Sunday, February 12, 2012

چند واژه از پارسی میانه (پهلوی)

یک‌شنبه ۲۳/بهمن/۱۳۹۰ - ۱۲/فوریه/۲۰۱۲

پیشتر گفته‌ایم که در کار واژه‌سازی علمی و فنی می‌توان و باید بسیاری از توانایی‌های زبان پارسی را بدان بازگرداند، توانایی‌هایی که در زبان رسمی و اداری امروزه کمتر به کار گرفته می‌شود و یکی از علت‌های آن به ویژه چیرگی بیش از حد زبان عربی است که از وام‌واژه گذشته و حتا دستور زبان و واژه‌سازی پارسی را هم فلج کرده است. برخی از این توانایی‌ها هنوز در گویش‌های زبان پارسی در گوشه و کنار ایران و حتا در گویش پارسی رسمی رایج در افغانستان و به ویژه در تاجیکستان به کار می‌رود اما در گویش پارسی رسمی رایج در ایران دیده نمی‌شود. نمونه‌اش همان پسوند «ـیگی» در «خالیگی» که گفتم در شهرضا و در تاجیکستان به کار می‌رود.

زبان پارسی میانه (پهلوی) به عنوان پدر زبان پارسی نو یا پارسی دری امروزی می‌تواند کمک‌های فراوانی در زمینه‌ی واژه‌سازی علمی فرادست ما بگذارد. برای نمونه آسانی ساختن فعل‌های نامی که با اصطلاح غلط «مصدر جعلی» (ساختگی) خوانده و گاه رانده می‌شوند یکی از توانایی‌های مهم زبان پهلوی بوده است. همین توانایی بوده که در آغاز کار پارسی نو حتا از واژه‌های عربی مانند «فهم» و «رقص» و «طلب» مصدرهای «فهمیدن» و «رقصیدن» و «طلبیدن» ساخته شده است.

هم چنین توجه به زبان پارسی میانه می‌تواند در کار ریشه‌شناسی برخی واژه‌های پارسی دری به ما یاری برساند. از این رو چند واژه‌ی پهلوی را (از فرهنگ فشرده‌ی پهلوی اثر دیوید نیل مک‌کنزی) در اینجا می‌آورم که به نظرم جالب بودند و می‌تواند راهگشا باشند.

۱- واژه‌ی «چَلنگر» در پهلوی به صورت «چلانگر» بوده و چلان به معنای «خنجر» است. پس چلنگر در اصل به معنای خنجرساز است.

۲- «بالغ» (در عربی به معنای «رسیده») در پهلوی «دادمِه» گفته می‌شده است به معنای کسی که از نظر «داد» یا قانون بزرگسال است. ترکیب «دادمِه» از نظر دستوری ترکیب وارون (مقلوب) است و برای ساخت عبارت‌های فشرده بسیار سودمند است. یعنی به جای عبارت طولانی «از نظر قانونی بزرگ» تنها «دادمِه» گفته می‌شود.

۳- دَشن: به معنای جایزه و پاداش است. گویا «دشت» در اصطلاح «دشت کردن» شکل دیگری از همین واژه باشد. زیرا «خورشت» شکل دیگری از «خورشن» یا «خورش» است.

۴- در زبان اوستایی کنش‌ها یا فعل‌ها به دو دسته‌ی اهورایی و اهریمنی یا دیوی (daevic) بخش می‌شدند. فعل «دراییدن» (drāyidan) گونه‌ی دیوی «گفتن» است. اصطلاح «هرزه‌درای» به معنای کسی که سخنان یاوه می‌گوید همین معنای منفی را حفظ کرده است. از این فعل اصطلاح «درایان-جویشن» (drāyān-joyishn) نیز وجود داشته به معنای کسی که هنگام جویدن خوراک سخن بگوید و این کار زشت و اهریمنی دانسته می‌شده است.

۵- «درون» (dron) به معنای «کمان» است. در پارسی دری «درونه» (daruna) به معنای کمان لحاف‌دوزان به کار می‌رود. فخرالدین اسعد گرگانی در ویس و رامین می‌گوید:
سر سرو سهی شد باژگونه ---------- دو تا شد پشت او همچون درونه

۶- «فرزین» در اصل «فرَزین» (frazen) بوده است به معنای «نگهبان یا آن که در پیش سلاح می‌برد»

۷- فریز (frez) به معنای وظیفه است. دکتر میرشمس‌الدین ادیب سلطانی این واژه را به معنای «وظیفه» به کار می‌برد و می‌گوید که واژه‌ی عربی «فریضه» در اصل از همین واژه‌ی پهلوی گرفته شده است.

