Thursday, September 22, 2011

خشکیدن دریاچه‌ی اورمیه

چهارشنبه ۳۰/شهریور/۱۳۹۰ - ۲۲/سپتامبر/۲۰۱۱

مدتی است که داستان غم‌انگیز خشکیدن دریاچه‌ی اورمیه (اور + میه = شهر آب) در خبرها است و گویا اقدام‌هایی هم برای حل این مشکل در دست است که شاید یادآور نوشداروی پس از مرگ سهراب باشد. من شایستگی و کارشناسی و آشنایی کافی با موضوع و دلیل‌های آن ندارم. اما به نظر من، این داستان غمناک اشاره‌ی ظریفی دارد به دگرگونی و کیبش (shift) در اندیشه و شیوه‌ی زندگی نسل ما و گذشتگان ما.

نیاکان سختکوش و تلاشگر ما بر این باور بودند که «نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود» و می‌گفتند «آن که گندم می‌کارد راستی می‌افشاند» و آبادانی و شادی و زندگی را در آباد کردن و کار تولیدی می‌دانستند. به همین خاطر در دل کویر خشک و بیابان‌ها آبادی پدید می‌آوردند، با کندن کاریز و قنات و روان کردن آب، روستا و شهر می‌ساختند و با ساختن بادگیر در بیابان خنکنایی پدید می‌آوردند که جان آدمی را تازه می‌کند. از دل همین خاک همه گونه رستنی و میوه را برمی‌کشیدند و از جاهای دیگر دنیا رستنی می‌آوردند و در این خاک سبز می‌کردند. با آن که هندوستان و فرنگ و اروپا از ایران پرآب‌تر و سرسبزتر بودند «باغ‌های ایرانی» است که زبان‌زد شده‌اند و شهرت جهانی دارند و «تاج محل» را معماران ایرانی می‌سازند و کاخ ورسای لویی چهاردهم به تقلید از باغ‌های ایرانی ساخته می‌شود.

اما در دوران ما، بیشتر مردم به دنبال گنج بادآورد و یک شبه راه صدساله رفتن و ثروتمند شدن ضربتی از راه مضاربه و شبکه‌های هرمی و چندضلعی و دزدی و وام بی‌برگشت و «جوش دادن معامله» و حق دلالی هستند. کمتر کسی به فکر کار تولیدی و زحمت و رنج کشیدن برای دستیابی به آرزو است. همه چیز وارداتی شده است و حتا سیر و پیاز هم از جاهای دیگر به بازار می‌آید. کشاورزان بیچاره شده‌اند و زمین‌ها را رها کرده به شهرها روی آورده‌اند. مردمان باغ‌ها را ویران می‌کنند تا در کوچه‌ی شش متری به تقلید کورکورانه از فرنگ، آسمان‌خراش (آسمان و خرهایش؟) ده طبقه از فولاد و سیمان بسازند (که تازه در برابر زمین‌لرزه هم پایدار نیست!). آنگاه به خاطر ناآگاهی و بیگانگی با اقلیم و به خاطر نابود شدن باغ‌ها، خانه‌ها در تابستان داغ است و در زمستان سرد! برای چاره، کولر گازی و بخاری می‌آورند که خود باعث مصرف انرژی بیشتر و برهم خوردن تعادل محیط زیست می‌شود.

بدین ترتیب سرزمینی که روزگاری مردم روشن‌بین و سختکوش آن از دل کویر آب بیرون می‌کشیدند امروز به دست نسل تن‌آسان و کوته‌بینی افتاده که نه تنها در آن شبکه‌های آبیاری ساخته نمی‌شود بلکه رودخانه‌های پرآبی که هزاران سال روان بوده و جان این سرزمین تشنه و مردم آن را سیراب می‌کرده همچون زنده رود (به معنای رود خروشان یا زاینده رود امروزی) می‌میرند و دریاچه‌هایی چون بختگان و اورمیه از بخت بدشان در برابر چشم همگان می‌خشکند. «بخوشید سرچشمه‌های قدیم / نماند آب جز آب چشم یتیم». رودها و دریاها همان پدیده‌های طبیعی هستند که به خاطر اهمیت‌شان در زندگی آدمی، در چشم نیاکان ما ایزدبانوی خود را داشتند و احترام به آنها بخشی از باورها و آداب زندگی ما بودند و پس از اسلام نیز با جمله‌ی «آب مهریه‌ی فاطمه زهرا» است کوشیدیم جنبه‌ی مذهبی بودن و مقدس بودن آب را در نظر مردمان همچنان بالا نگه داریم.

