Tuesday, September 14, 2010

زراتشت بهرام پژدو

سه‌شنبه ۲۳/شهریور/۱۳۸۹ - ۱۴/سپتامبر/۲۰۱۰

یکی از شاعران کمتر شناخته‌ی سده‌ی هفتم هجری، شاعری است زرتشتی به نام «زرتشتِ بهرامِ پژدو» یعنی زرتشت پسر بهرام پسر پژدو. شادوران دکتر محمد معین در سال ۱۳۲۱ خ. / ۱۹۴۲ م. در مجله‌ی «مهر» (شماره‌های آذر و دی و بهمن) به معرفی زرتشت بهرام پژدو پرداخته است. این مقاله در کتاب «مجموعه مقالات دکتر محمد معین» به کوشش فرزندش خانم دکتر مهدخت معین بازچاپ شده است (ناشر: صدای معاصر، ۱۳۸۷). من در اینجا خلاصه‌ای از آن را می‌آورم.

نام و نشان و نیا
از آنجا که زرتشت بهرام پژدو زرتشتی بوده و آثارش هم مربوط به داستان‌های دین مزدیسنا بوده نامی از او در تذکره‌های شاعران مسلمان نیامده و به همین خاطر کمتر شناخته شده است. اما آثار او از آثار ادبی دیگر زرتشتیان بهتر و بالاتر است. خودش در شعرهایش خود را چنین معرفی کرده است:

به گیتی و به مینو دار نیکو --------- دل زرتشت بن بهرام پژدو
کنون زرتشت بن بهرام پژدو ----------- بیاور شرح حال و قصه برگو

درباره‌ی پدرش نیز چنین گفته است:
ادیب و هیربد بود و منجم ---------- دری و پهلوی‌خوان بود و عالم

شعرهای پدرش با نام «بهاریّات» در برخی از نسخه‌های آثار زرتشت بهرام آمده است. پایان سرایش بهاریات سال ۶۲۶ یزدگردی برابر ۱۲۵۷ م. است:
به روز گوش در اسفندارمذ ماه ---------- ز کار یزدجرد، آخر شهنشاه
گذشته سال شش صد بیست با شش --------- شد این قصه تمام ای مرد باهش

در فرهنگ «انجمن آرا» نوشته‌ی رضاقلی‌خان هدایت در درآیه‌ی زرتشت نوشته که زرتشت بهرام از امتان زرتشت بود و اهل پژده بوده و پژده از قُرای اصفهان است». یعنی پژدو نام پدربزرگ زرتشت بهرام را با روستای پژده اشتباه گرفته است.

زادگاه و زیستگاه
در پایان نسخه‌ی خطی یکی از آثار او به نام زراتشت‌نامه (ن.ک. پایین) آمده که «ناظم کتاب زراتشت‌نامه در بلده‌ی ری ساکن بوده است». موبد کی‌کاوس پور کی‌خسرو - که او را به سرودن زراتشت‌نامه تشویق کرده - نیز در شهر ری بوده است. خود زرتشت بهرام پژدو در مقدمه‌ی ارداویرافنامه (ن.ک. پایین) می‌گوید که ما از مردم خواف خراسان و از روستای بیژن‌آبادیم که در زمان کی‌خسرو پسر سیاوش آباد شده است.

آخرین پادشاه مسلمان که نام او در آثار زرتشت بهرام پژدو آمده است سلطان محمد خوارزمشاه است و پس از او دیگر نامی از فرمانروایان ایران نیست. و این یعنی در زمان آغاز فاجعه‌ی تازش مغولان. زرتشت از مغولان به نام «ترکان خونخوار» و مردم «خطا» (=ختا) نام می‌برد و از ستم مغولان و ویرانی و کشتار آنان یاد می‌کند و می‌گوید به هر جا راه یافتند در اندک زمانی آن را ویران کردند. وی از ویرانی شهر ری نیز سخن می‌گوید. از آنجا که مغولان دو بار ری را ویران کردند یکی در زمان چنگیز به سال ۶۱۷ ق. و یک بار در زمان اوگتای قاآن یعنی ۶۲۶ ق. زمان بهتری برای زندگی زرتشت بهرام پژدو به دست می‌آید.

هم چنین زرتشت بهرام در شعرهای خود می‌گوید ستمی که تازیان بر ایرانیان روا داشتند هم اکنون سزای آن را از ترکان (=مغولان) می‌بینند و گویا این اشاره به حمله‌ی هولاگو به بغداد (سال ۶۴۳ ق.) و شاید قتل مستعصم آخرین خلیفه‌ی عباسی به سال ۶۵۶ ق. باشد.
عرب را فخر بر شمشیر تیز است --------- ز شمشیر «خطا»شان رستخیز است

از آنجا که سال پایان زراتشت‌نامه ۶۷۷ ق یا ۱۲۷۸ م. است بنابراین زرتشت بهرام پژدو دست کم تا این سال زنده بوده است.