۸- «قبر» در اصل پهلوی «گبر» بوده است به معنای گودی و سوراخ. این واژه با «گبر» که بعدها به معنای «زرتشتی» به کار رفته است متفاوت است. «گبر» دوم در اصل هُزوارشن GABR است و معنای آن «مردم» یا «انسان» است.

۹- «کژدم» در اصل پهلوی به صورت «گَزدم» بوده است یعنی جانوری که با دُمش می‌گزد.

۱۰- «جزیه» در اصل از «گزیدگ» پهلوی بوده است. در شاهنامه این واژه به صورت «گزیت» آمده است. در پادشاهی پیروز ساسانی:

شهنشاه ایران چو دید آن شگفت ---------- خراج و گزیت از جهان برگرفت

۱۱- «قبراق» در اصل پهلوی به صورت «گوبراگ» بوده است و بهتر است آن را به صورت «غبراغ» بنویسیم. اما در فرهنگ دهخدا به اشتباه ریشه‌ی آن ترکی دانسته شده است.

۱۲- «هَلام» به معنای خوراکی است که از گوشت سازند. در فرهنگ دهخدا توضیح آن گوساله‌ی در پوست پخته است (در انگلیسی: potted meat). در فرهنگ دهخدا به اشتباه عربی دانسته شده است هرچند که شاهد آن از کتاب پزشکی «ذخیره‌ی خوارزمشاهی» نوشته‌ی اسماعیل گرگانی (جُرجانی) نشان می‌دهد که واژه‌ای پارسی است: «عادت بر آن رفته است که آنچ از گوشت بزغاله سازند اَفسُرد گویند و آنچ از گوشت گوساله کنند هَلام گویند».

۱۳- «هَرگ»: به معنای تلاش است و به شکل عربی «خرج» درآمده است.

۱۴- «هَراگ»: به معنای باژ و مالیات است و به شکل عربی شده‌ی «خراج» درآمده است.

درباره‌ی این دو واژه باید توجه داشت که نویسه‌ی پهلوی مربوط به صدای «هـ» گاهی صدای «خ» را نیز نشان می‌دهد. بنابراین شاید خرگ و خراگ شکل درست‌تری باشد.

۱۵- «قبا» هم در پهلوی «کباه» بوده است.

۱۶- «قاقُم» (جانور معروف) در پهلوی «کاکُم» بوده است.

۱۷- نام دیگر «زعفران» در پهلوی «کورکوم» (kurkum) بوده است. این واژه در سنسکریت kunkumam است. واژه‌ی پهلوی به صورت کورکوم وارد زبان عربی شده و از آنجا به شکل Crocus به زبان لاتین و از آنجا به زبان انگلیسی وارد شده است.

۱۸- «مشتیدن» به معنای «مالیدن» است و هنوز در عبارت «مُشت و مال» به جا مانده است.

۱۹- «مَیگ» (mayg) به معنای ملخ است. شکل دیگر آن «میگو» است به معنای «ملخ کوچک». درباره‌ی پسوند کوچک‌ساز «ـک/ـو» پیشتر نوشته‌ام.

۲۰- می‌توان به جای فعل ترکیبی «بزرگنمایی کردن» برای magnify از «مِهینیدن» (mehenidan) سود برد.

۲۱- فعل «مینیدن» به معنای اندیشیدن بوده است. واژه‌ی «دُشمن» به معنای «بداندیش» از همین ریشه است. دکتر حیدری ملایری هم واژه‌ی «مینه» را در برابر idea بر پایه‌ی همین فعل ساخته است. امروزه می‌توان «مینیدن» را برابر فعل ideate و «مینش» را برابر ideation در انگلیسی به کار برد.

۲۲- پیشوند پهلوی «اُز-» یا «اُسـ» به معنای «بیرون» است و با پیشوند ex در لاتین یکسان است. حرف اضافه‌ی «اَز» در پارسی دری و aus در زبان آلمانی نیز با آن مربوط اند. این پیشوند در چند اصطلاح پهلوی به کار رفته است از جمله «اُزدهیگ» (uzdehig) یعنی «آن که از دیه/کشور بیرون رانده شده است» یا همان «تبعیدی» (در انگلیسی exile از دو بخش ex و al* تشکیل شده که بخش دوم به معنای سرگردان و روان بودن است). نمونه‌ی دیگری از کاربرد این پیشوند واژه‌ی «سُتوه» است که در اصل «اُستَوَه» بوده است به معنای «آن که توان از او بیرون رفته است». به ستوه آمدن یعنی ناتوان و درمانده شدن. مخالف «سُتوه» واژه‌ی «نَستوه» است به معنای «خستگی‌ناپذیر» که در اصطلاح «مبارز نستوه» برای بسیاری آشنا است.

