شنبه ۶/تیر/۱۳۸۸ - ۲۷/جون/۲۰۰۹
یکی از کتابهای مهم که امسال در نمایشگاه کتاب تهران فروخته میشد کتاب ۱۳ جلدی است به نام «سیری در هنر ایران» که تاریخ هنر ایران از گذشتههای پیش از تاریخ تا دوران معاصر است.
نام کتاب: سیری در هنر ایران (A Survey of Persian Art)
نویسنده: گروه نویسندگان به سرپرستی آرتور پوپ (Arthur Upham Pope) و فیلیس اکرمن (Phyllis Ackerman)
ترجمه: گروه مترجمان به سرویراستاری سیروس پرهام
سال انتشار: ۱۳۸۸
ناشر: انتشارات علمی و فرهنگی
قیمت: ۴۰۰ هزار تومان (نزدیک ۴۰۰ دلار امریکا)
فهرست موضوع این ۱۳ جلد چنین است:
جلد ۱: دورههای پیش از هخامنشی، هخامنشی، پارتی/اشکانی
جلد ۲: دورهی ساسانی
جلد ۳: معماری دوران اسلامی
جلد ۴: سفالگری، خوشنویسی
جلد ۵: هنر نقاشی، کتابآرایی
جلد ۶: فرش و فرشبافی، فلزکاری، هنرهای فرعی آرایهها و موسیقی
جلد ۷ و ۸ (یک مجلد): تصویرهای مربوط به جلد ۱ و ۲
جلد ۹ و ۱۰ (یک مجلد): تصویرهای سفال و سفالینهی لعابدار
جلد ۱۱ و ۱۲ و ۱۳ (یک مجلد): تصویرهای پارچهبافی
نخستین ویراست انگلیسی کتاب را آرتور پوپ و همسر فیلیس اکرمن در سال ۱۹۳۰ م./ ۱۳۰۹ خ منتشر کردند. باید به یاد داشت که در آن دوران هنوز عکاسی رنگی وجود نداشت. سومین و آخرین ویراست انگلیسی کتاب در دههی ۱۹۷۰ م. / ۱۳۵۰ خ. در توکیو منتشر شد که فناوری چاپ در آنجا پیشرفتهتر بود.
آرتور اپهم پوپ (Arthur Upham Pope)
پوپ در سال ۱۹۶۹ م. / ۱۳۴۸ خ. در سن ۸۸ سالگی در اصفهان درگذشت و در کنار زاینده رود (نزدیک پل خواجو) به خاک سپرده شده است. همسرش نیز در کنار وی به خاک سپرده شده است. یکی از شاگردان سرشناس وی پروفسور ریچارد نلسون فرای است که او نیز وصیت کرده و قرار است پس از مرگ در کنار پوپ در کنار زاینده رود به خاک سپرده شود.
این کتاب دارای ۹۲ مقالهی مفصل است که ۱۹ مترجم و کارشناس برجستهی ایرانی مانند شادروانان دکتر علیرضا شاپور شهبازی و دکتر سیدباقر آیتالله زاده شیرازی، و دیگران آنها را ترجمه کردهاند و ۱۱ نفر از جمله نجف دریابندری نیز ویراستاری آن را انجام دادهاند. از آغاز تا پایان برگردان این اثر به زبان پارسی بیش از ۱۰ سال زمان برده است. یعنی کار ترجمه در سال ۱۳۷۷ آغاز شد و امسال به بازار آمد.
از آنجا که بیش از ۳۰ سال از انتشار آخرین ویراست انگلیسی کتاب گذشته و در این مدت پیشرفتهای چشمگیری در زمینهی ایرانشناسی صورت گرفته و برخی از مطلبهای این کتاب یا نقض شده و یا آگاهی بیشتری دربارهشان به دست آمده است انتشارات علمی و فرهنگی مشغول تهیهی کتابهای مکملی است (به گمان دو جلد) که در آن یافتهها و آگاهیهای جدیدتر آمده است.
توجه: عکس بالا از انتشارات مزدا در امریکا است نه آنچه انتشارات علمی فرهنگی منتشر کرده است. ویراستی که انتشارات مزدا منتشر کرده شانزده مجلد است و ۱۷۹۵ دلار امریکا فروخته میشود. در آمازون نیز هر جلد کتاب انگلیسی در صورت موجود بودن نزدیک ۱۵۰ دلار فروخته میشود.
پیشتر نیز چکیدهای از این کتاب با اقتباس و نگارش زندهیاد دکتر پرویز ناتل خانلری با نام «شاهکارهای هنر ایران» ترجمه و منتشر شده که تمام دورههای تاریخی را دربر میگیرد.
