چهارشنبه ۱۱/اسفند/۱۳۸۹ - ۲/مارچ/۲۰۱۱
در زمان حکومت بریتانیا بر هندوستان و استعمار این کشور، زبان رسمی و اداری هندوستان زبان انگلیسی شد. پیش از آن در زمان حکومت گورکانیان هند - که در انگلیسی به آن امپراتوری مغولان (Mughal Empire) گفته میشود - زبان پارسی دست کم در شمال هند زبان درباری بود و همایون و اکبرشاه و جهانگیر و اورنگزیب هم نامهای پارسی داشتند و هم خودشان شعرهای پارسی میسرودند. هنوز چیزی از کسب استقلال در سال ۱۹۴۷ م./ ۱۳۲۶ خ. نگذشته بود که به اصرار محمدعلی جناح، رهبر مسلمانان هند و همراه گاندی و نهرو، با وجود اصرار گاندی بر همبستگی، هندوستان بر پایهی دین تجزیه شد و کشور «پاکستان» پدید آمد که همهی ساکنان آن هندیان مسلمان بودند. در آن زمان سرزمین بنگال نیز به خاطر مسلمان بودن بخشی از کشور پاکستان شده بود. در آن بلوا و آشوب، هنوز بسیاری از مردم در گیجی و آشفتگیهای حاصل از تقسیم کشورشان سردرگم بودند و چه خانوادهها که از هم پاشیده نشده بودند (برای نمونه میتوانید به فیلمهای فراوانی نگاه کنید که در همین زمینه ساخته شده است مانند «بخشبندی» یا Partition ساختهی سال ۲۰۰۷ م.). محمدعلی جناح، قائد اعظم پاکستان، برای ایجاد هویت ملی در میان کسانی که خود را در کشور جدیدی میدیدند تصمیم گرفت زبان رسمی پاکستان را هم اردو اعلام کند تا شاید این زبان عامل همبستگی شود. اما مردم بنگال که زبان و ادبیات مستقل خود را داشتند زیر بار نرفتند و دست به اعتراض زدند. این جنبش به نام «جنبش زبان بنگالی» نامیده شود و منجر به جدایی بنگال از پاکستان و پدید آمدن کشور بنگلادش شد.
سالها بعد در سال ۱۹۹۹ م./۱۳۷۸ خ. سازمان ملل برای یادبود این جنبش و نیز برای جلب توجه به زبانهایی که به خاطر استعمار و سرکوب در خطر نابودی اند و نیز برای توجه به زبانهای رو به فراموشی روز ۲۱ فوریه / دوم اسفندماه را روز جهانی زبان مادری نامیده است. در «اعلامیهی جهانی حقوق زبانی» سازمان ملل در این باره چنین آمده است:
با توجه به این که بیشتر زبانهای در خطر متعلق به مردمانی است که حکومت مستقل ندارند ...
و با توجه به این که تجاوز، استعمار، اشغال، و دیگر نمونههای زیردستسازی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی اغلب شامل تحمیل زبان خارجی است ...
و با توجه به این که برای همزیستی آشتیآمیز میان جامعههای زبانی باید رشتهای اصل پیدا شود که گسترش و احترام همهی زبانها و کاربرد فردی و عمومی آنها را تضمین کند...
با آن که هیچ یک از این موردها برای مردم ایران و زبان پارسی و وضعیت ایران امروزی کاربرد ندارد (و حتا از نظر تاریخی، تجاوزگران ترک آسیای میانه زبان خود را بر مردم استان آذربایجان تحمیل کردهاند. در آناتولی نیز مردم یونانیتبار زبانشان به ترکی برگردانده شد و پس از جدایی قفقاز از ایران در زمان قاجار، زبان ترکی به زور و با پشتیبانی روسیه بر مردم تحمیل شد) و با این که در این اعلامیه بر همزیستی آشتیآمیز زبانها تاکید شده است اما چند سالی است که در ماه اسفند/فوریه گروه ضدایرانی و تجزیهطلب پانترک به بهانهی «روز جهانی زبان مادری» هیاهو به پا میکند و معرکه میگیرد و رسانههایی چون تلویزیون صدای امریکا و رادیو زمانه و ... هم تیغ در کف زنگی مست میدهند. (مانند این مورد در صدای امریکا که در سال گذشته بدان پرداختم.)