آثار زرتشت بهرام پژدو
در اینجا به بررسی سروده‌های زرتشت بهرام می‌پردازیم:

۱- زراتشت‌نامه: داستان زندگی زرتشت که در بحر متقارب و بر وزن «فعولن فعولن فعولن فعول» (همان وزن و بحر شاهنامه‌ی فردوسی) سروده شده است. خاورشناس معروف «فردریک روزنبرگ» بر پایه‌ی پنج نسخه‌ی دستنویس آن را ویرایش کرده و در سال ۱۹۰۴ م. به همراه ترجمه‌ی فرانسه و یادداشت‌های فاضلانه چاپ کرده است. روزنبرگ می‌گوید تا آنجا که من می‌دانم در کتابخانه‌های عمومی اروپا ۹ نسخه از این منظومه یافت می‌شود: یک نسخه در پیترزبورگ روسیه، سه نسخه در کتابخانه‌ی ملی پاریس، دو نسخه در موزه‌ی بریتانیا، دو نسخه در کتابخانه‌ی بودلین (Bodlein) در آکسفورد، و یک نسخه در کتابخانه‌ی مونیخ. نسخه‌ی پیترزبورگ بسیار نفیس است و جُنگی است که به دست سه کاتب در شهر بخارا بین سال‌های ۱۰۶۴ تا ۱۰۶۶ ق. نوشته شده و به مجموعه‌ی آثار «کلیات عطار» (!) نام داده‌اند. به نوشته‌ی وست، خاورشناس آلمانی، زراتشت‌نامه ۱۵۷۰ بیت دارد. اما ویراست روزنبرگ ۱۵۷۵ بیت است. دکتر محمد دبیرسیاقی نیز در سال ۱۳۳۶ خ. / ۱۹۵۷ م. از روی نسخه‌ی چاپی و ویراسته‌ی روزنبرگ این کتاب را در ایران (انتشارات طهوری) منتشر کرده است.

زرتشت بهرام پژدو درباره‌ی سبب سرودن این کتاب می‌گوید که کتابی به خط پهلوی دیدم که داستان زادن زرتشت در آن بود. موبد به من گفت چون اکنون کسی این خط را نمی‌خواند سزاوار است که آن را به نظم پارسی درآوری. شب به خانه رفتم و خوابیدم. در خواب سروش به من گفت این داستان را به نظم پارسی تازه کن و روان پیامبر زرتشت از خود شاد ساز.
بگفتم من این قصه‌ی باستان ----------- ز گفتار موبد، سر راستان
چنین داستان‌های چون شیر و می -------- نگوید کسی جز که کاووس کی
...
نوشتم من این قصه‌ی ارجمند ------------ ز گفتار داننده‌ی هوشمند
هنرمند دین‌دار، کاووس کی ---------- ورا باب کی‌خسرو، از شهر ری
...
بگفتم من این قصه‌ی خواب خویش ---------- به کی‌خسرو، آن نامور باب خویش
کجا پور داراش خوانی همی ----------- بپرس از کسی، گر ندانی همی
که آن خانه در ری قدیمی شده است --------- نه تخمی است کاکنون پدید آمده است
...
به تدبیر این قصه کوش ای پسر ------- مگر رحمت آرد به ما دادگر
چو پاسخ چنین دیدم از باب خویش ----------- بجستم ازو چاره‌ی کار خویش
...
روایت کند موبد روزگار ---------- که بگرفت دغدو به زرتشت بار
...
بگفتش همه راز با پورشسب ----------- همان مژده بردند زی پیترسب

خود زرتشت بهرام پژدو در تاریخ سروده شدن کتاب می‌گوید:
چل و هفت با شش صد از یزدگرد ----------- همان ماه آبان، که گیتی فسرد
من این روز «آذر» گرفتم به دست ---------- به آبان چو بر جشن بودیم مست
شب «خور» نوشتم من این را به کام --------- به دو روز کردم مر او را تمام

یعنی روز آذر از ماه آبان سال ۶۴۷ یزدگردی آغاز کرده و دو روز بعد در روز خور آن را به پایان رسانده است که برابر است با ۱۲ آگوست ۱۲۷۸ م.

