شنبه ٢٦/نوامبر/٢٠٠٥
در اين كه سعدي و فردوسي از خدايان شعر پارسي هستند شكي نيست. در تذكرهها هم آمده:
در شعر سه تن پيمبران اند --------------- هر چند كه ”لا نبي بعدي“
ابيات و قصيده و غزل را --------------- فردوسي و انوري و سعدي
اما روح فردوسي بسيار خروشان و حماسي است. حتي در ستايش پروردگار نيز اين روح رزمي موج ميزند:
به نام خداوند جان و خرد --------------- كزين برتر انديشه برنگذرد
يا
ستايش كنم ايزد پاك را --------------- كه بينا و گويا كند خاك را
در قسمتهاي رزمي كه ديگر هيچ. مانند نبرد رستم و اشكبوس:
تهمتن به بند كمر برد چنگ --------------- گزين كرد يك چوبه تير خدنگ
بر او راست خم كرد و چپ كرد راست --------------- خروش از خم چرخ چاچي بخاست
چو سوفارش آمد به پهناي گوش --------------- ز شاخ گوزنان برآمد خروش
چو بوسيد پيكان سرانگشت اوي --------------- گذر كرد از مهرهي پشت اوي
بزد بر بر و سينهي اشكبوس --------------- سپهر آن زمان دست او داد بوس
قضا گفت گير! و قدر گفت ده! --------------- فلك گفت احسنت! ملك گفت زه!
كشاني هم اندر زمان جان بداد --------------- چنان شد كه گفتي ز مادر نزاد
(به شاهكار آوايي در اين مصرع دقت كنيد كه تكرار حرف خ و چ تداعيكنندهي آشوب است: خروش از خم چرخ چاچي بخاست)
يا وقتي رستم براي سياوش ميگريد:
به يزدان كه تا در جهان زندهام --------------- به كين سياوش دل آكندهام
يا مثال معروف صنعت ادبي ”لف و نشر مرتب“ از شاهنامه:
به روز نبرد آن يل ارجمند --------------- به تيغ و خنجر به گرز و كمند
بريد و دريد و شكست و ببست --------------- يلان را سر و سينه و پا و دست
كتاب مثنوي سعدي را ما به نام بوستان ميشناسيم. اما بد نيست كه بدانيد اين نام جديد است و شايد در سدههاي اخير به اين كتاب داده شده باشد. در تمام تذكرهها اين كتاب به نام”سعدينامه“ شناخته ميشده است. زيرا برخلاف گلستان، سعدي نامي براي اين كتاب انتخاب نكرده است. در مورد گلستان علاوه برعنوان بخش ”در باب تصنيف گلستان“ در پايان اين بخش نيز ميگويد:
به چه كار آيدت ز گل طبقي --------------- از گلستان من ببر ورقي
گل همين پنج روز و شش باشد --------------- اين گلستان هميشه خوش باشد
ميگويند سعدي بوستان را براي طبعآزمايي و رقابت با فردوسي بر همان وزن شاهنامه سروده است. وزن ابيات بوستان ”فعولن فعولن فعولن فعول“ است كه در بحر متقارب است. يعني همان وزن و بحر شاهنامه. بحر متقارب براي شعر حماسي است و اكثر كتابهاي حماسي به اين وزن هستند. نظامي گنجهاي نيز اسكندرنامه را به اين وزن سروده است.
سعدي در سرآغاز ”باب پنجم در رضا“ در بوستان چنين ميگويد:
شبي زيت فكرت هميسوختم --------------- چراغ بلاغت ميافروختم
پراكندهگويي حديثم شنيد --------------- جز احسنت گفتن طريقي نديد
هم از خبث نوعي در آن درج كرد --------------- كه ناچار فرياد خيزد ز درد
كه فكرش بليغ است و رايش بلند --------------- در اين شيوهي زهد و طامات و پند
نه در خشت و كوپال و گرز گران --------------- كه آن شيوه ختم است بر ديگران
نداند كه ما را سر جنگ نيست --------------- وگرنه مجال سخن تنگ نيست
بيا تا دراين شيوه چالش كنيم --------------- سر خصم را سنگ بالش كنيم
يعني آن شنونده گفته كه شيوهي شعر رزمي و حماسي بر ”ديگران“ (يعني فردوسي) ختم است و كس ديگري نميتواند با او رقابت كند. و سعدي از اين مقايسه بسيار رنجيده شده است (به كلماتي كه به كار رفته دقت كنيد: پراكندهگو، خبث، فرياد، درد، خصم).