این گروه که یا داستان و توجیه روز جهانی زبان مادری را نمیدانند یا خودشان را به نادانی میزنند ادعاهای بیپایهی فراوانی دربارهی زبان پارسی و سخنگویان دیگر زبانها و گویشها در ایران منتشر میکنند. از جمله آقای ضیا صدرالاشرافی که دو سه سال پیش نیز به سخنانش با عنوان اختراعی «زبانکشی» پاسخ دادم. امسال نیز باز در رادیو زمانه خشک و تر را به هم بافته است و شکل مار کشیده است و معرکه به راه انداخته و زنجیر پاره کرده است. در اینجا به برخی از یاوههای او میپردازم:
مسلماً احیا و استقرار آزادی ۷۰ زبانهای مادری محکوم از تحصیل در ایران همانند سایر آزادیهای بشری نظیر آزادی (وجدان، اندیشه، بیان، دین، عقیدهی سیاسی و ...) تنها به همت زنان و مردان و به آگاهی، فعالیت، اراده، موقعشناسی و خرد آنها بستگی دارد.
معلوم نیست ایشان ۷۰ زبان مادری در ایران را از کجا آورده است؟ البته به عنوان منبع از سایت اتنولوگ یاد کرده است. اما در سایت اتنولوگ بسیاری از گویشها نیز جزو زبان شمرده شدهاند مانند دزفولی، آشتیانی، الویری، خویینی و مانند آن. باید توجه داشت که بیشتر این گویشها از بازماندههای پارسی میانه (پهلوی) هستند و با پارسی دری رسمی خواهر و برادر هستند. هم چنین بیشتر این گویشها خط و زبان و ادبیات نوشتاری ندارند و «تحصیل» به این گویشها نه پیشینهی تاریخی دارد و نه معنا؛ از نظر اقتصادی و مالی هم امکانپذیر نیست.
در ایران از سال ۱۳۰۴ شمسی (۱۹۲۵ میلادی) یعنی درست ۸۶ سال پیش زبانهای مادری «اکثریت» اهالی این کشور، محکوم و ممنوع شده و آزادی و رسمیت خود را از دست داده است.
کدام یک از به قول ایشان «۷۰ زبان مادری» - که در بالا گفتم چه اندازه نادرست و دروغ است - تا سال ۱۳۰۴ دارای «رسمیت» بوده است که پس از آن سال رسمیت خود را از دست داده است؟ طبق کدام قانون و در کدام تاریخ، زبانی در ایران محکوم و ممنوع شده و آزادی خود را از دست داده است؟ آیا سندی قانونی و تاریخی در این زمینه در دست دارد؟ یا از روی صندلی اتاقش در کنار پنجره در رویاهایش به این نتیجه رسیده است؟
ممنوعیت تحصیل به زبان مادری برای اکثریت ایرانیان غیرفارسی زبان، به وسیلهی هیئت حاکمهای که خود را تا به امروز وکیل سرخود و نمایندهی اقلیت ۲۲ میلیون نفری ملیت فارسیزبان و نیز سمبل به اصطلاح «ملیگرایی مثبت» ایرانی قلمداد میکرده و میکند، صورت تحقق یافته است تا خود ملت فارس. امروز صاحبان زبانهای محکوم در ایرانِ که نزدیک به ۸۰ میلیون نفر جمعیت دارد، حدود ۵۵ میلیون نفر میشود. هشت زبان زیر حداقل بیش از دو ملیون نفرند: بلوچی، ترکی آذربایجانی، ترکی قشقایی، ترکمنی، عربی، کردی، گیلکی، طالشی، لری-لکی، مازندرانی.
