پنجشنبه ۲۲/بهمن/۱۳۸۸ - ۱۱/فوریه/۲۰۱۰
به تازگی شخصی به نام آقای بهرام مشیری - که در یکی از شبکههای لس آنجلسی برنامه دارد - در برنامههای خود به شاهنامهی ویراستهی دکتر جلال خالقی مطلق حمله کرده و ایرادهایی گرفته است. بالاخره توانستم در یوتوب به سخنان آقای مشیری گوش دهم و نظرم را در اینجا مینویسم.
بخش نخست سخنان بهرام مشیری را میتوانید در این نشانی در یوتوب نگاه کنید.
شاهنامه به خاطر این که کتاب مورد علاقهی بیشتر ایرانیان است کتاب حساسی است. اما متاسفانه هر کسی بدون داشتن پیشنیازهای لازم و تخصص و کارشناسی، صرفا به خاطر علاقه، دربارهی شاهنامه و به ویژه کار دکتر خالقی مطلق اظهار نظر میکند. کسی که میخواهد این شاهنامه را نقد کند باید نخست «اسباب بزرگی» را آماده کرده باشد و در زمینههای گوناگونی چون تاریخ ادبیات، تاریخ زبان پارسی، زبانشناسی، تاریخ ایران و اوستا و زبان پهلوی و اسطورههای ایرانی مطالعه و پژوهش کرده باشد. من نمیدانم بهرام مشیری چه قدر با این مبحثها آشنا است اما تاکنون هیچ اثر پژوهشی از او ندیدهام و مقالهای از او در مجلهی علمی و پژوهشی منتشر نشده است. به نوشتهی تارنمای رسمی خودش دارای مدرک «فوقلیسانس در علوم مواد و مهندسی شیمی» است. پنج شش مقالهای هم که در تارنمای او دیده میشود ارزش پژوهشی ندارد. به طرفداران و دوستان آقای مشیری دوباره یادآوری میکنم که مطرح کردن مدرک تحصیلی او تنها جنبهی معرفی ندارد نه انتقاد! لطفا این قدر پیغام بیهوده مگذارید! خودم میدانم که مدرک تحصیلی تعیینگر چیزی نیست! همهی این مطلب و پینوشتها را هم بخوانید.
یکی از ایرادهای اصلی بهرام مشیری به کار دکتر خالقی آن است که از دستنویس فلورانس استفاده شده است. دستنویس فلورانس شاهنامه در سال ۱۳۵۷ خ./ ۱۹۷۸ م. (پیش از انقلاب) پیدا شد و بر پایهی انجامهی آن، در سال ۶۱۴ ه.ق. نوشته شده است. اما این دستنویس تنها بخش نخست شاهنامه (تا پایان داستان کیخسرو) را دارد. از همان زمان، بحثهایی دربارهی اصالت آن مطرح بود. دکتر خالقی مطلق در سال ۱۳۶۴ خ./ ۱۹۸۵ م. مقالهی مفصلی در معرفی این دستنویس منتشر کرد و مزیتها و برتریهای این دستنویس را در برابر دیگر دستنویسهای شناخته شده مانند دستنویس کتابخانهی موزهی بریتانیا و دیگر نسخهها برشمرد از جمله به ایرادها و کاستیهای آن هم اشاره کرد. برای آگاهی بیشتر دربارهی دستنویس فلورانس و داستان جدالهای مربوط به اصالت آن به نوشتار پژوهشی آقای ابوالفضل خطیبی، شاهنامهپژوه و همکار دکتر خالقی مطلق در ویرایش جلد هفتم شاهنامه، نگاه کنید که در سال ۱۳۸۴ خ./ ۲۰۰۵ م. برندهی بهترین مقاله در زمینهی نسخههای خطی شد.
جلد نخست شاهنامه - ویراست دکتر جلال خالقی مطلق
نخستین جلد شاهنامهی ویرایش دکتر خالقی مطلق در سال ۱۹۸۸ م./ ۱۳۶۶ خ. در نیویورک و با پشتیبانی «بنیاد فرهنگ ایران» منتشر شد (روی عکس بالا کلیک کنید). اما گویا آقای مشیری تازه پس از بیست و چند سال متوجه شده که نسخهی فلورانس پایهی کار دکتر خالقی مطلق بوده است. ضمن این که دستنویس فلورانس تنها یکی از سی و چند نسخهای است که دکتر خالقی برای ویرایش و تحصیح شاهنامه از آن استفاده کرده و همه جا هم کورکورانه از دستنویس فلورانس پیروی نکرده است. تازه مشیری این را هم نمیداند که دستنویس فلورانس تا پایان پادشاهی کیخسرو را دارد و دکتر خالقی برای ویرایش و تصحیح بخش بزرگتر شاهنامه، دستنویس موزهی بریتانیا در لندن به تاریخ ۶۷۵ ق. را پایهی کار قرار داده است.
اصولا اگر ما دستنویس دست نخورده و کامل و سالمی از شاهنامه داشتیم که دیگر نیازی به این همه رنج و زحمت برای ویرایش آن نبود. مشکل آن است که تمام نسخههای موجود به نوعی کم و کاستی دارند و هیچ دستنویسی کامل نیست. اما به نظر میرسد که بهرام مشیری به نسخهای که خود دارد بیشتر دلبستگی دارد و هرچه با آن نخواند به نظرش نادرست و نابخشودنی است. بهرام مشیری در ادامه میگوید: «این کتاب مهمترین کتاب ما است و نمیشود با آن شوخی کرد.» انگار دکتر خالقی مطلق - که بیش از سی سال عمر خود را صرف این کار کرده - قصد شوخی داشته است.
ایراد دیگری که در این برنامه به ویراست خالقی وارد شده است مربوط به بیت زیر است:
میازار موری که دانهکش است - که جان دارد و جان شیرین خَوش است
این بیت در ویراست دکتر خالقی بر پایهی دستنویس فلورانس چنین آمده است:
مکش مورکی را که روزیکش است - که او نیز جان دارد و جان خَوش است
مشیری میگوید:
این بیت مشهورترین بیت در ادبیات پارسی است. سعدی شیرازی در سال ۶۵۵ و ۶۵۶ در شیراز در بوستان خود بیت را به همین صورت آورده که پیش از نسخهی فلورانس است. تازه کاف برای تصغیر میآید. مور خودش ریز است. دیگر مورک یعنی چی؟
ایشان نمیداند که دستنویس فلورانس سال ۶۱۴ نوشته شده یعنی چهل سال پیش از بوستان سعدی. مشخصات دستنویس فلورانس و تاریخ آن در آغاز تمام جلدهای شاهنامهی دکتر خالقی آمده است و آقای مشیری زحمت نگاه کردن به برگههای نخست شاهنامه را به خود نداده است.
دیگر این که کاف تنها برای کوچک کردن و تصغیر به کار نمیرود بلکه برای تحبیب و بیان مهرآمیز هم به کار میرود. اگر به همان بوستان و گلستان - که آن را به ما معرفی میکند - نگاه میکرد میدید که سعدی در بوستان از بابک (به معنای بابا جان، باب ششم در قناعت: پسر گفتش ای بابک نامجوی / یکی مشکلت میبپرسم بگوی) و در گلستان از مامک (به معنای مادر جان، باب ششم در ضعف و پیری: پیرزنی موی سیه کرده بود / گفتم ای مامک دیرینه روز) استفاده کرده و بابا و مادر نمیتوانند کوچک باشند. در صورتی میتوان از جان مور و شیرین بودن آن سخن گفت که بحث کشتن مطرح باشد نه آزردن مور. جان به خودی خود خوش است و لازم نیست که حتما «جان شیرین» باشد. دیگر این که روزیکش از دانهکش دقیقتر است و میان «مکُش» و «دانهکَش» نوعی نزدیکی آوایی و جناس ناقص وجود دارد. بنابراین شکل ویراست خالقی به نظر من درستتر است.
در پایان این بخش نیز سخن خود را چنین به پایان میبرد:
شاهنامه تبدیل شده است به یک چیز نفرتانگیز از تصحیح این مرد محترم، آقای خالقی مطلق. اگر میخواهید از زندگی بیزار شوید، از شاهنامه و زبان پارسی بیزار شوید این کتاب را بخرید و بخوانید.