8 نظر:

امیر قربانزاده said...

دوست گرامی در کتاب "مادگان هزار دادستان" برای بالغ و صغیر، واژه‌های برنا و نابرنا بکار رفته است. باید دید تفاوت کاربرد دادمه و برنا چه بوده است. شاد باشید

Anonymous said...

مهمترین ویژگی پارسی که باید اصلاح شود و فعال شود، کارخانه فعل سازی آن است. شاید مهمترین ضعف فارسی هم همین باشد که زایایی فعل سازی از آن گرفته شده است. در این زمینه زبان پارسی میانه می تواند یاری رسان باشد. براحتی می توان در فارسی فعل های زیباگیدن، زیباگاندن، زایاگیدن، زایاگاندن و ... را برساخت و بکار برد. در واقع از همه صفت های فاعلی می توان با این فرمول فعل ساخت. دقیقا همین افعال در زبان پهلوی نیز بکار برده می شده است که در فارسی دری با افتادن گ آخر اسن صفت ها امکان ساخت فعل بیشتر نیز از میان رفته است.

Anonymous said...

پیشوند اس/از که فرمودید در زدودن هم آمده که شکل پارسی میانه آن ازداتن بوده است.
آقای حیدری ملایری از پیشوند اس برای ساختن چندین فعل جدید هم بهره برده مانند اسبستن(exclude)، اسرفتن(exit)، استاهیدن(explain)، اسکفتیدن(explode)، استنیدن(extend)، و چند صفت و اسم مانند استوم(extreme)، استر(extra)
که البته بیشترشان معنی دقیقی هم دارند و رساننده معنی هستند ولی پیوشند اس از نظر آواییک بخت کمی برای پذیرش دارد شاید بد نباشد از دیس دیگر آن یعنی ز (ze) استفاده شود. مثلا زتاهیدن، زکفتیدن، زرفتن و ...

ادب دوست said...

با درود به شما
یاد آور میشوم که واژه" منش" به فراوانی در ادب پارسی برابر با
mentality
بکار رفته است ونیز واژه "مالیدن" در ادب پارسی تا پیش از سده هفتم همیشه برابر با "کوفتن و یا خرد کردن" آمده است( که با
molen
آلمانی همریشه است )
و کاربرد امروزی آن برابر با"اندودن" برداشتی نوین است
دیگر اینکه در پارسی دری برای نمایاندن پیشوند "از-" از پیشوند "فرا-" و یا" باز-" بهره میبرند همچون
"= فراگستردن"
Extend"
و یا" بازنمودن(در متنهای فلسفی سده های پنج و شش))
که برابر با
expound/explain
است
سپاسگزارم
ادب دوست

Anonymous said...

جناب ادب دوست،
1- چه کسی گفته در پارسی دری پیوند فرا یا باز به معنی از بکار برده شده؟!! بازنمودن اگر در متن های فلسفی آمده به معنی Represent آمده نه explain !
2- تا کی قرار است یک پیشوند ده تا معنی داشته باشد؟ باز معنی re را می دهد و الان باید به فرمایش شما معنی ex/out را هم بدهد و. در گذشته ظاهرا معنی de را هم می داده که الان بیشتر وا استفاده می شود! با این روش زبان علمی درست نمی شود! شاید شما فلسفه کار آقای ملایری را درنیافته اید. ایشان هدفش ساخت زبان علمی و دقیق بوده که از پس همه نیاز ها برآید. مثلا اسرفتن به معنی بیرون رفتن(exit ) ساخته شده آیا فرارفتن شما این معنی را می دهد؟ فرا به معنی پیش pro و بالا می تواند باشد اما به معنی بیرون هرگز!

Anonymous said...