Saturday, June 27, 2009
سیری در هنر ایران
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
10:46 AM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ باستان , تاریخ میانی , كتاب
Saturday, June 20, 2009
برج پایکولی
شنبه ۳۰/خرداد/۱۳۸۸ - ۲۰/جون/۲۰۰۹
پس از شاپور یکم ساسانی (درگذشته: ۲۷۲ م.) - پسر اردشیر بابکان و از مقتدرترین شاهان ساسانی که در مدت فرمانروایی خود سه امپراتور روم را شکست داد - پسرش هرمزد به تخت نشست. هرمز یک سال بیشتر شاه نبود و پس از وی برادرش بهرام یکم شاه شد. تخت بهرام یکم نیز پس از ۳ سال شاهی به پسرش بهرام دوم رسید. در زمان بهرام یکم و دوم نفوذ موبدان زرتشتی در سیاست بسیار زیاد شده بود. به ویژه کرتیر، موبدان موبد ایران، که سبب کشتار مانی و سرکوب و شکنجهی پیروانش شد. از این رو وقتی در سال ۲۹۳ م. بهرام سوم سکانشاه [=شاه سکاها]، فرزند بهرام دوم، به تخت نشست بزرگان ایران - که از وضع نابسامان خسته شده بودند - از پسر دیگر شاپور یکم به نام نرسی یکم درخواست کردند که قدرت را به دست گیرد.
نرسی در آن زمان شاه ارمنستان بود. نرسی به سوی پایتخت ساسانی یعنی شهر تیسفون به راه افتاد. در شمال قصر شیرین امروزی، نرسی و بهرام سوم درگیر شدند و نرسی بهرام سوم را شکست داد. برجی در یادبود این پیروزی برپا داشته شد که در هر چهار سوی آن نیمتندیس (bust) نرسی نیز کنده شده بود. این منطقه در خود سنگنبشته خایان ی نیکترا (Xāyān ī Nīkatrā) خوانده شده اما امروزه نام آن پایکولی است و در کردستان عراق افتاده است.
این سنگنبشته به دو زبان رسمی آن دوره یعنی پهلوی ساسانی و پهلوی اشکانی نوشته شده است. امروزه دیوارهای این برج فرو ریخته و تنها قاعده و پایهی آن برجا است. بیشتر سنگهای نوشتهدار از بین رفته و باقیماندهی آنها نیز در اطراف پراکنده شده است.
نمای عمومی برج پایکولی
قطعهای از سنگنبشتهی پایکولی
قطعهی دیگری از سنگنبشتهی پایکولی
(عکسها از پروژهی پایکولی گرفته شده که به زبان ایتالیایی است.)
در سال ۱۸۴۳ م. / ۱۲۲۲ خ. سر هنری راولینسون، خاورشناس انگلیسی، رونویسی از متن این سنگنبشته تهیه کرد. راولینسون همان کسی است که خط هیروگلیف مصری و نیز خط میخی پارسی سنگنبشتهی داریوش بزرگ در بیستون را رازگشایی کرد. در سال ۱۸۶۸ م. / ۱۲۴۷ خ. توماس در «مجلهی انجمن پادشاهی مطالعات آسیایی» ترجمهی ناقصی از آن را منتشر کرد که بر پایهی رونویسهای راولینسون بود. سپس ارنست هرتسفلد (Ernst Herzfeld) در سال ۱۹۱۱ م. / ۱۲۹۰ خ. و باز در سال ۱۹۱۳ م. / ۱۲۹۲ خ. به پایکولی شتافت و از قطعه سنگهای بازمانده عکس برداشت و قالب گرفت. در سال ۱۹۱۴ م. شرحی از مندرجات سنگنبشته را در «یادداشتهای فرهنگستان برلین» منتشر کرد و ده سال بعد در سال ۱۹۲۴ م. / ۱۳۰۳ خ. صورت اصلی سنگنبشته و تصویرهای پایکولی را در دو جلد بزرگ منتشر کرد. این کتاب «پایکولی: شرح بنا و سنگنبشتهی اوایل تاریخ شاهنشاهی ساسانیان» (Paikuli: Monument and Inscription of the Early History of the Sasanian Empire) نام دارد. جلد نخست شامل شرح و توضیح است و جلد دوم مخصوص عکسها. همچنین ترجمهی انگلیسی و شرح و توضیح کامل با فهرست واژگان این سنگنبشته را هم منتشر کرد. این کتاب حاوی اطلاعات بسیار سودمندی است و آگاهی فراوانی از دو زبان پهلوی ساسانی و پهلوی اشکانی به دست داده است.
