آدینه ۱۴/اسفند/۱۳۸۸ - ۵/مارس/۲۰۱۰
چندی پیش یکی از خوانندگان در پیامی از ضیاء صدرالاشرافی نقل قول کرده بود که «رضا شاه نام ممالک محروسهی ایران را تغییر داد به مملکت ایران و بلایی بر سر ملتهای مختلف ایران (بلوچ و کُرد و آذربایجان و ...) آورد که هنوز دست به گریبانیم».
تصمیم گرفتم این مطلب را به بررسی برخی از ادعاهای آقای صدرالاشرافی بپردازم، هرچند پیشتر در مطلبی به نام زبانکُشی به اصطلاح بیمعنای «پانیسم» پرداختم که او با افتخار میگوید که خودم ساختهام.
آقای ضیاء صدرالاشرافی در گفتوگویی با روزنامهی شهروند در شهر تورنتوی کانادا به سال ۲۰۰۷ م. / ۱۳۸۶ خ. همان ادعاهای بیپایهی پانترکان را تکرار کرده است. بسیاری از این سخنان از شدت بیمعنا بودن و بیپایه بودن نیازی به پاسخ ندارند. برخی دیگر نیز در جاهای دیگر به تفصیل پاسخ داده شدهاند. من تنها برای یادآوری این مطلب را مینویسم.
جوک گویی به «تجزیهطلبی» دامن میزند و هر نوع رابطه عاطفی و مهر انسانی را میسوزاند و خاکسترش را هم به باد حماقت میدهد.
یکی از بهانههایی که تجزیهطلبان میگیرند وجود «جوکهای قومی» است. من هرگز و به هیچ گونه این جوکها را تایید نمیکنم و ریشخند و مسخره کردن دیگران را زشت و نادرست میدانم. اما واقعیت آن است که در تمام کشورهای دنیا مردم هر شهری برای شهر دیگر جوک و لطیفه میسازند. مردم نیویورک برای واشینگتن و نیوجرسی جوک میسازند، مردم نیوجرسی برای نیویورک و بوستون، مردم کالیفرنیا برای مردم آریزونا، مردم تورنتو برای مردم ونکوور، مردم پاریس برای شهرهای دیگر فرانسه، مردم هامبورگ برای مردم باواریا، مردم لندن برای شهرهای دیگر انگلستان، مردم بمبی برای مردم دهلی و دیگر شهرهای هندوستان، و ... در خود ایران مردم تبریز برای مردم اورمیه، مردم بروجرد برای خرمآباد، مردم خرمآباد برای بروجرد، مردم مشهد برای بیرجند، شیراز برای کازرون و ... لطیفه میسازند.
خلاصه در همه جا و در همه زمانها مردم لطیفه ساختهاند و میسازند. این که چنین لطیفههایی را بهانه کنیم و آن را ریشهی تجزیهطلبی بدانیم بسیار کودکانه و غیرعقلی است. ضمن آن که زندگی در کشور که بازی فوتبال کودکان نیست که وقتی توپ را به ما ندهند قهر کنیم و دروازه را برداریم با خودمان ببریم خانهمان! با توجیه ایشان باید رابطهی عاطفی تمام مردم دنیا سوخته باشد و خاکستر شده باشد و پس از این تمام شهرهای دنیا باید از هم مستقل شوند و هر یک کشوری جداگانه بشوند تا دیگر کسی برایشان جوک نسازد و بتوانند «هویت»شان را حفظ کنند.
باید برای برافتادن این ملیگرایی قومی و استقرار ملیگرایی مدرن بکوشند، که در درجه اول به نفع خودشان است. دمکراسی استثنا برنمیدارد. اگر در مقابل این سیل هویتخواهی فرهنگهای محکوم دیر به خود بجنبند، نه "شاید و محتملا" که حتما دیر خواهد شد.
جالب است که ایشان ملیگرایی موجود در ایران را (که تاریخی چندهزار ساله دارد) ملیگرایی قومی میداند و خواستار ملیگرایی مدرن است. اما این ملیگرایی مدرن مورد نظرشان بر پایهی هویتهای قومی است یعنی به قول خودشان قوم ترک و قوم کرد و قوم بلوچ و ...!
