دوشنبه ۲۳/فروردین/۱۳۸۹ - ۱۲/اپریل/۲۰۱۰
در اروپا و امریکا در سالهای اخیر رسم شده است که کتابهایی چاپ شود که در زمینههای گوناگون موضوعهای پیچیده یا دراز را به صورت خلاصه و فشرده و مختصر (و گاه غیرمفید!) برای همگان منتشر میکنند. برخی از این کتابها بیشتر برای ذائقهی جامعهی مصرفی و زندگی سوپرمارکتی تولید میشود که مردم وقت زیادی ندارند و از سویی دوست دارند همه چیز را «تجربه» کنند و از آن سر دربیاورند. برای نمونه شما مجموعه کتابهایی میبینید مانند «... در یک هفته»، «... در ۲۴ ساعت»، «... برای خنگها» (for Dummies...)، و مانند آن. روشن است که با خواندن کتاب «مدیریت در یک هفته» نمیتوان مدیر خوبی شد. اما دست کم عدهای خیالشان راحت میشود که با مدیریت آشنا شدهاند.
به تازگی مجلهی آلمانی اشپیگل ویژهنامهای دربارهی تاریخ ایران منتشر کرده است که آدم را یاد همان کتابها میاندازد. عنوان این ویژهنامه چنین است: «تاریخ: ایران از ابرقدرت باستانی تا خداسالاری مُلایان» (Geschichte: Persien Supermacht der Antike, Gottesstaat der Mullahs). این ویژهنامه ۱۵۰ صفحه دارد و من نمیدانم چه گونه میتوان در ۱۵۰ صفحه تاریخ ایران از هخامنشیان تا امروز را بررسی کرد. من هنوز این شماره از اشپیگل را ندیدهام و زیاد هم آلمانی نمیدانم اما عکس روی جلد خود میتواند گویای محتوای آن باشد:
عکس روی جلد ویژهنامهی اشپیگل دربارهی تاریخ ایران - مارچ ۲۰۱۰ م./ فروردین ۱۳۸۹ خ. (برای آگاهی بیشتر روی عکس کلیک کنید).
ترجمهی روی جلد:
تاریخ
ایران: [از] ابرقدرت باستانی، [تا] خداسالاری ملایان
زرتشت: اختراعکنندهی جهنم
شعر: در باغ زبان
شاه در تبعید: گفت وگو با شاهزاده رضا پهلوی
همان طور که میبینید از یک سو عکس کورش را گذاشته و سپس نقاشی نبرد داریوش سوم هخامنشی با اسکندر مقدونی و در کنار آن عکس آیت الله خمینی آمده است که انگار گوشهی چشمی به تاریخ شاهنشاهی هخامنشی دارد. در زیر هم از راست محمدرضا پهلوی و فرح دیبا و نقاشی پارسه [=تخت جمشید] آمده است.
به یاد داریم که تابستان سال گذشته (۱۳۸۸ خ/ ۲۰۰۹ م) همین مجلهی اشپیگل در مقالهی جنجالی خود استوانهی کورش را فریب و تبلیغات حکومت پهلوی خواند و گفت که شاه ایران سازمان ملل را گول زد. کورش حاکم خونریزی بود که مردم را وادار میکرد که به پایش بیفتند و ... دکتر کاوه فرخ پاسخ مستدلی به این ادعاهای بیپایه داد اما به خاطر این دفاع از میراث تاریخی و فرهنگی ایران آماج حملههای شخصیتی و اینترنتی شد. یعنی برخی آقایان اروپایی ناراحت شدند که چه طور یک ایرانی به خودش حق میدهد دربارهی تاریخ خودشان اظهار نظر کند و در برابر ما حرف بزند.
برگردیم به همین ویژهنامه:
این اشتباه بسیار رایج و گسترده است و حتا خود ما ایرانیان نیز بسیار آن را انجام میدهیم که تاریخ ایران را از دوران هخامنشیان آغاز میکنیم. یعنی دوران پادشاهی ماد را نادیده میگیریم و عیلام را هم فراموش میکنیم. حال آن که این هر دو بخش مهمی از تاریخ ما هستند و بر شکلگیری دولت هخامنشیان تاثیر فراوانی داشتهاند.
