Thursday, December 18, 2008

نقدی بر کتاب «زبان ِ باز»

پنج‌شنبه ۲۸/آذر/۱۳۸۷ - ۱۸/دسامبر/۲۰۰۸

نزدیک سه ماه پیش مطلبی نوشتم در معرفی کتاب «زبان ِ باز» آخرین اثر داریوش آشوری درباره‌ی زبان فارسی و زبان علمی اروپایی. در این ماه فرصت شد و توانستم کتاب را بخوانم و اینک می‌توانم بهتر درباره‌ی آن نظر بدهم.


نام کتاب: زبان ِ باز - پژوهشی درباره‌ی زبان و مدرنیت
نویسنده: داریوش آشوری
ناشر: نشر مرکز
صفحه: ۱۱۲
سال نشر: شهریور ۱۳۸۷ خ / سپتامبر ۲۰۰۸ م

نکته‌ی اصلی در این کتاب جلب توجه ایرانیان به رشد زبان‌های اروپایی و چه گونگی و دلیل شکل‌گیری زبان علمی اروپایی (انگلیسی، فرانسوی و آلمانی) است. و تکیه بر این که این زبان‌ها به طور طبیعی پدید نیامده‌اند. بلکه دانشوران اروپایی این زبان‌های علمی را به طور ساختگی و با استفاده از زبان‌های لاتین و یونانی برساخته‌اند و به تدریج مردم آن را پذیرفته‌اند و بخشی از زبان طبیعی‌شان شده به طوری که امروزه مثلا در داروخانه‌های فرانسه نیز اصطلاح‌های علمی در کنار اصطلاح‌های فرانسوی برای تبلیغ و فروش کالاها به کار می‌روند. و پرسش این است که ما برای داشتن زبان علمی فارسی باید چه کنیم؟

من «آقا» و «استاد» را در این نوشته به کار نمی‌برم و امیدوارم این کار نشان بی‌ادبی و بی‌احترامی دانسته نشود.

همان طور که پیشتر هم گفته‌ام و نیاز به گفتن ندارد و همه می‌دانیم: داریوش آشوری برای توانمندسازی زبان فارسی کارهای فراوانی کرده است از جمله ترجمه‌های عالی و تهیه‌ی فرهنگ‌ها و واژه‌نامه‌ها و مقاله‌هایی در همین زمینه مانند کتاب «بازاندیشی زبان فارسی». اما کتاب «زبان ِ باز» از برخی لحاظ انتظار مرا از داریوش آشوری برنیاورد و گاه باعث دلسردی نیز شد. به خصوص که خود درباره‌ی کتاب گفته است که حاصل سی چهل سال کار و پژوهش من است. اما در گفتگو با مسعود لقمان بسیاری جاها خواننده را به نوشته‌های دیگرش ارجاع می‌دهد. یعنی به نظر من در این کتاب، شاید به خاطر شتاب در انتشار، برخی نکته‌ها مبهم است یا به خوبی بدانها پرداخته نشده است. بهتر بود برخی نکته‌های پردامنه به خاطر فشرده بودن کتاب اصلا مطرح نمی‌شد مانند داستان روشنفکری ایرانی و یا افتخار به زبان فارسی و زیبایی‌های آن.

چون معمولا نوشته‌های من در این وبلاگ کوتاه هستند از این رو بحث مفصل را به فرصتی دیگر می‌گذارم. اما ایرادهای من به کتاب به دو دسته‌ی کلی تقسیم می‌شود: یکی ایرادهایم به برخی واژه‌های به کار رفته؛ دوم ایراد به برخی مفهوم‌های مطرح شده. از هر دسته مهم‌ترین‌شان را در زیر می‌آورم:

ایراد به واژه‌ها:
- از روی جلد شروع می‌کنم! درباره‌ی ایرادم به اصطلاح «مدرنیّت» به عنوان برابر modernity در همان مطلب پیشین نوشته‌ام که ترکیب واژه‌ی لاتین و پسوند عربی/ترکی با ماهیت هدف آشوری - که توانمندسازی زبان فارسی بر اساس ساختارها و امکان‌های طبیعی آن است - تناقض دارد.

