Saturday, October 17, 2009

سه شعر از ناصر خسرو

شنبه ۲۵/مهر/۱۳۸۸ - ۱۷/اکتبر/۲۰۰۹

حکیم ابومعین ناصر پور خسرو قبادیانی بلخی مروزی یمگانی - که به طور کوتاه ناصر ِ خسرو خوانده می‌شود - از بزرگان فرهنگ و ادب ایران‌زمین و زبان پارسی است.

به گفته‌ی خودش در کتاب سفرنامه، تا چهل سالگی کارمند دولت بوده و پس از دیدن خوابی، از کار دولتی کناره می‌گیرد و به سفر حج و مصر می‌رود. در مصر با رهبران اسماعیلیان و خلیفه‌ی فاطمی دیدار می‌کند و به عنوان داعی [=دعوت کننده] یا تبلیغ‌کننده‌ی آنان به ایران برمی‌گردد. به خاطر دیدگاه‌ها و فعالیت‌های مذهبی‌اش به دره‌ی یمگان تبعید می‌شود. در زیر چند بیت از قصیده‌ی زیبا و بلندی است که در همین باره سروده است:

بگذر ای باد دل‌افروز خراسانی ------------- بر یکی مانده به یمگان دره زندانی
اندر این تنگی بی‌راحت بنشسته ------------- خالی از نعمت وز ضیعت و دهقانی
برده این چرخ جفا پیشه به بیدادی ---------- از دلش راحت وز تنش تن آسانی
دل پراندوه‌تر از نار پر از دانه -------------- تن گدازنده‌تر از نال زمستانی
داده آن صورت و آن هیکل آبادان --------------- روی زی زشتی و آشفتن و ویرانی
گشته چون برگ خزانی ز غم غربت -------------- آن رخ روشن چون لاله‌ی نعمانی
روی بر تافته زو خویش چو بیگانه --------------- دستگیریش نه جز رحمت یزدانی
بی‌گناهی شده همواره برو دشمن --------------- ترک و تازی و عراقی و خراسانی
بَهنه جویان و جز این هیچ بهانه نه --------------- که تو بدمذهبی و دشمن یارانی
چه سخن گویم من با سپه دیوان؟ ----------------- نه مرا داد خداوند سلیمانی
پیش نایند همی هیچ مگر کز دور ---------------- بانگ دارند همی چون سگ کهدانی
از چنین خصم یکی دشت نیندیشم ---------------- به گه حجت، یارب تو همی دانی
لیکن از عقل روا نیست که از دیوان ------------- خویشتن را نکند مرد نگه‌بانی
مرد هشیار سخن‌دان چه سخن گوید -------------- با گروهی همه چون غول بیابانی؟
که بود حجت بیهوده سوی جاهل -------------- پیش گوساله نشاید که قران خوانی
نکند با سفها مرد سخن ضایع ---------------- نان جو را که دهد زیره‌ی کرمانی؟

نال: نی میان تهی. سنایی غزنوی می‌گوید: از ناله که می‌نالم ماننده‌ی نالم.
ضیعت: زمین کشت، زمین پردرآمد
دهقان: دهگان، بزرگ یا دارنده‌ی ده

همان طور که در بالا آمده، در شعرهای ناصر خسرو روح بلند و حماسی و توانگرش به روشنی دیده می‌شود. شعر او بسیار نغز و بلند و پرمعنا و به اصطلاح «استخواندار» است. شعرهای او پر از اندرز و حکمت و نکته‌های اخلاقی است. در زیر دو شعر معروف او را می‌آورم که با فصل پاییز و دانش آموختن و ماه مهر ربط دارد:
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را ------------- برون کن ز سر باد خیره‌سری را
چو تو خود کنی اختر خویش را بد ---------- مدار از فلک چشم نیک اختری را
اگر تو از آموختن سر بتابی --------------- نجوید سر تو همی سروری را
بسوزند چوب درختان بی‌بر ---------------- سزا خود همین است مر بی‌بری را
درخت تو گر بار دانش بگیرد -------------- به زیر آوری چرخ نیلوفری را
پسنده است با زهد عمار و بوذر ----------- کند مدح محمود مر عنصری را؟
من آنم که در پای خوگان نریزم -------------- مر این قیمتی دُرّ لفظ دَری را

نکته‌ی جالبی در بیت آخر به نظر من رسید. ناصر خسرو می‌گوید آیا برای عنصری پسندیده است که در مدح محمود غزنوی او را با زهد عمار و ابوذر توصیف کند؟ من این گوهر و مروارید گرانبهای سخن پارسی را در زیر پای خوکان [=حاکمانی چون محمود غزنوی] نمی‌ریزم. در زبان انگلیسی نیز همین اصطلاح وجود دارد یعنی cast pearls before swine (پیش خوک مروارید ریختن). حال نمی‌دانم آیا این جزو فرهنگ مشترک بوده یا از زبان پارسی به زبان انگلیسی راه یافته است.

