Monday, May 10, 2010

نامه‌ای از سیدحسن تقی زاده

دوشنبه ۲۰/اردیبهشت/۱۳۸۸ - ۱۰/می/۲۰۱۰

سیدحسن تقی‌زاده (زاده: شهریور ۱۲۵۷ خ/ سپتامبر ۱۸۷۸ م. تبریز، مرگ: دی ۱۳۴۸ خ/ ژانویه ۱۹۷۰ م. تهران) از روشن‌اندیشان و روشنگران مهم تاریخ معاصر ایران است که از نظر سیاسی جزو رهبران انقلاب مشروطه بود و از نظر فرهنگی نیز در زمینه‌های مربوط به ایران‌شناسی پژوهش‌های مهمی کرده و بر سیر اندیشه‌ی معاصر ایران بسیار تاثیرگذار بوده است. اما متاسفانه بیشتر ما به خاطر «مطالعه‌ی فراوان» چیزی از او نمی‌دانیم و شاید تنها یک جمله از او به گوشمان خورده باشد و آن این که گفت: «باید از فرق سر تا ناخن پا فرنگی شویم». اما از عمر پربار او و سال‌های فراوانی که پس از گفتن این جمله بر او گذشت چیز زیادی نمی‌دانیم.


سیدحسن تقی‌زاده

در مجله‌ی بخارا (شماره ۷۱، خرداد-شهریور ۱۳۸۸ ص ۲۱۵) یکی از نامه‌های سیدحسن تقی‌زاده به ابوالحسن ابتهاج، رییس بانک ملی، به تاریخ دی ماه ۱۳۲۶ خ/ژانویه ۱۹۴۸ م. آمده است که انگار همین امروز نوشته شده به گفته‌ی مولانا جلال‌الدین بلخی «خود حقیقت شرح حال ماست آن». بخش‌هایی از این نامه را در اینجا می‌آورم.

در این مملکت بدترین انواع متصور بدبختی‌ها و فلاکت و ذلت و بی‌خانمانی و آوارگی و گرسنگی و برهنگی و ناخوشی و بی‌سوادی و کثافت ناشی از فقر و اطفال علیل گرسنه - که رنگ میوه و شیرینی نمی‌بینند - و نهایت پستی در معاش به طوری خارج از حد تصور است و به قدری عام است که بیش از نُه عُشر [=نه دهم] هموطنان من و شما بهتر از حیوانات باربر و بعضی حتا بهتر از حشرات زندگی نمی‌کنند.

پس در چنین مملکتی مخارج پراسراف و برافراشتن عمارات شدّادی و پاریسی اعظم گناهان کبیره و کفر است و اگر موردی نمایان برای حدیث «مَن تَشَبّه بقومٍ فَهوَ مِنهُم» باشد همین تقلید از فرنگی‌های مُتموّل است در این امور. در صورتی که آنها صدها سال به تدریج در این کار ترقی کرده‌اند و ما که لولهء آب خوردنی در پایتخت و دارالخلافهء ممالک محروسه نداریم باید عمارتی داشته باشیم معادل عصری که در پاریس و لندن هم لولهء آب نبوده است.

اگر، چنانکه اشاره فرموده‌اید، من مردم را بیست و هفت سال قبل به اخذ «تمدن فرنگی» از ظاهر و باطن و جسمانی و روحانی تشویق کرده‌ام هیچ وقت قصدم این گونه تقلید مجنونانه و سفیهانهء تجملی نبوده، بلکه قصد از تمدن ظاهری فرنگ پاکیزگی لباس و مسکن و امور صحی [=بهداشتی] و تمیزی معابر و آب توی لوله و آداب پسندیدهء ظاهری و ترک فحش قبیح در معابر و تف انداختن به زمین و تقید به آمدن سر وقت و اجتناب از پرحرفی بی‌معنی و بی‌قیمتی وقت و هزاران اصول و آداب که می‌توانم ده صفحه در شرح آنها بنویسم بوده و مراد از تمدن روحانی میل به علوم و مطالعه و بنای دارالعلوم‌ها و طبع کتب و اصلاح حال زنان و احتراز از تعدد زوجات و طلاق بی‌جهت و زناشویی ده‌ ساله و پاکی زبان و قلم و احترام و درستکاری و دفع فساد و رشوه و مداخل و باز هزاران (به معنی حقیقی کلمه) امور معنوی و حقوقی و اخلاقی و آدابی دیگر بوده که تعداد آنها هم ده صفحهء دیگر می‌شود.

