شنبه ٣٠/سپتامبر/٢٠٠٦-٨/مهر/١٣٨٥
جَزيه ماليات سرانهاي است كه دولت اسلامي از كافران ذمي (پيروان ساير دينها مانند مسيحيان و يهوديان و زرتشيتان) ساكن در جامعهي اسلامي ميگرفتند (يا هنوز ميگيرند؟).
كافر ذمي يا كافر كتابي كسي است كه داراي كتاب آسماني باشد اما به اسلام اعتقاد نداشته باشد.
امروز فهميدم كه جزيه تازيشده (معرب) گزيت (gazit) پارسي است. گزيت باجي بوده كه در زمان ساسانيان از همهي مردم گرفته ميشده است.
ابن اثير ميگويد ”جزيه دادن بر همهي مردم به جز اشراف و صاحبان بيوتات (خانهها) و نظاميان و مرزبانان و منشيان و كارمندان ديواني لازم بود و مقدار آن به تناسب ِشأن و موقعيت افراد چهار، شش، هشت و يا دوازده درم در سال بود.“
”چون عمر به خلافت رسيد بر دارندگان نقره هر مرد ٤٠ درم و بر دارندگان طلا هر مرد ٤ دينار جزيه تعيين شد. بعدها از ثروتمندان سالي ٤٨ درم (ماهي ٤ درم)، از افراد متوسط سالي ٢٤ درم (ماهي ٢ درم) و از فقيران سالي ١٢ درم (ماهي ١ درم) ماليات ميگرفتند. زنان و كودكان و معلولان و مصدومان و راهبان معاف بودند. گاهي اين ماليات از روي درآمد تعيين ميشد.“ (تاريخ جرجي زيدان)
هر دينار برابر ده درم (تازي: درهم) و هر درم برابر شست پشيز بوده است. در زمان عمر هر درم هفت دهم مثقال سيم (نقره) بوده است. هر مثقال برابر ١٠٠ دانهي جو وزن داشته است. مثقال برابر ٤.٦٤ گرم است. بنابراين هر درم حدود ٣ گرم نقره است.
فردوسي ميگويد:
گزيتي نهادند بر يك درم ------------ گزيتي كه دهقان نباشد دژم
(دهقان تازيشدهي دهگان است. دهگان در پارسي به بزرگ ده گفته ميشده است. امروزه به غلط به كشاورز ميگويند دهقان.)
و يا
گزيت رَز بارور شش درم --------- به خرماستان بر همين زد رقم
يعني ماليات درخت مو (انگور) بارور شش درهم بود. براي درخت خرما هم همين رقم.
Saturday, September 30, 2006
جزيه
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
1:17 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی ریشهشناسی , زبان
Saturday, September 23, 2006
آناهيتا
شنبه ٢٣/سپتامبر/٢٠٠٦ - ١/مهر/١٣٨٥
اناهيتا يا آناهيتا به معني ”بدون آلودگي“ است و از ايزدبانوان باستاني ايران است. وي ايزد باروري و نگهبان دوشيزگان است. متاسفانه امروزه اين نام به صورت ناهيد در آمده كه معني وارون دارد. زيرا ”ا“ در آغاز واژه معني منفيساز دارد مانند امرداد به معني بيمرگي كه به صورت مرداد درآمده!
اناهيتا در سراسر ايران ستايشگاههايي داشته است و يكي از آنان كه در كرمانشاه واقع شده جزو ميراث فرهنگي جهان ثبت شده است.
يكي ديگر از پرستشگاههاي آناهيتا در مركز ايران در نزديكي ري بوده است. بعد از اسلام ايرانيان با ساختن داستان شهربانو دختر يزدگرد ساساني كه به همسري حسين ابن علي درآمد سعي كردند بخشي از فرهنگشان را حفظ كنند. بخشي از اين داستان ميگويد كه شهربانو بعد از واقعهي كربلا از دست سپاهيان يزيد فرار كرد و به سمت ري آمد. در نزديكي ري به كوهي پناه برد كه امروزه كوه بيبي شهربانو نام دارد و محل گردش و گاهي راز و نياز مردم مسلمان تهران است.
