یکشنبه ۸/اسفند/۱۳۸۹ - ۲۷/فوریه/۲۰۱۱
دو هفتهی پیش در استانبول جشنوارهی فرهنگی برگزار شده بود و در آن حمید بقایی، معاون احمدینژاد، هم سخنرانی کرد. روزنامهی حرّیت چاپ ترکیه نوشت که بقایی مولانا را شاعر بزرگ ترک دانسته است. خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) اعلام کرد که بقایی مولانا را شاعر بزرگ ایرانی خوانده است ولی حرّیت سخن او را تحریف کرده است. حریت در مطلبی با عنوان «ملی کردن هویت مولانا اشتباه است» با چند تن از دانشگاهیان ترکیه در همین باره گفتوگو کرد. از جمله از قول نوری شیمشکلر (Nuri Şimşekler) چنین نوشت:
اگرچه مولانا بدون شک تُرک است اما ما معتقدیم ملی کردن هویت این فیلسوف و شاعر سرشناس اشتباه است. مولانا به جای این که فیلسوف ایرانی یا ترک باشد فیلسوفی جهانی است.
این شخص مدیر پژوهشکدهی مولاناشناسی دانشگاه سلجوق ترکیه معرفی شده است. واقعا آدم حیران میماند از این همه گستاخی و بیشرمی! یعنی آقایان ترک طلبکار هم شدهاند و به ما اندرز هم میدهند! این ترک ثابت کرد که وارث برحق نیاکان خویش در غارتگری است. این مغز متفکر در ادامه چنین گفته است:
این که ایران به تازگی وانمود میکند مولانا ایرانی است بدان علت است که در ۱۰۰-۱۵۰ سال اخیر مولانا خیلی در کشورهای غربی مشهور شده است.
در واقع با جابجا کردن نام ایران و ترکیه در این جمله، به اصل ماجرا میرسیم. این شخص نیز با تکرار استدلال پوشالی پانترکان دربارهی علت پارسی بودن شعرهای مولانا میگوید:
نمیتوان تنها بر پایهی زبان نوشتههای کسی در سدهی سیزدهم م. ملیت او را تعیین کرد. مانند زبان انگلیسی امروز، در سدهی سیزدهم نیز زبان پارسی زبان مشترک شاعران آناتولی و ایران بوده است.
در این جمله دو نکته هست:
- نخست این که وی اقرار کرده است زبان پارسی از سدهی سیزدهم زبان مشترک شاعران و نویسندگان ایران و آناتولی بوده است. و این بر خلاف ادعای پانترکان است که میگویند زبان پارسی از زمان رضا شاه بر ایرانیان به زور تحمیل شده است!
- دوم این که جناب مدیر سفسطه کرده و وانمود میکند که ایرانیان به تازگی مولانا را ایرانی میدانند و علتش هم توجه غربیان به مولانا است. از طرف ما هم وکیل شده و اعلام کردهاند که ما بدین خاطر میگوییم مولانا ایرانی است که زبان شعرهایش پارسی است. حال آن که ایرانی بودن مولانا از محتوای شعرها و سخنرانیها و زندگی و اندیشه و سخنانش پیدا است. مولانا خودش به صراحت در غزلی میگوید که من ترک نیستم!
تو ماه تُرکی و من اگرچه تُرک نیستم ------- دانم من این قدر که به ترکی است آب «سو»
این مدعی مولاناشناسی اگر سواد خواندن پارسی داشته باشد همین بیت باید برایش کافی باشد. انگار من به انگلیسی بگویم I am Iranian بعد یک نفر که سواد انگلیسی ندارد سوگند بخورد که من انگلیسی ام! این استدلال شما پانترکان است که صرف نظر از سخنان مولانا تنها به خاطر این که بیشتر عمرش را در قونیه گذرانده یا آرامگاهش در قونیه است میخواهید او را ترک معرفی کنید! تازه قونیه در دوران مولانا جمعیت ایرانی قابل توجهی داشته است. تقریبا همهی شاگردان مولانا ایرانی بودند مانند حسامالدین چلبی ارموی (کُرد اورمیهای)، صلاحالدین فریدون زرکوب، شمسالدین احمد افلاکی، و ... منبرها و موعظهها و سخنرانیهای مولانا به زبان پارسی بوده است. اگر در شهری مردم پارسی ندانند چرا مولانا برایشان به پارسی سخنرانی کند؟
سپس این «مولاناشناس» ادعا کرده است که مولانا در یکی از شعرهایش به صراحت گفته است که اصل من ترک است. چندی پیش که جستاری دربارهی این رباعی نوشتم باور نمیکردم کسی ادعای مولاناشناسی کند و این رباعی را نفهمد. من نمیدانم این شخص در کجا درس خوانده است و چه کسی او را «مولاناشناس» اعلام کرده است که سواد و شعور درک یک رباعی مولانا را هم ندارد. استدلالهای مطلب پیشین را اینجا تکرار نمیکنم علاقهمندان میتوانند آن جستار را در این نشانی بخوانند.