در زبان پارسی پسوند اسم‌ساز «-ی» را داریم که به ضمیر، صفت یا اسم می‌چسبد و اسم ذات یا معنا می‌سازد. مانند من --> منی / ما --> مایی / خوب --> خوبی / راست --> راستی / خر --> خری / مرد --> مردی. متاسفانه بی‌سوادی یا بی‌دقتی و شاید تاثیر نثر قاجاری بر برخی باعث شده که امروزه در مورد واژه‌های بالا به جای «ی» از پسوند عربی/ترکی «-یت» استفاده شود و شاهد منیّت، خوبیّت، راستیّت، و خریّت باشیم. زشتی این واژه‌ها مانند افزودن تنوین به واژه‌های پارسی یا انگلیسی است که آن هم به طور چندش‌آوری رایج شده است: دوماً، زباناً، خواهشاً، گاهاً، تلفناً و ...

برای من جای تعجب داشت وقتی دیدم داریوش آشوری - که خود از پیشگامان و طرفداران برنامه‌ی توان‌بخشی دستگاه واژه‌سازی پارسی است - در وبلاگ خود در برابر modernity با استفاده از پسوند ترکی/عربی «-یت» واژه‌ی «مدرنیّت» را ساخته و در پاسخ ایراد بدان گفته بود «امروزه مردم می‌گویند خریّت و زنیّت! پس این هم درست است». متاسفانه اکنون این اصطلاح زشت به کتاب وی نیز راه یافته است! پیشنهاد من برای این اصطلاح «نوینی» یا «نوینگی» است. (توضیح بیشتر در نوشته‌ی پیشین درباره‌ی پسوند «-یت»)

- در ص ۲۱ واژه‌ی «بودش» را داریم. در زبان فارسی پسوند اسم مصدرساز «-ش» به بُن امر (مضارع) می‌چسبد نه بُن گذشته (ماضی) مانند روش و گویش. داریوش آشوری در جایی گفته که «بودش» را در نوشته‌های ناصر خسرو دیده و خود نیز افزوده «اگر اشتباه نسخه‌نویسان نباشد». به نظر من بودش اشتباه نسخه‌نویسان است. البته باید افزود که «بُوِش» به معنای هستی (existence) و به عنوان اسم مصدر «بودن» در شاهنامه به کار رفته است. برای نمونه در داستان پادشاهی منوچهر:

هر آن چیز کو ساخت اندر بُوش --------------- بر آن است چرخ روان را روش

- در ص ۲۹ که صحبت از بی‌قاعدگی زبان‌های طبیعی است، نوشته شده که در زبان فارسی جمع قانون می‌شود قوانین اما جمع کانون نمی‌شود کوانین! این جمله دو ایراد دارد یکی این که قوانین جمع فارسی نیست بلکه جمع شکسته (مکسر) عربی است. دیگر این که زبان عربی به خصوص جمع‌های آن به کلی شنیداری (سماعی) است نه دستوری (قیاسی).

- در ص ۳۰ در ادامه‌ی همان بی‌قاعدگی‌های زبان‌های طبیعی گفته شده که در زبان انگلیسی فعل soft می‌شود to soften و فعل large می‌شود enlarge اما فعل sharp می‌شود to sharp. اما در زبان انگلیسی فعل درست to sharpen است. (البته فعل to sharp هم داریم ولی کاربرد موسیقیک دارد و ربطی به تیز کردن ندارد).

- در ص ۳۴ «حسانیّت» دیده می‌شود که چندان فارسی و رسا نیست. این هم مانند «مدرنیّت» است که با هدف توانمندسازی فارسی مشکل دارد. دکتر ادیب سلطانی حسیک و زیباحسیک را برای aesthetics به کار می‌برد که به نظر من رساتر است. البته معادل دیگر زیباشناسی و زیباییک است.

- در ص ۳۵ «راززدایی» برای demystify آمده که تکرار دو «ز» دلنشین و آسان نیست. شاید «رازبَرداری» ماننده پرده‌برداری بهتر باشد.

- در ص ۴۵ لاتینی‌گری (Latinization) نوشته شده است. پسوند «-گری» بیشتر به معنای مرام و گرایش است مانند لوطی‌گری و لاادری‌گری. بهتر است به جای لاتینیگری بگوییم لاتین‌سازی یا لاتینی‌سازی. همین طور است در ص ۹۱ «مدرنگری» که بهتر است «مدرن‌سازی» یا «نوین‌سازی» گفته شود. ضمن آن که در نگاه اول شاید «نگری» به معنای نگرش به ذهن برسد.

