شنبه ۱۰/فروردین/۱۳۹۲ - ۳۰/مارچ/۲۰۱۳
محمد پسر جریر طبری به سال ۲۲۴ ق. در آمل طبرستان زاده شد. سالها در ری و بغداد و واسط و بصره به آموختن دانش پرداخت. سپس به سال ۲۵۳ ق. در سن ۲۹ سالگی به مصر و شام سفر کرد. وی به سال ۲۹۰ ق. در سن ۶۶ سالگی به زادگاه خود آمل برگشت. اما چند سال بعد دوباره به بغداد برگشت و به سال ۳۱۰ ق. در سن ۸۶ سالگی در بغداد درگذشت.
یکی از مهمترین و بزرگترین کتابهای وی «تاریخ الاُمَم و المُلوک» به معنای «تاریخ ملتها و شاهان» نام دارد که به نام «تاریخ طبری» هم شناخته میشود. این کتاب به زبان تازی (عربی) نوشته شده است. در دوران سامانیان، ابوعلی محمد بَلعَمی، وزیر دانشمند منصور سامانی، تاریخ طبری را به سال ۳۵۲ ق. از زبان تازی به پارسی برگرداند. ترجمهی بلعمی یکی از زیباترین و شیواترین نمونههای نثر پارسی است.
در زیر بندهایی از ترجمهی بلعمی را میآورم مربوط به فصل سامان دادن به دستمزد لشکریان در دوران خسرو یکم انوشهروان (انوشگ روان = دارای روان بیمرگ).
پس چون نوشیروان از خراج فارغ شد، با خویشتن گفت کار خراج و مملکت راست شد. اکنون کار خراج سپاه راست باید کردن، تا چنان که میدانم که این خواسته از کجا میآید، نیز دانم که کجا میرود و آن خواسته که بیرون روَد به سپاه رود. ..بابک میپذیرد و سه روز به همهی لشکریان فرصت داده میشود تا سلاح و پوشاک خود را آماده کنند و در میدان رژه بروند و همان گونه که انوشیروان خواسته بود آزمون پس دهند و میزان دستمزد آنان تعیین شود. روز چهارم که همه به میدان میآیند بابک میگوید: «باز گردید که آن کس که بهتر میباید، نیامده است.» روز بعد هم این کار تکرار میشود و
مردی را بخواند از دبیران بزرگ بااصل، دبیری از دبیران اردشیر، نام او «بابک بن نیروان». او را گفت: ... از هر سواری سلاح تمام بخواه. زره پوشند، و زَبَر آن جوشنی تمام، با رکاب، و بر سر خود، و سلسله، و ساقَین، و اندر دست ساعدَین آهنین، و بَرگُستوان بر اسپ، و یکی نیزه، و یکی شمشیر، و یک سپر، و کمری بر میان، و توبره در کمر، عمودی آهنین، و به یک سوی کوهه تبرزین، از این پسِ زین کماندانی و اندر او دو کمان و به هر کمانی دو زه. و بگوی تا دو زه دیگر از پسِ فتراک بیاویزند.
و چون مردی با سلاح بدیدی، بگوی تا در میدان اسپ تازَد و از اسپ با سلاح فرود آید و برنشیند، تا بدانی که وی در سواری چه مایه دارد. پس بگوی تا هر سلاحی کار فرماید. پس بدان مقدار که دانش وی بینی او را روزی ده و بنویس. از صد درم تا چهارصد درم. اگر پیاده است کم از صد درم مده.
انوشیروان بدانست که او را میخواهد و گفت غایت عدل است.میبینیم که سلاح کامل سوارهنظام در دوران نوشیران این گونه توصیف شده است:
دیگر روز نوشیروان خود بر سر نهاد و سلاح تمام پوشید چنان که خواسته بود و آن دو زه کمان که گفته بود که از پس پشت بیاویزند فراموش کرد. بر نشست و به عرضگاه آمد.
بابک از جای برخاست و او را گفت: ای خداوند تاج و تخت! اسپ بگردان و خویشتن را بر من عرضه کن تا ترا ببینم و اسپ سواریت بینم.
نوشیروان اسپ بگردانید. بابک آن دو زه ندید. گفت: هر چند که مَلَکی و فرمان تُراست، در مجلسِ داد محابا نیست و در سلاح تو نقصان نپسندم.
فرمود تا دو زه کمان آوردند و از پس خویش آویخت. آنگاه بابک جریده بگرفت و نام نوشیروان بنوشت...
پس گفت: ای خداوند تاج! هر آن کس که بزرگ بر جنگی باشد و به سلاح تمام، او را بیش از چهارصد درم ننویسم. و ترا حق مَلَکی است و تاج بر سر تو است. حق ملک افزون باید. چند خواهی که افزون کنم؟
نوشیروان گفت: چندان که تو بینی.
بابک گفت: یک درم افزون کنم تا بر بیت المال نقصانی نیاید.
نوشیروان گفت: پسندیدم.
و او را چهارصد و یک درم در دیوان بنوشت سر هر سه ماهی.
- زره
- جوشن کامل روی زره
- کلاهخود
- ساق بان
- بازوبان
- زره اسب یا برگستوان
- یک نیزه
- یک شمشیر
- یک سپر
- کمربند و توبرهای بر آن
- گرز آهنین که از یک سوی زین آویخته میشده
- از سوی دیگر زین، کماندانی با دو کمان زه شده آویخته میشده
- به فتراک یا تسمهی پشت اسب هم دو زه یدکی آویخته میشده
به سوارهنظام خبره و چیرهدست هر سه ماه ۴۰۰ درم داده میشده است یعنی تقریبا روزی ۴ درم و خردهای. هم چنین هر جنگاوری میبایستی نشان میداده که توانایی کاربرد هر سلاح را دارد و تنها برای نمایش و دریافت دستمزد سلاح به دست نگرفته است. البته شاید در بخش پرداخت دستمزد به خود انوشیروان دقت تاریخی نداشته باشد.