باز هم بدون منبع و مرجع و دادن قانون و تاریخ ادعا کردهاند که تحصیل به زبان مادری در ایران ممنوع است. حال آن که درست ۱۰۰٪ وارون حرف او در اصل پانزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده است که
استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانههای گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است.
هم اکنون نیز در استان آذربایجان و دیگر استانها نشریههایی به گویش و زبان محلی به آزادی منتشر میشود و خواننده دارد. نه تنها در استانهای مربوط، بلکه در همین تهران هم نشریههایی به زبانها و گویشهای قومی ایرانیان چاپ و منتشر میشود.
هم چنین بد نیست ایشان یادی هم از وضعیت زبانهای تالشی و تاتی و کردی و زازا و لزگی در آن سوی رود ارس و سیاستهای دولت باکو و ترکیه در زمینهی زبانهای غیرترکی بکنند و وضعیت را در این دو کشور مورد علاقهشان نیز بررسی کنند.
پانترکان همواره نشان دادهاند که از آمارسازی هیچ ابایی ندارند. اینجا هم نخست جمعیت ایران را ۸۰ میلیون نفر کرده است! حال آن که آمار رسمی ایران ۷۴ میلیون نفر است. بعد هم «ملیت فارسیزبان» در ایران نداریم. در ایران یک ملت زندگی میکند و آن هم ملت ایران است که از قومهای گوناگون تشکیل شده است. تا آنجا که من میدانم در ایران سرشماری زبانی نشده است اما حتا اگر آمار همان اتنولوگ را هم بپذیریم، جمعیت ایرانیانی که زبان مادریشان آذری است ۱۱ میلیون نفر است یعنی نزدیک ۱۵ درصد از ۷۴ میلیون. اگر جمعیت را ۸۰ میلیون حساب کنیم این عدد به ۱۳ درصد میرسد! تازه بیشتر این ایرانیان زبان پارسی را هم میدانند. بسیاری از استادان زبان پارسی از همین سرزمین پاک آذربایجان بودهاند مانند استاد عباس زریاب خویی، استاد محمدامین ریاحی خویی، و ... که از عاشقان ایران و زبان و ادبیات پارسی بودند. زبان پارسی از زمانهای دور، دست کم از زمان اشکانیان و ساسانیان، زبان مشترک همهی مردم ایران بوده است و امروزه نیز هنوز زبان مشترک همه است. قانونی شدن وضع رسمی زبان پارسی به دوران مشروطه و نخستین قانون اساسی ایران برمیگردد.
دربارهی آمارسازی پانترکان و بازی با آمار ایران پیشتر به درازا در آذرگشنسپ نوشته شده است و میتوانید به آنجا نگاه کنید.
نمونهی دیگر از آمارسازی این پانترک چنین است:
در حالی که بنا به نشریهی شمارهی یک «فرهنگ ایران» در فروردین ۱۳۳۲ در کشور ایران ۲۰۰ زبان و لهجه وجود داشته است. در عرض ۶۰ سال، از حکومت سلطنتی محمدرضاشاه تا به امروز حدود ۱۳۰ زبان و لهجه در ایران قربانی سیاست تکزبانی و تک فرهنگی دولتی یعنی پان فارسیسم شده است: بیش از دو زبان در هر سال!