این نهایت بیانصافی و بیاحترامی است. و نشانگر ژرفای نظر ایشان دربارهی کار دکتر خالقی مطلق است. گفتم که بهرام مشیری این قدر نمیداند که دستنویس فلورانس تنها یکی از سی و چند نسخه در ویرایش خالقی بوده و تنها برای نیمی از هشت جلد شاهنامهی خالقی به کار رفته است.
اما بهرام مشیری در بخش دیگری از برنامهی خود چنین میگوید:
ادبای ما در خلوت خاص ابراز انزجار میکنند از این کار اما در ملا عام سکوت کردهاند. مایهی فسادِ کار یک نسخهی مغلوط مغشوش مضطرب نیمه تمام در فلورانس است. معلوم نیست این نسخه از کجا آمده است. نسخهای که در بعضی موارد قافیه را هم از دست داده است.
دربارهی دستنویس فلورانس و آگاهی مشیری بیشتر نمینویسم.
با آن که دکتر خالقی چندین بار گفته که همیشه کهنگی را ملاک قرار نداده، باز مشیری - که احتمالا به تازگی با کار دکتر خالقی مطلق روبرو شده و هیچ یک از مقالههای او را در سی سال گذشته نخوانده - ایراد میگیرد که «کهنگی نسخه توجیهی نیست. سخن فردوسی کهنهتر از سخن رودکی نیست. از بلاغت ساقط شده است این کتاب.»
فردوسی در نقد دقیقی میفرماید:
جوانی بیامد گشاده زبان - سخن گفتن خوب و طبع روان
در ادامه میگوید
به نقل اندرون سست گشتش سخن - وز او نو نشد روزگار کهن
چو طبعی نداری چو آب روان - مبر دست زی نامهی خسروان
چو بند روان بینی و رنج تن - به کانی که گوهر نیابی مکَن
اما در این کتاب چنین آمده:
چو طبعی نباشد چو آب روان - مبر دست زی نامهی خسروان
تکلیف بیت دوم چه شد؟ مقصودش دقیقی است.
نخست این که بیت «جوانی بیامد» در سرآغاز کتاب است اما بیتهای بعدی در داستان گشتاسپ است و پس از بخشی آمده که فردوسی هزار بیت سرودهی دقیقی را در شاهنامه گنجانده و سپس به بررسی این هزار بیت پرداخته است و کار خودش را با دقیقی مقایسه میکند.
دیگر این که در ویراست دکتر خالقی هر دو بیت یاد شده آمده است و ترتیب آنها فرق دارد:
چو بندِ روان بینی و رنج تن --------- به کانی که گوهر نیابی مکَن
چو طبعی نباشد چو آب روان ---------- مبر پیشِ این نامهی خسروان
اگر بخواهیم روایت مشیری را بپذیریم (که معلوم نیست از کدام ویرایش شاهنامه است، زیرا در نسخههای بدل خالقی نیامده است) در واقع فردوسی دارد با دقیقی تصفیه حساب میکند و او را سرزنش میکند. حال آن که دقیقی مرده است و اگر فردوسی این قدر از دقیقی دلخور بود اجباری به آوردن سرودههای دقیقی در شاهنامهی خود نداشت. اینجا روی سخن فردوسی با همه است. «چو طبعی نباشد چو آب روان».
بهرام مشیری پس از روضهخوانی دربارهی خردورزی در روزگار فردوسی، به این بیت از «گفتار اندر ستایش خرد» میرسد:
تو این را دروغ و فسانه مدان -------- به یکسان روش را زمانه مدان
ایشان [=خالقی مطلق] آورده است: به یکسان رَوِشنِ زمانه مدان. خب به هر صورت!
از این هر چه اندرخورد با خرد -------- دگر از ره رمز معنی برد
این که معنا ندارد. زبان زبان پارسی است. «از این هر چه اندرخورد با خرد» پس بقیهاش چی شد؟ [این] مبتدا خبرش کو؟ یک ادیبی بیاید این را برای ما معنا کند. این دو بیت که ارتباط معنایی ندارد.
از این چند اندرخورد با خرد: یعنی مبالغی از این داستانها با خرد موافق است. از این جور قضایا پر است. یک فاجعه بوده است چاپ این کتاب مستطاب. یک فاجعهی ادبی بوده است.
بهرام مشیری این قدر دم از پارسی میزند اما نمیداند که در زبان پارسی مبتدا و خبر نداریم. آن زبان عربی است که مبتدا و خبر دارد. در پارسی نهاد و گزاره داریم. تازه در این جا هم بحث جملهی پایه و پیرو داریم و ربطی به نهاد و گزاره (یا به قول او: مبتدا و خبر) ندارد.
بهرام مشیری دربارهی «به یکسان رَوِشن زمانه مدان» به سادگی میگوید خب به هر صورت. حال آن که این ضبط یکی از نشانههای برتری دستنویس فلورانس است و نشان میدهد که فردوسی با اسم مصدر به سبک پارسی میانه (پهلوی) آشنا بوده و آن را در شاهنامه به کار برده است اما نسخهنویسان بعدی چون آن را نفهمیدهاند لت (مصرع) را تغییر دادهاند و از جمله به شکل نادرست «به یکسان روش را زمانه مدان» درآوردهاند. (روشن همان روش است. اسم مصدر در زبان پهلوی با «-شن» پایان مییافته مانند بُندَهشن به معنای آفرینش نخستین که امروزه بندهش گفته میشود. امروزه این پسوند به صورت «-ش» درآمده است.)
مشیری که این همه به دستور زبان علاقه دارد چرا متوجه نمیشود که «به یکسان روش را زمانه مدان» معنا ندارد و تنها به ضبط خالقی ایراد میگیرد.
ضبطی که مشیری نقل میکند این ایراد را دارد که «چند» صفت شمارشی مبهم است و به نوشتهی فرهنگ دهخدا «مقدار غیرمعین باشد. همچو ‹اَند› که آن هم مقداری است کمتر از ده. غیرمعین. عدد مجهول از سه تا نه. مرادف ‹اَند› که عددی است از سه تا نه. عدد مجهول از سه تا نه.» یعنی اگر روایت ایشان را بپذیریم فردوسی میگوید از تمام شاهنامه، تنها چیزی میان سه تا نُه داستان با خرد سازگار است!
مشیری در جای دیگری میگوید:
هفت خان را نوشته است هفت منزل. شما فکرش را بکنید. منزل اول. یعنی خان پارسی زیبا ... رستم و هفتخان شده است هفت منزل. منزل. لغت ثقیل زشت عربی منزل. در شاهنامه!
نخست آن که در ویراست خالقی هیچ گاه به جای «هفت خان» از «هفت منزل» نام برده نشده بلکه هفت خان به همین شکل آمده است اما در معرفی بخشها نوشته شده «منزل یکم» و «منزل دوم» و ... در خود شعرها همان خان به کار رفته است. اما از علاقهی مشیری به زبان پارسی و پاسداشت آن همین بس که در توصیف واژهی منزل میگوید: «لغت ثقیل» حال آن که «منزل» چندان هم سنگین نیست. شاید «سلیح» و «مزیح» را در شاهنامه ندیده است. یا در توصیف دستنویس فلورانس میگوید «نسخهی مغلوط مغشوش مضطرب نیمه تمام». بنازم بدین جملهی پارسی! یکی از اشتباههایی که بسیاری از مردم میکنند آن است که گمان میکنند در شاهنامهی فردوسی هرگز یک واژهی عربی هم یافت نمیشود. شاید این ایراد مشیری هم از همین باور ریشه گرفته است.
آقای مشیری دربارهی دکتر خالقی مطلق چنین میگوید:
یک مصحح دو چیز لازم دارد یکی صلاحیت و یکی اهلیت. اگر بگوییم نخستین در ایشان موجود بوده دومیاش در ایشان موجود نبوده است. اهلیت این کار را ایشان نداشتند. آشنا نبوده با این سبک و سیاق. به احتمال در سنین سی چهل سالگی برخورد کرده با این کتاب.
لابد اهلیت دکتر خالقی را بایستی مشیری تایید میکرده است. زیرا آن طور که از دوستی شنیدم در یکی از برنامههای دیگرش گفته من از کودکی با شاهنامه بزرگ شدهام. خب این که کسی از کودکی با شاهنامه بزرگ شده باشد به معنای آن نیست که کارشناس شاهنامه است.
