شنبه ۵/بهمن/۱۳۸۷ - ۲۴/ژانویه/۲۰۰۸
بریتانیا از همان آغاز ورود به آسیا در سدهی هژدهم م./دوازدهم خ به نفوذ زبان پارسی در فرهنگ غرب آسیا آگاهی داشت. از این رو ابتدا زبان پارسی را در هندوستان با زبان انگلیسی جایگزین کرد. بریتانیا سپس برای برای جلوگیری از دستیابی روسیه به هند، کشور افغانستان را به عنوان «ضربهگیر» (buffer) به وجود آورد و در این کشور نوپا قدرت را به قبیلهی پشتونها داد که از نظر فرهنگی و تاریخی و اجتماعی بسیار کمتجربهتر و توسعهنیافتهتر از ایرانیان پارسیزبان این منطقه بودند. یکی از برنامههای فرهنگی پشتونها از زمان امانالله خان ضعیف کردن زبان پارسی و جایگزین کردن آن با زبان قبیلهای، سست و توسعه نیافتهی پشتو بوده است. این حرکت پشتونها هنوز هم در جریان است و به یاد داریم که سال گذشته عبدالکریم خرم، وزیر فرهنگ دولت حامد کرزی، خبرنگاری را به خاطر کاربرد واژهی پارسی «دانشگاه» توبیخ و مجازات کرد و واژههای پارسی را «غیراسلامی» خواند. جالب آن که نام وزارتخانهی خود را «کالچر» گذاشته که گویا واژهای بسیار اسلامی است! (ن.ک. مقالهی «کیستی تبرخوردهی زبان پارسی»)
توطئه و دشمنی سردمداران بریتانیا با زبان پارسی در سال گذشته نمود دیگری یافت و آن انتشار چند مقاله در بخش پارسی بی.بی.سی بود. یکی از آنها مقالهای بود قدیمی - متعلق به ۱۹ سال پیش - از دکتر محمدرضا باطنی با عنوان جنجالی «فارسی: زبانی عقیم». در این مقالهی قدیمی، دکتر باطنی ایرادهایی را به زبان پارسی وارد کرده بود که در همان زمان نوشتن مقاله نیز قدیمی شده بودند و دکتر غلامحسین مصاحب و گروه همکارانش سالها پیش در دههی ۱۳۴۰ خ آنها را حل کرده بودند. در این گفتگو دکتر باطنی هم چنین واژهسازی و نقش فرهنگستان زبان را بیهوده دانسته بود. (ن.ک. نوشتهی پیشین در این باره.)
پس از این حملهی بینتیجه به زبان پارسی، نوبت به حمله به خط پارسی شد. این بار نیز در گفتگویی با دکتر محمدرضا باطنی، ایشان فرمودند که من به این نتیجه رسیدهام که خط پارسی اصلاحشدنی نیست و باید از خیر آن گذشت و منتظر شد تا فرصتی فراهم آید و کلا خط را عوض کرد. دورویی و بیثباتی جالب آن که دکتر باطنی در همین گفتگو میگوید اسراییل توانست خط و زبان مردهی عبری را زنده کند و برای خود هویت بسازد. اما گویا ایشان به این نتیجه رسیده بود که باید خط و زبان زندهی پارسی را کُشت تا برای مردم ایران هویت جدید و بیریشهای تراشید! (ن.ک. نوشتهی پیشین در این باره)
البته دکتر محمدرضا باطنی پس از این به رادیوی امریکا هم دعوت شد تا دوباره همین حرفهای کهنه و بیپایه را تکرار کند و اشتباههای بیشتری بر آن بیفزاید. (ن.ک. نوشتهای در همین باره.)
به نظر میرسد تازهترین نقشهی بی.بی.سی و بریتانیا برای حمله به زبان پارسی - که نماینده و بُردار فرهنگ غنی ایرانی در طول زمان و عامل همبستگی ایرانیان در گسترهی وسیعی از مرز چین تا آناتولی بوده و امروزه عامل همبستگی ما در سراسر جهان است - از راه تلویزیون پارسی زبان بی.بی.سی باشد. این تلویزیون که به تازگی راه افتاده گویا عنایتی به تاجیکستان ندارد و آنان را به حساب نیاورده است. (ن.ک. نوشتهی داریوش در همین باره.)