باید از وی پرسید میشود فهرست این ۲۰۰ زبان و لهجه را به ما نشان دهید و بگویید این ۱۳۰ زبان و لهجه که قربانی شدهاند متعلق به کدام گروه زبانی بودهاند و چه آثار علمی و ادبی نوشتاری داشتهاند؟ در کدام تاریخ و چه کسانی به این زبانها چیزی نوشتهاند و الفبای آنها چه گونه بوده است؟ در همهی دنیا هر روزه چندین زبان به دلیلهای گوناگون از میان میروند. آیا همهی آنها به دلیل زبان پارسی است؟ در همان کانادایی که آقای صدرالاشرافی زندگی میکند در ۶۰ سال گذشته چند زبان بومی از میان رفته است؟ چند لهجهی انگلیسی کانادایی از میان رفته است؟ در امریکا چند زبان بومی از میان رفته است؟
صدرالاشرافی برای رسیدن به هدف خود هر وسیلهای را موجه میداند مانند تفسیر غیرتاریخی و سوءاستفاده از شاهنامه و ادبیات پارسی:
در آمار نسلکشی انجام دادند که یادآور بلوچکشی خسرو اول انوشیروان دادگر، درشاهنامهی ابوالقاسم فردوسی است.
نخست آن که روشن نیست که بلوچ در شاهنامه با بلوچهای امروز یکی باشد زیرا در شاهنامه همواره بلوچ با کوچ (در اصل: کوفچ، کوف در پهلوی همان کوه است، کوفچ =؟ کوهی) آمده است و گمان نکنم در نزدیکی بلوچان کوهی بوده است.
دودیگر این که حتا اگر بلوچ شاهنامه همان بلوچان امروزی باشند، در بخش پادشاهی انوشیروان در شاهنامه جایی که سخن از بلوچ آمده چنین آمده است
یکی بارگه ساخت روزی به دشت ----------- ز گرد سواران هوا تیره گشت
همه مرزبانان زرین کمر ------------- بلوچی و گیلی به زرین سپر
سراسر بدان بارگاه آمدند ----------- پرستنده نزدیک شاه آمدند
در باقی این گفتار نیز سخنی از «بلوچکشی» نیست بلکه فرستادگان خاقان چین در بازگشت به او چنین میگویند:
همه شهر ایران سپاه وی اند ------------ پرستندگان کلاه وی اند
چو سازد به دشت اندرون بارگاه -------- نگنجد همی در جهان آن سپاه
همه گرزداران با زیب و فر ----------- همه پیشکاران به زرین کمر
ز پیل و ز بالا و از تخت عاج ---------- ز اورنگ و ز یاره و طوق و تاج
و این تاکیدی است بر آشتی و فرمانبرداری همهی مردم ایرانشهر از خسرو انوشیروان.
صدرالاشرافی «کشف» تاریخی دیگر هم کرده است که مانند دیگر ادعاهایش نیازی به نشان دادن منبع و مرجع و سند تاریخی نمیبیند:
همواره از آغاز تمدن ایلامی در این سرزمین (۲۸۵۰ قبل از میلاد) تا حکومت پهلوی دارای سه زبان اداری بوده بی آنکه کسی به زبان مادری فرد یا قوم و ملتی کاری داشته باشد: در دورهی ایلام زبانهای سومری، ایلامی و اکدی و در دورهی هخامنشی باز سه زبان: ایلامی (دولتی)/ بابلی (بینالمللی) و پارسی باستان (سلطنت و قشون) رایج بود. بعد از اسلام نیز این سنت متکی بر خرد سنتی جهت تفکیک قوا، همچنان ادامه یافت و از قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری باز سه زبان عربی (زبان دین، علم، فلسفه و تجارت)، فارسی (زبان دولت و دیوان و شاعران) و ترکی (زبان قوم غالب، اشرافیت و قشون) در کنار هم وجود داشتند.
مفهوم «تفکیک قوا» پدیدهی تازهای است و باید کشف آن در دوران هخامنشی و نیز سدهی چهارم هجری را به صدرالاشرافی شادباش گفت! بعد دوستان پانترک ایشان به دیگر ایرانیانی که به حق به دوران هخامنشی افتخار میکنند دشنام میدهند و میگویند «پانفارسیسم»! اگر کس دیگری چنین ادعایی کرده بود تاکنون تمام وبلاگهای قارچی و زنجیرهای پانترک و فرزندان گرگ خاکستری مانند نیاکان بیابانگرد و ویرانگر خودشان روزگارش را سیاه کرده بودند.