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
10:44 AM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ باستان
Monday, September 18, 2006
ايران و يونان
دوشنبه ١٨/سپتامبر/٢٠٠٦-٢٧/شهريور/١٣٨٥
امروز در سايت ويكي پديا مقالهاي بود در مورد پريكلس (Pericles) سردار يوناني و اشارهاي نيز كرده بود به جنگ ايران و يونان.
ايران در زمان هخامنشي بزرگترين قدرت سياسي و نظامي جهان متمدن بود اما يونان مجموعهاي بود از چند شهر كوچك كه همديگر را نيز تحمل نميكردند و امكان اتحاد بينشان وجود نداشت. به همين خاطر به صورت شهرهاي مستقل اداره ميشدند. كه نوع ساده و پيش پا افتادهاي از زندگي اجتماعي و يك سطح بالاتر از زندگي روستايي است. يونان در برابر ايران جايگاهي نداشت.
حتي هردوت كه برخي او را پدر تاريخ ميدانند تمام كتاب خود را به تاريخ ايران اختصاص داده است.
هم اكنون اين شهرهاي مستقل به عنوان نخستين مردمسالاري (دموكراسي)هاي تاريخ خوانده ميشوند! حال آن كه وضعيت اين شهرها نه به خاطر پيشرفته بودن بلكه به خاطر ساده بودن و ابتدايي بودن زندگي شهري آنان بوده است. انگار بگوييم بيعت در زندگي قبيلهاي عربان نشانهي مردمسالاري و پيشرفته بودن جوامع بياباني است! (البته برخي چنين ادعايي دارند!) مسلم است كه ادارهي يك امپراتوري به وسعت شاهنشاهي هخامنشي كه از مرز هندوستان تا درياي مديترانه و شمال آفريقا بوده بسيار مشكلتر و پيچيدهتر است تا ادارهي شهري مانند آتن يا اسپارتا.
ارسطو ميگفت بردگان آفريده شدهاند تا كار كنند و من ارباب فقط بايد فكر كنم. به نوشتهي استاد پرويز شهرياري يونانيان از هر گونه كار عملي خودداري ميكردند و ميگفتند كار براي بردگان است. علت دلبستگيشان به هندسه و رياضيات به خاطر فكري بودن و غيركاربردي بودن اين دو علم (از ديد آنان) بود.
همهي يونانيان آرزوي داشتن كشوري مانند ايران را داشتند. كما اين كه اسكندر مقدوني آرزوي تسخير شاهنشاهي ايران را داشت و به اين آرزو نيز رسيد. و با وجود سوزاندن كاخ پارسه (تخت جمشيد يا پرسپوليس) در برابر آرامگاه كورش سر تعظيم فرود آورد و نظام ادارهي ايرانيان را حفظ كرد. بعدها نيز روميان در ادارهي امپراتوري خود از الگوي ايرانيان پيروي كردند.
عظمت و شكوه حكومت سيسد سالهي هخامنشيان (٦٤٨ تا ٣٣٠ پيش از ميلاد) به اندازهاي بود كه بعدها پارتيان (اشكانيان. ٢٥٠ پيش از ميلاد تا ٢٢٥ پس از ميلاد) سعي در تجديد آن كردند. و وقتي ٥٠٠ سال بعد از براندازي هخامنشيان دولت ساسانيان به قدرت رسيد در همان جاهايي كتيبه ساختند كه كورش و داريوش بزرگ چنين كرده بودند.
يونانيان مغرور و خودخواه و خودبزرگبين در تاريخهاي خود چنان وانمود كردهاند كه گويي بزرگترين و مهمترين مركز تمدن دنيا هستند. در حالي كه تالس دانش هندسهي خود را از مصريان گرفت و فيثاغورس در سفر به ميانرودان (بينالنهرين) و بابل با رياضيات پيشرفتهي آنان آشنا شد. يونانيان به قدري خودخواه بودند كه خود را متمدن و هر كس ديگر را وحشي (بربر) ميناميدند.