به مناسبت راه افتادن تلویزیون بی.بی.سی بخش جدیدی در وبگاه بی.بی.سی پارسی افزوده شده است به نام «مدرسهی روزنامهنگاری». گفته شده که محتوای این بخش بر اساس آموزشهای علیزاده طوسی تهیه شده و عنایت فانی در فیلمهای کوتاهی دربارهی آنها توضیح میدهد. اما دربارهی تخصص آقای علیزادهی طوسی چیزی گفته نشده است.
در این راهنما و این فیلم که «راهنمای کامل کلمهسازی بیضرورت» گفته شده است میبینیم که به بسیاری از واژههای نوساز و اتفاقا جاافتادهی پارسی حمله شده و کاربرد آنها بیفایده دانسته شده است.
کلمههایی مثل «گمانه زنی کردن»، «رهیافت»، «رویکرد»، «گزینه»، «راهکار»، «فرافکنی کردن» و مانند اینها را از چنتههای خود درمیآورند و جانشین کلمههای رایج و متداول و همهفهم میکنند؟
یکی از این دست واژهها «فرافکنی» است که از جمله دقیقترین برابرهای پارسی ساخته شده است (برابر projection در انگلیسی) و در تمام روزنامهها و رسانههای درون ایران به کار میرود و مردم نیز بدان عادت کردهاند. اما این آقا ادعا میکند که «مردم» آن را نمیفهمند. معلوم نیست معیارشان کدام مردم است؟ باید گفت: «کار پاکان را قیاس از خود مگیر!»
باید پرسید «کلمهی متداول و رایج و جاافتاده» برای «فرافکنی» چه بوده است؟ آن طور که آقای عنایت فانی میگوید «از سر خود باز کردن» است؟ کدام برابر کوتاهتر و کارآمدتر است؟ به اصطلاح «اقتصاد کلام» کدام بهتر است؟ (البته به نظر من این اصطلاح نیز اشتباه است زیرا در اینجا «اقتصاد» به معنای صرفهجویی است!)
نمونهای از سواد و نگارش استادان و زباندانان این رسانه بند زیر است که دارای جملهای است با ۱۰-۱۱ خط و من پس از چند بار خواندن هم منظور و هدف نویسنده را نفهمیدم:
مفهومهای غیرعلمی چیزهایی نیست که ما در هزار و چند صد سالِ گذشته که با همین زبان فارسیِ معروف به دری، یا فارسی جدید در برابر فارسی باستان، گفت و گو می کرده ایم و می نوشته ایم، از آن مفهومهای ساده بی خبر بوده ایم، چنانکه انگار مردمی بدوی بوده ایم و این مفهومها در زبان ما کلمه نداشته است، چون هنوز در فکر و فرهنگ ما وجود نداشته است و حالا که اندک آشنایی ای مثلاً با زبان انگلیسی پیدا کرده ایم و می توانیم به «دیکسیونر» یا «دیکشنری» مراجعه کنیم، به نداشتنِ کلمه برای آن مفهومها، و البتـّه به نداشتنِ آن مفهومها در فکر و فرهنگِ خود پی برده ایم و کسانی آمده اند و همّت کرده اند و با توجّه به جزءهای آن کلمه های خارجی، کلمه های فارسی جدید ساخته اند، یا بعضی از آنها یک کتاب لغت انگلیسی به عربی را باز کرده اند، و مثلاً برای کلمۀ انگلیسی «consequences» کلمۀ عربی و فارسی نشدۀ «تبعات» را به کار می برند، حال آنکه همیشه در برابرِ آن از کلمۀ «عواقب» عربی و «پیامدها»ی فارسی استفاده می شده است.
ایراد دیگری که در این «راهنما» [یا به قول یکی از استادان: چاهنما!] هست و از کسان دیگری هم شنیدهام چنین است:
ساختن یا پیدا کردنِ اسم برای دستگاهها و وسیله های خارجی هم باید برای خود قاعده و منطقی داشته باشد. مثلاً وقتی که کلمۀ «کامپیوتر» یا «فکس» وارد زبان فارسی شد و همۀ مردم با آنها آشنا شدند، دیگر منطقی نیست که بعد از سالها بیایند «خارجی زدایی» کنند و جای آنها را به کلمه های «رایانه» و «نمابر» یا «دوربر» بدهند.
