Tuesday, June 21, 2016

واژه‌شناسی: پردیس و فردوس

سه‌شنبه ١/تیر/١٣٩۵ - ٢١/ژوئن/٢٠١۶

واژه‌ی «فردوس» در اصل عربی شده‌ی «پردیس» در پارسی میانه است. این واژه در اوستایی pairi-daeza بوده است به معنای «جایی که پیرامونش بسته باشد» و به شکارگاه و باغ‌های شاهان هخامنشی گفته می‌شده است. این واژه در زمان هخامنشیان وارد زبان یونانی شده و به شکل paradeisos درآمده و در زبان لاتین paradisus شده است. این واژه‌ی لاتین در زبان فرانسه‌ای paradis (پارادی) و در انگلیسی paradise (پارادایز) و در ایتالیایی paradizo شده است.

گونه‌ی دیگر «پردیس» در پارسی نو / دری «پالیز» است که به همان معنای باغ دیوار کشیده است:

پراگنده شد در جهان آگهی ---------- که گم شد ز پالیز سرو سهی (فردوسی)

از ایوان و میدان و کاخ بلند ---------- ز پالیز وز گلشن ارجمند (فردوسی)

هله پالیز تو باقی سر خر عالم فانی --------- همه دیدار کریم است در این عشق کرامت (دیوان شمس)

فرّ فردوسی است این پالیز را ----------- شعشعه‌ی عرشی است این تبریز را (مثنوی)

پره-دیزه از دو بخش ساخته شده است: پره یعنی دور و بر، پیرامون. دئزه همان است که شکل پارسی آن «دیده» است و در «دیده بان» به معنای نگهبان دیده به کار می رود. امروزه به اشتباه «دیدبان» نوشته می شود.

گونه ی دیگر «دیده» واژه ی «دز» یا «دژ» است. نام شهر «دزفول» در اصل «دیژ پوهل» یعنی پل دژ بوده است. همچنین واژه ی «دژبان» به معنای «نگهبان دژ» است.

دز/دژ در نهایت به ریشه ی پورا-هند-و-اروپایی *dheigh- می رسد که به معنای «ساختن» است. واژه ی «دیس/دیسه» هم در پارسی از همین ریشه است. در زبان لاتین هم واژه ی figura در نهایت به همین ریشه می رسد.

Monday, June 20, 2016

واژه‌شناسی: بورس

دوشنبه ٣١/خرداد/١٣٩۵ - ٢٠/ژوئن/٢٠١۶

واژه‌ی «بورس» در زبان پارسی از زبان فرانسه‌ای وام گرفته شده است و به دو معنا به کار می‌رود:

الف) بازار سهام

اما واژه‌ی bourse در زبان فرانسه‌ای نو از borse در فرانسه‌ای کهن آمده است که به کیسه‌ی پول می‌گفته‌اند. خود این واژه هم از bursa در لاتین میانه به معنای «کیسه» گرفته شده است. خود این واژه‌ی لاتین از byrsa در یونانی به معنای «پوست جانورانی مانند گاو» و «چرم» آمده است.

بازار سهام پاریس در سال ١٨۴۵ م. / ١٢٢۴ خ. (سه سال پیش از پادشاهی ناصرالدین شاه) بدین نام خوانده شد. علت این نامگذاری هم آن است که در شهر بروژ (Bruges) در بلژیک بر سر در ساختمانی که بازرگانان در آنجا دیدار می‌کردند نقش یک یا سه کیسه‌ی پول دیده می‌شد. (نام این شهر با bridge در انگلیسی به معنای «پل» همخانواده است).

در انگلیسی واژه‌ی bourse به ویژه Bourse تنها به بازار سهام پاریس گفته می‌شود. بازار سهام در انگلیسی Stock Exchange (بازار دادوستد/تبادل سهام) گفته می‌شود.