در حدود ٥٠٠ سال پيش از ميلاد يونانيان شورش كردند و توسط دولت هخامنشي ساكت شدند. هم اينان وقتي از جنگ با ايران نوشتند چندان غلو كردند كه هيچ عقل سالمي نميتواند آن را باور كند. نوشتهاند كه سپاه ايران در حمله به يونان از دو و نيم ميليون نفر تشكيل ميشد و شهر كوچك آتن اين سپاه را شكست داد!!!!
جابه جا كردن اين عده انسان هم امروز كه ٢٥٠٠ سال از آن زمان ميگذرد كار آساني نيست. اصلا آيا ارتش ايران در آن زمان به اندازهاي بود كه بتواند ٢ ميليون نفر را فقط به لشكركشي يونان بفرستد؟ پس تكليف پاسداري از جاهاي ديگر شاهنشاهي پهناور هخامنشي در اين فاصله به عهدهي كه بوده است؟
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
6:25 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ باستان , هخامنشیان
Saturday, September 16, 2006
اسماعیل صفوی
شنبه ١۶/سپتامبر/٢٠٠۶ - ٢۵/شهریور/١٣٨۵
دربارهی شاه اسماعیل صفوی صحبتهای زیادی شده است. این هم یک نظری متفاوت با آنچه رایج است و شاید ناگفتههای تاریخ؟
در سدهی شانزدهم میلادی/دهم خورشیدی سرنوشت ایران به دست یک کودک نامتعادل روانی به نام اسماعیل صفوی افتاد که خود را شاه ایران مینامید و با زور شمشیر و پشتیبانی تاتاران قزلباش (سرخسر یا سرخکلاه) مردم ایران را به مذهب شیعه گردانید.
اسماعیل در آن زمان دوازده سال بیش نداشت و ادعا میکرد که امامان شیعه پشت و پناه او هستند و خدا و پیامبر اسلام نگهبان او. از یک سو نسب خود را به امام موسی کاظم امام هفتم شیعیان میرساند و از سوی دیگر خود را وارث پادشاهان ساسانی ایران میدانست.
پدر وی سلطان جنید در جنگ با سنیان کشته شده بود و مادرش - که مارتا نام داشت و مسیحی بود - کینهی سنیان را در او پروده بود. مارتا نیز خود شاهزادهی یونانی بود که از ترکان عثمانی کینه داشت. اسماعیل در ذهن کوچک خود گمان میکرد سنیان ایران همان کسانی هستند که علی و خاندانش را از حق خلافت بر مسلمانان مرحوم کردهاند.
وی در راه تبدیل مذهب ایرانیان از سنی به شیعه کشتارهای فجیعی و جگرخراشی کرد و مردم را با شکنجههای وحشیانه مجبور به تغییر مذهب کرد. شکنجههایی چون مالیدن عسل به بدن و در قفس آهنی گذاشتن شخص و رها کردن مورچه بر او. شکنجههایی که بازگویی آنها هم شرمآور است: دختران و زنان مردم را در خیابان برهنه کرده و آنها را زیر خر نر میگذاشتند و به خانواده میگفتند که به عمر و ابوبکر و عثمان و عایشه لعنت و دشنام بگویند!
در جنگ با محمد شاهیبیک - (شیبک) خان ازبک - پس از آن که شیبک خان کشته شد اسماعیل به قزلباشان گفت هر که مرا دوست دارد باید گوشت شیبک خان را بخورد. قزلباشان گوشت جنازهی شیبک خان را خام خام به دندان کشیدند و در این کار با هم به رقابت میپرداختند. سپس کاسهی سر شیبک خان خالی شد و به زر گرفته شد تا اسماعیل در این کاسه شراب بنوشد!