ارنست هرتسفلد در پارسه (تخت جمشید)
در اینجا ترجمهای از متن انگلیسی (قالب پی.دی.اف اندازه ۲۲۲ کیلوبایت / ۴۶ صفحه) را میآورم که در پایگاه پروژهی ساسانیکا گذاشته شده است. ترجمهی انگلیسی کار پرودس شروو (Prods Skjærvø) است.
من بغ مزدیسنی نرسه هستم شاه شاهان ایران و انیران که تخمه از ایزدان دارم، پور بغ مزدیسنی شاپور شاه شاهان ایران و انیران که تخمه از ایزدان داشت و نوهی شاه شاهان ارتخشیر ام.
این یادبود از نرسه است. این یادبود را برافراشتیم و در اینجا گذاشتیم چون میخواستیم دانسته شود که:
من شاه ارمن بودم و ما در ارمن میزیستیم تا این که ورهران [دوم] شاه شاهان و پسر ورهران [یکم] درگذشت.
وَهنام، پور تَتروس، با ناراستی خودش و با یاری اهریمن و دیوان، دیهیم شاهی را بر سر ورهران، سکانشاه، گذاشت و مرا از این کار آگاه نکرد.
دیگر شاهزادگان را نیز آگاه نکرد.
پس شاهزادگان و بزرگان و نژادگان پارسی و پارتی آگاه شدند که وهنام، پور تتروس، دیهیم شاهی را بر سر ورهران سکانشاه گذاشته است. ....
پس شاپور ارگبَد، شاهزاده نرسه پسر ساسان، پاپگ بیدَخش، ارتخشیر هزاربَد، سردار رخش، ارتخشیر سورن، اوهرمزد وَراز، ورهانداد [=بهرامداد؟] خدای اوندیگان، و دیگر شاهزادگان و بزرگان و خاندان و نژادگان و پارسیان و پارتیان که بزرگترین و بهترین و نژادهترین مردم در استانهای زیر فرمان من بودند اندرز ایزدان را پذیرفتند و پیکی به سوی من فرستادند.
من پیک شاهزادگان و ارگبد و بزرگان و نژادگان را پذیره شدم....
بغ: خدا / مزدیسنی: مزداپرست / تخمه: ریشه، نسل
ارتخشیر: اردشیر / ورهران: بهرام / وهنام: بهنام
انیران: غیرایرانی / ارمن: ارمنستان
ارگبد: فرمانده ارگ شاهی / هزاربد: پایهی ارتشی به معنای فرمانده هزار نفر
خدای: بزرگ و صاحب (lord) / اوندیگان: اندیجان
بیدخش: لقب مرزبان ارمنستان و گرجستان
باقی متن انگلیسی را میتوانید در نشانی داده شده در پروژهی ساسانیکا بخوانید.
خاستگاه:
ایران در زمان ساسانیان، آرتور کریستنسن، ترجمهی رشید یاسمی، چاپ چهارم، تهران ۱۳۵۱
پینوشت:
دوستی پرسیده بود که «بغ» به معنای «خدای» است و چرا برای شاه گذاشتهای؟ در پاسخ میگویم این عبارت را از فصل سوم کتاب «تاریخ هفت پادشاهی بزرگ خاوری، کتاب ششم: ساسانیان» نوشتهی جرج راولینسون برداشتهام (این کتاب را نزدیک دو سال پیش معرفی کردم). در این فصل متن سکه و نیز سنگنبشتهای از اردشیر پاپکان را چنین نقل کرده است: «مزدیسنی بغ ارتخشتر شاهان شاه ائیران مینوچتر یزدان» یعنی اردشیر شاه شاهان ایران بغ مزدیسنی که تخمه از ایزدان دارد. (در ترجمهی انگلیسی Ormazd-worshipping Divine King Artaxerxes آمده است).
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
8:56 AM |
پيوند دایمی
5 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ باستان , ساسانیان
Thursday, June 18, 2009
تصویرگری کتاب
پنجشنبه ۲۹/خرداد/۱۳۸۸ - ۱۸/جون/۲۰۰۹
همان طور که در نوشتههای پیشین گفتم در حال خواندن کتاب ارزشمند «سبکشناسی» نوشتهی شادروان استاد محمدتقی بهار (ملکالشعرا) هستم. امروز هم مطلب دیگری از این کتاب نقل میکنم دربارهی تصویرگری در ایران.