سپس نویسندهی حرّیت میافزاید:
بیشتر دانشوران بر این باورند که مولانا در بلخ زاده شده که در تاجیکستان امروزی است.
نخست آن که تقریبا همهی کارشناسان معتقدند که مولانا در بلخ زاده شده است نه بیشترشان. مگر آن که کسانی چون شیمشکلر را هم کارشناس به حساب بیاوریم. دوم این که نویسندهی حریت نشان داده که سواد جغرافیایی درست و حسابی هم ندارد و نمیداند که بلخ امروز در افغانستان است. نکتهی جالب دیگر این که باز به طور ضمنی نشان میدهند که دارند مرزهای سیاسی امروزی را به دوران مولانا اعمال میکنند که کاری است اشتباه.
اما این دو را باید رها کرد و به اصطلاح به «شیرین عقل» بعدی توجه کرد به نام «عدنان قره اسماعیل اوغلو» (Adnan Karaismailoğlu) که سمتش را معاون دانشگاه قیریق قلعه و رییس و بنیانگذار انجمن مولانا نوشتهاند. این شخص بر خلاف همهی سندهای تاریخی چنین ادعا میکند:
مردم ترکیه میتوانند مولانا را ترک بدانند زیرا زادگاه مولانا در ترکیه است! اما منبعهای تاریخی شجرهنامهی مولانا را با قطعیت بیان نکردهاند. در درازای تاریخ هزاران تکه به زبان پارسی منتشر شده است و مردم ترک هرگز این نوشتهها را به چشم زبانی بیگانه نمیدانستند. در واقع ما به دنبال همبستگی فرهنگی هستیم و به همین خاطر مولانا را یکی از خودمان میدانیم.
مولانا در نوجوانی مجبور شد با خانوادهاش از بلخ بیرون برود و در راه در نیشاپور با عطار دیدار کرد و با خانوادهاش به حج رفتند و وقتی از راه شام به قونیه رسیدند هژده ساله بود و در شهر لارنده با گوهر خاتون دختر خواجه شرفالدین لالای سمرقندی ازدواج کرد. سپس در بیست و دوسالگی به خواهش سلطان سلجوقی روم به قونیه رفتند. حال ایشان ادعا کرده است که مولانا در قرامان زاده شده است! نه تنها مولانا ترک نبود و چندان ترکی نمیدانست بلکه حتا پسر بزرگش سلطان ولد هم که در قونیه زاده شد و رشد کرد چون در میان ایرانیان بزرگ شد چندان ترکی نمیدانست و در غزلی چنین میگوید:
ترکچه اگر بیلیدم، بیر سوزی بیک ایدیم ------ تاتچه اگر دیلیر سیز، گویم اسرار اولی
ترجمه:
اگر ترکی میدانستم یک سخن را به هزار میرساندم. اما اگر شما به زبان تات [=پارسی] گوش فرا دهید، برایتان اسرار سزاوارتری میگویم.
میبینیم که در همین بیت هم تقریبا نیمی از ۱۴ واژه به زبان پارسی است! در دیوان غزل و قصیده و رباعی سلطان ولد که پیشتر معرفی کردهام در میان سیزده هزار بیت تنها ۱۳۵ بیت یعنی ۱٪ به ترکی است.
اعجوبهی بعدی «اسماعیل یاکیت» (İsmail Yakıt)، رییس گروه فلسفه و علوم دینی دانشگاه سلیمان دمیرل، است که چنین گفته است:
من چندین بار با سند ثابت کردهام که مولانا ترک کاشغری بوده است و خانوادهاش به گویش حاکانی(؟ حقانی؟ Hakani) سخن میگفتند که از زبانهای آسیای میانه است. یکی از سندهای محکم این موضوع هم پسر مولانا یعنی سلطان ولد است که پس از جابجایی خانوادهی مولانا به قرامان زاده شد. مولانا پس از انتقال خانوادهاش به قارامان زاده شد. در زمانی که همهی آسیای میانه به گویش آناتولی سخن میگفتند مولانا به گویش حقانی مینوشت. زبان پارسیای که مولانا به کار برده است در واقع پارسی آناتولیایی است!