بر پایهی کدام سند، در ایران زبان عربی زبان تجارت بوده است؟ شاید عقدنامهها و سندهای معامله را گاهی به عربی مینوشتند اما زبان تجارت پارسی بوده است. زیرا زبان عربی زبان اهل مدرسه و علوم دینی بوده است نه زبان مردم کوچه و بازار و بازرگانان. اگرچه کشورگشایان ترک و لشکریان آنان به زبان ترکی سخن میگفتند اما نسلهای بعدی آنان که شهری و دولتی میشدند به همان زبان پارسی سخن میگفتند و حتا برخی از این شاهزادگان و شاهان ترکتبار به زبان پارسی شعر میسرودند. نزدیکترین این شاهان ترکتبار خاندان قاجار بود که از ناصرالدین شاه شعرهایی به پارسی مانده است.
صدرالاشرافی از یک سو ملیگرایی آغاز شده در دوران نوین ایران را ملیگرایی قومی میداند و خواهان «ملیگرایی مدرن» در ایران است اما «ملیگرایی مدرن» او بر پایهی قومی است! حتا تا آنجا پیش میرود که تهدید هم میکند:
اگر نتواند از مسیر همبستگی آزاد یعنی فدرالیسم - که مورد نظر من فدرالیست است - بگذرد، متاسفانه از راه جدایی فرهنگی و سیاسی یعنی «تجزیه» یا «استقلال» خواهد گذشت.
و سپس برای رسیدن به این هدف شیوه هم پیشنهاد میکند:
لذا بر انسانهای صاحب اراده و آگاه بر حقوق بشری خویش، واجب است که برای آزادی زبان مادری و برابری و شکوفایی فرهنگها در ایران کوشا باشند و با ملیگرایی قومی حاکم که متکی به زبان انحصاری فارسی و مذهب انحصاری شیعهی سیاسی شده است مبارزه کنند:
الف - خودمان باید زبان مادری خویش را پاس بداریم و به فرزندان خود صحبت کردن، خواندن و نوشتن آن را یاد دهیم.
در همان کانادا که شما زندگی میکنید آیا زبان مادریتان را پاس میدارید و به فرزندانتان صحبت کردن و خواندن و نوشتن زبان مادریشان را میآموزید؟ یا همان زبان انگلیسی برایشان کافی است؟ آیا برای دولت کانادا هم خط و نشان و شاخ و شانه میکشید که در آنجا هم فدرالیسم قومی مورد نظرتان را پیاده کنند وگرنه کانادا را تجزیه میکنید؟ البته گویا افراد مشابه شما در استان کبک کانادا هم از این معرکهها میگیرند و کانادا را تهدید به تجزیه میکنند. آن طور که خواندهام در این استان نیز همه مجبورند به زبان فرانسوی آموزش ببینند و برای کسانی که فرانسوی نمیدانند امکان کار کم است حال آن که در کانادا زبان انگلیسی زبان رسمی است! معلوم نیست چرا آقای صدرالاشرافی از حقوق زبان مادری مردم کانادا دفاع نمیکند؟
صدرالاشرافی از ادبیات پارسی هم استفادهی ابزاری میکند:
در حالی که زبان فارسی در ادبیات خود دارای پیامهای انسانی به بشریت است:
یکی است ترکی و تازی در این معامله حافظ
حدیث عشق بیان کن به هر زبان که تو دانی
در نقل این همه پیام باید بیتی از حافظ انتخاب شود که در آن ترکی و تازی آمده است. حافظ در غزلهای دیگری نیز میگوید:
شکرشکن شوند همه طوطیان هند --------- زین قند پارسی که به بنگاله میرود
یا رب! این نودولتان را بر خر خودشان نشان! ------- کهین همه ناز از غلام ترک و استر میکنند