مشیری در پایان سخن دربارهی کار دکتر خالقی مطلق چنین میگوید:
گرفتاری بزرگی درست شده است. تنها خدمت بزرگ این مرد که حقیقتا بایستی به ایشان آفرین گفت که شایستهی هر گونه تکریم و تعظیم هست این است که موارد اختلاف همهی نُسَخ را در پانویس آورده است.
از این جمله دو چیز آشکار میشود: بهرام مشیری معنای «چاپ انتقادی» شاهنامه را نمیداند و انگار تاکنون نسخههای ویراستهی آثار ادبی را ندیده است. دودیگر این که مشیری تکلیفش با خودش روشن نیست. بالاخره چاپ این کتاب فاجعهی ادبی است یا خدمت بزرگ. او ما را هم در سرگردانی رها میکند که بالاخره باید به خاطر چاپ کار دکتر خالقی مطلق عزا بگیریم و از زبان پارسی و شاهنامه بیزار شویم یا باید به دکتر خالقی مطلق آفرین بگوییم و او را تکریم و تعظیم کنیم.
پینوشت
پیام برخی خوانندگان سبب شد که یادآور شوم من هیچ ایرادی به مدرک تحصیلی آقای مشیری نگرفتهام. فقط در معرفی ایشان به مدرک دانشگاهیشان اشاره کردم. روشن است که هیچ ایرادی ندارد کسی که مهندسی یا پزشکی خوانده، به شرط داشتن مطالعه و سواد و آگاهی کافی، در زمینهی شاهنامه نظر بدهد و مقاله بنویسد و انتقاد کند. هیچ یک از پاسخهای من به آقای مشیری ربطی به مدرک تحصیلی او ندارد. اگر ایشان دکتری و فوقدکتری ادبیات پارسی هم میداشت و مقالههای فراوانی هم منتشر کرده بود باز این پاسخهای من برجا بودند. به قول سعدی در بوستان (باب چهارم: در تواضع): «دلایل قوی باید و معنوی - نه رگهای گردن به حجت قوی».
پینوشت ۲
دوست گرامی مسعود لقمان نشانی گفتوگوی خود با دکتر خالقی مطلق را در بخش پیامها گذاشته که خواندن آن پاسخگوی برخی از پرسشها میتواند باشد. بخش نخست و بخش دوم این گفتوگو را حتما بخوانید.
پینوشت ۳
یادآوری میکنم که من در این جستار تنها به ایرادهای آقای مشیری پاسخ دادهام. کار دکتر خالقی صد در صد بیاشکال نیست. مسلما ایرادهایی هم هست. اما خوانندگانی که دستنویس فلورانس را بهانهی ایراد به کار دکتر خالقی میدانند به یاد داشته باشند که این دستنویس تنها برای نیمی از شاهنامه استفاده شده و در نیمهی دوم همان دستنویس لندن پایهی کار بوده است. به فرض نامعتبر بودن دستنویس فلورانس (که فرض درستی نیست و پیشتر بسیار دربارهاش بحث شده)، این دستنویس تنها یکی از پانزده دستنویس در بخش نخست شاهنامه بوده و در همه جا از آن پیروی کورکورانه نشده است.
42 نظر:
مهرنوش هستم
از خوانندگان قديمي وبلاگ شما
معمولا اهل كامنت گذاشتن نيستم
اما اين بار نتوانسم سكوت كنم
شما چرا از آقاي خالقي مطلق در ذهن خودتان يك بت ساخته ايد كه كسي حق ندارد از او انتقاد كند
ايشان يك نسخه انتقادي از شاهنامه منتشر كرده كه به جاي خودش محترم است اما اهل نظر هم حق دارند كه از او انتقاد كنند حتا اگر مدرك تحصيلي شان ادبيات نباشد
مي شود لطفا بفرماييد كه مدرك تحصيلي خود شما چيست و تا به حال چند كتاب و در چه موضوعاتي منتشر كرده ايد كه در وبلاگتان به خودتان اجازه مي دهيد از تاريخ و ادبيات و فرهنگ و در موضوعات مختلف كه ربطي هم به هم ندارد مطلب بنويسيد
پس مي بينيد كه اگر به خاطر يك اظهار نظر استاد مشيري بخواهيد با اين منطق با نظر او مواجه شويد همين انتقاد به خود شما هم وارد است
از شما انتظار داشتم با منطق بيشتري وارد بحث مي شديد
چه تواردی!
اگر خاطرتان باشد در آخرین نظری که در این روزانامه( واژهیی من در آوردی است به جای وبلاگ. مرّکب از روزان+ نامه) نوشتم، شخصی را "میانمایه" ذکر کردم. حالا میگویم نخستین بار این صفت را در وصف یک چهرهی همه کاره اززبان دکتر مرتضی میرآفتابی شنیدم. مشیری را چنین یاد کرد! و به نظرم به حق و به جا گفت. البته مانعی ندارد کسی که شیمی خوانده است، کتاب سرگذشت بمب اتم بنویسد، جلسات شاهنامه خوانی به پا کند، تاریخپیمایی کند، مغالطات فلسفی تشریح کند و... اشکال اینجاست که خود را متخصص هر زمینه بداند و بدتر از آن، چنین "القا" کند. به نظر من آفت، این دومی است. کم نیستند کسانی که هنوز به عادت قدیم دوست دارند پای منبر دیگری بنشینند و مدام بگویند:" صحیح است،صحیح است، چه بدجور صحیح است!" در حالی که فقط دارند پای کسالت و بیحالی و راحت الحلقوم خواهی خود صحه میگذارند.راستی راستی غمانگیز است. انگار از شهروندی این دنیا فقط به مصرف گرایی و زباله سازی آن چسبیده ایم.
از شاهنامه چیزی نمیگویم که نشوم واعظ غیر متعظ!
پایدار باشید.
مهرنوش خانم
درود و سپاس از پیامتان و این که چند وقتی است وبلاگ مرا میخوانید.
من از آقای خالقی مطلق بت نساختهام. بلکه بیشتر نوشتهام به نحوهی ایراد و انتقاد آقای مشیری میپردازد. من هرگز نگفتم که هر کسی که از شاهنامه انتقاد میکند حتما باید مدرک ادبیات داشته باشد. بلکه گفتم باید در زمینههای مزبور پژوهشی کرده باشد و اثری منتشر کرده باشد. من گفتم آقای مشیری مقالهی پژوهشیای منتشر نکرده که آدم بتواند به میزان کارشناسی او در زمینهی شاهنامه پی ببرد.
نکتهها و پاسخهای من به ایرادهای آقای مشیری ربطی به مدرک ایشان ندارند. تنها در بخش معرفی ایشان گفتم که رشتهی تحصیلیشان مهندسی است و اثری هم در زمینهی شاهنامه منتشر نکردهاند. حتا اگر دکتری ادبیات میداشتند و چندین مقاله هم منتشر کرده بودند باز پاسخهای من به ایشان برجا میبود.
کدام بخش نوشتهی من منطق نداشت که شما انتظار داشتید با منطق بیشتری وارد بحث شوم.
شما به من میگویید از آقای خالقی مطلق بت نسازید اما به نظر میرسد خودتان از آقای مشیری ساختهاید. آقای مشیری «استاد» نیست. بلکه فردی است مانند دیگران و در هیچ دانشگاهی هم درس نداده است. من برای آقای خالقی هم از «استاد» استفاده نکردهام گرچه وی استاد دانشگاه بوده است.
پیروز باشید
شهربراز
درود شهربراز فرزانه
با سخنانت موافقم. خوشحال می شوم که برای آگاهی بیشتر درباره نسخه ی فلورانس از زبان خود دکتر خالقی مطلق به این گفت وگو با ایشان بنگرید:
http://rouznamak.blogfa.com/post-143.aspx
http://rouznamak.blogfa.com/post-146.aspx
بزرگترین معضل ما این است که انسانهایی با حسن نیت ولی بدون داشتن مقدمات ورود به بحثی خود را درگیر آن بحث می کنند.
برای این کمینه که افتخار آشنایی نزدیک با دکتر جلال خالقی مطلق را داشته ام باید عرض کنم که ایشان نه تنها به باور من بزرگترین ادیب و شاهنامه شناس روزگار ماست بلکه فروتن ترین فرزانه ای است که تاکنون دیده ام.