- داریوش آشوری برای واژه‌سازی دستوری و قاعده‌مند اصطلاح «مکانیکی» را به کار می‌برد که من نمی‌پسندم. این واژه نیز مانند «جعلی» (مصدر جعلی) دارای بار منفی است. وقتی می‌گوییم به روش مکانیکی واژه‌سازی می‌شود یعنی هیچ داوری و ذوق و سنجش زبانیکی در کار نیست. حال آن که روش واژه‌سازی قیاسی یا دستوری بر اساس ذهنیت و معیارهای زبانی است نه روش خشن و کورکورانه‌ی مکانیکی و ماشینی.

اما ایراد به مفهوم‌ها:

- شاید مهم‌ترین ایراد به کار آشوری آن باشد که بحث زبان «علمی» را مطرح می‌کند اما خود در زمینه‌ی علمی (منظور مهندسی و فناوری و علوم طبیعی) کارشناس نیست و در زمینه‌ی واژه‌سازی علمی کاری نکرده است. زمینه‌ی کاری وی علوم انسانی است و در آن زمینه نیز گاه با دست باز وام‌واژه‌هایی را به کار می‌برد. مانند همین کتاب که به تکرار از «اوبژه» و دیگر اصطلاح‌های فرنگی استفاده کرده است. یعنی مانند مورد «مدرنیّت»، خود به گفته‌های خویش عمل نمی‌کند (البته منظورم سره‌نویسی نیست).


دکتر میرشمس‌الدین ادیب سلطانی
(برای اطلاع بیشتر روی عکس کلیک کنید)

آشوری از سویی کار دکتر ادیب سلطانی را در روی آورن به زبان‌های گذشته - مانند پارسی باستان و میانه و سانسکریت و اوستایی - «دلیرانه» می‌خواند اما از سوی دیگر، بازگشت به زبان پهلوی و اوستایی و سانسکریت را بی‌فایده می‌داند. یا می‌گوید شاید این کار در زمینه‌ی علوم پایه و مهندسی جواب بدهد و به کار دکتر محمد حیدری ملایری اشاره می‌کند [منظور «فرهنگ ریشه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک» است. نگاه کنید به معرفی این فرهنگ در همین وبلاگ]. اما باز می‌گوید این کار در علوم انسانی جواب نمی‌دهد. حال آن که کار ادیب سلطانی در زمینه‌ی فلسفه و علوم انسانی نیز بوده است. آشوری حتا می‌گوید این زبان‌ها «مُرده»اند و ما با آنها ارتباطی نداریم. در حالی که شادروان پرویز ناتل خانلری در «تاریخ زبان فارسی» این گونه گفته‌ها را «به کلی نادرست» می‌داند و می‌نویسد که اینها زبان‌های مرده نیستند زیرا ما هنوز ارتباط زبانی خود را با آنها حفظ کرده‌ایم.

آشوری از سویی می‌گوید فارسی رسمی امروزی جوابگو نیست. از سوی دیگر روی آوردن به زبان‌های کهن ایرانی را نیز رد می‌کند. پس راه حل چیست؟ آیا باید زبان انگلیسی را انتخاب کرد؟ که این با ماهیت کار و تلاش وی ناسازگار است. یا باید واژه‌های علمی اروپایی را به تمامی وارد فارسی کرد؟ من به عنوان کسی که دانش‌آموخته‌ و حرفه‌ور (practitioner) مهندسی و فناوری است و دل و دستی در ترجمه و نگارش کتاب‌ها و متن‌های علمی/فنی و واژه‌سازی علمی دارد، خیلی مشتاقم که بدانم راه حل داریوش آشوری در این زمینه چیست. باید دانست که پیوند انداموار (organic) زبان فارسی امروزی با فارسی میانه و کهن و نیز گویش‌ها و زبان‌های دیگر ایرانی (مانند اوستایی، لری و کردی و گیلکی و طبری و ...) بسیار طبیعی‌تر و آشناتر از ارتباط زبان‌های کنونی اروپایی با زبان لاتین و یونانی است. هم چنین زبان فارسی هنوز خاصیت ترکیبی و ترکیب‌سازی خود را حفظ کرده است، برخلاف زبان‌های انگلیسی و فرانسوی که در همین کتاب گفته شده زبان‌هایی تحلیلی شده‌اند و برای داشتن خاصیت ترکیبی دست به دامان لاتین و یونانی شده‌اند.