چند صفحه بعد در همين باب پنجم بوستان بيتي هست بدين صورت:
خدا كشتي آنجا كه خواهد برد --------------- وگر ناخدا جامه بر تن درد
افسانهاي هست كه ميگويد: سعدي وقتي اين بيت را سرود، شب فرودسي را به خواب ديد. فردوسي ميگويد اگر من ميخواستم اين بيت را بسرايم اين گونه ميبود:
برد كشتي آنجا كه خواهد خداي -------------- وگر جامه بر تن درد ناخداي
ميبينيد كه بسيار حماسيتر از بيت سعدي است! به خاطر همين روح بزرگ و پرخروش فردوسي است كه شاهنامه جزو بزرگترين كتابهاي حماسي جهان است.
همان طور كه بيت اول نوشته ميگويد سعدي خداي غزل است. زيباترين غزلهاي پارسي را سعدي سروده و در اين هيچ شكي نيست. همواره به استادي سعدي در غزل اعتراف شده. اميرخسرو دهلوي شاعر پارسيگوي قرن هشتم هند به نام ”سعدي هندوستان“ شناخته ميشده. همام تبريزي از معاصران سعدي ميگويد:
همام را نيز سخنان شيرين هست -------------- ولي چه سود كه بيچاره نيست شيرازي
حتا حافظ به استادي سعدي اعتراف ميكند:
استاد غزل سعدي است پيش همه كس اما --------------- دارد سخن حافظ طرز سخن خواجو
Saturday, November 26, 2005
سعدي و فردوسي
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
9:39 AM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
Sunday, November 20, 2005
ماست و فرهنگ
گاهي با بررسي واژههاي يك زبان ميتوان به مسائل فرهنگي گويندگان آن پي برد. مثلا با بررسي واژههاي زبان اسلاوي فهميدهاند كه آنها با مفهوم ”كشور“ بيگانه بودهاند زيرا كلمهي براي آن نداشتهاند و بزرگترين واحد اجتماعي آنها قبيله بوده است.
چند وقتي بود كه ”ماست“ توجه مرا جلب كرده بود. در اكثر زبانهاي اروپايي (انگليسي، فرانسه، اسپانيايي و ايتاليايي) به ماست ميگويند yoghurt يا yogort كه همان يغورت تركي است. اين نشان ميدهد كه اروپاييان چنين چيزي نداشتهاند و نام را همراه مفهوم از تركهاي عثماني گرفتهاند. در يك وبلاگ آشپزي ايراني هم ديدم كه نوشته اصل ماست تركي است. اما اين همميهن توجه نكرده كه وقتي ما در زبان فارسي به اين چيز ميگوييم ماست نشاندهندهي آن است كه ما پيش از تركان هم ماست داشتهايم. حتي با مراجعه به لغتنامهي دهخدا ميتوان ديد كه اين كلمه در سانسكريت هم وجود دارد.
البته طبق نوشتهي ويكيپديا باور همگاني بر اين است كه ماست را بلغارها (از نسل هونها ) به طور تصادفي ساختند. اما همچنين اشاره ميكند كه در ٤٥٠٠ سال پيش نيز در ساير فرهنگ غذاي مشابهي وجود داشته و تا آغاز قرن بيستم ماست غذاي هنديان، آسياي غربي، آسياي مياني (مركزي) و جنوب شرقي اروپا بود. تا اين كه يك زيستشناس روس به نام ايليا ايليچ مچنيكف (Ilya Ilyich Mechnikov) متوجه شد يكي از عوامل طول عمر در روستاييان بلغار مصرف زياد ماست است. بعد در سال ١٩١٩ يك اسپانيايي به نام ايزاك كاراسو شروع كرد به توليد صنعتي و انبوه ماست در بارسلون و به نام پسرش اسم كارخانه را دانونه (Danone) گذاشت و اين همان شركتي است كه اكنون در امريكاي شمالي ماستهاي دانون (Dannon) را توليد ميكند.
توليد صنعتي ماست در امريكا اولين بار در سال ١٩٢٩ توسط يك زوج ارمني مهاجر به نام رز كريكوريان و سركيس كلمبوزيان (Rose Krikorian and Sarkis Colombosian) در ماساچوست انجام شد و شركت آنان امروز به نام ماست كلمبو (Colombo Yogurt) فعاليت ميكند.
نمونهي ديگر اعمال مذهبي است. ما در پارسي واژههايي براي عبادت داريم مانند نماز و روزه. اما ساير مسلمانان از كلمات عربي صلاه و صوم استفاده ميكنند. باز اين نشان ميدهد كه ما پيش از اسلام اين عبادتها را داشتهايم. زرتشتيان نماز و روزه داشتهاند و اتفاقا هم ٥ نوبت نماز ميخواندند. (حتي برخي معتقدند كه نمازهاي اسلام از نمازهاي زرتشتي اقتباس شده).
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
12:25 PM |
پيوند دایمی
1 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی ریشهشناسی , زبان