«هویتخواهی» که نام بزک کردهی «تجزیهطلبی» است سیل نیست بلکه جویبار بیرمقی است که با پول بیگانگان و و بیل همفکران آقای صدرالاشرافی ادعای بنیانکن بودن دارد. ضمن آن که فرهنگ محکوم کدام است؟ فرهنگ محکوم در شرایط امروز ایران، همانا فرهنگ ایرانی است که از در و دیوار برایش میبارد.
به طور خلاصه شرایط لازم ملت بودن عبارتند از: پول، پرچم، و دولت مستقل داشتن که در پایتخت از مرزهایش با گمرک و نیروهای انتظامی و ارتش دفاع میکند و در سازمان ملل متحد برای دولت آن ملت یک کرسی با رای برابر اعطا میشود. اما شرط کافی و ماهوی ملت شدن که یک روند و پروسه است طولانی است.
به قول معروف: ایشان که به این خوبی لالایی بلدند چرا خوابشان نمیرود. مردم ایران هزاران سال است این فرایند یا به قول شما پروسهی طولانی را طی کردهاند. پرسش من از او این است که در کشور ایران چند پول و چند پرچم و چند دولت مستقل وجود دارد که ایشان و همفکرانشان به پیروی از «رفیق استالین» ایران را کشور «کثیرالمله» میخواندند؟
اصل برابری:
ـ برابری تباری-نژادی (در معنی رنگ پوست و فنوتیپ آن)
ـ برابری دینی-عقیدتی که از آن به سکولاریسم وشکل کامل آن لائیسیته می توان نام برد.
ـ برابری جنسی: زن با مرد در احراز مقامهای اجتماعی.
ـ برابری سیاسی و حقوقی شهروندان.
عدم برابری حقوقی بخشی از شهروندان به دلیل تبار و نژاد، رنگ پوست (آپارتاید افریقای جنوبی قبل از ماندلا) و نیز به سبب دین (که از ۱۳۵۷ تاکنون در ایران شاهدش هستیم) و یا زبان (که از ۱۳۰۴ یعنی شاه شدن رضاخان پهلوی تا امروز) و بالاخره به سبب جنسیت (زن بودن) بیانگر آن است که ما با دولت و ملت مدرن سروکار نداریم.
من وجود نابرابریها را در ایران انکار نمیکنم. اما ایشان را به خواندن تاریخ دعوت میکنم (البته تاریخ واقعی، نه آنها که دولت باکو منتشر میکند یا «پروفسور زهتابی»ها و «پروفسور هیئت»ها مینویسند). اگر شرط دولت مدرن تمام این برابریها باشد کشور امریکا تا دههی ۱۹۶۰ م. کشور مدرنی نبود زیرا زنان تا دههی ۱۹۲۰ حق رای نداشتند و سیاهان تا دههی ۱۹۶۰ م. از نظر حقوقی حق برابر نداشتند (گرچه هنوز نیز در برخی ایالتهای امریکا به شدت در حق سیاهان تبعیض میشود). هنوز هم در امریکا برابری دستمزد بین زن و مرد وجود ندارد.
از زمان رضا شاه چه رخداد زبانی بوده که ایشان آن را در فهرست آورده است. لابد پیش از رضا شاه مردم ایران به زبان قبیلهی «بالابومبا» سخن میگفتند و امروزه فراموش شده است؟ پانترکان در تاریخ تخیلی و جعلی خویش زمان رضاشاه را زمان رسمی شدن زبان پارسی میدانند، حال آن که زبان پارسی دست کم از زمان ساسانیان زبان مشترک مردم ایران بوده است. در زمان انقلاب مشروطه هم که خواستند قانون اساسی بنویسند این مشترک بودن را به صورت رسمی در قانون اساسی گنجاندند. پانترکان همواره اصرار دارند که بگویند ایران هزار سال زیر فرمان ترکان بوده است اما در همان هزار سال هم زبان اداری و رسمی و مشترک ایران زبان پارسی بود نه زبان ترکی. در دوران قاجارهای ترکزبان نیز زبان رسمی ایران زبان شیرین پارسی بود. آمدن رضاشاه هیج تغییری در این وضعیت زبانی ایجاد نکرد.
