Friday, July 15, 2011

سفر آدام اولیاریوس به ایران صفوی

آدینه ۲۴/تیر/۱۳۹۰ - ۱۵/جولای/۲۰۱۱

یکی از جهانگردان اروپایی که در دوران صفویان به ایران سفر کرده است مردی آلمانی است به نام «آدام اولیاریوس» (Adam Olearius) (زاده: ۱۶۰۳ م. درگذشته: ۱۶۷۱ م.)


عکس آدام اولیاریوس از روی سفرنامه‌اش


نقاشی آدام اولیاریوس اثر یورگن اوونس (Jurgen Ovens)

آدام اولیاریوس در سن سی سالگی (سال ۱۶۳۳ م.) به عنوان دبیر/منشی فردریک سوم دوک هولشتاین مشغول به کار شد و دو سال بعد یعنی در سال ۱۶۳۵ م. به همراهی هیاتی راهی ایران شد. وی نیز مانند کورنلیس دی بروین از راه روسیه و رود ولگا و پس از گذشتن از استان‌های ایران در قفقاز و از راه شماخی و اردبیل و سلطانیه و قزوین به شهر سپاهان (اصفهان) پایتخت ایران در دوران صفویان درآمد. این ورود در ماه آگوست سال ۱۶۳۷ م. / امرداد ماه ۱۰۱۶ خ. و دوران شاه صفی (پسر شاه عباس بزرگ) بود. اولیاریوس و هیات همراه پس از گفت‌وگوهای تجاری در ماه دسامبر همان سال از راه رشت و لنکران و آستراخان و مسکو به اروپا برگشتند.

اولیاریوس سفرنامه‌ی خود به مسکو و ایران را در دو جلد در سال ۱۶۴۷ م. به زبان آلمانی منتشر کرد. ترجمه‌ی فرانسوی این سفرنامه در سال ۱۶۵۶ م. و ترجمه‌ی انگلیسی آن به سال ۱۶۶۹ م. منتشر شد. ترجمه‌ی انگلیسی بخش مربوط به ایران آن را می‌توانید در این نشانی در کتاب‌های گوگل بخوانید و بارگیری کنید.

http://books.google.com/books?id=UPS_NYFKTzwC&source=gbs_navlinks_s

اولیاریوس بر خلاف دی بروین هلندی که چند دهه پس از وی به ایران آمد، زبان پارسی را به خوبی می‌دانست و به عنوان کتابدار فردریک هم کار می‌کرد. وی پس از بازگشت از ایران، کتاب «گلستان سعدی» را به زبان آلمانی برگرداند و در سال ۱۶۵۴ م. آن را با نام Persianisches Rosenthal (گلستان ایرانی) منتشر کرد و بدین ترتیب باعث آشنایی اروپاییان با گلستان شد.

هنوز همه‌ی سفرنامه را نخوانده‌ام اما بخش زیر در آغاز دفتر مربوط به سفرش به ایران برایم جالب بود:

اران و شروان و آذربایجان در سفرنامه‌ی اولیاریوس
در این کتاب هم می‌بینیم که اولیاریوس از ایرانی بودن فرهنگ قفقاز و مردم آن یاد می‌کند. در دفتر پنجم کتاب دوم (ص ۱۴۶) اولیاریوس نام استان‌های ایران را چنین یاد می کند:

نام استان‌های ایران چنین است: عراق/اراک (Erak)، فارس (Fars)، شروان (Schirwan)، آذربایجان (Adirbeitzan)، گیلان (Kilan)، طبرستان (Thabristan)، مازندران (Mesenderan)، اران یا قره‌باغ (Iran or Karabag)، خراسان (Cherasan)، سیستان (Sitzestan)، زابلستان (Sablustan)، کرمان (Kirman)، خوزستان (Chusistan)، جزیره (Tzisire) یا دیار بَکر (Diarbeck).