شاید باور همگانی آن باشد که تصویرگری کتابها در ایران از سدههای میانی دوران اسلامی و به خصوص از زمان مغولان آغاز شده باشد. اما چنین نیست و تصویرگری کتاب دست کم به دوران ساسانیان میرسد.
۱- مانی، پیامبر ایرانی که در سدهی سوم میلادی از پدرومادری اشکانی در میانرودان (بینالنهرین) زاده شد، به نقاشی مشهور است. دستهای از پیروان مانی را «نیوشگان» یا شنوندگان میگفتند و منظور مردم بیسوادی بود که تنها میتوانستند آموزههای دینی را بشنوند. برای آنان کتابهای دینی را به صورت نقاشی تهیه میکردند و کتاب «ارژنگ» یا «ارتنگ» مشهورترین این کتابها است. حتا بعدها ارژنگ به کتابی گفته شد که برای آموزش نقاشی به کار میرود!
۲- حمزه بن حسن اصفهانی، تاریخنگار ایرانی سدهی سوم هجری، از کتاب پادشاهان ساسانی یاد میکند که در آن تصویر شاهان نقاشی شده بوده و رنگ و شکل لباس هر پادشاه را از روی آن کتاب توصیف کرده است.
۳- طبری در تاریخ خود مینویسد «در نزد خیذر افشین از عهد قدیم کتابی بود مذهّب و مرصّع و به دیبا آراسته». (خیدر پسر کاوس - که در عربی به او حیدر بن قابوس گفته شده و مشهور به افشین است - همان سردار و شاهزادهی ایران اهل اشروسنه در فرارود بود که به فرمان خلیفهی عباسی با بابک خرمدین جنگید.)
۴- نسخهای از کتاب «اردایویراژنامک» یا ارداویرافنامه - که کتاب اخلاقی و سرگذشت سفر روحانی ارداویراف به بهشت و دوزخ است - به فارسی منظوم شده و غالب صفحههای آن داری نقش و تصویر است و تقلید از قدیم را نشان میدهد.
۵- ذکر نقشهای شاهنامه در ادبیات قدیم به فراوانی آمده است و نشان میدهد از همان سدههای نخستین پس از اسلام نیز شاهنامهها دارای تصویر بودهاند. مُنجیک ترمذی، شاعر سدهی چهارم هجری، میگوید:
به شاهنامه بر ار هیبت تو نقش کنند ------ ز شاهنامه به میدان رود به جنگ فراز
ز هیبت تو عدو نقش شاهنامه شود ----------- کزو نه مرد به کار آید و نه اسپ و نه ساز
۶- در مقدمهی شاهنامهی ابومنصوری نیز در قسمت مربوط به کلیله و دمنهای که رودکی به شعر پارسی درآورد میگوید: «رودکی را فرمود تا به نظم آورد و کلیله و دمنه اندر زبان خرد و بزرگ افتاد و نام او بدین زنده گشت و این نامه از او یادگاری بماند. پس ... تصاویر افزودند تا هر کس را خوش آید دیدن و خواندن آن.»
۷- راوندی در کتاب خود به نام «راحة الصدور» [=آرامش دلها] میگوید که «سلطان طغرل سفینهای میساخت و «جمال نقاش» آن را به نقوش مزین میکرد». (سفینه: جُنگ شعر]
خاستگاه:
سبکشناسی، محمدتقی بهار، جلد ۱، ص ۲۹۷ و ۲۹۸
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
8:58 AM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاریخ میانی , كتاب
Tuesday, June 16, 2009
هنر یا دستبرد نسخهنویسان
سهشنبه ۲۷/خرداد/۱۳۸۸ - ۱۶/جون/۲۰۰۹
یکی از مشکلهای ما در برخورد با نسخههای دستنویس کتابهای قدیمی گاهی بیسوادی نسخهنویسان و گاه دستبرد و ابراز فضل آنان است. یعنی در سدههای پیش که هنوز صنعت چاپ رایج نبوده، وقتی که نسخهنویسی داشته کتابی را رونویس میکرده هرجا که به واژه یا عبارتی برخورده که برایش ناشناس بوده به جای آن که همان طوری آن را رونویسی یا در عمل نقاشی کند کوشیده به خیال خود آن مشکل را حل کند. به خاطر همین است که امروزه کارشناسان ما باید با صرف سالها عمر و زحمت فراوان و مقایسهی نسخههای دستنویس متعلق به سدههای گوناگون تلاش کنند نسخهای نزدیک به اثر اصلی به دست بیاورند. معروفترین این گونه کارها شاید تلاش سی سالهی دکتر جلال خالقی مطلق برای ویرایش شاهنامه باشد.