وقتی زبان مادری دو سوم اهالی کشور از نظر آموزش ابتدایی در مدارس ممنوع است امکان ندارد که ملت مدرن ظهور کند. زبان رسمی یعنی بقیه غیررسمی هستند...
اینجا میبینیم که باز به آمارهای دروغ و نادرست دربارهی بافت جمعیتی مردم ایران (به ویژه آمار اتنولوگ) اشاره شده که پیشتر بدان پرداختهام (برای نمونه: رضا براهنی و آمار یا به صورت مفصل در پایگاه آذرگشنسپ: متن پارسی و متن انگلیسی) و تکرار نمیکنم.
ادعای بیپایهی دیگر در این بند «ممنوع بودن» زبان مادری است. شما قانونی را نشان بدهید که بر اساس آن آموزش زبان مادری در ایران ممنوع باشد. در قانون اساسی ایران آمده است که زبان رسمی ایران زبان پارسی است و آموزش زبانهای قومی و محلی در کنار آن آزاد است. مشکل این است که پانترکان میخواهند زبان پارسی را بردارند و تنها زبان ترکی را با آموزههای پانترکی و باکویی و ضدایرانی در مدرسهها آموزش دهند.
وجود زبان رسمی برای آسانسازی کارها است نه برای «غیررسمی» کردن دیگر زبانها. شما فکرش را بکنید که زبان رسمی وجود نمیداشت. آن گاه هر کس مجبور میشد تنها در همان استان یا شهر یا روستای خودش زندگی کند و در هیج جای دیگر نمیتوانست کار پیدا کند یا درس بخواند. مثالی میزنم هرچند نادقیق است: همین امروز در سطح جهانی زبان انگلیسی خود را به عنوان زبان رسمی تحمیل کرده است و هر کسی که انگلیسی بداند امکان کاریابی در سطح جهانی برای او بیشتر است. زبان رسمی نیز همین حالت را در سطح کشور دارد. کسی دربارهی زبان انگلیسی چیزی نمیگوید چون باور کردهاند که دانستن زبان انگلیسی باعث میشود موقعیت کاری و زندگی بهتری در جهان داشته باشید (راست یا دروغ به بحث فعلی ما ربطی ندارد). اما زبان پارسی که از زمان پس از اسلام یعنی دست کم نزدیک ۱۲۰۰ سال در سراسر ایران به عنوان زبان مشترک استفاده میشود و همه با جان و دل آن را پذیرفتهاند و آثار ادبی و هنری خود را به آن پدید آوردهاند ناگهان هدف حمله میشود.
ولی به قول معروف «تمام این حرفها بهانه است...» یا به قول کمی قدیمی ترها: «پَریرو تاب مستوری ندارد». آقای صدرالاشرافی بالاخره طاقت نمیآورد و رو راست حرف دلش را میزند:
وقتی ژئوپلتیک منطقه و جهان تغییر کرده است (پایان کمونیسم شوروی)، ما نمیتوانیم به قول دهخدا با گفتن «انشالله گربه است» خود را به بیاعتنایی بزنیم.
وقتی هفت میلیون نفر از همزبانان و همتباران منِ آذربایجانی تبدیل به ملت-دولت جمهوری آذربایجان شده و در سازمان ملل متحد عضو گردیده و تمام شرایط ظاهری ملت را مثل کشور و ملت ایران و سایر ممالک منطقه دارا میباشند، مگر میشود به مردمان پیشرفته آذربایجان قوم و تیره و... گفت.
وقتی جلال طالبانی (کُرد عراقی)، رئیس جمهور کشور عراق شده است «قوم و تیره» نامیدن کردان مانند ترکان آذربایجانی، دشمنتراشی است. زیرا اغلب گویندگان فارسیزبان متوجه نیستند که دارند به مخاطبشان اهانت میکنند.