اینک چند بیت از زراتشت‌نامه در توصیف اسپ سیاه کی‌گشتاسپ شاه:
ز اسبان یکی بود در پایگاه ---------- که بودی ورا نام اسب سیاه
که او را گرانمایه تر داشتی ---------- ابَر پشت او گردن افراشتی
به میدان به کردار کوه روان ------------- که با باد پهلو زدی هر زمان
تن پیل‌وارش به زرین ستام ------------- تو گفتی عروسی است اندر خرام
برافراخته گردنی همچو ببر -------------- که غرّان شود پیش رویش هزبر
گه تاختن چون بجستی ز جای ------------ تو گفتی برو نیست خود دست و پای
چو رفتی سوی رزم گشتاسب شاه ------------ نشستی همیشه بر اسب سیاه
چو بر پشت او رزمساز آمدی ------------- به پیروزی از رزم بازآمدی

در سرآمدن هزاره‌ی زردهشت و پدید آمدن هوشیدر از خراسان:
یزش‌های یزدان ندارند یاد ------------ دگرگونه گردد همیدون نهاد
نه نوروز دانند و نه مهرگان ---------- نه جشن و نه رامش نه فروردیان
کسی کو کند او یزشنی بسیچ ----------- نیابد از او دانش و مزد هیچ
ز بهر روان هر که فرمود یشت ----------- پشیمان شد از گفت خود بازگشت
بسی مرد به‌دین پاکیزه جان ------------- که بر رسم جُذدین رود آن زمان
سپندارمذ برگشاید زبان ----------- برون افگند گنج‌های نهان

فروردیان=فروردینگان: جشن بزرگداشت روان درگذشتگان
به‌دین: پیرو مزدیسنی (آنچه امروزه زرتشتی می‌گویند)
جُذدین: در برابر به‌دین. شکل قدیمی‌تر جدا و جز.

۲- ارداویرافنامه: داستان سفر ارداویراف (ارداویراز) به جهان پس از مرگ و دیدن پاداش نیکوکاران و پادافراه (مجازات) گناهکاران. این داستان بر وزن ترانه‌های اصیل ایرانی یعنی بحر هزج و وزن «مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل» است که همان وزن «ویس و رامین» فخرالدین اسعد گرگانی و «خسرو و شیرین» نظامی گنجوی و دوبیتی‌های باباطاهر همدانی است. دستور جاماسپ‌جی جاماسپ اسا، از موبدان زرتشتیان هند، در سال ۱۹۰۲ بخشی از آن را در شهر بمبی هندوستان به چاپ رسانده که ۱۱۶۲ بیت دارد و بسیاری از آن بریده و جاافتاده است.

این داستان چنین آغاز می‌شود:
سر دفتر به نام پاک یزدان -------- نگهدار زمین و چرخ گردان
پس از دو صفحه ستایش خداوند می‌گوید:
بزرگا! قادرا! پاکا! خدایا! -------- به نیکی بندگان را رهنمایا!
به گیتی و به مینو دار نیکو -------- دل زرتشت بن بهرام پژدو

سپس کمی درباره‌ی خود می‌نویسد و این که در جوانی آیین بهی (مزدیسنی) را نیک آموخته و دوستانش دانش او را می‌ستودند و از پدرش می‌گوید و می‌نویسد پس از مرگ پدر به مادرم گفتم که می‌خواهم عمرم را وقف کارهای دینی کنم.
چو کردم خواندن این قصه آغاز -------- یکی هاتف مرا درداد آواز
مرا گفتا: سخن گوینده! برخیز! ---------- زبانت را به گفتار اندرآمیز
به نظم این قصه‌ی اردای‌ویراف --------- بگو تا زین سخن نامی شود صاف
چو پشتی داد مادرم درین کار ----------- نهادم جان و دل را من به گفتار
....
کنون زرتشت بن بهرام پژدو ------------ بیاور شرح حال و قصه برگو!
...
هنرورزند شاد ارتیشداران ------- سلح پرور پیاده با سواران
...
نبد پروای کشت و کار و حرفه -------- گناهان را ندانستند و کرفه
یکایک بر ره بیداد رفته ------------ گناه و کرفه را از یاد رفته
...
چو از کار یزشچاری گذشتند ---------- از اول کار، جایی می بیشتند
...
ز بیم کارزار و قحط و کشتن ---------- نبد پروای دین و باژو یشتن

- داستان چَنگرنَگهاجه: داستان دانای هندی به نام چنگرنگهاجه و زرتشت پیامبر است که این گونه آغاز می‌شود:
به هر کشور از این حال آگهی شد ----------- که در ایران روا دین بهی شد
سوی هندوستان شد آگهی ز این ------------ که در ایران کسی نو می‌دهد دین
به هند اندر حکیمی بود خواجه ----------- که او را نام بُد چنگرنگهاجه
حکیمی فاضلی، دانای کامل ------------- به هر دانش ستوده سخت و عاقل

