Friday, March 12, 2010

زبان مادری و سیاسی بازی

آدینه ۲۱/اسفند/۱۳۸۸ - ۱۲/مارچ/۲۰۱۰

در سال ۱۹۹۹ میلادی برابر ۱۳۷۸ خورشیدی یونسکو - بخش فرهنگی سازمان ملل - روز ۲۱ فوریه برابر دوم اسفند هر سال را روز «بزرگداشت زبان مادری» نامید. اما چند سالی است که این روز بهانه‌ای شده است برای مشتی تجزیه‌طلب که در قالب این روز ادعاهای بی‌پایه بکنند و برنامه‌های تجزیه‌طلبانه‌ی خود را توجیه کنند.

اگرچه احترام و بزرگداشت زبان مادری لازم است اما باید توجه داشت که همه‌ی زبان‌ها توانایی و قابلیت کاربرد در زمینه‌ی آموزش همگانی در مدرسه و دانشگاه را ندارند. اگر زبانی بخواهد برای آموزش در مرحله‌های گوناگون به کار رود باید به میزان کافی تجربه و منبع و سابقه‌ی کاربرد داشته باشد. زبانی که هنوز در مرحله‌ی گفتار روزمره قرار دارد و هیچ اثر ادبی یا تاریخی یا علمی بدان پدید نیامده است نیاز دارد که دهه‌ها و سده‌ها بر آن بگذرد تا بتواند برای آموزش به کار رود. برای نمونه سده‌ها طول کشید تا زبان‌های اروپایی مانند انگلیسی و فرانسوی و آلمانی توانستند از حالت گفتاری و روزمره خارج شوند و برای کارهای آموزشی و عمومی به کار روند. و تنها پس از نوزایش (رنسانس) و انقلاب پروتستان بود که این زبان‌ها شروع به شکل‌گیری کردند. پیشینه و قدمت زبان‌هایی مانند «انگلیسی کهن» (Old English) به سده‌ی دوازدهم میلادی می‌رسد حال آن که «پارسی کهن» (Old Persian) دست کم سده‌ی ششم پیش از میلاد است. یعنی زمانی که در سده‌ی دوازدهم م/ششم هجری زبان پارسی نو یا پارسی دری زبانی پخته شده بود و آثار فراوان و بزرگی چون دانشنامه‌ی علایی ابن‌سینا و شاهنامه‌ی فردوسی و «ذخیره‌ی خوارزمشاهی» را پدید آورده بود زبان انگلیسی تازه دوران نوپایی خود را طی می‌کرد. بسیاری از فیلسوفان و ریاضیدانان اروپایی (نیوتن، لایبنیتز و اسپینوزا و ...) تا سده‌های شانزدهم و هفدهم میلادی هم چنان به زبان لاتین می‌نوشتند. برای نمونه اسحاق نیوتن (سده‌ی هفده و هژدهم م/یازدهم و دوازدهم هجری) کتاب‌های خود را به زبان لاتین می‌نوشت و سده‌ها طول کشید تا زبان انگلیسی را به مرحله‌ای برسانند که توانایی کاربرد در زمینه‌های آموزشی و علمی را پیدا کند.

چندی پیش رادیو زمانه گزارشی منتشر کرد درباره‌ی نشستی در شهر تورنتوی کانادا که به مناسبت بزرگداشت روز زبان مادری برگزار شده بود. در این گزارش آمده است:

اجرای این حق سال‏ها است که به یکی از اعتراض‏های ایرانیان متعلق به اقوام و فرهنگ‏های گوناگون ایران - که مایل‏اند به زبان مادری خود نیز آموزش ببینند و صحبت کنند - تبدیل شده است.

در همین رابطه، روز ۲۱ فوریه «بنیاد ایرانی- کانادایی زبان و فرهنگ آذربایجان» - که شش سال پیش توسط چند تن از ایرانیان ترک زبان در کانادا تأسیس شد - یک جلسه‏ی سخنرانی در باره‏ی اهمیت زبان مادری، در سالن اجتماعات یکی از کتابخانه‏های شهر تورنتو برگزار کرد.