- در ص ۲۸ گفته شده که زبان‌های باز و نوین (مدرن) همه‌ی بایست و نبایست‌های دستوری و ساختاری را کنار گذاشته‌اند! این حرف اشتباه است یعنی از آن می‌توان چنین برداشت کرد که این زبان‌ها هیج دستوری ندارند و در این زبان‌ها هر کسی هر چیزی با هر شکلی بگوید درست است. حال آن که احتمالا منظور وی ساده‌سازی دستور و واژه‌سازی و حذف مانع‌های دست‌وپاگیر بوده است.

- در ص ۲۷ جمله‌ای گفته شده که باز بدین معنا تواند بود که همه‌ی مردم سخنگو به زبان باز دارای فرهنگ باز هستند. و می‌دانیم که این ادعا درست نیست نمونه‌ی آن هم مردم در ایالت‌های مرکزی امریکا یا روستاهای انگلستان هستند. البته داریوش آشوری در گفتگویی در تارنمای «روزنامک» در این باره توضیح داده است ولی منظور ما آن چیزی است که در کتاب آمده است. اگر کسی از آن گفتگو خبر نداشته باشد می‌تواند این برداشت را بکند.

- در ص ۳۱ و ۳۴ زبان اسپرانتو را به عنوان الگوی موفق مطرح می‌کند در حالی که در عمل همه موافقند که اسپرانتو به عنوان زبان مشترک شکست خورده است. تنها عده‌ی اندکی از آن استفاده می‌کنند و کاربرد عمده‌ی آن در سازمان ملل است اما در زمینه‌ی علمی هرگز موفقیتی نداشت. یک دلیل شکست اسپرانتو آن است که به تمامی ساختگی است و سخنگویان و فرهنگی در پشت آن نیست. در این باره چندی پیش به مناسبت سالگرد اختراع زبان اسپرانتو برنامه‌های فراوانی بود و در برنامه‌ای رادیویی یکی از حامیان این زبان به شکست و همه‌گیر نشدن اسپرانتو اعتراف کرد.

- اصلا آیا رازبرداری از طبیعت (اگر به کلی ممکن باشد) پذیرفته شده است یا نه؟ این خود بحثی جداست که به پسانوین‌گرایی (post-modernism) و اعتراض به نوین‌گرایی و ماشینی‌شدگی مربوط می‌شود. من هم وارد آن نمی‌شوم.

- در ص ۴۳ گفته شده که جهانی‌شدگی یا «کره‌گیرشدن» زبان انگلیسی به خاطر ساختار باز آن است. به نظر من جهان‌شدگی زبان انگلیسی به ویژه پس از جنگ جهانی دوم و قدرت‌گیری سیاسی و اقتصادی امریکا عملی شد. امپراتوری بریتانیا در مدت عمر خود با آن که به قول معروف «خورشید در آن هرگز غروب نمی‌کرد» نتوانست انگلیسی را زبانی جهانی کند و تنها در مستعمره‌هایش زبان انگلیسی زبان رایج بود. نیز می‌دانیم که زبان بین‌المللی و آشنا در بیشتر کشورهای دنیا، از جمله کشور خودمان ایران، تا زمان جنگ جهانی زبان فرانسوی بود. یعنی جهانی‌شدگی زبان انگلیسی ربط زیادی به برتری زبانی آن ندارد و بیشتر به دلیل سیاسی و اقتصادی است. و از دهه‌ی ۱۹۹۰ م/ ۱۳۷۰ خ نیز گسترش ماهواره‌ها و کالاهای سینمایی هالیوود به این موضوع کمک کرده است. امروزه نیز برای گسترش زبان انگلیسی سالیانه مبلغ هنگفتی پول خرج می‌شود هم از سوی حامیان آن و هم از سوی دیگران که نیاز به آموختن این زبان را حس کرده‌اند. همچنین برای جهانی‌سازی زبان انگلیسی ساده‌سازی‌های فراوانی در دستور و خط و نگارش آن صورت گرفته است.

