چهارشنبه ٢٩/مهر/١٣٩۴ – ٢١/اکتبر/٢٠١۵
در این جستار به واژهشناسی سندل و صندل و صندلی میپردازم و میبینیم که هر سه واژگان پارسی اند:
١) صندل:
واژهی «صندل» در زبان پارسی نام نوعی چوب خوشبوی است که در اصل عربی شدهی «چَندَن» در پارسی است و به رنگهای سرخ و زرد و سپید است و خاصیتهای دارویی و درمانی هم داشته است:
صندل آسایش روان دارد ---------- بوی صندل نشان جان دارد (نظامی گنجهای).
چوب صندل سرخ
نام چندن در اصل هندی است (در خط دیوانگاری: चंदन به خط لاتین: chandana) و از این زبان به پارسی آمده است و سپس به عربی وارد شده است. از راه زبان عربی به زبان لاتین درآمده و از آنجا به زبانهای اروپایی رسیده است و امروزه در انگلیسی هم بدان sandalwood میگویند.
٢) سندل:
واژهی سندل در گذشته به نوعی کفش گفته میشود که روی آن باز بوده و بندهایی داشته که دور پا میپیچده و بسته میشده است.
سندل قدیمی
امروزه سندل به نوعی سادهتری از کفشهای روباز گفته میشود:
سندل امروزی
شاید به نظر برسد که این واژه از زبانهای اروپایی به زبان پارسی وارد شده است اما واقعیت آن است که جریان وارون است. یعنی این واژه پارسی بوده است و به زبانهای اروپایی وارد شده است و در فرهنگ ریشهشناسی برخط انگلیسی هم نوشته که ریشهی آن دانسته نیست و احتمالا پارسی است. در متنهای ادبیات کلاسیک پارسی، سندل به شکل «سندلک» هم به کار رفته است. این هم چند نمونه از کاربرد آن:
گرفتم به جایی رسیدی ز مال ----------- که زرین کنی سندل و سندلک (عنصری)
گرفتم که جایی رسیدی ز مال ------------- که زرین کنی سندل و چاچله (عنصری)
(چاچَله: کفش چرمی)
ترا جوانی و جلدی گلیم و سندل بود ------- کنونت سوخت گلیم و دریده شد سندل (ناصر خسرو)
٣) صندلی
امروزه صندلی به چارپایهای میگوییم که روی آن مینشینیم. شاید به نظر برخی این واژه هم عربی برسد. حتا استاد ملکالشعرای بهار هم باور داشته که این واژه از روس و اتریش به پارسی رسیده باشد. اما این واژه هم در اصل پارسی است و در متنهای گذشته و در فرهنگها به شکل «سندلی» هم آمده است. به نوشتهی فرهنگ برهان قاطع، صندلی نام چارپایهای بوده که سندل پادشاهان را بر آن میگذاشتند و به همین دلیل «صندلی» خوانده میشده است. همچنین صندلی نام تختی بوده است که پشتی داشته و بر آن مینشستهاند.
کرسی که در قدیم کفش پادشاهان بر آن میگذاشتند (برهان قاطع).
کرسی پشتدار که بر وی نشینند. زیرگاه
در آن حین از اسپ پیاده شده و بر صندلی نشسته، عراقیان را بر محاربه و دستبرد تحریص کرد. (حبیب السیر)
- معنای دیگر «صندلی» کسی بوده که صندل میفروخته است. و معنای کلی «کفشفروش» یافته است.
- معنای سوم «صندلی» نام نوعی جامه گویا به رنگ چوب صندل یا از جنس ابریشم بوده است:
جز به صندلخری نکوشیدی ---------- جامه جز صندلی نپوشیدی (نظامی گنجهای)
0 نظر:
Post a Comment