نکته در این است که رسانههای اروپایی و امریکایی با کنار هم قرار دادن ایران باستان - با تصویر کلیشهای «استبداد شرقی» و «دموکراسی یونانی» که همواره در فیلمها و کتابها و مدرسههایشان تکرار میشود و در همان جریان سال گذشته یوزف وایسهوفر نیز آن را تکرار کرد که «کورش نیز مانند همهی شاهان شرقی خودکامه و خونریز بود» - و وضعیت سیاسی ایران امروز و مسئلهی هستهای و ... پیامهای فراوانی برای گمراهسازی مخاطبان خود میفرستند و راه سوءاستفادههای سیاسی را باز میکنند. حال آن که همهی ما ایرانیان به خوبی آگاهیم که حکومت جمهوری اسلامی ایران از همان روزهای نخست - به همراهی تودهایها و دیگران - نظر و برنامهی خود را دربارهی تاریخ باستانی ایران آشکار کرد و میدانیم هرگز به طور رسمی هیچگونه احساس نزدیکی و همدردیای نسبت به این بخش از تاریخ ما نشده است. حتا همین سال گذشته تصمیم گرفته شد که نام پادشاهان از کتابهای تاریخ مدرسهها حذف شود، پارسه و دیگر آثار باستانی را نشانههای به جا مانده از دوران کفر و ستم خواندند و .. حتا درصدد از میان بردن آثار آن دوره به هر راه ممکن هستند مانند ساختن جاده و سد و هتل و ... (نیازی نمیبینم که تکرار کنم نادیده گرفتن هر بخشی از تاریخ ایران چه پیش از اسلام چه پس از اسلام، چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب نگاه سالمی و رویکرد درستی نیست. تاریخ پیشااسلامی همان قدر مهم است که تاریخ پسااسلامی. تمام اینها در ساخت هویت و کیستی ما نقش دارند...)
آقای فرج سرکوهی در پایگاه رادیو فردا به معرفی این ویژهنامهی اشپیگل پرداخته است. وی عنوان ویژهنامه را به اشتباهی یا عمد «پارس: ابرقدرت باستانی تا دولت خدایی» ترجمه کرده است. یعنی به جای «ایران» عنوان «پارس» را گذاشته و «ملایان» را حذف کرده است. با درستی این عنوان کار ندارم اما در ترجمه باید دقت و امانت را در نظر داشت. در متن گزارش هم (شاید به اشتباه) نام برت فرگنر (Bert Fragner) به صورت فراگنل نوشته شده بود که اکنون درست شده است. در تمام گزارش آقای سرکوهی، به جای ایرانیان «پارسیان» آمده است که اشتباه است.
وی در معرفی اشپیگل آن را «از معتبرترین نشریات آلمان و اروپا» خوانده است. باید پرسید اگر مجلهی اشپیگل در زمینهی روزنامهنگاری و مسئلههای سیاسی روز اروپا معتبر است آیا در زمینهی تاریخی - به ویژه تاریخ ایران - نیز معتبر است؟ اگر به فرض شبکهای تلویزیونی در زمینهی ورزش معتبر است هرچه در زمینهی اخترشناسی هم پخش کند معتبر است؟ حتا آیا اگر کسی (مانند یوزف وایسهوفر) در زمینهی آشورشناسی کارشناس است نظرهایش دربارهی هخامنشیان نیز معتبر است؟
آقای سرکوهی مینویسد:
فراگنر - که در جهان ايرانشناسی به شجاعت فکری و نقد مفاهيم کليشهای شهره است - در اين مصاحبه با اشاره به پيوند فرهنگ ايرانی با فرهنگ اقوام هندواروپائی در دوران باستان، بر آن است که جهاننگری دوبنی و تقابل مطلق شده خير و شر از ابداعات پارسيان است. فراگنر میگويد: «پارسيان بودند که شيطان را خلق کردند.»