در این برنامه که با حضور بیش از ۱۰۰ تن از ایرانیان و به زبان فارسی برگزار شد، دکتر رضا براهنی نویسنده و شاعر، دکتر رضا مریدی نماینده‏ی ایرانی‏تبار پارلمان اونتاریو، دکتر فریدون رحمانی رییس «خانه‏ی کرد» در اونتاریو و دکتر عباس آزادیان روان‏درمان‏گر شناخته شده‏ی جامعه‏ی ایرانیان کانادا سخنرانی کردند.

پرسش من این است که مشخصا کدام قوم در ایران است که به زبان مادری خود صحبت نمی‌کند که این گزارش از خواسته‌ی آنها نام برده است؟ آیا رادیو زمانه نیز بلندگویی شده است برای دروغهای پان‌ترکان مبنی بر ممنوع بودن سخن گفتن به زبان ترکی آذری در ایران؟ آیا هرگز در خیابان‌های تبریز و دیگر شهرهای آذربایجان قدم زده‌اند؟ آیا سخن گفتن به زبان ترکی ممنوع است؟ آیا در کردستان سخن گفتن به زبان کردی ممنوع است؟ آیا در گیلان سخن گفتن به زبان گیلکی ممنوع است؟ آیا در لرستان سخن گفتن به زبان لری ممنوع است؟

چرا این بنیاد «ایرانی-کانادایی» نامش «زبان و فرهنگ آذربایجان» است؟ مگر آذربایجان جدای از ایران است؟ آیا شما دیده‌اید گروهی از استان باواریای آلمان به امریکا بروند و خانه‌ی «فرهنگ باواریا» درست کنند؟ دیگر این که برگزاری سخنرانی به زبان پارسی نشان می‌دهد که وجود زبان مشترک لازم است وگرنه این گروه چه گونه می‌توانستند با مخاطبان خود ارتباط برقرار کنند؟

یکی از سخنرانان دکتر رضا مریدی بوده است:
رضا مریدی:
در تمام دنیا، کم‏تر از ۲۰۰ کشور عضو سازمان ملل متحد هستند. یعنی ما دردنیا ۲۰۰ کشور هستیم، در حالی که تقریبا ۶۰۰۰ زبان داریم. این نشان می‏دهد که هیچ کشوری در دنیا نیست که در آن فقط یک زبان صحبت بشود.

اگر مساله‏ی زبان بین ملت‏ها و ملیت‏ها حل نشود و ملیت‏ها زبان‏های هم‏دیگر را نپذیرند، این مساله تبدیل به یک تنش سیاسی در کشورهای مختلف می‏شود و صلح جهانی را به خطر می‏اندازد. در تاریخ دنیا جنگ‏های بسیاری بر مبنای همین اختلافات قومی و فرهنگی اتفاق افتاده است».

امیدوارم در وطن عزیز ما ایران هم موضوع و معضل زبان هرچه زودتر حل شود. همه‏ی زبان‏ها آزاد شوند تا مردم ما با راحتی و آسایش بتوانند با هم راحت باشند و همه بتوانند زبان‏های دیگر را یاد بگیرند.

واقعا استدلال جالبی کرده‌اند. «هیچ کشوری در دنیا نیست که در آن فقط یک زبان صحبت شود». در کشور عربستان و اردن و آلمان و فرانسه و ایتالیا و پرتغال چند زبان هست؟ شما که به قول معروف در «جهان اول» زندگی می‌کنید و «دکتر» هم هستید چرا آگاهی‌تان از جهان در این سطح است؟

چه استدلالی می‌گوید اگر مسئله‌ی زبان بین ملت‌ها حل نشود این مسئله تبدیل به یک تنش سیاسی در کشورهای مختلف می‌شود؟ من منظور ایشان را از این جمله نمی‌فهمم. در کجای تاریخ دنیا، جنگ بر سر زبان بوده است؟ می‌شود یکی دو نمونه را بفرمایید.

در وطن عزیز ما - که آقای مریدی احتمالا سال‌های فراوانی از آن دور بوده‌اند - کدام زبان آزاد نیست؟ اگر کسانی که از کشور ایران آگاهی ندارند درباره‌ی ایران اظهار نظر نابجا نفرمایند و خدای ناکرده قصد دروغگویی نداشته باشند مردم ایران سده‌های فراوانی است که «با راحتی و آسایش با هم راحت هستند».