شاد باشید
درود بر شهربراز گرامی
نخست این که عصبانیتی که در این نوشتار شما نمایان است (و من آن را در دیگر نوشته هایتان ندیده بودم) نشان از مهر شخصیتان به استاد خالقی مطلق دارد. مهری که شاید سبب گشته تا بر خلاف گذشته از همان «رگ گردن» به جای دلایل استوار بهره گیرید. به هر روی من با بیشینه ی گفتار شما همسو هستم مگر در باره ی بهره گیری واژه ی "منزل" به گونه ی سرخود توسط استاد. به راستی چه دلیلی برای این کار وجود دارد؟ این که خود آقای مشیری هم از پارسی سره بهره نمی برد نمی تواند توجیهی برای این کار باشد
با سپاس
پاینده ایران
با درود
نقد دقيق ومنصفانه اى است٠بالآخره مابايد ياد بگيريم كه چكاره ايم وازكجا مى
آييم?
اين آقاى استاد علامه(افسر اخراجى شهربانى)،ظاهرا" خيلى دير آمده و خيلى زود
هم مى خواهد برود!!بهمين جهت،بهترين راه را دشنام به استادانى مانند جلال
متينى،خالقى مطلق و٠٠٠يافته است بى آنكه خود،حتى يك كتاب دربارة تاريخ وفرهنگ
ايران منتشر كرده باشد٠٠٠باچنين"استاد"ى!!اهورامزداى ايران،عاقبت فرهنگ وادب
ايران را ختم بخير كناد!
شهرام چوبينه
درود به سیاوش گرامی
من هم با ضبط منزل به جای خان (و برخی ضبطهای شاهنامهی خالقی) موافق نیستم. اما هنوز یادداشتهای دکتر خالقی مطلق در این باره را ندیدهام. مثلا در مورد بیت مور دانهکش پس از خواندن گفتوگوی دکتر خالقی قانع شدم. متاسفانه اکنون نشانی آن گفتوگو را پیدا نمیکنم که در اینجا بگذارم.
سپاس
شهربراز
به شهرام چوبینه
درود.
من به گذشتهی افراد کاری ندارم. در این نوشتار هم تنها سعی کردهام به محتوای حرفهای آقای مشیری بپردازم.
سپاس
شهربراز
این تصحیحاتی که خالقی مثلن انجام داده شعرها رو بی مزه و سخیف کرده، زیبایی و روانی شعر یکی از اصلی ترین نکاته که در متن اصلی خالقی نیست و بعید میدونم فردوسی هم اینطوری گفته باشد.
مکش مورکی را که روزیکش است - که او نیز جان دارد و جان خَوش است
مانند نثر است نه نظم.
میازار موری که دانهکش است - که جان دارد و جان شیرین خَوش است
آهنگین و شعر گونه تر است و تشخیص همچین چیز ساده ای نیاز به دانستن ادبیات و دانگشاه و این چیزها که گفتی ندارد.
مثلن تشخیص یک موسیقی ناموزون و ناهماهنگ نیاز بر دانش و تحصیل موسیقی و یا موزیسین بودن ندارد، و نظر دادن راجبش نیز به هم چنین.
همان طور که خود در پاسخ به دیدگاه های خوانندگان تصحیح کرده اید ، مدرک تحصیلی لزوما صلاحیت یا عدم صلاحیت شخص را در بررسی و انتقاد نشان نمی دهد.
اضافه می کنم ایضا نداشتن مقاله ی پژوهشی و کتاب .
ایشان شخص نسبتا آگاهی در مورد ادبیات و تاریخ ایران می باشند.
وبدیهی که ضعف هایی هم داشته باشند بمانند هر شخص دیگری.
در مدت بیش از 20 سال اخیر تلاش فراوانی در روشنگری داشته اند.
روشنگری های ایشان در مورد تاریخ ایران و ادیان و مذاهب ،
به ویژه تاریخ معاصر ایران و اسلام و شیعه ، نقش موثری در پروراندن ذهن
و بالا بردن آگاهی جوانان داشته است .
آموزش های ایشان در زمینه ی خرافه زدایی و سفسته نیز قابل توجه است .
به تقریب می توان گفت که 3 تا 5 هزار نفر شنونده ی سخنان ایشان هستند .
جوانانی که ایشان تربیت کرده اند ، مسلما در آینده نقش موثری در گسترش
آگاهی در جامعه ی ایرانی خواهند داشت . امری که نیاز واقعی مردم است .
اکنون بیش ازپنجاه سال است که با بیشترین نویسندگان ، روشنفکران ،
اندیشه ورزان وکارشناسان از طریق کتاب ها و مقاله ها و همچنین سخنانشان در اینترنت و تلویزیون ها آشنا هستم .
بدون بزرگنمایی می گویم که آقای مشیری در زمره ی پیشرو ها در زمینه ی
روشنگری قرار دارند .
فردی آزادی خواه ، میهن دوست و مردم گرا با کمی سوسیالیزم ملایم هستند .
غرض از این سخنان :
از آن جا که در شما نیز ویژگی هایی نیک سراغ دارم ، به نظر می رسد
که بهتر بود دید گاه های خود را از طریق نامه نگاری با ایشان در میان
می گذاشتید .
به این صورت هم با خصوصیات ایشان و نظراتشان بیشتر آشنا می شدید و هم
و هم از تخریب همدیگر ، به ویژه در زمینه ی روشنگری ، پیشگیری
و دست سواستفاده کنندگان را کوتاه می کردید .
آقای مشیری ، به لحاظ روشنگری هایشان در مورد ادیان ، بخصوص اسلام
و خرافه ها و سفسته ، دشمنان فراوانی دارند .
بعد از آشنایی ، احتمالا انتقاد های سرگشاده ی شما و آقای مشیری ملایم تر می شد .
این سخنان را به منزله ی مخالفت با انتقاد ( که به نظر من
جایگاه بلندی در برخورد اندیشه ها دارد ) نگیرید .
تنها کمی از روی سیاست در شرایط فعلی است .
به آرش
اصل تصحیح یا ویرایش انتقادی بر پایهی سند و مدرک است نه ذوق و سلیقه. بسیاری از ویرایشهایی که تاکنون شده همه بر اساس ذوق و سلیقه بوده.
شاید بیتی به نظر ما و آن طور که ما شنیدهایم زیباتر باشد اما باید دید که در اصل چه گونه بوده است. برای نمونه، این بیت مولانا معروف است:
ای برادر تو همه اندیشهای - مابقی خود استخوان و ریشهای
اما در فیهمافیه مولانا این بیت را به این صورت گفته است:
ای برادر تو همان اندیشهای - مابقی خود استخوان و ریشهای
و این نشان میدهد که در مثنوی هم باید همین طور باشد.
برای آگاهی بیشتر به گفتوگوی دکتر خالقی دربارهی شیوهی تصحیح و ویرایش نگاه کنید.
پیروز باشید
شهربراز
در مورد آقای مشیری باید بگویم ایشان یک روشنفکر حوزه عمومی است نه یک متخصص شاهنامه .آقای خالقی بنا بر نظر بسیاری از سرشناسان دنیای ادبیات از بزرگترین شاهنامه شناسان ما هستند.کسی که بیش از سی سال پیوسته سرگرم این ویرایش منحصر به فرد و علمی(با استفاده از اصول تصحیح انتقادی) بوده ,متخصص و ویزه کار شاهنامه است
با درود
آرش
I do not have the parsi language softwear installed on my computer,therefore I write my comments in english.I appoligize for inconvience.I have been reading your web site for quite sometimes .Your articles and topics are very eye opening and valuable .My comments are directed at your recent opinion about Mr.Moshiri.He has been in USA for many years .He certainly ,through his speeches,commentary help Iranians to have a better understanding of Iran's history and religion.I whole heartedly agree with you .Your article promted me to email the article to my friends.I questioned Mr Moshiri's relentless attack on Mr.Khaledi.Here is what I emailed:
Dear friends,
There is no doubts that Mr.Moshiri has contributed greatly to the political and historical awareness of his followers and The Iranian populations in general ,but does he have the necessary credentials to launch a vicious attack on The Shahnameh researcher Mr.Khaledi? Others ,such as Mr.Jonidi have written critical reviews with fairness and balance opinions.I am rather astound by what Mr.Moshiri said and actually raised my eyebrows.Anyway,please read the following article :
http://shahrbaraz.blogspot.com/. I have been using this web for a long time and is reputable.Also,you can read mind stirring articles in following web:
http://acls.blogfa.com/post-11.aspx . We all understand how precious The Shahnameh is and indeed it is a source of national pride for all Iranians .