در پاسخ باید گفت که این واژههای انگلیسی بیش از ۱۰-۲۰ سالی نیست که وارد زبان ما شدهاند و در عادتهای زبانی ۱۰-۲۰ سال چیزی نیست. قرنها بود مردم میگفتند احصاء و احصاییه. اما از هشتاد سال پیش واژهی پارسی میانه (پهلوی) «آمار» به راحتی دوباره به زبان ما بازگشت و امروز کسی معنای احصاء را نمیداند. (حتا در زبان روزمره جوانان از اصطلاح «آمار کسی را گرفتن» استفاده میکنند به معنای «کسی را زیر نظر داشتن».) همین طور دربارهی اطفاییه و آتشنشانی. اگر میخواستیم به پیشنهاد این افراد عمل کنیم هنوز باید میگفتیم احصاییه و اطفاییه. زیرا آن زمان نیز این واژههای عربی برای مردم جاافتاده بودند.
علت دیگر برای جایگزینی واژههایی مانند «کامپیوتر» با «رایانگر» نیاز به ساختن دیگر مشتقهای آسان و کارآمد و انعطافپذیر مربوط به این مفهوم است مانند رایانش (computation)، رایانشی (computational)، رایانیده (computed)، و مانند آن.
نتیجهی این دیدگاه و رویکرد بی.بی.سی پارسی در واقع محدود کردن دامنهی واژگان مردم پارسیزبان است. به جای آن که سعی شود از راه این رسانه به مردم آموزش بدهند و واژههای تازه به کار ببرند تصمیم بر آن شده که سطح سواد و دانش مردم را کاهش دهند. در رسانهها همیشه این بحث مطرح است که پیام باید رسا و گویا و شیوا باشد اما این نباید مانع از کاربرد واژگان جدید باشد. نیاز به گفتن نیست که کاربرد بیش از حد واژههای ناآشنا مانع انتقال پیام میشود. اما اگر واژهها خوشساخت و بامعنا و فشرده و رسا باشند چه ایرادی دارد که آنها را به کار ببریم؟ رد کردن هر گونه واژهی نوساز کار اشتباهی است که یا از سر ناآگاهی و بیسوادی است و یا از روی قصد و غرض. آیا بخش انگلیسی بی.بی.سی نیز همین سیاست را دارد که واژههایی را که «مردم» (؟) نمیفهمند به کار نبرد؟ آیا تمام انگلیسیزبانان تمام واژههای به کار رفته در رسانههای انگلیسیزبان را میفهمند؟ آیا باور مسئولان بی.بی.سی پارسی بر این است که انگلیسی زبانان جزو «از ما بهتران» هستند و توانایی یادگیری دارند اما پارسیزبانان «کشش» ندارند و برای همین نباید به آنان واژههای تازه گفت؟ آیا هدف از بودجهی چندمیلیون دلاری تلویزیون بی.بی.سی اهانت به پارسی زبانان است یا ارتقاء فرهنگ و ایجاد ارتباط بیشتر؟
پینوشت:پس از پیام مسعود لقمان گرامی، به نظرم رسید که چند مورد را روشنتر بازگو کنم:
همان طور که در نوشتههایم دربارهی دکتر باطنی گفتهام، من به کارهای ایشان برای زبان پارسی (مانند فرهنگ سخن و ...) احترام قائلم اما نظرهایش را دربارهی واژهسازی و تغییر خط قبول ندارم و رویکرد و لحنش به جای آن که نشاندهندهی ایمان به توانایی زبان پارسی باشد بیشتر در راستای سرکوب یا ناتوان نشان دادن زبان پارسی است. چه طور میشود عمری برای زبانی زحمت کشید و در پایان گفت که زبانی است عقیم و خطش هم به درد نمیخورد؟ آدم یاد بلعم باعورا میافتد.
دربارهی شیوهی نگارش بی.بی.سی هم چند اشکال هست: اگر آن را آییننامهی داخلی بدانیم، نیازی به انتشار آن بر روی اینترنت نیست. اما آقای عنایت فانی چنان در فیلم صحبت میکند که انگار هر گونه واژهسازی کاری احمقانه است. درست است که هر واژهی نوسازی درست نیست اما مثالهایشان بسیار نابجا بود. ضمن آن که هیچ معیار منطقی و پذیرفتهای برای رد کردن واژهها ارائه نکردند. این که واژههای متداول و رایج و همهفهم وجود دارد پس نیازی به واژههای جدید نیست دلیل و معیار مناسبی نیست. معیارشان برای همهفهم چیست؟ اصلا معیاری هست؟ ضمن این که اگر نیاز نبود واژههای نوساز گزینه، فرافکنی و مانند آن ساخته نمیشد.