی شاهنامهی فردوسی میتواند و باید به عنوان منبعی در کنار دیگر منبعهای تاریخی دربارهی دوران ساسانیان به کار رود. برای نمونه خانم دکتر پورشریعتی از نام اسپهبدان ساسانی یاد میکند که مهرهایش به تازگی کشف شده اما نامهایشان در شاهنامه آمده است و پیش از کشف این مهرها گمان میشد که این سرداران و اسپهبدان خیالی هستند. دکتر دریایی نیز میگوید که شاهنامه را باید در کنار تاریخ طبری و تاریخ آگاثیاس و دیگر منبعهای تاریخی دوران ساسانیان نگاه کرد. هر سند تاریخی باید در کنار دیگر سندها بررسی و ارزیابی شود. و معمولا هیچ سندی به تنهایی معتبر نیست و بسیاری از سندهای دستکاری شده یا با انگیزههای سیاسی و شخصی نوشته میشود.
پرسش دیگر مجری برنامه این است که: آیا فردوسی وقتی به ترکان و عربها پرداخته است منصف بوده است؟ اینجا هم باز با دید امروزی به قضیه نگاه میشود. باید توجه داشت (همان طور که دکتر دریایی میگوید) در آن زمان عربها ایران را اشغال کرده و به ایران ستم میکردند به ویژه امویان. در زمان فردوسی نیز اندک اندک ترکان آسیای میانه وارد دستگاه حکومتی ایران و به ویژه سامانیان شدند و ویرانگری را آغاز کرده بودند. بنابراین حتا اگر فردوسی از زبان خود هم به عربها و ترکان چیزی گفته باشد واقعیت تاریخی بوده است. هرچند بخشهایی از این اعتراض و شکایت از عربها در منبعهای اصلی فردوسی بوده است. و باز باید توجه داشت که در بخش حماسی شاهنامه تورانیان که از قومهای آریایی بودند و در اوستا هم از آنان با نام آریایی یاد شده و نامهایشان نیز نشانگر همتبار بودن با ایرانیان است (ارجاسب، فرنگیس، افراسیاب، اغریرث، منیژه، پیران، هومان، پیلسم و ...) به اشتباه ترک دانسته شدهاند. ضمن آن که فردوسی گاه شاهی ایرانی مانند کیکاووس را به خاطر نادانی و اشتباههایش سرزنش میکند و پهلوانان تورانی مانند اغریرث و دیگران را میستاید. متاسفانه برخی از سودجودیان این جریان را به تاریخ امروز انتقال داده و گمان میکنند که فردوسی «عربستیز» و «ترکستیز» به معنای امروزی این گونه واژهها بوده و به اصطلاح خودشان فردوسی را «نژادپرست» میدانند حال آن که ایرانی و ترک و عرب «نژاد» نیستند! دیگر آن که آن عربها و ترکان با ایرانیان عربزبان و ترکزبان امروزی هیچ ربطی ندارند!
اما شاید بامزهترین بخش آنجا است که مجری میپرسد:
همان جور که آقای دریایی میگوید، میشود گفت شاهنامه تاریخ «سلطنتی» است چون بر پایهی خداینامگ تهیه شده در دوران خسرو اول است. بدین ترتیب میتوانیم بگوییم که یک تاریخ «سلطنتی» شده سند هویت فرهنگی ایرانیان. شما در این ایرادی نمیبینید؟
آدم نمیداند چه کند. نخست سندها و منبعهای شاهنامه را به پرسش میکشند و این که چه قدر شاهنامه موثق است. وقتی که روشن میشود بخش تاریخی آن سند داشته و از روی سندهای رسمی و دولتی بوده و با دیگر یافتههای تاریخی همخوانی دارد میگویند: وای! این از روی سندهای «سلطنتی» بوده. پس حتما مسئلهدار است. آیا ایشان انتظار دارند فردوسی از روی سندهای مرکز بایگانی مجلس انگلستان یا کنگرهی امریکا (که غیردولتی و غیرسلطنتی هستند) شاهنامه را میسرود؟ این هم نمونهی دیگری از تحمیل برداشتهای امروزی به تاریخ گذشته است.
اگر هم فرض کنیم که این پرسشها و این گونه نگاه به شاهنامه نگاه تهیهکنندگان و نویسندگان بی.بی.سی نیست و تنها دارند پرسش دیگران را مطرح میکنند به نظر من بایستی به روشنی گفته شود که برخی چنین میگویند و در صورت امکان نام منبع و نویسنده را نیز بگویند.
3 نظر:
بسيار زيبا و مستدل بود ...دستتان درد نكند
نوذر
با درود فراوان به شهربراز عزيز..
چندي است كه مطالبي در اينترنت به نام گافهاي فردوسي به نويسندگي حميد آرش آزاد رد و بدل ميشود..
برايتان اگر مقدور است در اين مورد چيزي بنويسيد...
با تشكر
يا حق
به ارخا
درود بر شما.
در نشانی زیر به مطلب بیمایهی «گافهای حکیم فردوسی» پاسخی دادم:
http://shahrbaraz.blogspot.com/2011/12/blog-post.html
پیروز باشید
شهربراز
Post a Comment