پرفسور فراگنر در اين مصاحبه برداشت کليشهای را درباره محتوی حقوق بشری منشور کورش هخامنشی به چالش میطلبد و برداشتی را که کورش و ديگر شاهان هخامنشی از جمله داريوش اول را از بنيادگذاران «امپرطوری ايران» و «هويت ايرانی» میداند، نقد میکند.
داشتن شجاعت فکری ستودنی است و نقد مفهومهای کلیشهای نیز. اما برای نقد باید مایهی آن را هم داشت. آقای فرگنر استاد بازنشستهی دانشگاه بمبرگ (Bamberg) آلمان است که از نظر ایرانشناسی چندان دانشگاه شناختهشدهای نیست. در صفحهی معرفی این دانشگاه آمده که تا سال ۱۹۷۹ م./۱۳۵۸ خ کالج بوده و از همان سال عنوان دانشگاه یافته است. من در کتابفروشی برخط آمازون هم نام برت فرگنر را جستوجو کردم و در کتابهای تاریخی انگلیسی چیزی از ایشان به دست نیامد. در کتابهایی هم که به زبان آلمانی از ایشان منتشر شده است در بیشتر موردها نام او نویسندهی دوم یا سوم بود. بیشتر این کتابها هم در دههی ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ م. نگاشته شدهاند. تنها تکنگاری (monogram) که از او پیدا کردم کتابی است که در سال ۱۹۷۹ م./ ۱۳۵۸ خ. منتشر شده است و عنوان آلمانی آن چنین است:
Persische Memoirenliteratur als Quelle zur neueren Geschichte Irans
یعنی «خاطرهنویسیهای پارسی به عنوان منبع در تاریخ ایران امروز». آن طور که از عنوان دیده میشود این کار ربطی به تاریخ ایران باستان ندارد. بنابراین به نظر من این ادعا که برت فرگنر در جهان ایرانشناسان فرد معتبری است زیاد درست نیست زیرا هیچ اثر معتبری که او نویسندهی نخست آن باشد در دست نیست. جستجو در بخش کتابهای گوگل نیز نتیجهی مشابهی به دست میدهد.
از این موضوع چشمپوشی میکنیم و به سراغ خود ادعای ایشان میرویم: نخست این که اگر منظور از «پارسیان» ایرانیان باشد گفتم که آقای سرکوهی اشتباهی ترجمه کرده است. اگر هم منظور برت فرگنر از پارسیان همان هخامنشیان باشد مفهوم خیر و شر از باورهای دیرین ایرانیان و پیش از هخامنشیان است. (به گفتهی مری بویس و گراردو نیولی - که هر دو از ایرانشناسان برجسته و سرشناس هستند و اثرهای فراوانی از ایشان منتشر شده - زمان زرتشت دست کم ۱۳۰۰ سال پیش از میلاد یعنی ۷۰۰ سال پیش از هخامنشیان بوده است.) دوم این که «پارسیان شیطان را خلق نکردند» بلکه در جهانبینی و دینهای ایرانی مفهوم اهریمن وجود داشت که لزوما با شیطان و ابلیس در دینهای سامی یکی نیست.
اگر کورش و داریوش یکم بنیاگزار «امپراتوری ایران» نبودند چه کسی بود؟ نبوکدنضر [=بختالنصر]؟ سناخریب؟ آشور بانیپال؟ رامسس؟ اسکندر مقدونی؟ یا شاید فتحعلی شاه قاجار؟
بخش دیگری از سخنان این «ایرانشناس» را به نقل از آقای سرکوهی میخوانیم:
از منظر پرفسور فراگنر مفهوم هويت ايرانی و ايران به دوران هخامنشی و اشکانی مطرح نبود، واژه ايران برای نخستين بار به دوران ساسانيان و مفهوم ايران چون واحد جغرافيایی-سياسی مستقل نخستين بار به دوران حکومت سلاطين مغول بر ايران مطرح شد.