این هم قطعه‌ی دیگری که با ماه مهر و فصل پاییز مربوط است:
نشنیده‌ای که زیر چناری کدو بُنی ----------- بررُست و بردَوید برو بر، به روز بیست؟
پرسید از آن چنار که: «تو چند ساله‌ای؟» --------- گفتا «دویست باشد و اکنون زیادتی است»
خندید ازو کدو که: «من از تو به بیست روز ------ برتر شدم، بگو تو که این کاهلی ز چیست؟»
او را چنار گفت که: «امروز ای کدو ------------- با تو مرا هنوز نه هنگام داوری است
فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان -------------- آنگه شود پدید که از ما دو، مرد کیست»

البته این قطعه به شکل دیگری در دیوان انوری نیز آمده است:
نشنیده‌ای که زیر چناری کدو بُنی ---------- برجست و بر دوید برو بر به روز بیست
پرسید از چنار که: «تو چند روزه‌ای؟» --------- گفتا چنار: «عمر من افزون‌تر از دویست»
گفتا: «به بیست روز من از تو فزون شدم ------------ این کاهلی بگوی که آخر ز بهر چیست؟»
گفتا چنار: «نیست مرا با تو هیچ جنگ ----------- کاکنون نه روز جنگ و نه هنگام داوریست
فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان ------------- آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست»

4 نظر:

Anonymous said...

گویا مروارید در پای خوکان ریختن در تورات یا انجیل آمده است.

علی دوستزاده
پیروز باشید

Anonymous said...

بله در اتجیل متی باب 7

آرش

Anonymous said...

سلام علیکم
از این جمله ی شما
که

حکیم ابومعین ناصر پور خسرو قبادیانی بلخی مروزی یمگانی - که به طور کوتاه ناصر ِ خسرو خوانده می‌شود - از بزرگان فرهنگ و ادب ایران‌زمین و زبان پارسی است

گمان کنم استنباط می شود که ملت بزرگوار ایران (و انیران) موظفند در درجه ی اول نام فرد مورد بحث را به صورت ناصر خسرو قبادیانی بلخی مروزی یمگانی بخوانند و بنویسند
و در درجه ی دوم به صورت ناصر خسرو
یا به قول شما
و طبق تأکید شما
ناصر ِ خسرو

من اگر باشم این طور می گویم

ناصر خسرو از بزرگان فرهنگ و ادب ایران زمین و زبان فارسی است و نام کاملتر او در متون ما به صورت حکیم ناصر خسرو قبادیانی بلخی مروزی یمگانی آمده است
***
همچنین
ببخشید
به من مربوط نیست
اما اگر من به جای شما باشم
به جای

هرگونه استفاده از جستارهای این وبلاگ تنها پس از دریافت اجازه‌ی نوشتاری (کتبی) و ذکر نشانی وبلاگ و نام نویسنده (شهربراز) آزاد است.

اولاً هیچ نمی نویسم و اطلاعیه و تهدیدیه صادر نمی کنم
ثانیاً اگر بنویسم می گویم
لطفاً اگر عزیزان نوشته هایی از وبلاگ بنده را چه به طور کامل چه به طور ناقص قابل دیدند نقل کنند لطفاً لینک آن را دقیق ذکر کنند و لطفاً قبل از نقل یا بعد از نقل یا هم قبل و هم بعدش بنده را مطلع کنند

***
قربانت
سیدعباس سیدمحمدی
http://seyyedmohammadi.blogfa.com/

Unknown said...

درود و مهر
باید یاد آور شوم که‍ ناصر خسرو یکی از شاعران بزرگ وگران ارج زبان پارسی. دری می باشد او مدت. زیادی را. در بلخ و بدخشاناز استان. افغانستان امروزی زندگی کرده
و در یمگان بدخشان. از دنیارحلت نموده. و در آنجا مدفون. می باشد