With warm regards Khashayar
This email has been forward to Mr.Moshiri and a phone call was made to him regarding his views.I would like to thank you and The Rouznamak web for very interesting articles.Khashayar
این آرش آخری من نیستم ی: من بالایی هستم.
این مثال شعر مولانا که شما آوردی در هر دو صورت موزون است ولی :مکش مورکی که اون نیز جان دارد" خیر.
باید با سایر اشعار همحوانی داشته باشد.
آقای خالقی به نظر من در مورد شاهنامه شناخت جامعی ندارند، در یکی از مصاحبه ها با یک روزنامه تقریبن گفته: رستم یک آدم پر خور و پرگو و پر نوش و شخصیت منفی حماسه و جادوگر است.
من که نمی تونم نظر خوبی راجب آقای خالقی و شاهنامه اش داشته باشم و اون رو دور از صلاحیت در مورد شاهنامه می دونم چه برسد به شاهنامه شناس.
فردی که یک عمری رو با چیزی گذرانده باشه و با تمام تارو پود و زیر و بمش آشنا باشه خیلی شناخت بهتری از موضوع خواهد داشت تا فردی که صرفن مدرکی تحصیلی دارد ولی شناختی ندارد.
با درود خدمت شما عرض دارم که به علت انتخاب نسخه ی فلورانس از سوی جناب دکتر خالقی ایشان مورد انتقاد بوده است زیرا عده ای از جمله دکتر کدکدنی آن را مخدوش می دانند و در کل این انتقاد یک نظر کارشناسی ست، ولی شخصاً کار جناب دکتر خالقی را بسیار عظیم و پر بار می دانم و مدتی ست آرزوی خرید آن را در سر دارم.
شهربراز گرامی
یکی از ویژگیهای نوشته های شمااز جمله همین نوشته این است که شما منصفانه داوریم می کنید.من نمی دانم اگر آقای مشیری می گوید : به یکسان روشن زمانه مدان،درست نیست، پس به جای آن چی درست است؟اگر نویسش چاپ مسکو یا چاپهای دیگر درست است، یعنی یه یکسان روش را زمانه مدان، چه معنی می دهد؟من یادداشتهای دوستان گرامی و شیفتگان شاهنامه را در پای این نوشته خواندم و چقد شادمان شدم که دوستان با چه شیفتگیی درباره شاهنامه و بیتهای آن بحث می کنند.از هر نظر عالی است.به نظر من روان بودن، ساده بودن و آهنگین بودن، همه جا ملاک درستی برای اصالت یک نویسش نیست.یک قاعده مهم ویرایش متن می گوید نویسش دشوارتر برتر است.این قاعده بی گمان در مورد شاهنامه صادق است.هیچ کس نباید از دکتر خالقی بت بسازد.چگونه ممکن است ویرایش نزدیک پنجاه هزار بیت بی اشکال باشد، ولی اشکالات این ویرایش آنهایی نیست که آقای مشیری فرموده اند.مشهورترین ادبای ایرانی و جز ایرانی به درستی معتقدند که شاهنامه خالقی نزدیکترین متن به سخن فردوسی است.آن گونه که بنده متوجه شدم آقای مشیری ممکن است در موضوعات دیگر صاحب نظر باشند، ولی در مورد شاهنامه نیستند. با اتهام زنی که کار درست نمی شود. چقدر دلم برای نسخه فلورانس می سوزد. چه جفایی که بر این نسخه از همان آغاز کشف آن نرفته است.یکی از دوستان نوشته است که دکتر شفیعی کدکنی هم نسخه فلورانس را جعلی می داند.بنده چنین نظری جایی ندیدم. خوشحال می شوم که دوست ما نشانی این نوشته را در همینجا بنویسند.
دوستدار
ابوالفضل خطیبی
به آرش دوم!
درود.
لطفا نشانی آن گفتوگوی دکتر خالقی را بگذارید که چنین سخنی را دربارهی رستم گفته است.
در ضمن شما از یک سو میگوید کسی که عمری را با چیزی بگذراند و با تاروپودش آشنا باشد خیلی شناخت بهتری دارد تا کسی که صرفا مدرک تحصیلی دارد.
نمیدانم شما چند سال دارید اما دکتر خالقی مدت چهل سال است (از سال ۱۳۴۸ خ) که روی این ویراست شاهنامه کار میکند. شاید این مدت از عمر شما بیشتر باشد. پس چه طور شما حرف خودتان را نقض میکنید و او را شاهنامهشناس نمیدانید؟!
پیروز باشید
شهربراز
جناب آرش لطفا مرجع آن سخنان دکتر خالقی را بفرمایید. اگر به راستی این چنی که گفته باشد که جای تامل در شخصیت ایشان است.
در ضمن مقاله ای از ایشان خواندم که نوشته بودند فردوسی زبان پهلوی نمی دانسته!!! شگفتا که خود فردوسی به روشنی در شاهنامه از آگاهی خود بر زبان پهلوی می گوید.
راستی شهر براز گرامی رایان پیکی برایت فرستادم بدستت رسید؟
سلام دوست محترم
متن شما رو با دقت و هوشیاری خوندم و نکاتی رو خدمتتون یادآور میشم
من برنامه های آقای مشیری رو دنبال می کنم و در طول این مدت به صحت نفس و هوش و حافظه ی ایشون پی بردم
همینطور از خوان حکمت جناب خالقی مطلق هم بی نصیب نبودم
بنابراین به عنوان کسی حرف می زنم که نه در مقام دفاع نه در مقام سرکوب
شاید در طول نوشتار برای شما تصور دیگه ایی حاصل بشه
به هر حال .....
شاهنامه پژوهان ما هیچ کدوم از روزی که نسخه ی مادر مرده ایی به نام فلورانس توسط یک پرفسور ایتالیایی به نام مونتیزه معرفی شد توجهی بهش نشون ندادند
غلط های فاحش ، قوافی مخدوش ، تحریف ابیات مشهور و کتابت مبتدیانه و از همه مهمتر نصفه و نیمه بودنش همه و همه از اهمیت این نسخه کاست و حتی قدمت شصت و یک ساله ی این کتاب نسبت به نسخه ی بریتیش هم نتونست کمکی به این نسخه بکنه
تا اینکه جناب خالقی مطلق این کتاب رو نه به عنوان نسخه بدل که به عنوان نسخه اساس برای کار پژوهشی خودشون انتخاب کردند !
بنده شاهنامه ی تصحیحی آقای خالقی مطلق رو مطالعه کردم
و این یقین برای من حاصل شد که حجم وسیع کار ایشون رو از دقت در ساخت و بافت شاهنامه غافل کرده
به این معنا که مقابله ی لغات که مهمترین وجه تحقیقی در اثری مثل شاهنامه است اگرچه در پاورقی به دقت و ظرافت هر چه تمامتر لحاظ شده اما حاصل و نتیجه یعنی متن چیزی از آب دراومده که موجب حیرته
و این همه بخاطر اساس قرار دادن نسخه فلورانسه
ای کاش این بی دقتی ها و ذوق
به خرج ندادن ها دست کم در مورد ابیاتی به کار می رفت که حافظه ی ایرانی رو کمتر به خودش اختصاص داده
دیدم که در نظرات بعضی دوستان هم مضمونا اشاره کردید که اصل بر ذوق مقدمه
منظور من هم از ذوق تحمیل کردن میل شخصی به متن نیست بلکه ذوق درک کردن اصل متنه
با این توضیخ راجع به چند موردی که اشاره شد نکاتی رو یادآور میشم
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
فعل میازار وجه مقبول تری از مکش داره وقتی صحبت از مور به عنوان یک جاندار ضعیف مطرحه.
مورک در هیچ کجای شاهنامه دیده نمیشه اما مور و موری در شاهنامه فراوان اومده .
