دوشنبه ٩/آذر/١٣٩۴ - ٣٠/نوامبر/٢٠١۵
پیشتر و در جاهای دیگر به داستانهای پانترکان و شخصیتی تاریخی به نام «شهبانو توموریس» (Tomyris) که امروزه با تلفظ انگلیسی تومیریس خوانده میشود پرداختهام و ایراندوستان دیگر نیز پرداختهاند. اما امروز باز به متن مشابهی از پانترکان برخوردم.
در اینجا نخست متن پر غلط پانترکان را میگذارم و از خوانندگان برای پخش کردن چنین یاوهای پوزش میخواهم.
توهمی به نام کوروش
بنای پا ساﺭگاد مقبره کوﺭﻭش نیست.
قبر کوﺭﻭﺵ که گفته می شود دﺭ پاساﺭگاد ﺍست، افسانه ای بیش نمی تواند باشد. زیرا ﺁنچه که ﺍمرﻭﺯ به قبر کوﺭﻭﺵ مشهوﺭ ﺍست در کتاب های تاریخی حمدالله مستوفی، ابن بطوطه و دیگر سیاحان و مورخان قرﻭﻥ گذشته ﻭ دﺭ میاﻥ مردﻡ محلی به "مقبره مادر سلیمان" مشهور بوده که در دوران پهلوی اول به دلایلی آن را به نام «مقبره کورش» به مردم معرفی کردند.
پاسارگاد به چندین دلیل نمیتواند مقبره کوروش باشد که به سه مورد از آنها اشاره میشود:
١- کورش در جنگ با ماساژت ها، یعنی با ترک های ماقبل میلاد مسیحی به دست ملکه تومروس بانویی که رهبری و پادشاهی ترک ها (ماساژت ها) را به عهده داشته کشته می شود. محل کشته شدن کوروش طبق روایت هرودوت مورخ مشهور یونانی، شمال رودخانه آراکس (آراز) همان رود ارس بوده است. ولی پیرنیا مورخ ایرانی دوران پهلوی بر هرودوت ایراد گرفته و محل کشته شدن وی را به شمال رود ارس، بلکه شمال رود جیحون می داند. اما نقطه قابل تعمل (!) این است که هردودت صد سال بعد از کوروش می زیسته اما پیرنیا دو هزار و پانصد سال بعد از کوروش می زیسته. پس خیلی منطقی است که گفته هرودوت بیشتر نزدیک به واقعیت است.
با توجه به نوشته های تاریخی هرودوت و پیرنیا و تاکتیک های جنگی قرون گذشته و حتی کنونی اصولا در جنگ فرمانده کل قوا در پشت و منتها الیه لشکر و مسئول فرمان حمله و تنظیمات قوا است. وقتی در جنگی فرمانده کل قوا (کوروش) کشته می شود، یعنی شکست کامل لشکر مهاجم و نابودی کامل قوای مهاجم که نتیجه اش جز از بین رفتن روحیه مقاومت سربازانی که احتمالا از جنگ جان سالم به در برده اند و پا به فرار گذاشتند یا کسانی که کشته نشده اند نیست. دﺭ موقعیتی که کوﺭﻭﺵ کشته می شود ﻭ سرﺵ ﺍﺯ ﺗنش جدا می شود ﻭ به دست ملکه آذربایجان ﺗومرﻭﺱ می ﺍﻓتد، کدﺍﻡ سرباﺯ ﺯندﻩ ماندﻩ ﻭ ﺭﻭﺣیه باﺧته پاﺭﺱ ﻭ با کدﺍﻡ جرات می تواند جسد بدﻭﻥ سر کوﺭﻭﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ میاﻥ سرباﺯﺍﻥ فاتح تومروس پیدﺍ کند ﻭ کشاﻥ کشاﻥ ﺍﺯ میاﻥ ﺁنها خارج کند ﻭ تا پاساﺭگاد شیرﺍﺯ ببرد!!؟
۲- ﺍگر کوﺭﻭﺵ دﺭ شماﻝ ﺍﺭﺱ کشته شدﻩ باشد فاصله این مکان تا پاسارگاد به بیش از ١۵٠٠ کیلومتر و اگر در شمال رود جیحون کشته شده باشد به بیش از ﺍﺯ ۲۰۰۰ کیلومتر می رسد. فرض کنیم سرباز پارس با روش و ترفند خاصی که بر کسی روشن نیست جسد کوروش را از میان لشکر پیروز تورکان ماساژت بیرون آورده باشد که در آن زمان این فاصله ١۵٠٠ تا ٢٠٠٠ کیلومتر را همراه با جسد با چه وسیله و سرعتی تا پاسارگاد طی کرده که سربازان پیروز ماساژت نتوانستند وی را تعقیب کنند و سرباز پارس با خیال راحت جسد کوروش را تا پاسارگاد برده و در طول این مدت جسد هم متلاشی نشده است.