واژه‌ی لاتین bursa در انگلیسی امروزی به شکل purse به همان معنای «کیف» درآمده است و از دهه‌ی ١٩۵٠ م. / ١٣٣٠ خ. به کیف زنانه گفته می‌شود. از bursa لاتین در انگلیسی دو فعل هم ساخته شده است: disburse در اصل به معنای «از کیسه درآوردن» اما امروزه به معنای «خرج کردن پول» است و دیگری reimburse به معنای «برگرداندن به کیسه» یا «پس دادن پول» که هر دو از راه زبان فرانسه‌ای به انگلیسی وارد شده‌اند.

در زبان پارسی کیسه‌ی پول را «همیان» و نیز «بدره» می‌گفته‌اند.

قیمت هَمیان و کیسه از زَر است ---------- بی زَری همیان و کیسه اَبتَر است (مثنوی مولوی)
«بدره» از ریشه‌ی عربی است که آن هم در اصل به معنای «پوست بزغاله» بوده است. گونه‌های دیگر واژه‌ی «بدره» عبارت اند از: «بدری» و «بدله».
بدری: بدره. آن را به هندی «بوری» گویند. (جهانگیری)
جُبّه‌ای خواهم و دَرّاعه نخواهم زر و سیم ---------- ز آن که بهتر بوَد آن هر دو ز پانصد بدری (سنایی غزنوی)
واژه‌ی هندی گفته شده (بوری) به خط دِوانگاری (هندی) چنین می‌شود बोरी که ترانویسی آن به لاتین چنین است: boree و معنای کیسه یا همیان می‌دهد.

در شاهنامه‌ی فردوسی واژه‌ی دیگر برای همین مفهوم به کار رفته است که آن هم در اصل به معنای «پوست گاو، چرم خام» بوده است. این واژه در فرهنگ‌ها «پیداوَسی» ثبت شده است و معنای آن درم گفته شده اما نظر زنده‌یاد استاد احمد تفضلی آن بود که شکل درست آن «پَنداوَسی» بوده است و پوست گاو بوده که به عنوان کیسه‌ی بزرگ پر از درم به کار می‌رفته و در شعر فردوسی نیز همین معنا دیده می‌شود:
پیداوسی: [وَ / وِ] درمی که در زمان کیان رایج بوده. و هر درمی به پنج دینار خرج می شده است (برهان).

هزار و صد و شصت قنطار بود ------- درم بَد که از او پنج دینار بود
که بر پهلوی موبد پارسی ----------- همی نام بردش به پَیداوَسی
فردوسی

ب) معنای دوم وام‌واژه‌ی «بورس» در پارسی پولی است که به دانشجویان برای کمک هزینه‌های درسی پرداخته می‌شود. این واژه را در انگلیسی امروزه bursary می‌گویند که در واقع صفت burse است یعنی آنچه از کیسه آمده است. در دوران اسلامی به ویژه در مدرسه‌های نظامیه - که خواجه نظام‌الملک توسی بنیان گذاشته بود - به این پول «ادرار» می‌گفته‌اند. سعدی شیرازی در بوستان چنین می‌گوید:

مرا در نظامیه ادرار بود ----------- شب و روز تلقین و تکرار بود (سعدی شیرازی، بوستان)

ادرار: وظیفه و مقرری. مستمری. راتبه. انعام:

ز پیش آن که ز ادرار تو بگشتم حال ----- نشسته بودم با مرگ در جدال و قتال (مسعود سعد سلمان)

نان حلال کسب کنیم از طریق علم ----------- ادرار چون خوریم چو جُهّال صوفیان؟؟ (انوری ابیوردی)

شاه خلعت داد و ادرارش فزود --------- پس زبان در مدح عقل او گشود (مولانای بلخی، مثنوی)

به نظر من اگر در زمان وامگیری واژه‌ی «بورس» فرانسه‌ای کمی دقت کرده بودند و به مفهوم‌های مشابه در زبان پارسی توجه می‌کردند، نیازی به وامگیری نمی‌بود.

Thursday, June 16, 2016

درباره‌ی امینه پاکروان

پنج‌شنبه ٢٧/خرداد/١٣٩۵ - ١۶/ژوئن/٢٠١۶

امینه در سه‌شنبه ١٨ نوامبر ١٨٩٠ م / ٢٧ آبان ١٢۶٩ خ. در قسطنطنیه (کنستانتینوپول/کنستانتین‌آباد، استانبول امروزی) در دولت عثمانی زاده شد.