بنده جدیدا واژگان زیبایی دیدم که بد نیست با شما به اشتراک بگذارم.
1- برزیستن که از روی Sur+vive ساخته شده و معنی بقا یافتن/ زنده ماندن را می دهد و بسیار با معنی و زیباست. که از آن می توان برزیست(بقا/survival)، برزیسته(زنده مانده، جان به در برده)و ... را ساخت.
2- فرومردن که در فارسی به معنی خاموش شدن است و اخیرا دیده ام برای منقرض/ منسوخ شدن هم بکار می رود. مثلا فلان زبان فرومرده است. البته می دانیم که extinct که معنی انقراض را می دهد در اصل به معنی خاموش شدن است.
3- پربرش که در برابر circumcision ساخته شده و به معنی بریدن دور چیزی/برش حلقوی است که از "ختنه" خیلی خیلی روشنتر و رسا تر است.
4- همسنجشی به جای comparative و همسنجی/همسنجیدن به جای مقایسه که دیگر نیازی به استاهیدن( توضیح) ندارد.
به نظر می رسد این گرایش نوین واژه سازی دارد کم کم جا میافتند.

Anonymous said...

به نظر من استفاده از پیشوند های باستانی و فرومرده، کار نوینی نیست و پیشتر ها، زمان فرهنگستان دوم شروع شده است. درست که آقای ملایری استفاده از این پیشوند ها را به شکوفایی رسانده و کمال استفاده را در واژه سازی برده است اما کار مهمتر آقای ملایری ساخت فعل های نوین است که نقطه ی ضعف فارسی است. مثلا فعل تاهیدن، کفتیدن، پاهیدن، واژیدن، ماردن، افماردن،شمیدن ... را ساخته که ار هر کدام می توان چندیدن فعل پیشوندی جدید ساخت. مثلا از شمیدن فعل های برشمیدن، درشمیدن، واشمیدن، بازشمیدن، برشمیدن را ساخته است.

ادب دوست said...

با درود به شهربراز وبا اجازه ایشان پاسخی به ناشناسی که درباره "بازنمودن" خرده گرفته بود،
در آثار نثر پارسی همچون ناصر خسرو و ابنسینا و دیگران این واژه "بازنمودن" بسیار آمده است برای نمونه
در کتاب گشایش و رهایش ناصر خسرو چاپ افست نشر جامی تصحیح سعید نفیسی میخوانیم "..بر متابعان خاندان مر آن علم را بکیل عدل باز نمایم و بترازوی حق بر سنجم..صفحه 5
ویا"باز نمای کی آفریدگار کی قادر است در آفریدن عالم چرا تاخیر کرد" صفحه 16
راستش اینس که پیشوند باز آنگونه که امروزه بر آن خو گرفته اییم در ریشه اش برابر با تکرار نیست ، و از پیوستن با+از امده است چون در زبانهای هندواروپایی پیشوند "از
/ex
بیرون بودن را خواسته بوده اند برای همین در واژه "باز" پارسی دری همین معنی را میبینیم (وارون بسته)البته معنی دومین:" باز
/ex"
پیشوند تاکید است براینمونه "باز داشتن و باز رسیدن " تنها معنی را تشدید میکنند و گاهی پیشوند" فر" همین کاربرد را دارد چه در پارسی و چه در دیگر زبانهای هندواروپایی (بویژه )ژرمنی Ver
اما همدر لاتین و هم در پارسی گاهی تنها" آ" را برای نمودن
از /باز/ex
بکار میبرند
همچون "وارفتن و واایستادن ویا فرارویی
(فر+آ+ رویی)
دیگر اینکه بایذ گفت که:خطای همگانی در اینست که "باز" در ریشه اش برابر با دوباره نیست و "نمودن"از ریشه
مودن" است که همین ریشه را در واژههای" آموزش ووانمودن و فرانمودن باز میابیم
چنانچه در کلیله دمنه چاپ مینوی صفحه 18 میخوانیم
>>وآنگه آنرا در صورت هزل فرانمده تا..عوام بسبب هزل هم بخوانند<<

که همین (نمودن) با آنچه امروزه به غلط در برابر"گشودن " و یا "کردن" بکار میبرند فرق میکند چون این ریشه خود از هندواروپایی
(Mon/man/men)
که کاربردی برابر با نشان دادن داشته است (و با اندیشیدن "منیدن"
برابر بوده است )
آمده است همچنان که در لاتین
Monere---> DeMONstrare
همین معنی را دارد
ونکته دیگر دوری گزیدن دسته ای از مردم از ادب پارسی دری( پس ااسلام) است که از واژگان بکار رفته دانشمندان ایرانی نا آگاهند
با سپاس از شهر براز گرامی
ادب دوست