به طور متوسط هر انسان با پای پیاده و یا با اسب و الاغ در حالت نرمال در یک ساعت می تواند ۶ کیلومتر راه طی کند و اگر فرض کنیم سرباز پارس روزی ١٠ ساعت راه طی کرده باشد و اگر جنگ در شمال رود ارس اتفاق افتاده باشد حداقل مدت ٢۵ روز و اگر جنگ در شمال رود جیحون اتفاق افتاده باشد حد اقل ٣٣ روز طول می کشیده که این سرباز بدون استراحت جسد را به پاسارگاد ببرد که در این مدت جسد باید کاملا متلاشی می شده است.
٣- کوروش دین زرتشتی داشت و در آیین زرتشت، اجساد مردگان را دفن نمی کردند. (زرتشتیان تا چندی پیش مردگان خود را دفن نمی کردند. الان از روش مدرن برای توجیه مسئله استفاده می شود) و اجساد مردگان را بر بالای تپه ها می گذاشتند تا طعمه پرندگان گوشت خوار و درندگان شوند. (تپه ای در غرب شهر یزد در گذشته مختص مردگان زرتشتیها بوده است) چرا که معتقد بودند جسم مرده نجس است و با دفن شدن، خاک پاک را هم نجس می کند.
حال اگر بر فرض محال این جسد به پاسارگاد هم آورده شده باشد، جسد کوروش طبق آیین زرتشت نمی توانست دفن شود و مقبره ای هم برایش ساخته نمی شد. لذا بنای پاسارگاد به هیچوجه نمی تواند مقبره کوروش باشد و اگر مقبره ی مادر سلیمان هم نباشد مکان مقدسی برای مسلمانان محل بوده که به «مقبره مادر سلیمان» مشهور شده است.
در ضمن اگر برای کوروش مقبره ساخته اند، چرا برای داریوش نساخته اند؟
هرودوت در دفتر ١ بند ٢١۴ میگوید از جندین روایت دربارهی مرگ کورش بزرگ که من شنیدهایم داستان کشته شدن در جنگ با ماساگتها به فرماندهی شهبانو توموریس به نظر من معتبرترین آمد. یعنی این تنها روایت ممکن برای چه گونگی مرگ کورش نیست. گزنفون در کتاب «کورشنامه» میگوید که کورش در پایتخت خود درگذشته است و سخنی از کشته شدن در نبرد ندارد.
گویا توموریس در اصل تهم-رئیشه () بوده و به نوشتهی فردیناند یوستی شاید این نام با نام «تهمینه» ربط داشته باشد. تومیروس نام شهبانوی قوم ایرانی و سکایی «ماساگت» (Massagetae) بوده است. خود نام «ماساگت» هم در اصل «مه سکا» یا «ماز-سکا» به معنای «سکاهای بزرگ» بوده است.