استان شروان در نقشه‌ها[ی اروپایی؟] با نام «سِروان» شناخته می‌شود و شکی نیست که همان است که در دوران باستان «آتورپاتکان ماد» (Media Acropatia) خوانده می‌شده است اگرچه جنکینسون (Jenkinson) در مسیرنامه‌اش تایید می‌کند که شروان همان هیرکانیا [گرگان] است. شروان در واقع شمالی‌ترین بخش ماد باستان است که هرودوت و استرابون گفته‌اند کوهستانی و سرد است. از اینجا ما تجربه‌ی کافی درباره‌ی سفرمان داشتیم و پس از خروج‌مان از شماخی (Schamachie) همان گونه که در جای خودش دیده خواهد شد شماخی مادرشهر این استان است و در آن افزون بر این، شهر باکویه (Bakuje) قرار دارد که در دامنه‌ی کوهی و بر لب دریای کاسپین است. این بخش از دریا به نام «دریای باکو» خوانده می‌شود. سپس شهر «دربند» قرار دارد که مردم باستان تنگه‌ی کاسپین (Pyla Caspia) خوانده‌اند. شهر شابَران در شهرستان مسقط (Muskur) نزدیک جایی است که ما به ساحل پیاده شدیم. شهر اِرس (Eres) یا اَرس (Aras) نابود شده است اما ویرانه‌های آن در کنار رود ارس - که امروزه «ارسبار» خوانده می‌شود - دیده می‌شود.

استان اران که ساکنان آن به طور عمومی و در بیشتر جاها آن را «قره‌باغ» می‌گویند بین دو رود مشهور اَراکسس (Araxes) و کورش (Cyrus) قرار دارد که امروزه آنها را رود ارس (Aras) و رود کور (Kur) می‌نامند و شامل بخش‌هایی از دو استان دیگری یعنی ارمنستان و گرجستان نیز می‌شود که ایرانیان آنها را ارمنی (Armenich) و گورج (Gurtz) می‌نامند. اران یکی از ثروتمندترین و بهترین استان‌های ایران است و این به ویژه به خاطر آن است که بیش از هر جای دیگر ابریشم تولید می‌کند. ...

آذربایجان که اروپاییان آن را آدِرباجون (Aderbajon) یا آدَربیگیان (Adarbigian) می‌نامند بخش جنوبی‌تر ماد باستان است یا همان بخشی که مردم باستان ماد بزرگ (Media Major) می‌خواندند. و همان گونه که همه می‌پذیرند استان کردستان همان است که مردم باستان آشور می‌گفتند ... این استان با دشت موقان (Mokan) از شروان جدا می‌شود و با رود ارس از از استان قره‌باغ [و اران] و در دست راست آن استان گیلان است.

چند نکته:
همان گونه که دیده می‌شود اروپاییان در نوشتن نام‌های غیراروپایی مشکل فراوان داشتند و نام‌ها را به طرز خراب و بدی می‌نوشتند.

روشن است که شروان با گرگان دو منطقه‌ی کاملا جدا هستند و یکی در خاور و دیگر در باختر دریای کاسپین است.

جزیره: نامی است که در دوران پس از اسلام به استان آشورستان ایران ساسانی داده شد و شمال عراق امروزی است و همان طور که اولیاریوس گفته دیار بکر هم گفته می‌شده است. البته امروزه دیار بکر در کشور ترکیه قرار گرفته و بزرگترین بخش کردنشین این کشور است.

شهر شابران در اصل شاپوران بوده است و در شهرستان مسقط قرار دارد که بخشی از شروان بودند.

ارسبار: یعنی کنار رود ارس. پسوند «بار» به معنای ساحل است. مانند رودبار و دریابار و ... امروزه ارسباران گفته می‌شود.

در اینجا ارمنستان و گرجستان را جزو استان ارّان در دوران صفویان دانسته است. ثروتمندی ارّان به خاطر تولید ابریشم در ارمنستان و ایروان و جلفا بوده است و شاه عباس به همین خاطر بسیاری از ارمنیان را به اصفهان کوچاند و در «جلفای نو» در اصفهان ساکن کرد.