من نمیدانم چه گونه مردم آسیای میانه به گویش آناتولی سخن میگفتند. گویش حاکانی را هم نمیشناسم. اما میدانم پارسی مولانا فرقی با پارسی عطار و سنایی و سعدی و حافظ و دیگر شاعران ایرانی ندارد. نورالدین عبدالرحمان جامی دربارهی مثنوی مولوی چنین گفته است:
مثنوی معنوی مولوی --------- هست قرآن در زبان پهلوی
جالب این که این همه دروغ و تحریف ترکیه کافی نبود و سایتهای پانترک با ترجمهی نادقیق این متن و افزودن گزافهگوییهای خاص خودشان نوشتند:
- «به ادعای ایران تمام شعرهای مولانا فارسی هستند». مولانا غزلهایی هم به زبان عربی دارد اما اگر منظور پانترکان شعر ترکی باشد باید گفت که بیتهای ترکی مولانا در میان غزلهای پارسی او آمده است و متعلق به دوران پایان عمر او است که کمی ترکی آموخته بوده است. شمار بیتهای ترکی مولانا به یک دهم درصد تمام شعرهایش هم نمیرسد. بیتهای عربی مولانا بسیار بیشتر ار بیتهای ترکی او است. در ضمن مولانا بیتهایی هم به یونانی دارد. آیا با استدلال پانترکان باید او را عرب یا یونانی هم دانست؟
- از قول نوری شیمشکلر نوشتهاند «زبان فارسی در آن دوران به عنوان زبان ادبی استفاده میشد ولی مولانا شعرهای ترکی نیز اگرچه تعدادشان کم باشد دارد». در خبر حریت از قول شیمشکلر هیچ سخنی دربارهی شعرهای ترکی مولانا نیامده است. یعنی پانترکان حتا سخنان ترکان ترکیه را هم در روز روشن تحریف میکنند تا ادعاهای احمقانهی خود را توجیه کنند.
- باز از قول شیمشکلر نوشتهاند: «با توجه به گفتهی خود مولانا در یکی از رباعیاتش که در ایران هم به چاپ رسیده در ترک بودن وی هیچ شک و شبههای وجود ندارد. ... ایران میخواهد این افتخار را به کشور خود نسبت دهد. این در حالی است که شاعرهای بزرگ زیادی مانند فضولی و شهریار در ایران بودهاند که به زبان ترکی شعر گفتهاند که در این صورت هم باید آنها را دارای ملیت غیرایرانی معرفی کنیم.» این جملهها نیز در خبر حریت نیست و پانترکان برای محکمکاری از قول شیمشکلر ادعای غیرایرانی بودن شهریار و فضولی را افزودهاند.
- با آن که قرهاسماعیل اوغلو گفته بود که ترکان نوشتههای پارسی را به زبان بیگانه نمیدانستند پانترکان سخن او را ۱۰۰٪ وارونه کرده و چنین نوشتهاند: «فارسی به عنوان یک زبان خارجی در بین ترکها بوده و اثرهای زیادی هم به فارسی در طول قرنها بوده است».
- از قول اسماعیل یاکیت افزودهاند: «گویش هاکانی که یکی از گویش های آسیای مرکزی است ... این همان گویش محمود کاشغری و احمد یسوی است».
- سخن اسماعیل یاکیت را هم به گونهی دیگری ترجمه کردهاند: «با این که در آنادولی همه با لهجه آنادولی حرف میزدند ولی مولانا در خانهشان به لهجه هاکانی شعر میگفت».
سایت پانترک که سواد پارسی ندارند و با آثار مولانا هیچ آشنایی ندارند ادعا کردهاند که «تقریبا در همهی نسخههای خطی مولانا این رباعی آمده است که:
من را به عنوان یک خارجی نشناسید من هم از ایل و تبار شما هستم
-- در خاک شما دنبال وطن خود هستم
هر چقدر هم مثل یک دشمن دیده شوم ولی دشمن نیستم
هر چقدر به زبان فارسی شعر بگویم باز اصل من ترک است»
روشن است که این متن ترجمه از متن ترکی است و نتوانستهاند اصل رباعی را پیدا کنند. شکل اصلی رباعی چنین است:
بیگانه مدانید مرا، زین کوی ام ----------- در کوی شما خانهی خود میجویم
دشمن نیام ار چند که دشمنروی ام ----------- اصلم ترک است اگرچه هندیگوی ام
دروغ و نادرست و نادقیق بودن ترجمه به آسانی دیده میشود. در جستار مربوط به این رباعی مفصل توضیح دادهام و «مکرر نمیکنم».