استاد محمدتقی بهار در کتاب سبکشناسی دو نمونه از دستبرد نسخهنویسان را در کتاب تاریخ بلعمی (ترجمهی پارسی تاریخ طبری) و دانشامهی علایی (نوشتهی بوعلی سینا) آورده که من در اینجا گوشههایی از این دستبرد و تحریف را (با افزودن نشانهای سجاوندی) میآورم:
- تاریخ طبری
نسخهی قدیم:
این تاریخ نامهء بزرگست گردآوردهء ابی جعفر محمد بن جریر یزید الطبری - رحمة الله علیه - که ملک خراسان، ابوصالح منصور بن نوح، فرمان داد دستور خویش را، ابوعلی محمد بن محمد بن البلعمی، را که این تاریخ نامه را - که از آن پسر جریر است - پارسی گردان هرچه نیکوتر چنانکه اندر وی نقصانی نیفتد.
پس گوید: چون اندر وی نگاه کردم بدیدم، اندر وی علمهای بسیار و حجتها و آیتهای قرآن و شعرهای نیکو، و اندر وی فایدها دیدم بسیار. پس رنج بردم و جهد و ستم بر خویشتن نهادم و این را پارسی گردانیدم به نیروی ایزد عزّ و جلّ.
همان طور که میبینید بسیار شیوا و رسا است و همه جا از جمعهای پارسی استفاده شده مانند علمها، آیتها، فایدهها و ... حال نگاهی بیاندازید به نسخهی تازهتر که انگار نسخهنویس از خود کتابی تازه نوشته!
- نسخهی تازه:
این تاریخیست معتبر که ابوجعفر محمد بن جریر یزید طبری فراهم نمود و ابوصالح منصور بن نوح ابومحمد بن محمد بلعمی، وزیر خود، را فرمان داد که در زبان پارسی بکمال سلامت ترجمه سازد بنوعی که در اصل مطالب نقصانی راه نیابد.
میگوید: که چون در وی نگاه کردم و غور نمودم، علمها دیدم و فواید بسیار، چنانچه رنجها بردم و محنتها کشیدم و به نیروی ایزد عزّ و جلّ آن را در پیکر پارسی درآوردم به توفیق الله تعالی.
- دانشنامهی علایی:
نمونهی بعد کتاب دانشنامهی علایی است که بوعلی سینا به خواهش علاءالدولهی دیلمی به زبان پارسی نوشت که در آن بسیار واژههای نو ساخته است. ابتدا گوشهای از نثر بوعلی:
-نسخهی قدیم:
فرمود تا کتابی تصنیف کنم بپارسی دری که اندر وی اصلها و نکتههای پنج علم از علمهای حکمت پیشینگان گرد آورم بغایت مختصر.
- یکی علم منطق که او علم ترازوست.
- دوم علم طبیعیات که او علم چیزهاست که بحس تعلق دارد و اندر جنبش و گردش اند.
- سوم علم هیئت و نهاد عالم و حال و صورت جنبش آسمان و ستارگان چنانکه بازنمودهاند که چون شایست حقیقت آن دانستن.
- چهارم علم موسیقی و بازنمودن سبب ساز و ناساز آوازها و نهاد لحنها.
- پنجم علم آنچه بیرون از طبیعت است.
چنان اختیار افتاد که چون پرداخته شده آید از منطق حیلت کرده آید که آغاز علم ِ برین کرده شود و بتدریج به علمهای زیرین شده آید، به خلاف آنکه رسم است.
حال ببینید که نسخهنویس سدههای بعد چه بلایی بر سر نوشتهی ساده و روان بوعلی آورده:
-نسخهی تازه:
فرمود تا کتابی در پارسی دری تحریر کنم و در آن اصول نکات پنج علم از حکمت قدیمه در غایت اختصار فراهم آرم.
- یکی علم منطق است که علم میزان است.
- دوم علم طبیعیات آن علم اشیاء است که بحس تعلق دارند و در تغییر و حرکت اند.
- سوم علم هیئت و وضع عالم است و حال صُوَر و حرکت افلاک و انجم چنانچه شرح دادهاند که چگونه باید دانست آن را.
- چهارم علم موسیقی و سبب ساز و ناساز آوازها و وضع لحنها.
- پنجم علم آنچه مابعدالطبیعه است.
مناسب چنان نمود که چون از علم منطق فراغ دست دهد از علویات آغاز کرده بتدریج به بیان سفلیات آییم، که خلاف رسم و عادت مصنفین است.