دشت موقان امروزه بیشتر به صورت دشت مغان نوشته می‌شود اما در کتاب حدود العام و معجم البلدان و شعرهای نظامی گنجوی به همین صورت موقان آمده است.
به فصل گل به موقان است جایش ----------- که تا سرسبز باشد خاک پایش (نظامی)

اما در تاریخ جهانگشای جوینی یعنی پس از مغول به صورت موغان نوشته شده و بعدها به خاطر آشناتر بودن مغان نام این دشت هم به گونه‌ی مغان نوشته شده است. سلمان ساوجی (همدوره‌ی حافظ) هم در بیت زیر با این نام بازی کرده است:
بهارخانه‌ی چین عرصه‌ی گلستان است -------- بخوان بهار مغانش که دشت موغان است


نکته:
- البته برای نشان دادن این که نام «آذربایجان» بر آن سوی ارس دزدی است و از سال ۱۹۱۸ م. و به خاطر اشغال و جداسازی آذربایجان واقعی صورت گرفته است نیازی به نویسندگان بیگانه نیست. علت این که من این بخش از سفرنامه‌ی اولیاریوس را آوردم آن بود که دیدم برخی پان‌ترکان به سفرنامه‌ی او به سود خود اشاره می‌کنند و از آن سوءاستفاده می‌کنند.

- در دوران صفویان و در زمان سفر آدام اولیاریوس و کورنلیس دی بروین هنوز واحد سیاسی به نام «روسیه» وجود نداشته و تنها شاه‌نشین مسکو (در انگلیسیMuskovy) وجود داشته است.

- آدام اولیاریوس و کورنلیس دی بروین ترکان قفقاز را با نام تاتار (Tartar) خوانده است. و این نامی است تا سده‌ی بیستم در همه‌ی سندها به کار می‌رفت. اما دولت روسیه‌ی تزاری و شوروی برای جلوگیری از نفوذ پان‌ترکیسم در قفقاز و ادعای ترکان عثمانی بر قفقاز و نیز برای تجزیه‌ی ایران نام آذربایجان را بر قفقاز گذاشت و ترکان آنجا را آذربایجانی خواند.

پی‌نوشت
بر پایه‌ی کتابخانه‌ی ملی ایران، سفرنامه‌ی آدام اولیاریوس در سال ۱۳۶۷ در دو جلد به نام‌های «سرزمین تزارهای مخوف» و «اصفهان خونین شاه صفی» به دست حسین کردبچه (گویا از متن فرانسه یا انگلیسی) به پارسی ترجمه شده است. هم چنین در سال ۱۳۸۵ خ./ ۲۰۰۶ م. احمد بهپور این سفرنامه را از متن آلمانی با نام «س‍ف‍رن‍ام‍ه‌ی‌ آدام‌ اول‍ئ‍اری‍وس‌: ایران عصر صفوی از نگاه یک آلمانی» (ت‍ه‍ران‌: اب‍ت‍ک‍ار ن‍و، ۱۳۸۵) به پارسی برگردانده است.

3 نظر:

Anonymous said...

با حال بود مرسی
لطفا ادامه بده

Anonymous said...

شهر براز گرامي با تشكر از تارنماي بسيار عالي و روشنگرانه اي كه داريد و همچنين دوري از افراط و تفريط هايي كه بسياري از فرهنگ دوستان ما شوربختانه بدان دچارند.
مي خواستم پيشنهاد بدم در پيوندهاتون تارنماي دكتر رضا مرادي غياث آبادي رو هم اضافه كنيد.دكتر غياث آبادي اختر باستان شناس هستند و كارهاي بسيار ارزشمندي از نظرخدمت به تاريخ ايران انجام داده اند وتخصصشون در چهارتاقي هاوگاهشماري است كه حاصل اونها 37 كتاب و تعداد بسياري مقاله مفيد است.همچنين به تازگي كتابي به نام "ايران چيست؟طرح مسئله پيرامون نامهاي آريا ايران و فارس"نوشته اند كه انتشارات نويد شيراز اون رو چاپ كرده.
آدرس تارنماي ايشون:
ghiasabadi.com

رفیق فردوسی said...

سپاس بسیار