پنجشنبه ۱۶/اردیبهشت/۱۳۸۹ - ۶/می/۲۰۱۰
یکی از دروغها و ناراستیهای پانترکان و دورویی و به اصطلاح «دودوزه بازی» کردن آنان در این است که از یک سو از «ستم ملی فارس»ها فریادشان بلند میشود و از سوی دیگر به «حکومت هزار سالهی ترکان» در ایران مینازند و افتخار میکنند. باید پرسید اگر ترکان هزارسال بر ایران حکومت کردند چه طور است که ترکان ادعای ستمدیدگی میکنند؟ اگر قرار است کسی از ستم دیگری بنالد ایرانیان حق بیشتری دارند زیرا ترکان در مسند قدرت بودهاند و توانایی ستم کردن داشتهاند. بگذریم. آن قدر در این باره دروغ گفتهاند و به آنان پاسخ داده شده که من دیگر وارد این بحث نمیشود. تنها خواستم یک نکتهای را به اشاره بگویم و آن این که «حکومت هزار سالهی ترکان» تعبیر نادرستی است و واقعیتهای تاریخی را نادیده میگیرد.
اگر تاریخ ایران پس از اسلام را بررسی کنیم میبینیم که ترکان از زمان غزنویان به حکومت رسیدند. یعنی آلپ تگین در سال ۳۴۴ ق/۹۷۵ م. حاکم شهر غزنه شد و قلمرو بسیار کوچکی داشت. پس از او سبکتگین و سپس پسرش محمود غزنوی در سال ۳۸۹ ق/ ۹۷۱ م. به حکومت رسید. از اینجا بود که حکومت ترکان غزنوی گسترش مییابد و تا برافتادن آنان در سال ۵۸۳ ق/ ۱۱۸۷ م. ادامه پیدا میکند. باید به یاد داشت که همزمان با غزنویان، حکومتهای محلی ایرانی دیگری مانند زیاریان و دیگران در گوشه کنار ایران فرمان میراندند.
همزمان با پایان دوران غزنویان ترکتبار، سلجوقیان به قدرت رسیدند. طغرل نوهی سلجوق در سال ۴۲۹ ق/ ۱۰۳۷ م در نیشاپور فرمانروا شد. آخرین شاه سلجوقی سنجر بود که در سال ۵۵۱ ق/ ۱۱۵۷ م. درگذشت.
پس از سلجوقیان ترکتبار خوارزمشاهیان ترکتبار بودند که همزمان با سلجوقیان از ۴۹۰ ق/ ۱۰۹۸ م. تا ۶۱۶ ق/ ۱۲۱۹ م. فرمانروایی کردند.
پس از خوارزمشاهیان بلای ویرانگر مغول و چنگیز بر سر ایران فرود آمد و پس از چنگیز و فرزندانش، ایلخانان مغول آمدند که اینها ترک نبودند. پس از مغولان مدتی سربداران ایرانی بر بخشهایی از این سرزمین فرمان راندند تا دوباره بلای تیمور بر این خاک نازل شد. تیمور نیز تاتار بود و ترک نبود.
پس از تیموریان، ترکمانان آق قویونلو و قراقویونلو آمدند. آق قویونلوها از ۷۷۹ ق/ ۱۳۷۸ م تا ۹۱۳ ق/ ۱۵۰۸ م بر غرب و شمال ایران فرمان راندند. قراقویونلوها هم از ۷۸۱ ق/۱۳۸۰ م تا ۸۷۱ ق / ۱۴۶۷ م بر خوزستان و کرمان و هرات فرمان راندند.
پس از اینان سلسلهی ایرانی صفویان بر سر کار آمدند که از ۹۰۷ ق/ ۱۵۰۱ م تا ۱۱۳۵ ق. /۱۷۲۲ م بر ایران فرمانروایی کردند. پس از صفویان، خاندان افشاریان و زندیان بودند که اینان نیز ترک نبودند.