نقدها بود آیا که عیاری گیرند ----------- تا همه صومعهداران پی کاری گیرند؟
یا رب این بچه ترکان چه دلیرند به خون -------- که به تیر مژه هر لحظه شکاری گیرند
5 نظر:
شهر براز جان
در اینباره هر چه بگوییم کم گفته ایم اگر کسی برای نمونه به کشورهای ترک زبان دورو بر ایران رفته باشد خواهد دریافت که ایران بسیار آزاد تر است تا هر کسی بتواند بزبان خودش سخن بگوید در حالیکه در ترکیه اقلیتهای قومی در میان همگان)ملا عام( پروای سخن گفتن به زبانشان را ندارند چون با آنها بسختی برخورد میکنند حتی بکار بردن حرف الفبایی که در زبان اقلیتها بکار رود ممنوع است در ایران نه تنها در کوچه و بازار بلکه در مدرسه و اداره هم هر کسی برای زبان مادریش آزاد است هرچند زبان ملی همه ایرانیان "پارسی " است که همهمان را بهم بپیوندد پدر بزرگ من و بستگانش همیشه میرفتند به حسینه تبریزی ها تا به روضه خوانی آذری ها گوش بدهند آنهم در تهران ، البته اینهم بهانه دیگری است تا بتوانند مگر به بندار خودشان ایران را از هم فرو بپاشند اما حتی در سخت ترین روزهای سرزمینمان آذری های غیرتی نه تنها ایرانی ماندند بلکه از ایران در برابر دشمنان دفاع کردند من ازادی زبانی و قومی ایران را در هیچ جا ندیده ام
در ضمن در سیاست نامه( ص 203 تصحیح هیوبرت دارک )آمده است"زنی بود ترک زاده و نویسنده و خواننده و زباندان شیرین سخن و پیوسته با محمود سخن گفتی و پیش او دفتر ها و حکایات پارسی خواندی.."
پس حتی ترکهای راستین هم "پارسی زبانی" را هنری بزرگ میدانسته اند و و نه از زور "بلکه از ته دل به پارسی گویی عشق میورزیده اند
پیروز باشید
درود بر تو هم میهن گرامی بسیار از نوشته هایت سود بردم سپاس گذارم
پایدار باشی
پاینده ایران
درود بر شما بزرگ مرد به زندگیم رنگی تازه دادی
کاش ما هم در یک جامعه متمدن و آزاد زندگی میکردیم که همه جیز را میشد به صورت مسالمت آمیز حل کرد. در اون صورت میشد رفراندوم برگزار و به نتیجه آن احترام گذاشت. رفرادنومی که توی آن تمام جوانب در نظر گرفته شده و طرف های درگیر مساله فرصت این رو داشته باشند که قبل از برگزاری رای دهندگان رو به طور کامل روشن و آگاه کنند. ولی با توجه به شناختی که از مردم این منطقه دارم (کل خاورمیانه) سال ها راه داریم تا به تمدن برسیم و در حالی که اروپایی ها به اتحادیه اروپا رسیدند و راحت از مرزهای هم عبور میکنند، در خاورمیانه هر روز آشوب هست، یک روز ایران، فردا ترکیه، یمن، مصر، فلسطین، اسراییل، سوریه و همین جوری به صورت دوره ای تکرار میشه. دلیلش هم خیلی ساده هست: خودخواهی، زیاده خواهی و بی احترامی به حقوق دیگران
به بینام آخر
دوست گرامی
منظورتان از «به تمدن برسیم» چیست؟
همان گونه که در این نوشته گفتم نخست این که موضوع «زبان مادری» از طرف تجزیه طلبان تنها بهانه است. در قانون اساسی آموزش زبانهای محلی در کنار زبان ملی و رسمی و مشترک مجاز است. نیازی به همه پرسی یا رفراندوم نیست.
شهربراز
Post a Comment