وقتی اعراب ساکن خوزستان - که خود آنجا را «اهواز» مینامند - میبینند که ۸۰ درصد ثروت کشور از سرزمین آنها درمیآید و حتی مجلس «دکتر احمدینژاد» بودجه ۵/۱ درصد را هم تصویب نمیکند و در آن سو، در دوبی، امارات، کویت و . . . میبینند همزبانان و همتباران آنها در چه وضعی زندگی میکنند، انتظار دارید به خاطر لفظ «ایران، یا زبان فارسی و مذهب شیعه» به قول سعدی: بنشینند و صبر پیش گیرند!
یعنی ایشان بوی پول و کباب به مشامشان خورده است و دامن از کف دادهاند بلکه از این نمد کلاهی گیرشان بیاید.
ما کردها را قومی ایرانی میشناسیم. چرا وقتی آتاتورک محبوب شما آنان را «ترک کوهنشین» نامید و دولتهای ترکیه نیز همین اصطلاح را حفظ کردند صدایتان در حمایت از کردها درنیامد؟ اما وقتی برای تجزیهطلبیتان میشود بهانه پیدا کرد، ناگهان یاد کردها میافتید؟
تجزیهطلبان استان خوزستان ایران را کشور الاحواز مینامند. دست کم با ادبیات دیگر تجزیهطلبان همپالگیتان آشناتر باشید. نخست آن که اهواز شهری از خوزستان است و این دو با هم فرق دارند. انگار بگویید کشور تورنتو. دیگر آن که در استان خوزستان - که به اشتباه یا از روی غرض استان عربزبان خوانده میشود - درصد لرهای بختیاری و دیگر غیرعربزبانان بسیار بیشتر از عربها است و عربها بیشتر در روستاها زندگی میکنند. خوزستان فقط سرزمین مردم ساکن در آنجا نیست بلکه بخشی از سرزمین ایران است و به تمام مردم ایران تعلق دارد. همان طور که تهران و تبریز و مشهد و اصفهان و شیراز و ... به همهی مردم ایران تعلق دارد.
شما اصلا معنا و اهمیت «لفظ ایران» و «زبان پارسی» را در تاریخ و تمدن و فرهنگ جهان نمیفهمید. هیج از خودتان پرسیدهاید چرا همان «همزبانان و همتباران» شما در آن سوی ارس این گونه به دست و پا افتادهاند و برای خودشان تاریخ و فرهنگ جعل میکنند و از تاریخ ایران دزدی میکنند و هر شخصیتی را به خودشان وصل میکنند؟ به جای این که پول نفت کشورشان را صرف بهبود زندگی مردم آنجا کنند به یک مشت بیسواد پول میدهند که برایشان «هویت»تراشی کنند. همهی اینها برای اهمیت همان لفظ است که به نظر شما نمیشود به خاطرش بنشست و صبر پیش گرفت. خوب است که خودتان میگویید جمهوری [جعلی] آذربایجان (در اصل: اَران) «شرایط ظاهری» ملت را دارد.
به راستی بایستی طرحی نو دراندازیم وگرنه زمین ما شکافته و تکه تکه خواهد شد. این پیشبینی را من آرزو نمیکنم، اما همبستگی ما (اقوام، ملیتها یا ملل) محکوم در ایران، با ملت، ملیت یا قوم فارس بیش از همبستگی یک زن و مرد در موقع ازدواج عاشقانه (و نه سوداگرانه) شان نیست. همچنان که هر انسان خانواده دوست و عاقلی، با طلاق مخالفت میکند، اما طرفدار حق طلاق است، من نیز به عنوان یک فدرالیست طرفدار استقلال ملت یا ملیت یا اقوام محکوم در ایران نیستم، اما از حق استقلال طرفداری میکنم. چنان که جهان متمدن طرفدار آن است. آنها خود را استقلالطلب مینامند که یک انتخاب سیاسی است و شما آنها را تجزیهطلب مینامید.
مقایسهی تجزیهی کشور با طلاق جالب است. شما به بچههای این طلاق فکر کردهاید؟ شما اگر هوس همسایه را کردهاید چرا میخواهید زندگی دیگران را به هم بریزید. خیلی راحت به همان کشور دوستداشتنیتان بروید و در کنار «همتبارانتان» زندگی کنید که «شرایط ظاهری» ملت شدن را دارند اما هنوز تاریخ و فرهنگی از خودشان ندارند و مانند نیاکان غارتگرشان تاریخ دیگران را غارت میکنند.