قاجاریان که ترکمان بودند از حدود سال ۱۲۰۸ ق/۱۷۹۴ م. تا ۱۳۰۴ خ/۱۹۲۵ م. بر ایران حکومت کردند.
بنابراین در مجموع زمانی که خاندانهای ترک و ترکتبار بر ایران فرمان راندهاند عبارت است از: ۹۷۱ تا ۱۲۱۹ م + ۱۳۷۸ تا ۱۵۰۸ م. + ۱۷۹۴ تا ۱۹۲۵ م = ۲۴۸ + ۱۳۰ سال + ۱۳۱ سال = جمع کل ۵۰۹ سال. حتا اگر دوران مغولان و ایلخانان و تیموریان (۱۵۹ سال) را هم جزو حکومت ترکان به حساب بیاوریم این عدد به ۶۶۸ سال میرسد. حتا اگر ۶۰ سال افشاریان را نیز به این زمان بیافزایم به عدد هزار نمیرسیم بلکه به عدد تقریبی ۷۳۰ سال میرسیم.
بزرگترین اشکال این است که صفویان را به اشتباه ترک میدانند. حال آن که شاه اسماعیل از سوی پدر کردتبار بود و دوران خردسالی خود را در گیلان گذرانده بود. شاه تهماسب صفوی نیز در تبریز زاده و در هرات بزرگ شد. از دورههای بعدی است که شاهان صفوی به ترکی هم سخن میگویند و این دلیلی بر ترک بودن آنان نمیشود. شاه اسماعیل خود را از نسل ساسانیان میدانست. شاه عباس صفوی شیوههای هنری و شهرسازی ایران را زنده کرد و گسترش داد.
اما به نظر من این گونه بحثها - که فلان شاه ترک بود یا نبود - بیشتر جنبههای نژادپرستانه دارد. مهمترین نکته در اینجا است که در طی این سالهای طولانی، همواره فرهنگ ایرانی حاکم بوده است و تقریبا تمام این شاهان ترک، وزیران و درباریان ایرانی داشتهاند. یعنی شاید «حاکم» ترک بوده اما «حکومت» در دست ایرانیان بوده است و دبیران و منشیان و مستوفیان و کارگزاران و محتسبان و ... همه ایرانی بودهاند. این فاتحان ترک وقتی پس از کشورگشایی نوبت به کشورداری میرسید هیچ هنر و تجربهای نداشتند و به همین دلیل مجبور میشدند برای برپا نگه داشتن فرمانروایی خود دست به دامان همان ایرانیانی شوند که در زمان جنگ و قدرتگیری، آنان را از دم تیغ بیدریغ گذرانده بودند و شهرها و خانهها و مسجدها و مدرسهها و کتابخانههاشان را سوزانده و ویران کرده بودند. وزیران و کارگزاران ایرانی برایشان حکومت را بگردانند. حتا نسل دوم یا سوم بیشتر این حاکمان ترک با فرهنگ ایرانی بزرگ میشدند. این فرزندان نامهای ایرانی و اسلامی داشتند و به زبان پارسی سخن میگفتند و آموزگاران ایرانی آن را تربیت میکردند. آنگاه پس از مدتی شهرنشینی همان حاکمان ویرانگران و فرزندانشان میشدند حامیان هنر و ادب و کتابخانه و مدرسه میساختند و ... کسانی مانند سلطان مسعود غزنوی پسر محمود، ملکشاه سلجوقی، شاهرخ پسر تیمور نمونههای بسیار معروف این وضع هستند. باید پرسید اگر خواجه بونصرمشکان و ابوالفضل بیهقی و خواجه نظامالملک توسی و خیام نیشاپوری و دیگران نبودند این حکومت ترکان چند سال دوام میآورد؟ حتا سلجوقیان روم (آناتولی) هم - که در ظاهر از ایران جدا بودند - زیر نفوذ فرهنگ ایران بودند و نامهای شاهان کیانی را برخود مینهادند مانند سلطان کیقباد! و وزیران ایرانی داشتند مانند معینالدین پروانه که همزمان با مولانا جلالالدین بلخی در قونیه بر سر کار بود. (البته حضور ایرانیان در آن زمان در قونیه و دیاربکر و شهرهای دیگر آناتولی را نباید فراموش کرد.)