پدرش حسن خان، برادرزاده‌ی مشیرالمُلک معین‌الدوله بود، که به مدت بیست سال سفیر ایران در عثمانی در زمان سلطان عبدالحمید بود. پدر حسن خان ایرانی بود و مادرش فرانسه‌ای.

مادر امینه آلیس فون هرتسفلد (Alice von Herzfeld) نام داشت که از پدری اتریشی و مادری فرانسه‌ای زاده شده بود.

سال‌های نخستین زندگی امینه در شهر تریست (Triste) در خانه‌ی پدری مادرش آلیس گذشت. وی با خواهرش فاطمه که دو سال از امینه بزرگتر بود و مادرش زندگی می‌کرد در حالی که پدرش حسن خان در تهران منتظر مقام دیگری بود. اما این مقام بدو داده نشد و حسن خان در سال ١٨٩٣ م. / ١٢٧٢ خ. به نزد خانواده‌اش در اروپا برگشت و همگی به پاریس رفتند. اما شش ماه پس از ورود به پاریس، حسن خان به خاطر بیماری کبد درگذشت.

آلیس به همراه دو دخترش دوباره به خانه‌ی پدری در شهر تریست بازگشت و پس از آن در صومعه‌ای در شهر اشتاین (Stein) ساکن شد که امروزه بخشی از اسلوونی (Slovenia) است و کامنیک (Kamnik) نام دارد. این سه نزدیک ده دوازده سال را در این صومعه گذراندند. آلیس آموزش دو دختر خود را به عهده گرفت و امینه در این مدت زبان‌های انگلیسی و آلمانی و فرانسه‌ای را در کنار زبان فارسی به تمامی آموخت. خواندن زبان ایتالیایی هم در این زمان آموخت.

یکی از خواهرزادگان آلیس آن قدر وصف استانبول را گفت که آلیس راضی شد برای تامین آینده‌ی دخترانش، آنها را به آن شهر بفرستد.

امینه و فاطمه در این شهر با دو سیاستکار (دیپلمات) ایرانی آشنا شدند و با آنها ازدواج کردند. فاطمه به همسری اسماعیل فرززانه درآمد و امینه هم با فتح الله پاکروان ازدواج کرد و از آن پس به نام «امینه پاکروان» شناخته شد. ازدواج امینه در سال ١٩١٠ م. / ١٢٩٠ خ. بود.

امینه و همسرش به تهران آمدند و در روز آدینه ۴ آگوست ١٩١١ م. / ١٢ امرداد ١٢٩٠ خ. فرزند نخست آنان زاده شد که به یاد پدر امینه (حسن خان) نام او را حسن گذاشتند. فتح الله پاکروان سفیر ایران در قاهره شد و خانواده‌اش را هم با خود به مصر برد. اما به امینه اجازه نمی‌داد که در زندگی اجتماعی قاهره شرکت کند. هرچند امینه با نام مستعار «ایران‌دخت» در نشریه‌های مصر مقاله می‌نوشت.

وی با فمینیست سرشناس مصری به نام «هما شارویی» (Homa Charaoui) دوست شد و او وی را زیر پروبال خود گرفت. در این زمان داستان‌های تاریخی زیادی هم نوشت که بعدها به پارسی برگردانده شدند.

امینه از همسرش جدا شد و در سال ١٩٢٣ م. / ١٣٠٢ خ. با دو فرزند خود (حسن، و دختری به نام پریدخت زاده‌ی ١٩١٣ م. / ١٢٩٢ خ. که به او شوشو / Chouchou می‌گفتند) به بلژیک رفت. در بلژیک به خواهرش فاطمه فرزانه پیوست که او هم از شوهرش جدا شده بود. امینه برای تامین زندگی خود در بلژیک درس می‌داد.