- در ص ۵۴ و ۵۶ گفته شده که رستاخیز فرهنگی اروپا یا نوزایش (رنسانس) تنها مدیون زنده شدن فرهنگ یونانی و رومی و اومانیست‌ها بود. نوزایش اروپایی شاید از نظر زبانی تنها بر اساس زبان‌های لاتین و یونانی بود اما از نظر مفهومی و علمی و فرهنگی، آشنایی با دانش شرق نیز تاثیر فراوانی در آن داشت. یعنی دانش هند و چین و ایران که در میان مسلمانان اندوخته شد. پس از اسلام نیز کسانی چون ابوریحان بیرونی و زکریای رازی و بوعلی سینا و عمر خیام و ابن نفس و دیگران بر این اندوخته افزودند. این اندوخته به ویژه پس از جنگ‌های صلیبی و نیز پس گرفتن اندلس به دست اروپاییان افتاد و پایه‌ی کار آنان شد. حتا اروپاییان با برخی آثار یونانی از راه ترجمه‌ی عربی آنها آشنا شدند. آثاری که در دوران هزار ساله‌ی نفوذ کلیسا، همان طور که خود آشوری نیز می‌گوید، تکفیر شده بودند. این دید غیرواقعی که تنها بازگشت به یونان و روم باعث نوزایش شد دید تبیلغاتی اروپای غربی است.

- در ص ۹۹: ایده‌ی ملت ایرانی را به زمان پهلوی و زمان مشروطیت نسبت داده است. درست است که ایده‌ی ملت-دولت به این شکل امروزی در اروپا پدید آمد اما ایده‌ی «ملت ایرانی» شاید از زمان هخامنشیان وجود داشته و زبان فارسی نیز دست کم از زمان ساسانیان و به ویژه پس از اسلام، زبان مشترک ایرانیان بوده است. یعنی ایرانیان در تمام گوشه و کنار ایران‌زمین و دنیای فرهنگی ایران، بدون وجود دولت مرکزی و «اعلام حکومتی»، در مدت ۱۱۰۰ سال (از زمان صفاریان و سامانیان تا همین امروز) در کنار زبان محلی خود با فارسی آشنا بوده‌اند و آثار خود را بدان می‌آفریده‌اند. حتا دربار گورکانیان هند و عثمانیان نیز مدتها از حامیان زبان فارسی بودند در حالی که با پادشاهی صفویان در ایران دشمن بودند! در زمان پهلوی و در قانون‌های اساسی امروزی این موضوع مشترک بودن زبان فارسی صرفا بیان قانونی و رسمی یافت. این «اعلام» رسمی شدن زبان فارسی در زمان پهلوی، بهانه‌ای شده است در دست گروه‌های کوچک و دروغگوی قوم‌گرا و تجزیه‌طلب که واقعیت رسمی و مشترک بودن زبان فارسی در ۱۱۰۰ سال گذشته را پنهان می‌کنند یا نادیده می‌گیرند. متاسفانه بیان این جمله که «فارسی در زمان حکومت پهلوی زبان رسمی ایران شد» در کتاب داریوش آشوری می‌تواند تاییدی باشد بر این برداشت غلط. به نظر من اینجا نیز آشوری در دام دید «اروپا-مرکز» یا «اروپا-محور» (Euro-centric) افتاده که بر اساس آن منشاء همه چیز در فرهنگ و تمدن یونان و روم باستان یا اروپای امروز است و همه‌ی جهان از آنان تقلید کرده یا می‌کنند.

در پایان امیدوارم داریوش آشوری - همان طور که گفته - به زودی ویراست جدیدی از این کتاب را پدید آورد و در آن به پرسش‌های این چنین پاسخ بدهد.

هم چنین نگاه کنید به متن گفتگوی مسعود لقمان با داریوش آشوری در وبلاگ «روزنامک» درباره‌ی همین کتاب.

پی‌نوشت:
دکتر محسن حافظیان (کارشناس زبان‌شناسی و به ویژه ساختار زبان فارسی) قرار است نقدی بر این کتاب را برایم بفرستد که به زودی آن را منتشر خواهم کرد.