باز به این دوستان یادآوری میکنم امروز چیزی به نام «قوم فارس» در ایران وجود ندارد. قوم باستانی پارس پس از اسلام کم کم با دیگر قومها و مردمان این سرزمین در هم آمیخته است. امروز ما مردم پارسیزبان داریم نه قوم فارس.
تاکید میکنم فارسها باید خود را تعریف کرده و بنا به اصل برابری شهروندان، همان تعریف را به بقیه هم جاری بسازند. اگر ملت فارس هستند ما هم ملت ترک و کرد و عرب و بلوچ و ترکمن و لر . . .هستیم. و اگر قوم و تیره و ملیت اند ما نیز همانیم. با نام ایران (که نام سرزمینی است و به یکسان به عنوان ملک مشاع به همهء ساکنان آن تعلق دارد) نمیشود اکثریت ساکنان را بیهویت کرد! آنها میگویند ما پاسپورت ایرانی داریم، اما ملتی به نام ایران وجود خارجی ندارد، بلکه به طور مشخص ترک و فارس و کرد و عرب و لر و بلوچ و ترکمن و مازندرانی و گیلانی و ... وجود دارد.
ایشان خودشان مسئله طرح میکنند و خودشان هم حل میکنند. ما میگوییم قوم فارس وجود ندارد. اما ایشان میفرماید قوم فارس خودش را تعریف کند. اگر ملت است ما هم ملت ایم.
شگفتا! ایشان میگوید ملتی به نام ایران وجود خارجی ندارد؟؟؟؟؟ بلکه به طور مشخص ترک و کرد و عرب و لر و مازندرانی و گیلانی وجود دارد. با این حساب ملتی به نام امریکا هم وجود خارجی ندارد بلکه نیویورکی و واشنگتنی و لس آنجلسی و تگزاسی وجود دارد. پریشان ذهنی و پریشان حالی تا کجا؟
یا مرجوع به نژاد موهوم آریائی میباشیم، در این صورت به آنها به چشم شیادان سیاسی نگاه میکنیم که بازگوکنندهی عقایدی هستند که امتحان جنایت و جهالت خود را به نام «نازیسم» نیم قرنی است داده و اینان هنوز در خواب احیاء آن، نه در کشور تک زبانی آلمان، که در کشور ایران هستند که جزو ده کشور کثیرالملله جهان در سازمان ملل متحد است.
آریایی بودن ایرانیان از واقعیتهای تاریخی است و ربطی به نازیسم و فاشیسم آلمانی ندارد. دربارهی آریایی و ربط آن به نازیسم میتوانید به وبلاگ روزنامک نگاه کنید از جمله: آریایی: تعیین تکلیف با یک واژه.
اما از ایشان میخواهم از آن ده کشور «کثیرالمله»ی جهان که عضو سازمان ملل هستند چند تا را نام ببرد و به خود سازمان ملل هم خبر بدهد که سر سازمان ملل کلاه نرود زیرا کشوری که چند ملت در آن هستند نمیتواند به عنوان یک کشور در سازمان «ملل» ثبت شده باشد.
5 نظر:
شهربراز گرامی فوق العاده بود...خیلی لذت بردم..مشت محکمی بر دهان این یاوه گویان کوبیدید...سرفراز و پیروز باشید
بوی کبابی که به مشامشان رسیده از گوشت تنشان است از همان جنسی است که به سلفشان پیشه وری رسید
من می پذیرم جنگ بسیار پدیده ی مخربی است چه بسیار مردمان که بی خانمان می شوند چه زندگیها که نابود می شود چه خاندانها که از میان می روند . این بسیار ناراحت کننده است اگر ما با یک هم میهن خود وارد جنگ شویم اما وقتی وارد جنگ شدیم همه ی این استدلالات نه تنها بی فایده بلکه خیانت است در جنگ قانون جنگ حاکم است انسانیت و صلح و صفا و صمیمیت و مهر متعلق به پیش از شروع جنگ است البته حنگ هم قواعد خود را دارد اما در جنگ اگر نکشی می کشند نه فقط خودت را می کشند بلکه همرزمت را و هم خونت را نابود می کنند پس اگر درست نجنگی از خود گذشتگی نکردی بلکه از هستی دیگران هم گذشتی .