پرفسور فراگنر در مصاحبه با اشپيگل نظريات بحثانگيز و نقادانهای را در باره هويت ايرانی، اسلام و عرفان ايرانی، روند رشد و توسعه زبان دری پس از اسلام، شعر کلاسيک فارسی، انقلاب اسلامی و نسبت سنت و مدرنيته در ايران امروز مطرح میکند.
ایرادی که برخی به استوانهی کورش میگیرند آن است که میگویند در آن از «حقوق بشر» نام برده نشده است. یعنی انتظار دارند این اصطلاح با همین شکل در استوانهی کورش آمده باشد. محتوای آن مهم نیست. یعنی در زمانی که آشوریان به ویران کردن و کشتار همگانی دشمنان خود و سرزمینهای فتح کردهی خود میبالیدند و مینازیدند کورش پس از گشودن بابل مردم را آزاد گذاشت و نگذاشت به کسی آسیب برسد. لابد ایشان در آثار به جا مانده از کورش و داریوش به دنبال عبارت «امپراطوری ایران» (با همین نگارش!) گشته و چیزی پیدا نکرده است.
میبینیم که این ایرانشناس دربارهی تمام تاریخ ایران از زمان هخامنشیان تا انقلاب اسلامی کارشناس و خبره است و در همه زمینهها - به طور بحثبرانگیزی! - اظهارنظر میکند. جستوجو در بخش کتابهای گوگل نشان میدهد که برت فرگنر در سال ۱۹۸۹ م./۱۳۶۸ خ. نیز مقالهای با همین عنوان در نشست «انجمن مطالعات خاورمیانه در امریکای شمالی» (Middle East Studies Association of North America Meeting) - وابسته به دانشگاه آریزونای امریکا - در شهر تورنتوی کانادا منتشر کرده است به نام «پرسشی دربارهی ایران به عنوان مفهوم سیاسی». در همان سال ۱۹۸۹ ایرانشناس نامور ایتالیایی، گراردو نیولی، کتابی نوشته به نام «مینه [=ایده]ی ایران» که به طور مفصل به این موضوع در دوران پیش از اسلام پرداخته است. هم چنین یک مجموعه کتاب به همت «بنیاد سودآور» منتشر شده با نام «مینه [ایده]ی ایران» که پیشتر به معرفی آن پرداختهام و شامل مقالههایی از ایرانشناسان و پژوهندگان معتبرتری از برت فرگنر است.
دربارهی ایران پس از ساسانیان نیز پیشتر نوشتهام و اگر این «ایرانشناس» با ادبیات و تاریخ ایران پس از اسلام آشنا بود میدانست که فردوسی و انوری و ناصر خسرو و نظامی و خاقانی و قطران تبریزی و دیگر شاعران و نویسندگان و تاریخنگاران ایرانی چه اندازه از ایران به عنوان واحد سیاسی و کشور نام بردهاند و در آن زندگی کردهاند. دیلمیان و سامانیان و زیاریان و ... همه ادعای جانشینی و میراث ساسانیان را داشتند. حملهی مغول اگر اثری داشت همانا ویرانی و کشته شدن شمار فراوانی از ایرانیان بود. البته خلافت نیمهجان عباسی را نیز از میان برداشت.
متاسفانه بسیاری از ما ایرانیان هرچه را بیگانگان بگویند چشم بسته میپذیریم.
دربارهی عنوان «زرتشت: اختراعکنندهی جهنم» - که روی جلد آمده - وارد بحث نمیشوم.
پینوشت:
میخواستم دربارهی نام ایران در سنگنبشتههای داریوش و دیگر سندها پینوشتی بیافزایم که پس از پخش این نوشتار متوجه شدم که رادیو آلمان (دویچه وله) گزارش مفصلتری از این ویژهنامه دارد که به زودی جداگانه دربارهی آن خواهم نوشت. از دیگر دوستان و کارشناسان و ایراندوستان نیز میخواهم در وبلاگها و سایتهای خود به طور مستدل و مستند به این دروغها و آشفتهگوییها و به قول حافظ «عرض شعبده»ها پاسخ دهند.