برای بحث دامنهدارتر نگاه کنید به نوشتههای مزدک بامدادان در وبلاگ همستگان به ویژه مطلبی که در پاسخ رضا براهنی دربارهی همین ادعا نوشته است با عنوان آقای براهنی ارجمند! لطفا شما دیگر کوتاه بیائید!
Thursday, May 06, 2010
حکومت هزار سالهی ترکان بر ایران؟ - دروغی تاریخی
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
8:00 AM |
پيوند دایمی
11 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی پانترکان , تاریخ میانی , تجزیهطلبان
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
11 نظر:
با درود و سپاس ازشما و البته بيشتر عرض خسته نباشيد
يك نكته اي رو كه ميتونم اضافه كنم اينه كه همون حكومت غزنويان هم سرتاسر ايران رو شامل نميشد و بيشتر بخش شرقي ايران رو داشت و سلجوقيان قلمرو گسترده تري داشتند. اما مهم ترين نكته اي كه شما هم به اون اشاره كرديد اينه كه درسته كه پادشاهان ترك تبار بر سرزمين و فلات ايران حكومت مي كردند، اما اين صرفا فقط به پادشاهي كردن انها ختم ميشد. يعني اونها فقط سلطنت ميكردند تا حكومت. بدين معني كه حكومت و اركان و اشخاص گرداننده اون، ايرانياني بودند كه به هر دليلي به پادشاه ترك تبار خدمت ميكرد.
و البته در مورد صفويان و اذري هاي ترك زبان خودمون كه بايد بگم صحبت به يك زبان، مليت و نژاد رو تغيير نميده. اين مثال در مورد لبناني ها و سوري ها و عراقي و اردني ها هم صادقه كه اونها فقط به زبان عربي سخن ميگن و به هيچ وجه عرب نيستند.
من در اخر بگم كه من به شخصه با تركان ايراني كه امروز در ميان ما زندگي ميكنند مشكلي ندارم، ولي با اون دسته از پان تركان بي هويت عقده اي بدجور مشكل دارم كه در حين بي فرهنگي و بدون پيشينه تاريخي، دم از فرهنگ و تمدني ميزنند كه از ديگران دزديده اند.
تركي صفت وفاي ما نيست . . . تركانه سخن سزاي ما نيست / به نفرين تركان زبان بر گشاد ... كه بي فتنه تركي ز مادر نزاد
سلام دوست عزیز
مطلب محققانه ایی بود
خصوصا در آوردن مقدار سالهای حکومت ترکان بر ایران که برای من مجهول بود.
التفاتا عرض می کنم که محمود فرزند سبک تگین بود نه الب تگین
سپاسگزار
سلام،
البته این تلاش شما را کاملا قابل ستایش میدانم که در روشنگری گام بر میدارید، اما پرسشی نیز دارم.
هیچ آیا از شکم گرسنه و غم قوت چیزی شنیده اید؟
اینها باعث میگردند که ملتی از شدت غم حال خود، گذشته رأ یکسر فراموش کند و به قولی تغاری بشکند مستی بریزد، جهان گردد به کام کسه لیسان.
و دیگران هم سؤ استفادهای خود را نمایند.
خانه از پایبست ویران است.
به بینام.
درود.
از شکم گرسنه و غم قوت خبر دارم. اما این دلیلی نمیشود برای این که از هویت خود و دفاع از آن دست برداریم.