یعنی جمعهای پارسی را با جمع شکستهی عربی و بیشتر واژههای پارسی را با واژههای عربی جایگزین کرده و این یعنی وارونه کردن هدف بوعلی. انگار بوعلی عربی نمیدانسته!
بامزهترین آن که حتا قاعدههای دستوری زبان عربی را نیز به کار برده است یعنی «حکمت پیشینگان» را به «حکمت قدیمه»! تغییر داده است که در آن صفت و موصوف هر دو مونث اند!
خاستگاه:
- سبکشناسی، محمدتقی بهار، جلد ۱، ص ۲۹۲ تا ۲۹۶
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
8:57 AM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاریخ میانی , كتاب
Friday, June 12, 2009
معنای چند واژه
آدینه ۲۲/خرداد/۱۳۸۸ - ۱۲/جون/۲۰۰۹
در حین خواندن کتاب ارزشمند و پرفایدهی «سبکشناسی» نوشتهی استاد محمدتقی بهار (ملک الشعرا) به چند واژهی جالب برخوردم که در اینجا آنها را میآورم:
- کال: این واژه از لغات پهلوی شرقی است و ویژهی مشهد و خراسان امروزی بوده و درست به معنای کانال است یعنی نهر بزرگی که دستی آن را کنده باشند. «کال قره خان» در مشهد معروف است. (ص ۳۴)
- آوازهگر: همان پروپاگاندیست و چاوچی و اخیرا هوچی (ص ۷۲)
- خونیاگر و خونییاگر از خوان و خواندن – ظاهرا غنای عربی معرب خونیا باشد (ص ۱۲۳)
- خویشکاری معناهای چندی دارد از جمله به نظر هرتسفلد همان معنای انرژی است.
[شهربراز: خویشکاری از دو بخش «خویش» و «کار» تشکیل شده یعنی کاری که در درون است. انرژی نیز در اصل از دو بخش -en (درون) و ergon (کار) ترکیب یافته است. اما امروزه خویشکاری بیشتر به معنای «وظیفه» به کار میرود.]
- ملوان در اصل ملاحان بوده که جمع ملاح است. ملاحان در لهجهی جنوبی ایران به ملاحون و سپس ملوون و ملوان تبدیل شده است. [همان طور که ملحفهی عربی در پارسی به ملافه تبدیل شده.]
- چفس یا چسب پارسی وارد عربی شده و «شبث» شده و از آن در باب «تفعّل» واژهی «تشبث» (درآویختن و متوسل شدن) را ساختهاند.
- همین طور واژهی چنگ که در عربی «شنج» شده و از آن در همان باب تفعل «تشنج» را صرف کردهاند.
- بلبشو دگرگون شدهی «بربشول» از بشولیدن به معنای پریشان شدن است. فرپشول نیز به معنای پریشانی بزرگ است.
خاستگاه:
- سبکشناسی، محمدتقی بهار (ملکالشعرا)، جلد ۱
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
8:52 AM |
پيوند دایمی
1 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی ریشهشناسی , زبان
Saturday, June 06, 2009
خط در زمان ساسانیان
شنبه ۱۶/خرداد/۱۳۸۸ - ۶/جون/۲۰۰۹
آن گونه که ابن ندیم از قول عبدالله ابن مقفع (روزبه پسر دادویه) نقل میکند، در زمان ساسانیان ایرانیان نه تنها یک خط بلکه خطهای گوناگونی داشتند که هریک برای کاربرد خاصی بوده است. نام خطهای ایران به نقل از ابن مقفع چنین است:
۱- دین دفیریه (دین دبیره) که اوستا را بدان نویسند.
۲- ویش دبیریه: و آن سیصد و شصت و پنج حرف است که کتابهای فراست [=قیافهشناسی] و زجر [=فال] و اشارات چشم و آنچه بدین ماند بدان خط نویسند.
۳- خط دیگر که آن را کستج [=گشتگ = تغییر یافته] گویند و آن بیست و هشت حرف است که بدان عهود و مواثیق و اقطاعات مینوشتند و نقش مُهرهای شاهنشاهان پارس و طراز جامه و فرش و سکه بدین خط بود.
۴- خط دیگر که آن را «نیم کستج» [=نیم گشتگ] میگفتند و آن نیز بیست و هشت حرف است که نامههای پزشکی و فلسفه را بدان مینوشتند.