اگر جوانان ما مخیر باشند در اخذ ظواهر بی‌معنی یا کم‌معنی «تمدن فرنگی» و یا اخذ معنویات و ترک ظواهر، من بدون یک ثانیه تردید ترجیح می‌دهم که وکلای مجلس قبای قدک و لباس گشاد هفتاد سال قبل را بپوشند و ریش داشته باشند ولی اگر جلسه ساعت سه و نیم اعلان می‌شود ساعت پنج نیایند ...

بدبختانه ما نه تمدن ظاهری فرنگستان را گرفتیم نه تمدن معنوی آن را. از تمدن ظاهری جز فحشاء و قمار و لباس میمون صفت و خودآرایی با وسایل وارده از خارجه، و از تمدن باطنی آنها نیز هیچ نیاموختیم جز آنکه انکار ادیان را بدون ایمان به یک اصل و یک عقیده‌ء معنوی دیگر، فرنگی‌مآبان ما آموختند. در این باب سخن آنقدر زیاد است که در پنجاه صفحه هم نگنجد.

(تاکیدها از شهربراز است)امیدوارم بتوانم به زودی مطلبی درباره‌ی تقی‌زاده و کارهایش بنویسم.

4 نظر:

فرهاد مفیدی said...

درود بر شهربراز گرامی

من دایم از تارنگار شما لینک می دهم و آرشیو خوبی را در اینترنت عرضه کردید, هم نثر شیوا و روانی دارید هم خیلی خوب می دانید چطور موضوع را بپردازید و نگاهتان را هم من دوست دارم امااخیرا احساس می کنم که کمتر وسواس به خرج می دهید کیفیت مطالبتان کماکان خوب است چیزی را بی جهت به نوشته اضافه نمی کنید اما حجم مطالبتان کمتر شده مثلا آن نوشته را که زحمت کشیدید درباره ی اشپیگل تهیه کردید خودتان حق بدهید که پاسخ یک کتاب صد صفحه ای در دو صفحه نیست اگر هم نیتتان چیز دیگری بود ما کماکان به پاسخ منطقی نیاز داریم و ایران هم فرزندان خادم زیاد ندارد, همین اشپیگل مجددا می رود که یک دردسر دیگر برایمان درست کند

سياوش said...

با درود بر شهربراز عزيز
من که اين را براي شما مي نويسم کمي بيشتر از آن يک جمله از ايشان به گوشم خورده (هرچند همان يک جمله براي داوري در مورد ايشان کافي است). اين روشن انديش و روشنفکر به فرموده ي شما يکي از استادان اعظم فراماسونري در ايران بود و آبشخور همه ي انديشه هاي سياسي و فرهنگي ايشان را بايد در گراند لژ لندن جستجو کرد.
من که همواره خواننده ي تارنگارتان هستم و در ميهن پرستي و دانشمندي شما هيچ دودلي ندارم از اين نوشتار و تمجيد از اين ماسون معروف شگفت زده شدم. گويا شما آشنايي چنداني با زندگي ايشان و جريان فراماسوني در ايران نداريد به صرف خواندن آن نامه در بخارا درباره ي شان نگاشته ايد. کاش در کنار اين نامه ناسزاها و گزافه گويي ايشان در خصوص خط و زبان پارسي را هم مياورديد که البته هدايت بزرگ به درستي بدان پاسخ داد

shahrbaraz said...

به فرهاد مفیدی

درود به شما و سپاس از سخنان مهرآمیزتان. همان طور که در برخی نوشتارها گفته‌ام شوربختانه در ماه‌های گذشته بسیار گرفتار هستم. امیدوارم بتوانم به زودی نوشتارها و جستارهای بیشتر منتشر کنم.

درباره‌ی اشپیگل چون به متن اصلی دسترسی نداشتم و تنها منبع همان گزارش رادیو آلمان و رادیو فردا بود بیش از این نتوانستم بنویسم. ضمن آن که دیگر ایراندوستان هم باید تلاش کنند یا ترجمه‌ی انگلیسی یا پارسی مقاله‌های اشپیگل را فراهم کنند و بدان پاسخ دهند.

پیروز باشید
شهربراز

shahrbaraz said...

به سیاوش
درود.

تا آنجا که من می‌دانم تقی‌زاده بعدها حرفش را درباره‌ی زبان پارسی هم پس گرفت و ابراز پشیمانی و استغفار کرد. اما درباره‌ی فراماسون بودن او سخنانی گفته شده. باید بیشتر پژوهش کنم. اگر مطلبی درباره‌ی او نوشتم حتما به این موضوع هم می‌پردازم.

شهربراز