دانه کش بودن مورچه بسیار مستعمل تر و قابل فهم تر از روزی کش بودن مورچه هست
تو ملاحظات دستوری نوعی یا در ادب کلاسیک ما هست که کار همین کاف تحبیب رو می کنه به عنوان نمونه :
یکی روبهی دید بی دست و پای
بنابراین حتی اگر وجه تحبیب بر وجوه دیگر غلبه داشته باشه چنانکه شما گفتید باز هم موری نسبت به مورک که یک اسم نادر و جعلیه مقبول تره
همه این ها به کنار
ای کاش آقای خالقی مطلق در طول عمر گرانبهای خودشون قدری هم تمرین شعر می کردند
شاید در این صورت هیچ وقت چنین بیت کج و ماوجی رو به فردوسی منسوب نمی کردند و قدری هم برای حافظه ی تاریخی مردمان این سرزمین احترام قائل می شدند
میازار موری که دانه کش است
مکش مورکی را که دانه کش است
/
در باب نقد فردوسی از دقیقی و مدح و ذم توامانش مقاله ها نوشته شده
فردوسی از سمتی ارج گذاشتن دقیقی به روایات کهن ایرانی رو تحسین می کنه و از سمتی ناواردی اون رو در پرداخت به روایت ها نکوهش می کنه
و این چیز غریبی در ادبیات ما نیست
بسیاری کار استادن خودشون رو دنبال کردن و ضمن بیان مقصود خودشون کمی ها و کاستی های سابق رو ذکر کردند
و فردوسی که ناچار بیانی حماسی داره با زبانی تلخ و شیرین دقیقی رو نکوهش و ستایش می کنه
مبر دست زی نامه خسروان
ضمننا اگر شاهنامه مطالعه فرموده باشید از اینگونه ( مبر دست زی ها ) بسیار می بینید علاوه بر این
استاد خالقی مطلق حتما با چیزی به عنوان ( التفات ) در ادبیات آشنا هستند
سخن رو از غایب به مخاطب و از مخاطب به غایب هدایت کردن
همه ی ذوق این بیت هم در همین التفاته که از اختصاصات سبک فردوسی و غالبا برای نمایشی تری کردن و تلقین پذیر کردن فضای داستان از اون بهره برده
به نقل اندرون سست گشتش سخن - وز او نو نشد روزگار کهن
چو طبعی نداری چو آب روان - مبر دست زی نامهی خسروان
راجع به ابداع منزل بجای خان هم که واقعا نمی دونم چه توضیحی باید داد
کلمه ی سبک و بی تاریخی مثل منزل چطور می تونه جایگزین خانی بشه که میراث دار نبرد اجدادی ماست
دوست دارم وقت بیشتری می داشتم تا با نظم ذهنی بیشتری مطلب رو می نوشتم اما امیدوارم این اندک ادای مقصود کرده باشه
قربان شما
با درود.
فقط برای آگاهی دوستان:
آقای مشیری سال گذشته برای سخنرانی پیرامون شاهنامه و حکیم فرودسی توسط پرفسور هیلمن به دانشگاه آستین دعوت شده بودند و امسال نیز برای سخنرانی پیرامون مولوی دعوت شدند.
و سالهاست که در هفته یک روز از برنامه اشان را اختصاص به حکیم طوس و شاهنامه خوانی داده اند و نقش بزرگی در آشنایی مردم و جوانان با شاهنامه داشته اند.
با عرض پوزش،
این دو گونه ی بیت مورچه زده از نظر عروض متفاوت نیستند؟
عمر گذراندن داریم تا عمر گذراندن،اینکه کسی از طفولیت با شاهنامه باشه فرق داره با اینکه کسی فقط به صورت خشک و ظاهری مثلا 30 سال بدون شناخت کاری را انجام بده، در ضمن کسی ندیده که تمام این مدت اقای خالقی واقعن به چه کاری مشغول بوده، به هر روی کار بر روی شاهنامه کار یک نفر نیست و یک تیم کامل از همه ی افراد صاحب نظر باید این کار رو انجام بدهند.
لینک:
http://acls.blogfa.com/post-23.aspx
شهربزار در مورد سن و سال و نقص سخن و این چیزا گفتی که من اهل سفسته های زبانی و بحث شخصی نیستم،فقط دوست عزیز یکی می تونه از چهل سالگی تا 80 سالگی نونوایی کنه ولی آخرش هم یک نون خوب دست مردم نده چون اون درک و شناخت و عشق و دید خوب رو به کارش نداشته است.
------------------------
خدمت آقای خطیبی هم بگم که: شاهنامه یک کتاب شهر است و شعر باید که به صورت شعر باشد، مطمئنم اگر شاهنامه به صورت روان و آهنگین و شاعرانه نبود تا کنون همانند بسیاری کتابهای حماسی به نثر پیش از شاهنامه به دست فراموشی سپرده شده بود.
اعجاز شاهنامه در همین آهنگ کلامش بوده است.
این آقایی که درباره اش مقاله نوشته اید ارزش نقد کردن نداشت.ازشماتعجب می کنم.این آقا یک مشت چرندیات توی یوتیوب می گوید که همگی پر از تعصب و نژادپرستی است
من دو بار لینک سخنان خالقی رو در مورد رستم قرار داده بودم ولی می بینم که در نظرات موجود نیست.
شهر براز چرا کامنت های منو منتشر نمیکنی؟!
آقای خطیبی عزیز شاهنامه کتاب شعر است و بای که شعرگونه و آهنگین باشد، که اگر نبود مانند شاهنامه های نثرگونه ی پیشین به دست فراموشی سپرده میشد.
شهربراز جان, اول این که آقای مشیری عزیز در برنامه تلویزیونی سرزمین جاوید خودش در 17 فوریه
(February)
جوابی به نقد شما داده است که لینک ضبط فایل شنیداری(و نه دیداری) این برنامه به قرار زیر است.
http://www.bahrammoshiri.com/home/Audio/BMoshiri_021710.mp3
دوم این که مدتی پیش شما مطلبی را نوشتید که آقای
Daniel Ladinsky
اشعاری را به اشتباه و یا به عمد به حافظ منتسب کرده است که از غزلیات حافظ نیست.
باید بگم که خوده آقای لادینسکی در اول کتاب شعرش
"The Gift"
توضیح داده است که این اشعار در خواب و رویا از قول حافظ به او به زبان انگلیسی گفته شده. به عبارت دیگر این که اشعار او ترجمه اشعار حافظ از زبان فارسی به انگلیسی نیست.
بهتره خودت توضیح او را بخوانی که البته به انگلیسی آورده شده.
لینک توضیح آقای لادینسکی در باره اشعار منتسب به حافظ در اول دفتر شعرش
"The Gift"
به این قرار است.
http://home.jps.net/~nada/hafiz.htm
سیاوش ساکن کشور ژاپن
با درود فراوان
با کنار هم قراردادن استدلالهای آقای مشیری و مقایسه ابیات به کاررفته در شاهنامه آقای خالقی مطلق و ابیات موردنظر آقای مشیری از نظر ا ینجانب گفته های آقای مشیری بسیار به حقیقت نزدیکتر است
دوست گرامی
از سخنان شما پیداست که شاهنامه پژوه و آشنا با ساختار این نامه خسروانی میباشید. پس سخنان ناپخته مرا به بزرگواری خود بشنوید
من با دیدن همین برنامه های سرزمین جاوید و دیگر پشتیبانان فرهنگ پارسی به شاهنامه پرداختم و از بخت خوش، نخستین نسخه در دستم چاپ مسکویی بود که مورد بیشترین پذیرش از سوی استاد مشیری است - برای آگاهی شما که فرمودید نمیدانید او کدامین نسخه رامیپذیرد این یادآوری را نمودم- روانی و شیوایی این ویرایش مرا شیفته کتاب نمود و انگیزه ای گشت برای آشنایی بیشتر. در همین راستا به کتابهای دکتر میر جلال الدین میرکزازی که شاهنامه را توضیح و تشریح بسیار ژرفی نموده اند برخوردم . در این کتاب استاد کزازی از متن مسکو با ویرایش دکتر خالقی مطلق استفاده نموده اند و دریغ که هرچه بررسیهای ایشان روشنگر است متن خود کتاب بسیار پیچیده تر، ملال آورتر و آشفته تر. من بدون تردید میگویم که اگر در آغاز این کتاب به دستم رسیده بود هرگز به فصل زاده شدن رستم هم نمیرسیدم ( نکته آنکه خود استاد کزازی هم 100% به تصحیح دکتر خالقی نپرداخته که بی شک نتیجه از این هم خرابتر میشد! )
چکیده آنکه من پس از مدتی خواندن متن سنگین و دور از ذهن کتاب دکتر خالقی را رها کردم ( پس از بارها و بارها سنجیدن نقاط اختلاف و هر بار ترجیح نوشته های چاپ مسکو به ویرایش نو) و برای خواندن شاهنامه به همان نسخه قدیم پناه بردم.