شهربراز
درود؛ مدرک معتبری مبنی بر کردتبار بودن شاه اسماعیل وجود ندارد. دستان شاه اسماعیل به خون دلیران ایران آلوده است و هم او بود که شهرهایی چون اسپهان و تبریز را به تاراج داد و جنایاتی کرد که وحشیان عرب-مسلمان 1400 سال پیش نکرده بودند. ضمن آنکه ادعای او مبنی بر نسب ساسانی اش ، تنها در پی کسب "مشروعیت" برای پادشاهی ایران بود، وگرنه او خودش را از نسل امام موسی کاظم می دانست! حال چگونه می شود شخصی هم از نسل یک مرد عرب و هم از نسل یک مرد ایرانی باشد؟
این افشاریان بودند که از کردهای شمال خراسان برخاستند و نه ترکان صفوی.
ببینید اینکه بعضی از فارسها هم ادعای فارس بودن مادها و هم ساسانیان را می کنند اشتباه و جعلی بزرگ در تاریخ می کنند و یک نوع دزدی فرهنگی!. کرد بودن مادها مثل روز روشن تابلوست و کرد بودن ساسانیان از روی نامه ی آخرین شاه اشکانی به اردشیر بابکان که در تاریخ طبری و الکامل ابن اثیر آمده است مشخص است ضمنا" هم پدر و هم مادر اردشیر از طوایفی کرد بودند (بازرنگی و شبانکاره).
در کرد تبار بودن صفویان و افشاریان و زندیان هم شکی نبوده است.
به کیهان
درود.
ادعای کُرد بودن مادها مانند فارس بودن مادها بیپایه است. میتوان گفت کُردها از بازماندگان مادها هستند اما نه این که مادها کُرد بودند!
لطفا شما هم اشتباه و دروغ پانترکان را تکرار نکنید. آنها هم میخواهند همه چیز تاریخ را به ترکان نسبت دهند.
از همهی اینها گذشته، این گونه اندیشههای قبیلهای و مصادرهی تاریخ ایران از دریچهی تنگ قومی به زیان همهی ما ایرانیان است. ما همه ایرانی هستیم و تاریخ و فرهنگ ایران میراث مشترک همهی ما است.
دربارهی معنای کُرد در بافت تاریخی نیز به نوشتهی زیر در پایگاه ارزشمند آذرگشنسپ نگاه کنید:
http://azargoshnasp.com/Pasokhbehanirani/qowmehirani.htm
پیروز باشید
شهربراز
سلام
اینکه فلان سلسله کرد بوده ترک بوده فارس بوده کوفت و زهر مار بوده هیچ دردی از دردامون دوا میکنه و مطمئنا" یه لقمه نون نمیشه که بخوریم ولی با این وجود اینو بدونین که تعداد آذربایجانیهای ترک کل دنیا فقط 25 میلیون نفر است در حالیکه شمار کردهای دنیا متجاوز از 50 میلیون نفر است و این یعنی 50 میلیون نفر آریایی دیگه داریم و همش فارسا نیستند که.
ترکای ایران کمتر از 10 میلیون نفر تشریف دارید
به کُرد
سلام.
درست است که اینها نان نمیشود اما نان همه چیز نیست. من و دیگر دوستانم همواره به همزیستی آشتیآمیز همهی ایرانیان و برابری و برادری همهی مردم ایران بدون نگاه به دین و قوم و زبان و شمارهشان باور داشته و داریم و در همین راه کوشش میکنیم. زیبایی ایران در همین رنگارنگی و گونهگونی آن است.
در دیگر نوشتارهای این وبلاگ نیز به توجه و اهمیت کردها و ایرانی (آریایی) بودن آنان پرداخته شده است.
با سپاس
شهربراز
ممنون از روشنگریهای شما
شهربراز عزیز
سلام
از اطلاعات و متانت و ادب شما در پاسخگویی به دوستان تحت تاتیر قرار گرفته و چیزهای زیادی یاد گرفتم
Post a Comment