نقد دکتر حافظیان با عنوان زبان دیوزدگی منتشر شد.

8 نظر:

Anonymous said...

درود
جالب بود ولی باید یک بار دیگر هم بخوانم تا بتوانم دیدگاهم را بگویم . شاد باشی

Anonymous said...

کتاب زبان باز را نمی شود اینگونه تکه تکه تجزیه و تحلیل کرد.اندیشه ای این تکه تکه هارا به هم می چسباند تا یک تصویر بزرگ را به ما بنمایاند
که شاید کسی تاکنون ندیده است و این چیزی است که بی نهایت ارزش دارد.
در هر صورت فکر می کنم در مورد بودش خود آقای آشوری هم پاسخ داده اند
نقد من را هم بر این کتاب می توانید بخوانید
در دو قسمت:
زبان باز کتاب قرن و زبان باز مرا رها نمی کند.
http://aboutpersian.blogfa.com/

Anonymous said...

با آنکه تلاش کرده ايد برای مدرنتيه برابرنهاده ای تازه بياوريد اما به گمان من بهترين برابرنهاده برای اين واژه تجدد است. ريشه عربی اين برابرنهاده شايد شما را آزار دهد اما دست کم بيش از 70 سال است که واژه تجدد در برابر مدرنيته بکار گرفته می شود

Anonymous said...

به بی‌نام:

می‌دانم که برای مدرنیته «تجدد» استفاده شده و باید بگویم عربی بودن آن اصلا مرا، آن طور که شما نوشته‌اید، «آزار» نمی‌دهد. مشکل «تجدد» آن است که توانایی صرف‌های آسان و کوتاه برای دیگر شکل های این اصطلاح فرنگی را ندارد. اما «نوین» و «نوینی» این قابلیت صرف فراوان را دارد.

- نوین برای modern
- نوینی برای modernity
- نوین‌ساز برای modernizer
- نوین‌گرا برای modernist
- پسانوین برای post-modern
و دیگر صرف‌ها. اما با واژه‌ی «تجدد» نمی‌شود این کار را کرد به ویژه نوین و نوین‌ساز و نوین‌گرا هر سه را باید «متجدد» گفت یا تجددطلب و مانند آن.

پیروز باشید
شهربراز

Anonymous said...

salaam
man dar
http://seyyedmohammadi.blogfa.com/post-412.aspx
aksi az adib siltaani gozaashtam

Anonymous said...

با سلام.

نقدِ شما به زعمِ بنده از نوعِ نقدهایِ سلیقه ای ست، و دوره ی این قبیل نقدها، که سابقه ی آنها به زمانِ همان مرحوم دکتر ناتل خانلری برمی گردد، گذشته است.

پیروز باشید.
محمّدِ غفّاری

Anonymous said...

به محمد غفاری
سلام.

شاید در یکی دو مورد ایراد من «سلیقه‌ای» به نظر برسد. اما فکر نکنم ایرادم به واژه‌ی مشکل‌دار «مدرنیت» - که فرانکشتاینی است - ایراد «سلیقه‌ای» باشد. این موضوع به دستور زبان واژه‌سازی مربوط است.

یا این که نوشته‌ام جهانی‌شدن زبان انگلیسی به خاطر نفوذ سیاسی و اقتصادی امریکا پس از جنگ جهانی دوم بود نه به خاطر قدرت زبان انگلیسی «سلیقه‌ای» نیست.

پیروز باشید.

شهربراز

Anonymous said...

pasvand e " iyat" dar vajehhaiy chon " moderniyat" na tazist o na torki balke parsi ast az " aity" ke albate emruz beriext e " iyeh" bazmandeh ast. segane ye c.d.d dar " tacadod. tacdid.." niz parsi ast az " cad/cadz/cost/" az risceh ye " yaodza" be cham e " kushidan o juiydan". " cadid" anccizist ke tazeh yafteh scode.
be negar e man " modern" ra nemitavan ba yek vajeh yeranid !(mo'adel gharar dad). dar zamine ye hazehscenasi ( came'eh scenasi) piscnehad e man vajeh ye " Nomadar" ast.

Nomadar= modern
Nomadari= modernity
Nomadarnidan =be modernite ruy avardan / modernite ra peikaridan