شما که با شیوه استاد طوس آشنایید آیا نمیپذیرید که مراد او کتابی بوده است برای همه ایرانیان و نه تنها دهقانان و ادیبان؟ پس چگونه میتوانید بگویید که تصحیح نا شیوا و غریبه دکتر مطلق که پس از اندکی خواندن خواننده را می آزارد و دلسرد میکند نسخه درست و قابل اعتنا است؟ تنها به دلیل اقدم بودن؟
آیا پاسخ شما به بیت " که من شارستانم عللیم در است چیست؟" خواهش میکنم معنی واژه شارستان را برایم نگویید که به خوبی میدانم اما آیا این به گوش پارسی شما شیواتر و پر معنیتراست یا " که من شهر علمم علیم در است درست این سخن گفت پیغمبر است."
دیگر ایراد استاد مشیری در باره جنگ "الوا" است که بی شک شنیده اید " چو آهنگ جنگ یلان داشتی " یا بیت بی ربط " چو آهنگ مازندران داشتی؟" به باور من ایراد ایشان بسیار منطقی و درست است، پاسخ شما به آن چیست
گفتار شما درباره روش و روشن واضحتر از آن است که استادی چون مشیری با آن آشنا نباشد که اینگونه با نگاه از بالا شرح فرموده اید . شما خود داوری کنید کدام سخن دل نشینتر و روانتر است، ما ادیب نیستیم اما پارسی گوی که هستیم.
در آخر بگویم که آقای مشیری بارها خاطر نشان نموده اند که نسخه فلورانس ناقص است ( بر خلاف گفته شما ) و طرفه آنکه من هم که با این پیگیری این متون را خوانده و تفسیر چندین جلدی دکتر کزازی را که برای دانشجویان کارشناسی ارشد ادبیات تحریر نموده اند بدون ترس از آزمون و مردودی چند باره دوره کرده ام ، مهندس عمرانم. برای دنبال کردن علاقه و اندوختن دانش نیازی به مدرک دانشگاهی نیست ( گرچه بسیار نیک و بجاست ) اما خوبتر آن است که شما سخن استاد را به نیکی بشنوید و پاسخ مربوط دهید وازکنار ایرادات ایشان ( گرچه با لحنی آتشین گفته میشود) آسان مگذرید. چماق تکفیر و تمسخر دیگر سلاحی بی اثر شده
با سپاس
ترانه آزادی
سخنی کوتاه با دوستان شیفته آقای مشیری که اینجا برای ایشان سینه چاک میدهند. آنچه ایشان در برنامه هایشان فرموده اند شبیه است به نشان دادن مار بجای نوشتن آن. اینکه کار آقای خالقی درست است یا نه، بحثی فنی است که نیاز به بررسی دقیق دارد. کار ایشان را نیز، مثل نسخه مسکو یا هر نسخه دیگر، نمیتوان صددرصد رد کرد یا قبول، زیرا جابجا و بنا به دلایل مختلف ممکن است تصحیح ها درست و غلط باشند. بنابراین سخن آقای مشیری که میگویند کار یکسره غلط است معنی ندارد، چنانکه اگر کسی بگوید کار آقای خالقی آخرین تصحیح شاهنامه است غلط است. اگر آقای مشیری بسیاری از ناآشنایان به این متن را با این اثر آشنا کرده دستش درد نکند، اما لزوما این به معنی این نیست که هرچه ایشان در این باره میفرمایند درست است. چه بسیار وقتها که حرف غلط دلنشین تر و فریبنده تر است از یک سخن درست اما نامالوف.
من هم کار آقای خالقی را به دلایل فنی و شیوه ویرایش نمیپسندم، اما به این دلیل اینجا از آقای مشیری امامزاده درست نمیکنم. ایشان اگر استاد مسلم شاهنامه شناسی هم بودند باز خیلی ساده و بخاطر انسان بودن میتوانستند اشتباه کنند و بنابراین باید مورد نقد قرار بگیرند. مشکل این است که برخی دوستان حقیقت را تنها با یک نفر خاص میخواهند و نه مستقل از هر کس و تنها به صرف حقیقت. آذر فرهمند
سلام علیکم
من شش هفت سال قبل در محلی که کار می کردم دوست و همکاری داشتم کارشناس ارشد ادبیات فارسی بود
از او درباره ی نسخه ی جلالی مطلق پرسیدم
خاطرم نیست چه جوابی داد
ولی جوابش کارشناسانه و محتاطانه و مؤدبانه بود
بهرام مشیری مدتی به حضرت علی و به نهج البلاغه می تاخت
مهندس بودنش ایرادی نیست بر او البته
باید دید چیست حرفش
اصولاً گمان نمی کنم صحت و ارزش کار خالقی مطلق را با شاهد آوردن سه چهار بیت بشود سنجید
گمان کنم باید ابتدائاً ارزش نسخه ی مبنا مورد بررسی قرار گیرد
قرار گرفته یا نه را من اطلاع درست ندارم
به هر حال
نظرها متفاوت است
مرحوم میرخسرو فرشیدورد
ظاهراً مرحوم غلامحسین مصاحب و آثار انتشارات فرنکلین سابق را قبول نداشته
خب قبول نداشته باشد
آراء و نظرات مختلف را بیان کنند
افراد بشنوند
افراد نظر بدهند
مثلاً من به نظرم فرد خوش ذوق و بابصیرت
نمی آید در برابر واژه ی رصدخانه
واژه ی نپاهشگاه را بسازد و شونصد دلیل برای دفاع از برساختنش ذکر کند
اما خب
من نظر خودم را دارم
او که می گوید نپاهشگاه نظر خودش را دارد
دکتر میرشمس الدین ادیب سلطانی که به جای واژه ی
جالب
و
علاقه
می گوید اندراستیک
نظر خود را دارد
با احترام
تهران
سیدعباس سیدمحمدی
http://seyyedmohammadi.blogfa.com/
جای جای این نقد و همینطور نظرات برخی خوانندگان آن، آلوده به مغلطۀ حمله به شخص و تشبث به مرجعیت است که این امر شوربختانه جملات به ظاهر استدلالی را از درجه اعتبار ساقط می کند.
اساساً میزان تحصیلات و سابقه و تعداد مقاله های یک شخص در تحلیل درستی و نادرستی کلام وی نقشی ایفا نمی کند. یک نقد تحلیلی سالم به خود کلام سوای هویت گوینده می پردازد.
یعنی شما بایستی برای تحلیل و نقد بی غرض خود، دو نام مشیری و خالقی مطلق را از پایه حذف کنید و تنها به گفتۀ آنها بپردازید.
«مکش مورکی را که روزیکش است - که او نیز جان دارد و جان خَوش است»
:)) مسخرهست.
حداقل میفرمودند «جان شیرین خَوش است» که اینقدر وزن شعر داغون نشه!
این آقایی که درباره اش مقاله نوشته اید ارزش نقد کردن نداشت.ازشماتعجب می کنم.این آقا یک مشت چرندیات توی یوتیوب می گوید که همگی پر از تعصب و نژادپرستی است
---
خطاب به این کاربر نامحترم خواستم بگم آقای مشیری توی YT چیزی نذاشته و نمیذاره، بلکه این کاربران مختلف هستند که فایلهای کامل برنامههای ایشون رو از سایت «بهرام مشیری» گرفته و بنا به سلیقه و هدف خودشون کات کرده و روی YT قرار میدن و در بسیاری موارد خود من مشاهده کردم که این کلیپهای کات و یا میکس شده باعث سوءتفاهمهای بسیاری شده...
با درود به شما دوست گرامی،
در ابتدای مطالب شما و بیشتر دوستانی که جنبه انتقادی به سخنان بهرام مشیری داشتند اشاره به تحصیلات آکادمیک شده بود.
سوال اول من از شما اینه که مگر تمام شعرا و نویسندگان مطرح ما تحصیلات آکادمیک در زبان و ادبیات پارسی داشتند که حالا نداشتن این فاکتور از جانب بهرام مشیری براتون تعجب برانگیز شده؟ پدر بزرگ خدا بیامرز من با اینکه شهرستانی بود و هفت کلاس سواد مکتبی در دوره قاجار بیشتر نداشت، ولی اشرافش به ادبیات و شعر پارسی از بسیاری از اساتید امروزی بیشتر بود.