۵- خط دیگری موسوم به «شاه دبیریه» بود که پادشاهان عجم میان خویش بدان سخن میگفتند (؟) دور از مردم عامه، و سایر طبقات کشور را از آموختن آن نهی میکردند زیرا پرهیز داشتند که دیگری جز پادشاهان بدان واقف شده و از آن راه به اسرارشان وقوف یابد و ما آن خط را ندیدهایم.
۶- خطی بود که همهی طبقات مینوشتند جز پادشاهان و آن «نامه دبیره» یا «هام دبیریه» [=هماگ دبیره = خط همگانی] بود و همان طور که بر زبان میگذشت نوشته میشد و نقطه نداشت و عدد حروف آن سی و سه حرف بود.
۷- خط دیگری که نام آن «راز سهریه« (؟) بود و پادشاهان رازها و اسرار خود را بدان خط مینوشتند و عدد حروف و اصوات آن چهل بود.
اما در کتاب «التبیه علی حروف التصحیف» این نامها با کمی تغییر چنین آمده است:
۱- رم دفیره [در اصل هام دبیره]
۲- گشته دفیره
۳- نیمگشته دفیره
۴- فرورده دفیره
۵- راز دفیره
۶- دین دفیره
۷- وسف دفیره
فرورده (در پهلوی فرورتک) به معنای منشور یا فرمان شاهی است. وسف هم عربی شدهی وسپ یا ویسپ است که خود کوتاه شدهی هرویسپ در پهلوی است به معنای همه.
هم چنین قلمهای زمان ساسانی در این کتاب چنین آورده شده است:
- داد دفیره: کتابت احکام قضایی
- شهر هَمار دفیره: [= آمار شهر] کتابت بیت الخراج
- کذه هَمار دفیره: [= آمار دربار] کتابت حسابداری دربار
- گنج هَمار دفیره: [= آمار گنج] کتابت حساب خزاین
- آهُر هَمار دفیره: [= آمار آخور] کتابت حساب اصطبلات
- آتشان هَمار دفیره: [= آمار آتشکده] کتابت حسابداری آتشکدهها
- روانکان هَمار دفیره: [= آمار رواندار] کتابت وقوف و اوقاف بوده است.
خاستگاه:
- سبکشناسی، محمدتقی بهار (ملکالشعرا)، جلد ۱، ص ۷۷-۷۸ و ۹۸ تا ۱۰۰
هم چنین ن.ک. مطلبی که در پاسخ همایون کاتوزیان نوشتم وقتی که در صدای فرانسه گفته بود ایرانیان هرگز از خود خط مستقلی نداشتند!
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
8:44 AM |
پيوند دایمی
1 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ باستان , ساسانیان , فرهنگ
Tuesday, June 02, 2009
در معنای کاتوزیان
سهشنبه ۱۲/خرداد/۱۳۸۸ - ۲/جون/۲۰۰۹
همان طور که میدانیم در ایران باستان جامعه به چند طبقه تقسیم میشده است. این طبقهبندی از ویژگیهای جامعهی آریایی (هندوایرانی) باستان بوده که در زمان هخامنشی و اشکانی و ساسانی نیز ادامه یافت. در شاهنامه این طبقهبندی را به جمشید نسبت دادهاند. نام یکی از طبقهها در نسخههای رایج شاهنامه «کاتوزیان» نوشته شده است:
ز هر انجمن پیشهور گرد کرد ------------ بدین اندرون نیز پنجاه خورد
گروهی که کاتوزیان خوانیاش ------------ به رسم پرستندگان دانیاش
جدا کردشان از میان گروه -------------- پرستنده را جایگه کرد کوه
بدان تا پرستش بود کارشان ---------------- نوان پیش روشن جهاندارشان
صفی بر دگر دست بنشاندند ---------------- همی نام نیساریان خواندند
کجا شیرمردان جنگاورند ----------------- فروزندهی لشکر و کشورند
کزیشان بود تخت شاهی به جای -------------- وزیشان بود نام مردی به پای
بسودی سدیگر گره را شناس ---------- کجا نیست از کس بریشان سپاس
بکارند و ورزند و خود بدروند -------------- به گاه خورش سرزنش نشنوند
چهارم که خوانند اهتوخوشی ------------------- همان دستورزان اباسرکشی
کجا کارشان همگنان پیشه بود ------------------ روانشان همیشه پراندیشه بود
حال آن که طبق دانستههای زبانشناختی و زبان پهلوی (پارسی میانه) نامهای درست این چهار گروه چنین است:
- کاتوزیان: آترونیان