در زمان کورش یعنی ۵۶٠ سال پیش از میلاد، ماساگتها هیچ ربطی به قوم آلتایی ترک نداشتند که در سدههای چهارم یا پنج میلادی یعنی هزار سال پس از کورش در آن منطقه از قارهی آسیا پیدا شدند. این که پانترکان ماساگتهای ایرانی را «تورک»های باستانی میدانند یکی از مسخرهترین و بزرگترین دروغهای تاریخی و مغلطههای آنان است. در این متن هم نخست قوم ماساژت تورک ماقبل میلاد دانسته شدهاند و سپس تورک آذربایجان خوانده شدهاند. حال آن که حضور ترکان (قوم خزر) در شمال رود ارس (و نه آذربایجان) به سدههای پس از میلاد میرسد.
ماساگتها مانند دیگر سکاها در نزدیک آمودریا میزیستند، خود هرودوت در دفتر ١ بند ٢٠۴ یعنی ده بند پیش از داستان کشته شدن کوروش به دست ماساگتها، نوشته است که دریای کاسپین در غرب سرزمین ماساگتها است. بنابراین جنگ نمیتوانسته در شمال ارود ارس امروزی رخ داده باشد.
نویسندهی این متن بیخبر و ناآگاه از بحثهای مهم تاریخی، برای خود خیلی راحت همه چیز را حل کرده است. برای نمونه، هنوز دین واقعی کورش به درستی دانسته نیست. دین کورش زرتشتی نبوده است، بلکه گونهای مزداپرستی و حتا شاید مهرپرستی بوده است. بنابراین همهی داستانهای غلط دیگر مربوط به زرتشتیان یاد شده در بالا نیز بیجا خواهند بود.
ادعای سرعت 6 کیلومتر در ساعت برای اسب هم نشان دیگری از سواد و آگاهی نویسنده است.
همچنین کورش و داریوش (و نیز دیگر شاهان ایرانی) خود مستقیم در جنگ شرکت میکردهاند. اما کسی که بی هیچ دلیلی ماساگتهای سکایی و قومهایی ایرانی را «تورکان ماقبل مسیح» میخواند نیازی به دانستن این گونه چیزها ندارد.
وقتی کسی این قدر خبر ندارد که داریوش در پارسه (پرسپولیس یا تخت جمشید) دفن شده است و آرامگاهش هم تا امروز برجا است، دیگر چه جایی برای ادعا دربارهی تاریخ گذشته میتواند داشته باشد؟
تنها پانترکان میتوانند از داستان زندگی و جنگهای کوروش در کتاب هرودوت استفاده کنند تا ثابت کنند که کوروش توهمی بیشتر نبوده است و وجود تاریخی نداشته اشت!!! پانترکان که خود در دنیایی پر از توهم زندگی میکنند، واقعیتهای تاریخ ایران را توهم میخوانند اما در عوض در تلاش نومیدانه و مذبوحانه برای هویتتراشی برای خودشان، به جای واقعبینی و مطالعهی تاریخ واقعی ترکان در منبعهای معتبر و تاریخی و مستند، در توهم خود، نبرد میان کورش پارسی و تومیروس سکایی را - که هر دو از قومهای ایرانی بودند - تبدیل به نبرد سرنوشتسازی میان «تورکان» باستان و «پارس»ها کنند و از این به اصطلاح «شکست» سرمست شوند و عنان اختیار از کف بدهند و یاوهسرایی کنند. حال آن که پس از مرگ کورش، شاهنشاهی هخامنشی نزدیک 250 سال دیگر ادامه یافت و با اقتدار بر بخشهای بزرگی از دنیای متمدن و پیشرفتهی دوران باستان از جمله بابِل و مصر و شمال هند و .... فرمانروایی کرد. قوم ایرانی سکایی ماساگت و دیگر سکاها نیز در دوران داریوش بزرگ بخشی از شاهنشاهی هخامنشیان شدند و در ارتشها و نبردهای هخامنشیان جایگاه و نقش بزرگی داشتند.