بلای قزلباشان تاتار که هیچ احساسی به ایران و فرهنگ ایرانیان نداشتند و شهرهای ایران را صرفا شکارگاه و مکانی برای تاراج و غارت میدیدند زخم سترگی بر پیکرهی ایران گذاشت و ایرانیان را خموده و خمیده کرد. اسماعیل صفوی و پسرش تهماسب برای شیعه کردن ایرانیان و حقانیت بخشیدن به حکومت خود از آخوندهای فقیر شیعهی دوازده امامی جبل عامل دعوت کردند تا به ایران بیایند و آنان نیز در امواج گسترده به ایران سرازیر شدند تا در این خوان یغما شریک شوند.
برگرفته از وبگاه ایرانتاریخ دکتر امیرحسین خنجی.
دربارهی تارج و غارتگری تاتاران و ترکان، عبدالرحمان جامی میگوید:
این شنیدستی که ترکی وصف جنت چون شنید---------- گفت با واعظ که «آنجا غارت و تاراج هست؟»
گفت «نی»، گفتا «بدتر باشد ز دوزخ آن بهشت -------- کاندرو کوته بود از غارت و تاراج دست»
پینوشت:
اندکی ویرایش برای روشنتر کردن نقل قول از دکتر خنجی.
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
9:47 AM |
پيوند دایمی
5 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاریخ میانی
Saturday, September 02, 2006
ارتباط ايران و جنوب لبنان
شنبه ٢/سپتامبر/٢٠٠٦ - ١١/شهريور/١٣٨٥
مجموعه مقالههاي جالبي خواندم از اسماعيل نوري علا دربارهي ارتباط تاريخي ايران و جنوب لبنان در اين نشاني:
-در واقع می توان گفت اسلامی که «تسنن» نام گرفت اختراعی غيرعرب است و در آن ميان سهم عمده به بخشی از دينکاران خودفروخته زرتشتی تعلق دارد که به صورت فقهای اسلامی رنگ عوض کردند و به تدوين شريعت اسلامی بر موازين خرافات زرتشتی (که خود هيچ ربطی به آموزه های زرتشت دو هزار سال پيش از ساسانيان نداشت) پرداختند. اغلب بزرگان فقه مذاهب چهارگانه تسنن، ايرانی (و روحانی زرتشتی زاده!) بودند؛
- تشيع، برخلاف دروغی که امروز گفته می شود و آن را محصول «نبوغ ايرانی» و وسيله ای برای ادامه «پادشاهی خونی و ميراثی» می دانند، در آن هزار سال هيچگاه جائی گسترده در ايران نداشت.
- در دل قلمرو گسترده دولت مقتدر عثمانی، شيعيان اثنی عشری (که بنياد مذهبشان بر پايه فرض نامشروع و غصبی بودن مسند سه خليفه راشدين مورد احترام سنی ها و لعنت کردن آنان گذاشته شده بود) تنها به مدد تقيه کردن و سياسی عمل نکردن توانسته بودند زنده بمانند، بعلت راه نداشتن به مراتب بالای زندگی اجتماعی، جزء فقيرترين و عقب مانده ترين اقشار اجتماعی حکومت اسلامی محسوب می شدند. و اگر در جاهای ديگر دنيا در اقليت بودن توانسته باشد برای برخی از مردمان به يافته شدن راه هائی در راستای دستيابی به ثروت و منزلت اجتماعی منجر گردد، در مورد شيعيان اثنی عشری ساکن در قلمرو سلطنت اسلامی اين امر چيزی جز تسلط فقر و غوطه ور شدن در خرافات با خود نداشت و تشيع دوازده امامی هر روز بيشتر از روز پيش به دعانويسی و دعاخواری و توسل و اشگ و زاری و نذر و توبه و سينه زنی و قمه زنی و زنجير زنی آغشته شد.
بخش يكم
بخش دوم: نگاهی به منابع
بخش سوم: توضيح برخی ناراستیهای تاريخی
بخش چهارم: تشيع صفوی در دوران پيش از جبل عاملیها
بخش پنجم: مذهب جعفری، فقه جبل عاملیها و ايران امروز
آخرين ملاحظات در مورد آخوندهای مهاجر جبل عاملی
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
10:27 AM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ معاصر , تاریخ میانی