- نیساریان: تیشتاریان = ارتشتاران
- بسودی: واستریوشان (پیشهوران)
- اهتوخوشی: هوتُخشیان
- کاتوزیان: این نام هیچ ریشهای در زبان پارسی ندارد و در واقع به خاطر بیسوادی نسخهنویسان شاهنامه به این روز افتاده است. یعنی فردوسی واژهی اصلی پهلوی را به کار برده اما نسخهنویسان در سدههای بعد چون آن واژه را نمیفهمیدند آن را به سلیقهی خود تغییر دادهاند. در شاهنامه به تصحیح دکتر جلال خالقی مطلق واژهی اصلی «آتوربان» آمده به معنای نگهبان آتش یعنی لنگه (مصرع) چنین بوده: گروهی که آتوربان خوانیاش. شادروان احمد تفضلی مقالهی مفصلی دربارهی شکل درست نام این چهار گروه دارد که من بخش مربوط به گروه اول را میآورم و باقی را میتوانید در این نشانی بخوانید:
بنونیست بر اساسِ ضبطِ فولرس، صورتِ کلمه را آموزیان (سروران، رؤسا) دانسته است که به نظرِ او مشتق از فعلِ آموختن «تعلیم دادن» است. اما این توجیه پذیرفتنی نیست، زیرا گونهی «آموزیان» در نسخههای متأخّرِ غیرِ قابلِ اعتماد ضبط شده است، در حالی که در نسخههای قدیمتر صورتهای دیگری آمده است که نسخهبرداران به سببِ ناشناختنِ کلمه آن را به صورتِ آموزیان، که واژهای شناخته بر آنان بوده، درآوردهاند. علاوه بر آن، صفتِ مشتق از مادهی مضارع با اضافهی پسوندِ -ی (در پهلوی یگ)، اگر هم وجود داشته باشد، نادر است. بنابراین، باید نامِ این طبقه نیز، همانندی سه طبقهی دیگر، واژهای عالمانه باشد.
بعضی دیگر از دانشمندان آتوریان را به عنوانِ صورتِ اصلی پیشنهاد کرده و آن را جمعِ
آتوری منسوب به آتور (= آذر) دانسته و «نگاهبانِ آتش» معنی کردهاند. این پیشنهاد نیز مقبول نیست، زیرا نامِ طبقهی روحانیان در اوستا و پهلوی (نک. به بخشهای بعد) هیچگونه ارتباطی با «آذر» - که صورتِ ملفوظ آن در عهدِ ساسانی آدُر بوده است - ندارد. به نظر نگارنده، فردوسی احتمالاً صورتِ آتورنیان را به کار برده است که مقلوبِ آترونیان است و این کلمه خود جمعِ آترونی (مشتق از آترونیگِ پهلوی) است. با در نظر گرفتنِ این که واژهی «روحانی» در زبانِ پهلوی آسرون با «س» است، چگونه میتوان صورتِ مضبوط در شاهنامه را - که با «ت» (یا ث) بوده - توجیه کرد؟
برای پاسخ به این سؤال باید یادآوری کرد که واژهی آسْرونِ پهلوی مشتق از صورتِ اوستایی آثرون است و تذکّرِ این نکته نیز لازم است که صدای «ث»ی اوستایی، که در پهلوی وجود ندارد و در خط نیز برای آن نشانهای نیست، در دستگاهِ نگارشِ تاریخی و نیز در کلماتِ عالمانه در خطِ پهلوی گاهی به صورتِ «س» و گاهی به صورتِ «ت» نشان داده میشود. مثلاً
گاثو - گاس/ گاه
چثره - چتر / چهر
خشثره - شتر / شَهْر
بنابراین، کلمهی اوستایی آثرون میتوانسته، علاوه بر املای متداولِ اسرون، به صورتِ اترون نیز ضبط شود. در واقع چنین ضبطی در یکی از متونِ فارسی میانهی مانوی به صورتِ اترون آمده است.
از این صورت میتوان صفتِ نسبی آترونیگ و جمعِ آن آترونیگان را بازسازی کرد که میتواند به فارسی به شکلِ آترونی و آترونیان (یا آثرونی و آثرونیان) درآید. احتمالاً فردوسی چنین صورتی را در منبعِ فارسی خود، شاهنامهی ابومنصوری، یافته بوده است. تبدیلِ آترونیان به آترنیان یا آتورنیان برای سهولتِ تلفظ بوده است. بنابراین، بیت را بدین گونه میخوانیم:
گروهی که آتورنیان خوانیاش / به رسم پرستندگان دانیاش
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
8:50 AM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ باستان , ریشهشناسی , زبان , فردوسی