حسن پاکروان دوست داشت باستان‌شناسی بخواند اما در نهایت به مدرسه‌ی نطامی رفت. وی در مدرسه‌ی نطامی پوآتیه (Poitier) و فونتن-بلو (Fountainbleu) رفت و امینه و پریدخت هم برای همراهی با او به پاریس رفتند. در سال ١٩٣٣ / ١٣١٢ خ. حسن پاکروان از راه مسکو به ایران برگشت. پدرش در مسکو سفیر ایران بود. امینه و پریدخت هم در همین زمان به ایران بازگشتند.

امینه هیچگاه از نوشتن بازنایستاد. وی کتاب‌ها و مقاله‌های فراوانی نوشت و سخنرانی‌های فراوانی کرد. پس از بازگشت به ایران در دانشگاه تهران که تازه تاسیس شده بود (١٣١٣ خ. / ١٩٣۴ م.) به عنوان استاد استخدام شد. در سال ١٩۵١ م. / ١٣٣٠ خ. کتاب وی به نام «شاهپور بی تاریخ» (Le Prince Sans Histoire) که به زبان فرانسه‌ای نوشته شده بود برنده‌ی جایزه‌ی معتبر ریوارول (Rivarol) شد. گویا آن را با نام «شاهزاده‌ی گمنام» ترجمه کرده‌اند.

در بهار ١٩۵٨ م. / ١٣٣٧ خ. امینه پاکروان از طرف دولت ایران برای ارائه‌ی مجموعه‌ای از نگارگری (مینیاتورهای) ایرانی به اروپا فرستاده شد. پس از بازگشت به ایران، به دلیل سرطانی که پیشرفته شده بود وضع جسمانی او بد شد و در روز دوشنبه ٢٣ تیر ماه ١٣٣٧ برابر با ١۴ ژوییه ١٩۵٨ در تهران درگذشت.

برگرفته از سایت «سعیده پاکروان» به نشانی زیر

www.saidehpakravan.com/Files/famille-ep-bio-txt-f.pdf

پسر امینه حسن پاکروان پس از بازگشت به ایران در مدرسه‌ی نظام درس می‌داد. سپس دو سال فرمانده پادگان بوشهر شد. دو سال هم به عنوان افسر رکن دو ستاد ارتش خدمت کرد. سپس با درجه سرهنگی به مدت دو سال به عنوان وابسته نظامی ایران به پاکستان رفت. حسن پاکروان بعد از بازگشت به ایران به ریاست رکن دوم ستاد ارتش منصوب شد. در ۱۷ دی ۱۳۳۰ نشان افتخار لژیون دونور از طرف سفارت فرانسه در تهران، برای تلاش وی در توسعه روابط ایران و فرانسه به پاکروان اهدا شد.

سمت‌های دیگر حسن پاکروان چنین بودند:
- در سال ۱۳۳۵ خورشیدی پس از بنیاد نهادن سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) معاون عملیاتی این سازمان شد.
- چهار سال بعد، شاه در ۲۴ اسفند ۱۳۳۹ سرتیپ حسن پاکروان را که فردی خونسرد، اهل مطالعه و مخالف تندی و شدت عمل بود به ریاست ساواک گماشت (تا ١٣۴۴ خ. / ١٩۶۵ م)
- سه سال بعد وی وزیر اطلاعات شد (١٣۴۴ تا ١٣۴۵ / ١٩۶۵ تا ١٩۶۶)
- سفیر ایران در پاکستان (١٣۴۵ تا ١٣۴٨ / ١٩۶۶ تا ١٩۶٩)
- سفیر ایران در فرانسه (١٣۴٨ تا ١٣۵٢ / ١٩۶٩ تا ١٩٧٣)
- مشاور ارشد وزیر دربار (١٣۵٣ تا ١٣۵٧ / ١٩٧۴ تا ١٩٧٩)

با آن که در رخدادهای سال ١٣۴٢ خ. تیمسار پاکروان در نجات آیت الله خمینی از مرگ نقش مهمی داشت، اما پس از انقلاب، در روز ۲۲ فروردین ۱۳۵۸ و در ۶۸ سالگی به دستور حاکم شرع (صادق خلخالی) تیرباران شد.