در پایان برای توجیه این رفتار تاریخی قوم ترک و وارثان امروزیشان یعنی پانترکان دو بیت از بهارستان جامی را میآورم:
این شنیدستی که ترکی وصف جنت چون شنید -------- گفت با واعظ که: «آنجا غارت و تاراج هست؟»
گفت: «نی!»، گفتا: «بتر باشد ز دوزخ آن بهشت -------- کاندرو کوته بود از غارت و تاراج دست»
البته در اینجا منظور از ترک، ترکان تنگ چشم آسیای میانه است که برای ایرانیان تنها خونریزی و غارت و کشتار آوردند.
11 نظر:
درود
بسیار دندان شکن و دشمن افکن بود.
سپاسگزارم.
علی دوستزاده
با درود
ببینید ، نخست اینکه هیچ کس از پانترکها ادعای ترک بودن و یا نبودن "فضولی بغدادی و یا بیدل دهلوی" را نمیکنند هر چند که این سراینده گان براستی ترک بوده اند ولی چون سرایشها ی مولانا به برگردان انگلیسی یکی از دوستدار ادب پارسی "نیکولسون" صد و اندی سال است که در غرب بسیار جا افتاده است
و همان خاور شناسانی همچون نیکولسون، گیب و براون ترکشناس هم بوده اند و به فرهنگ ترکی بسیار آشنا بوده اند و با اینحال آشکارا گفته بودند که مولانا ایرانی پارسی زبان بوده است و شگفت اینکه من در فرهنگنامه ها و حتی ویکیپیدیای ترکی هم دیدم که آنها هم مولانا را ایرانی زاده بلخ میدانند پس اینجا کیست که بزور میخواهد نژاد ساختگی برای مولانا فراهم کند ؟ پاسخ :پان ترکان
البته من احترام بسیاری برای ترکان دارم و در اروپا همواره با ایشان رابطه دوستانه داشته ام و این حرفهای پان ترکان تند رو را نباید در شمار همه مردم خوب ترکیه آورد که هم به مولانا و هم به دیگر نویسندگان مسلمان
ایرانی پارسی گوی علاقه مندند
برای نمونه در بسیاری از کشورهای عربی غزالی طوسی را و حتی اکنون خیام را هم عرب میدانند
انگار همه جهان ادعای چیزی از ایران را دارند سعدی گفته است:
کس نبیند که تشنگان حجاز به سر آب شور گرد آیند
هر کجا چشمهای بود شیرین مردم و مرغ و مور گرد آیند
درود بر شما
ولی کو گوش شنوا
؟
درود بر شما!
در اینکه ترکیه و یا جمهوری آران در این چند سال اخیر "دم در اوردند"حرفی نیست !اما مساله با چند مقاله و...حل نمی شود!باید مرجعی دنبال این مسائل را بگیرد که خدا را سپاس ان مرجع و سازمان را نداریم!باید با شنیدن این خبرها افسوس بخوریم و کم کم مولانا یمان را ترکها ابن سینا و...مان را عربهاابگاه/شاخاب پارس مان را عربها و فردا کوروش مان را غربی ها تسخیر کنند!
تنها باید امید وار بود که مرجعی دلسوز و میهن پرست به صورت جدی این مسائل را حل و فصل نماید !
اما یک سوال که می خواستم نظرتان را بدانم:
شما نظرتان در مورد کتابهای تاریخی که در 50-100سال اخیر نوشته شده چیست یک سری افراد برای مثال می گویند که برای تاریخ اعراب و...باید تاریخ طبری که برای ان ززمان است را بخوانید نه کتابهایی مربوطه و هر چند بی طرف 100 یا 200 سال پیش را !
برای مثال کتابهای اقای نلسون فرای را می گویند از اعتبار تاریخی کمی برخوردار است باید به کتابهای قدیمی مراجعه کنید نظر شما ر مورد فدمت و ....این نسکها چیست؟!
با سپاس
خواشحال می شوم هر وقت فرصت نمودید پاسخ دهید!
به اردوان
درود.
دربارهی پرسشتان باید بگویم: کتابهای تاریخی که در زمان شوروی و پس از فروپاشی آن نوشته شده معمولا جهتدار اند. همواره عدهای سعی در بازنویسی تاریخ میکنند.
