سهشنبه ۲۷/اسفند/۱۳۸۷ - ۱۷/مارچ/۲۰۰۹
فردوسی توسی بیگمان چکاد ادبیات رزمی و حماسی ایران است. نظامی گنجوی نیز چکاد ادبیات بزمی و عشقی ما است. نظامی در تمام کتابهای خود به فردوسی توجه فراوانی داشته و پیوسته او را پیش چشم داشته است. به ویژه آن که آخرین کار خویش یعنی اسکندرنامه را در همان بحر متقارب (بحر شاهنامه) - یعنی بر وزن فعولن فعولن فعولن فعول - سروده است. در زیر کتابهایش را به ترتیب سرودن برمیرسم:
- کتاب یکم: مخزن الاسرار
این کتاب بیشتر در حکمت و حکایت و نکتههای اخلاقی است و نظامی آن را در جوانی سروده است. هنوز آن را به منظور اشارهی مستقیم به فردوسی برنرسیدهام. اما در آن حکایتهایی از جمشید (در نکوهش دورویی)، فریدون (در فضیلت آدمی)، و نوشیروان (در باب عدل) هست که نشان از توجه نظامی به تاریخ و نیز استورههای پیشااسلامی ایران دارد.
- کتاب دوم: خسرو و شیرین
در بخش «سابقهی نظم کتاب» نظامی به داستان محمود و فردوسی اشاره میکند و میگوید شاه به من گفت: اگر مانند محمود با تو ناساز باشیم و مزدت را ندهیم تو هم میتوانی مانند فردوسی دستمزد ما را برای خرید فُقاعی [=آبجو] بدهی.
چنین فرمود شاهنشاه عالم ---------- که عشقی نو برآر از راه عالم
گرت خواهیم کردن حقشناسی ---------------- نخواهی کردن آخر ناسپاسی
و گر با تو دم ناساز گیریم -------------- چو فردوسی ز مزدت باز گیریم
توانی مُهر یخ بر زر نهادن ----------------- فقاعی را توانی سر گشادن
(مهر یخ بر زر نهادن: زر را بخشیدن)
- کتاب سوم: لیلی و مجنون
نظامی در دیباچهی این کتاب آرزو و دعا میکند که پسرش بدان حد از رشد و هوشیاری برسد که سعادت بیابد و شاهنامهخوانی کند:
دارم به خدا امیدواری ------------ کز غایت ذهن و هوشیاری
آنجات رساند از عنایت --------------- کآماده شوی به هر کفایت
هم «نامهی خسروان» بخوانی --------------- هم گفتهی بخردان بدانی
(نامهی خسروان: شاهنامه)
- کتاب چهارم: هفت پیکر
در بخش «سبب نظم کتاب» این داستان - که داستان بهرام گور ساسانی است - نظامی دوباره به داستان محمود و فردوسی اشاره میکند و خود را به جای فردوسی میگذارد:
در سخا و سخن چه میپیچم --------- کار بر طالع است و من هیچم
نسبت عقربی است با قوسی ----------- بُخل محمود و بذل فردوسی
(عقرب و قوس: کژدم و کمان دو صورت فلکی)
- کتاب پنجم: اسکندرنامه
اسکندرنامه دو بخش دارد: یکی اقبالنامه است که مربوط است به بخش اول زندگی اسکندر که بخت و اقبال یاور او میشود و همه جا را میگشاید. بخش دوم را شرفنامه یا خردنامه خواندهاند زیرا اسکندر به خرد و افتخار و شرف دست مییابد.
در آغاز اقبالنامه - بخش اول اسکندرنامه - در داستان سرودن کتاب میگوید خضر پیامبر را دیدم که به من گفت: شنیدهام میخواهی داستان خسروان را بگویی. دانای پیشینه، که منظور فردوسی توسی است، دُر این کار را سُفته است. تو همان حرفهای او را مزن که در یک دُر شایسته نیست دو سوراخ باشد.
شنیدم که در نامهی خسروان -------------- سخن راند خواهی چو آب روان
مگوی آنچه دانای پیشینه گفت -------------- که دَر دُر نشاید دو سوراخ سفت
بالاخره آن که نظامی در خردنامه - بخش دوم اسکندرنامه - که آخرین کتاب شعر اوست دوباره به داستان فردوسی اشاره میکند و این بار آشکارا خود را وارث فردوسی میداند. در «خطاب زمینبوس» میگوید تو در سخا و بخشش وارث محمود غزنوی هستی و من در سخن وارث فردوسیام. محمود مدیون و وامدار فردوسی بود. امیدوارم که تو - که وارث محمودی - وام او را به من - که وارث فردوسی ام - بدهی.
ز کاس نظامی یکی طاس می ---------------- خوری هم به آیین کاوس کی
ستانی بدان طاس طوسی نواز --------------- حق شاهنامه ز محمود باز
دو وارث شمار از دو کان کهن --------------- تو را در سخا و مرا در سخن
به وامی که ناداده باشد نخست ---------------- حق وارث از وارث آید درست
(طاس: کاسه)
بنابراین کسانی که میکوشند نظامی را غیرایرانی بدانند و بخوانند و وانمود کنند که به زور به زبان پارسی میسرود همان اندازه کار بیهوده و عبثی میکنند که بخواهند بگویند فردوسی غیرایرانی بوده و به زور شاهنامه را به زبان پارسی سروده است.
3 نظر:
امروز در سایت پژوهشهای ایرانی دیدم که قرار است نقدی در باره رادیو فرانسه که شما هم قبلا نوشته بودید گذاشته شود اما نفهمیدم که این جمله «ایرانیان خط نداشته اند» نظر غیاث ابادی است یا نظر کاتوزیان
درود
حرف آقای غیاثآبادی دربارهی گفتگوی تازهی آقای کاتوزیان است. (بخش دوم گفتگو با رادیو فرانسه).
من هم به زودی دربارهی این گفتگو خواهم نوشت.
سپاس
شهربراز
سلام . طاس در مازندرانی نیز به معنی کاسه است
محمدحسین
Post a Comment