لطفا نگاهی به این مطلب بیاندازید این رسانه ی دولتی است یعنی مطالبش موضع رسمی دولت آنکارا است
http://www.trtpersian.com/trtinternational/fa/newsDetail.aspx?HaberKodu=9fafacda-64f0-44f5-b6b9-0ba3c5e4ee07
در این مطلب مقبره الشعرا مربوط به جهان ترک و به تبع آن تبریز بخشی از جهان ترک نامیده شده واضحا اینها می خواهند مملکت را تکه پاره کنند و هر عقل سلیمی هم می تواند این را دریابد با قربان صدقه رفتن و استدلال کردن برای این جماعت هم مشکل ما حل نمی شود
این مسئله همین حالا هم می رود تا به بحران ملی تبدیل شود
پس لطفا قواعد جنگ را رعایت کنید هیچ ارتشی در دنیا وجود ندارد که به گاه نبرد تنها دفاع کند و پیروز میدان باشد ما تا امروز تنها دفاع کردیم یعنی هر آنچه توهین کردند جعل کردند و گزافه گفتند در بهترین حالت پاسخهایی به مهملاتشان داده شده هیچگاه وارد مواضع طرف مقابل نشدیم هیچگاه شما یا دیگران چند صد سال کثافت فرهنگ ترکی را بیرون نکشیدید تا معلوم شود این جماعت پشت در پشت , پدر در پدر مخنث بودند ما مانند ایشان نیاز به جعل نداریم تنها بیایید چهره ی ترکان راستین, تاریخ حقیقی ترکان, میراث فرهنگی و زبان ترکی را به همه نشان دهیم تا امروز هر چه گفتند هیچ نگفتیم که مبادا باعث اختلاف شود امروز دیگر ما از آن مرحله عبور کردیم .
ترک و آذری و آذربایحان را نباید با یکدیگر مترادف گرفت آنچه که تجزیه طلبان به دنبال نشان دادن آن هستند ترادف و هم معنی بودن آنهاست آنچه که ما باید انجام دهیم نشان دادن تفاوت آنهاست هر کدام از دو طرف که این قاعده را فرا بگیر برنده ی مناقشه دست کم در میان توده ی مردم است تجزیه طلبان توانستند با جعل تاریخ و استفاده از امکانات وسیع مالی ترک بودن را هویتی افتخار آمیز در میان آذریان جلوه دهند در طرف مقابل ما چند صد سال سند و مدرک پیرامون ترکی گری در ایران داریم که بنا به همان ملاحظات شما ,همواره سعی بر آن بوده که مطرح نشود اما مدتها است این جنگ هویتی شروع شده و انکار آن هم دردی را دوا نمی کند تنها راهکاری که ما داریم تحقیر هویت ترکی نشان دادن اسناد و مدارک تاریخی و مطرح کردن آلترناتیو فرهنگ درخشان آذری است _
با کلیت مقاله شما همراستا هستم
و بسیار هم ژرف بررسی کردید تنها یک مورد را پرسش دار میبینم و آن موضوعی است که پیرامون نبود تیره پارسی به دوران کنونی نوشته اید. آزمایش های ژنتیکی وجود چنین تیره آریایی مجزا را در کنار دیگر تیره های ایرانی چون کرد آذری و غیره نشان میدهد: بنگرید به
نگاشته سوم در
http://iranpaad.ir/admin.php?a=taba
با درود،
نوشته شما رابه ليست بيش از 25 هزار نفری خود فرستادم و در ميان آن همسو با نظرات شما نظراتی در [[...]] گنجانده ام. شما ايميل نداريد که من آنرا به شما بفرستم.
ح-ک
به ح.ک:
درود.
نشانی خود را برایم بگذارید تا با شما تماس بگیرم.
سپاس
شهربراز
Post a Comment