چنگرنگهاجه برای مناظره با زرتشت به ایران می‌آید و پیش از این که پرسش خود را بگوید زرتشت پاسخ او را می‌دهد و مشکل فلسفی او را می‌گشاید و چنگرنگهاجه بزرگی زرتشت را درمی‌یابد و بدو ایمان می‌آورد. زرتشت یک جلد از اوستا را بدو می‌بخشد و او دین بهی (مزدیسنی) را در هند رواج می‌دهد و هشتاد هزار کس بدو می‌گروند.

۳- داستان شاهزاده‌ی ایران زمین با عمربن خطاب: این داستان به نوشته‌ی وست ۴۷۳ بیت است و در ویراست روزنبرگ در ادامه‌ی ارداویرافنامه آمده است. در دستنویسی که تاریخ ۱۰۴۹ یزدگردی را دارد ۵۸۸ بیت است و در ویراست داراب هرمزدیار (چاپ بمبی، ۱۹۲۲ م.) ۵۵۸ بیت دارد.

پس از شکست ارتش ساسانیان از لشکر مسلمانان یکی از شاهزادگان ایران اسیر شده و به نزد عمر برده می‌شود. عمر از خون او درمی‌گذرد و بدو می‌گوید چیزی از من بخواه تا آرزویت را برآورم. شاهزاده‌ی ایرانی می‌گوید دهی ویران به من ببخش تا آن را آباد کنم و در آن زیست کنم. عمر دستور می‌دهد تا دهی ویران پیدا کنند. اما سراسر ایران‌زمین را می‌گردند و دهی ویران نمی‌یابند. عمر می‌گوید دهی ویران نیافتیم. دهی آباد از من بپذیر. شاهزاده می‌گوید من ده آباد یا ویران نمی‌خواهم. می‌خواستم به تو بفهمانم که نیاکان من چگونه جهانداری کردند و چه کشور آبادی به جای گذاشتند.

۴- خمسه‌ی زردشت: این داستان نیز از آثار زرتشت بهرام پژدو است و به نوشته‌ی وست دارای ۹۲۹ بیت است.

6 نظر:

مسعود لقمان said...

شهربراز جان درود و دست مریزاد
آیا کتاب‌های ایشان چاپ شده است؟ اگر شده است، کدام ناشر و چه سالی آن‌ها را منتشر کرده است.
با مهر

shahrbaraz said...

درود به مسعود لقمان

همان گونه که نوشتم فردریک روزنبرگ آثار او را در سال ۱۹۰۴ منتشر کرده و دکتر دبیرسیاقی نیز در سال ۱۳۳۸ کتاب زراتشت‌نامه با انتشارات طهوری (روبروی دانشگاه تهران) منتشر کرده است.

با سپاس
شهربراز

علی‌ said...

در ویکیپدیا مطلبی به این صورت آمده که زرتشت بهرام فقط "زراتشت نامه" را کتابت کرده و اصل شعر از کیکاووس رازی است. آیا این مطلب موثق است؟ اگر بله، ممنون میشوم مطلبی در مورد این شاعر اخیر هم اضافه کنید

http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%DB%8C%DA%A9%D8%A7%D9%88%D9%88%D8%B3_%D8%B1%D8%A7%D8%B2%DB%8C

مسعود لقمان said...

سپاسگزارم شهربراز فرزانه
اما آثار دیگر ایشان مدنظرم بود که با این وجود جز زراتشت‌نامه، کارهای دیگر این پژوهنده در ایران منتشر نشده است.
با مهر

Unknown said...

اردویراف نامه ی بهرام پژدو به همت دکتر عفیفی در انتشارات دانشگاه مشهد چاپ شده. آذر

shahrbaraz said...

به علی
درود.

به گمانم درباره‌ی رابطه‌ی کی‌خسرو و زرتشت بهرام برداشت اشتباهی شده است. همان گونه که در بالا نوشته‌ام، خود زرتشت بهرام پژدو می‌گوید که من با کی‌کاووس پور کی‌خسرو پور دارا، موبد ری، گفت‌وگو کردم و او مرا به سرودن زراتشت‌نامه تشویق کرد. وگرنه کی‌خسرو تنها موبد بوده و شاعری نمی‌کرده و زرتشت بهرام هم خود تاکید می‌کند که من این داستان را در دو روز سرودم.

با سپاس
شهربراز