مطلب دوم اینکه اصلا گیریم ایشون علاوه بر این موارد، در باب علوم پزشکی هم صحبت کرده باشند، تا زمانی که نتوانسته باشید از سخنان و استدلالهای ایشون ایراد جدی بگیرید حق ندارید همچین چیزی رو به مسخره بگیرید.
در آخر، نقدهای ایشون بویژه در داستان پشیز گرفتن فردوسی و همچنین انتقادشون در پیوند با اشعار پیدایش جهان هستی و فطرت یا فکرت که از دید من زیبا ترین بخش شاهنامه هست، بسیار عقلانی ، منطقی و شنیدنیست
http://rostamfarokhzad.blogspot.com
با سلام خدمت دوستان
در پاسخ به دوستی که آقای خالقی مطلق را متهم به بدگوئی از رستم کرده بودند باید بگم:برتولد برشت جمله معروفی داره که میگه:"گفتن نیمی از حقیقت زشت تر از تمامی یک دروغ است""
من نوشته ایشون رو خوندم.آقای خالقی مطلق دراون مصاحبه گفته بودند رستم به حق پهلوان ملی و میهنی ایرانیان هست ولی شخصیت رستم به این شکل در تاریخ و فرهنگ ایرانی نبوده بلکه رستم از اصل یک پهلوان سکایی بوده که به دست پرتوان و هنرمند استاد توس به این شکل پرورده شده و به حق پهلوان ملی ما لقب گرفته ولی پهلوانهای اصلی ما اسفندیار گودرز گیو توس و... هستند.
درمورد مقایسه رستم و اسفندیار ایشون گفته اند که رستم برخی آداب بدوی هنوز ذر شخصیتش باقی مونده مانند:پرخوری پرگویی و...اما اسفندیار بدوی نیست و اینکه رستم در داستان رستم و اسفندیار و رستم و سهراب به نیرنگ متوسل شده که اگر هرکس کوچکترین آشنایی با این دو داستان داشته باشه حرف آقای خالقی رو تایید میکنه.
دوستان بیایید به دور از تعصب نگاه کنید.آقای خالقی مطلق نزدیک به چهل سال از عمر و وقت وجوانیشون رو روی اینکار گذاشتن و مطمئن باشید به فرض که خیلیها ایشون رو نشناسن و سعی در انکار کار ارزشمندشون داشته باشن کسی نمیتونه استاد بزرگ ادب و افتخار جامعه ی ایرانیان در جهان دکتر احسان یارشاطر رو نفی یا انکار کنه.ایشون هم بر کارآقای خالقی نظارت داشتن و اونو تایید کردن بگذریم از اساتید دیگه ای مثل دکتر جلیل دوستخواه دیک دیویس و....
درپایان یادآوری میکنم که میان واقعیت و حقیقت یک تفاوت عمده وجود داره:
واقعیت اون چیزیه که مادوست داریم وجود داشته باشه ولی
حقیقت اون چیزیه که وجود داره...
سعی کنیم همیشه به جای واقعیتها حقایق رو ببینیم.....
سپاسگزارم
دوست ارجمند، اين را كه شما مي فرماييد كه يك مهندس شيمي مي تواند درباره ادبيات يا هر چيزي كه به علوم انساني مربوط مي شود نظر بدهد، قبول ندارم... به همين خاطر است كه بهرام مشيري درباره از پيامبر اسلام(ص) و امام علي(ع) گرفته تا كساني چون حافظ و مولوي و ... سخنان نارواي زيادي مي گويد كه از نظر تاريخي اعتبار چنداني ندارد.
به حامد خوش اخلاق.
درود.
روشن است که منظور من چشمپوشی از مدرک تحصیلی برای نظردادن، به شرط داشتن آگاهی و سواد و مطالعه بود. وگرنه هیچ عاقلی نمیپذیرد که هر کسی در هر زمینهای دهانش را بازکند و هرچه خواست بگوید!
پیروز باشید
شهربراز
جالب ترین چیزی که از خواندن مقاله و پس از آن خواندن این نظرات جلب توجه می کند این است که طرفداران "استاد" مشیری رگ غیرتشان بالا زده و انتقاد می کنند که چرا از "استاد" ایراد گرفته اید! خوب برادر عزیز خواهر عزیز جای بچه مرشد بازی و چاپلوسی "استاد" مشیری (نفهمیدیم جناب مشیری از کجا از کدام موسسه با کدام سابقه به درجه ی استادی رسیده اند؟) پاسخ سوال های نویسنده را بدهید. نویسنده ی این متن به چند مورد از اشتباهات مشیری اشاره کرده اند اگر قصد دفاع از "استاد"تان را دارید موارد اشاره شده در متن را مستقیما نقد کنید. از طرفداران "استاد" مشیری جز این انتظار نمی رود. هرچه می گذرد بیشتر به حرف جناب دوستخواه در مورد مشیری و مخاطبانش می رسم.
ویدئویی از مشیری می دیدم در مورد "بی بی شهربانو" ... "استاد" بزرگ می فرمودند که اصلا اسم این شخص (شهربانو) عربی است و به "شهر" عربی به معنی "ماه" ربطش دادند! این هم از سطح سواد این شخص. در جای دیگر مثل خیلی از عوام ایرانی حرف از "هفت شین" و "شراب" می زدند. صحبت های ایشان در مورد شخصیت تاریخی زردشت هم به جای خود... می فرمایند که زردشت هیچ جا ادعای پیامبری نکرده و هرجا هم در اوستا چنین چیزی آمده در دوران ساسانیان اضافه شده... البته مدرکش را ذکر نکردند
خلاصه خوش باشید با "استاد" مشیری
با سلام و احترام به همه دوستان؛ من نوشته های همه بزرگواران رو خوندم؛ و عشق شاهنامه رو در دل داشتم و همیشه در ذهنم بوده که یک روز من این یادگار ارزشمند رو میخونم و الان شروع کردم؛ بزرگترین دغدغه ام این بوده که کدوم نسخه رو بخونم که درست باشه؛ اما بعد از مدتی این حساسیت ام کم شد چرا که اگر ما شاعران هم اثر فردوسی رو که بررسی کنیم زبان و شعر حکیم طوس به زبان مردم زمان خودش نزدیک بوده است و نسخه ها و نقد های که پژوهشی است به نظرم مردم رو بیشتر از شاهنامه دور میکنه و بر اساس جوانمردی و خرد که بار ها در شاهنامه اشاره شده هم آقای مشیری محترم هستند و هم جناب دکتر خالقی مهم اینه که ما شاهنامه رو بخونیم وفراگیر بشه و این قرآن العجم به قدر منزلتش ارج گذاشته بشه، شاید بعد از خوندن شاهنامه دقیق بشم و مطالعه ام جنبه پژوهشی پیدا کنه اونجا از چاپ مسکو میرم سر وقت آثاری چون کاری که دکتر خالقی کرده اما بدون شک دغدغه های این ادم در این اثرش و دغدغه ای اقای مشیری در نقدش با هم تفاوت دارند، اقای مشیری جنبه عمومی کار رو می سنجه و اقای خالقی تخصصی وفنی در مباحث غرق شده است که کارش برای خیلی موارد هم ارزشمنده، حکایت هر که از ظن خود شد یار من هستش، و در پایان این مصراع فردوسی رو دوست دارم بگم سخن گفتن خوب و آوای نرم یا سخن گفتن خوب و طبع روان مهم اینه که خوب سخن بگیم و نرم و روان و با احترام و سربلند با هم برخورد کنیم... زنده باشید و شاد
doroord bar shoma
besyar estefade kardam in rooz ha aghaye moshiri ham ketab e shahnameye khod ra ke tashihi az shahname ast ra chap karde man hanooz aan ra nakhandeam khastam etelaa daham ke shoma tahiyeh konid khaande va nazaretoon ro befarmayid
ba sepas
Roham az canada
با سلام
البته امروزه دیگه همگان از بی سوادی این آغای مشیری شیاد خبردار شدن. اصلا اینقدر اهمیت نداره این شخص که راجع بهش بحث کنیم.
Post a Comment