اما امروزه بیشتر مردم «آب را گل می‌کنند و برایشان مهم نیست که در فرودست انگار کفتری می‌خورد آب، یا دست درویشی نان خشکی فرو برده در آب یا که این آب روان می‌رود تا فروشوید اندوه دلی». تنها می‌خواهند بر هر سر هر آب روانی که می‌بینند سدی بسازند و از آن کره بگیرند. تا یک سال را نان و کره بخورند. تا سال بعد کی زنده است و کی مرده؟ دیگی که برای من نجوشد در آن سر سگ بجوشد!

خداوند این سرزمین را از دروغ و دشمن و خشکسالی بپایاد!
ایدون باد!
ایدون‌تر باد!

4 نظر:

Anonymous said...

از شما بعیده!
خشک شدن نه، خشکیدن!

این درد زبان فارسی است که به جای خیسیدن و خیساندن می گیم خیس شدن و خیس کردن و هزار نمونه دیگه
که با اینکار ناخودآگاه ستون فقرات زبان ( فعل و فعل سازی) را می شکنیم!

Anonymous said...

خشکیدن
نه
خشک شدن!

رفیق فردوسی said...

درود و سپاس از این نوشتار

دریاچه ی ارومیه و بختگان مرا به یاد سرنوشت آرال می اندازد که اکنون کمتر از شاید 20 درصد آن به جا مانده است. استالین وجود دریای آرال را خطای طبیعت می خواند و آن قدر رود برای آبیاری از آن -به زور- جاری کردند که خشکید. در پایان شعر سهراب و رستم

- جيحون در نهايت

به دريا، خانه ي درخشان و پهناور خويش فرو مي ريزد،

خانه اي روشن وآرام

كه از ژرفناي آن اختران سرو تن شسته

بالا مي آيند و بر درياي آرال مي تابند. (سس 888-892)

اما دیگر نه چندان نشانی از دریای آرال است نه چندان نشانی از .....
خواهد بود

ادب دوست said...

با درود به دوستان

نخست اینکه نوشتارتان درخور روش درست پارسی گویان است و همه نکته ها آشکار و رایمندانه بازگوشده بود و اما درباره آنچه که خواستید بگویید با شما همدلم که گرایش مردمان برای مال اندوزی هرچه زودتر بهتر و تنبلی و این منش " هدف ابزار رسیدن به آن را توجیه میکند" نسل امروزی ایران را به سستی در کار و در پندار واداشته است در روزنامه ای عکسی دیدم که مسافرانی که به کوه و دشتهای ایران میروند آنجایها را پر از بطریها و لیوانهایی پلاسطیکی و همه جور پسمانده های جورواجر کرده بودند و طبیعت زیبا را به آشغالدانی برگردانده بودند که تنها گناه آن را فرهنگ بد تک تک نسل نوین باید دانست، بله اگر نیاکان سخت کوش ما از دل زمین غنات و کاریز میکندند امروزه کارگر افغانی رابه کارهای سخت وامیدارند و همگان میخواهند پشت میز بنشینند وتن خود را کمتر بجنبانند کار کمتر و سود بیشتر که آرمان جهان سرمایه داری است در دل همه ریشه دوانده است
چیزی که نسل نوین نمیداند اینست که دشواریها را با کامپیوتر و محاسبه تنها نمیتوان حل کرد بلکه کسانی باید آستین بالا بزنند و عرق بریزند و کار راستین بکنند
با سپاس از شما