اما نباید از سوی دیگر هم ارزش پژوهشهای تاریخی در ۵۰-۱۰۰ سال گذشته را نادیده گرفت. روشن است که منبع دست اول و نزدیک به زمان یک رخداد تاریخی مهم است اما این سندها همیشه کامل و درست نیستند. برای نمونه تکیه بر تاریخ طبری به تنهایی کافی و درست نیست زیرا امروزه آگاهیهای فراوانی به دست آمده که میتوان برخی اشتباههای طبری را برطرف کرد یا کاستیهای آن را جبران کرد.
استاد نلسون فرای در زمینهی ایرانشناسی از بزرگان است اما هر انسانی ممکن است خطا کند. هر کار و اثری را باید در بافت تاریخی و زمانی خودش بررسید.
پیروز باشید
شهربراز
فکر می کنم طرح اینگونه بحث ها جز ایجاد اختلاف میوه ای ندارد.
سپاس از سایت خوبتان.
با سپاس فراوان
منظورتان از "زمان شوروی و پس از ان "، تجزیه شدن و وجود همه ترک انگاران وارامنه (ارمنستان ) است و یا منظوری دیگر داشتید؟!
پس با توجه به پاسخ شما می توان این گونه برداشت نمود که برای نمونه :باید کتاب دوران اشکانیان کمبریج را مطالعه نمود و سپس کتابهای مرتبط دیگر را نیز مطالع کرد تا به اصل تاریخ و جهت دار بودن یا نبودن ان پی برد!؟
به بینام.
من هم با شما همرای ام اما متاسفانه این گونه افراد از آزرم و بزرگواری ایرانیان در نادیده گرفتن ادعاهای ابلهانهشان گستاختر شدهاند و مانند ملانصرالدین که باورش شد سر کوچه آش نذری میدهند و آن قدر این حرفها را تکرار کردهاند که خودشان هم باورشان شده است.
اگر نخستین باری که چنین ادعاهای پوچی مطرح شده بود حکومت ایران و کارشناسان ایرانی پاسخ رسمی و علمی و مستند به آنان داده بودند دیگر شاهد این گزافهگوییها نبودیم.
با سپاس
شهربراز
درست است که مولانا فراتر از مرز ها است، اما اگر مولانای که در بلخ تولد شده و به نام مولانا جلال الدین محمد بلخی همه او را می شناسند، پس معلوم می شود که او از کجا است. اگر چنین باشد من هم می گویم صادق هدایت از افغانستان امروزی است،من خودم به این چیز ها باور ندارم، هیچ مرزی نباید میان زبان پارسی پیدا شود، پارسی گو و پارسی نوشت در هرجایی که باشد. همزبان و هم کشور است.
به آریان آرون
من هم با شما موافقام که نباید میان زبان پارسی مرز گذاشت. آفرین بر لطف سخنتان.
اما دوست گرامی توجه کنید اگر ما میگوییم مولانا ایرانی بوده نه به معنای این است که شهروند ایران سیاسی امروز بوده است. اگر منظورتان از مطرح کردن شهر زادگاه مولانا این است که بگویید مولانا اهل کشور افغانستان است باید توجه داشته باشید که در زمان مولانا مرزهای امروزی وجود نداشته و کشوری به نام افغانستان وجود خارجی نداشته است و هویت افغانستانی هم معنا نداشته است. اما هویت ایرانی (باز هم: نه به معنای ایران سیاسی امروزی) وجود داشته و شناخته شده بوده است.
انگار بگویید هرودوت اهل کشور ترکیه بوده است! در زمان هرودوت کشوری به نام ترکیه وجود خارجی نداشته است. این کار غیرتاریخی و غیرعلمی است یعنی اِعمال مرزهای امروزی برای کسانی که هزاران سال پیش زندگی میکردهاند. و این اشتباه است.
مولانا میراث مشترک مردم ایران سیاسی امروزی و افغانستان و تاجیکستان و ترکیه است. اما مولانا نه افغانستانی است نه تاجیکستانی و نه ترکیهای. مولانا ایرانی است نه ترک. مولانا تاجیک است و این تاجیک نه به معنای شهروند امروز تاجیکستان است بلکه تا پیش از اشغال آسیای میانه به دست روسیه و ساختن جمهوری تاجیکستان، تاجیک مخالف ترک و به معنای ایرانی بوده است.
اما در زمان زندگی صادق هدایت کشور افغانستان وجود داشته و مرزهای سیاسی امروز هم برقرار بوده است و بنابراین نمیتوان صادق هدایت را اهل کشور افغانستان دانست. اما صادق هدایت هم میراث مشترک پارسی گویان است.
پیروز باشید
شهربراز
Post a Comment