البته همان طور که همواره گفته‌ام من با آموزش زبان‌های محلی ایران هیچ مشکلی ندارم و خودم خیلی علاقه دارم که این زبان‌ها را بیاموزم. اما آنچه این افراد به دنبال آن هستند تنها آموزش زبان‌های محلی در کنار زبان پارسی نیست. بلکه داستان طولانی‌تر است و بیشتر دشمنی با زبان پارسی است.

سخنران بعدی آقای فریدون رحمانی بوده که چند جمله‌ی ایشان نیز تامل‌برانگیز است:
فریدون رحمانی:
اکثر حقوق‏دانان، جامعه‏شناسان و محققین معتقدند برای بالا بردن سطح دموکراسی باید سطح مشارکت سیاسی اجتماعی سیاسی را به طور آزاد و آگاهانه بالا ببریم، بنابراین این‏جا است که رابطه‏ی دموکراسی و زبان مادری مشخص می‏شود... یعنی برای این که بتوانیم در جامعه‏ای مانند ایران، تمام آحاد ملی را در تعیین سرنوشت خودشان، در تصمیم‏‏گیری‏های سیاسی و آگاهی بخشی در مسائل سیاسی‏شان امکان‏پذیر کنیم، تنها راهش این است که امکان بحث‏های سیاسی اجتماعی مردم را به زبان اصلی و اولیه‏ای که راحت‏تر می‏توانند به آن تکلم کنند، فراهم کنیم».

از جمله‌ی نخست ایشان درباره‌ی رابطه‌ی زبان مادری و دموکراسی من چیزی نفهمیدم. ایشان معتقدند اگر بخواهیم اشتراک مردم را در سرنوشت سیاسی‌شان بالا ببریم باید همه به زبان اصلی و اولیه‌ای که راحت‌تر هستند صحبت کنند. خب اگر هر کسی به زبانی صحبت کند که خودش راحت‌تر است و لابد دیگران کمتر می‌فهمند به گفته‌ی سخنران دیگر - یعنی آقای دکتر رضا مریدی - امکان دارد که زبان همدیگر را نفهمند و نپذیرند و خدای ناکرده باعث اختلاف و تنش شود. آن وقت چه طور می‌شود به تفاهم رسید؟ مگر نه آن است که نیاز به زبان مشترک است؟

سخنران بعدی نیز سخنان جالبی فرمودند:
عباس آزادیان:
وقتی تاثیر زبان‏ها را بر هم‏دیگر بررسی کردند، زبان انگلیسی به عنوان جانی و مقصر اصلی در نظر گرفته شد. ۹۰درصد زبان‏هایی که زبان انگلیسی در ارتباط با آن‏ها قرار می‏گیرد، در نهایت از بین می‏روند. زبان فرانسه زبان بسیار بهتر و ملایم‏تری از این لحاظ است. حدود ۵۰درصد زبان‏هایی که در ارتباط با زبان فرانسه قرار می‏گیرند، از بین می‏روند. در مورد زبان فارسی، آماری نداریم.

ایشان زبان انگلیسی را به عنوان جانی اصلی در نظر گرفته و بعد زبان فرانسه را نشانده. ناگهان در این میان پای زبان پارسی را هم به وسط می‌کشد و می‌گوید در باره‌ی این زبان آماری نداریم. بفرمایید زبان پارسی کدام زبان را از بین برده است و چه ربطی بین زبان پارسی و زبان انگلیسی است؟

و اما می‌رسیم به آقای رضا براهنی:
دکتر براهنی در ادامه‏ی بحث خود، با اشاره به داستان رستم و سهراب شاهنامه‏ی فردوسی، نبرد میان ایرانیان و تورانیان، زبان‏های متفاوت مردمان این دو کشور، رابطه‏ی رستم و تهمینه، به وجود آمدن سهراب و انتقال هویت و شخصیت رستم به فرزند او توسط مادرش با زبانی غیر از زبان فارسی، به اهمیت زبان مادری قهرمانان داستان رستم و سهراب اشاره کرد:

قصه به رغم غم‏انگیز بودن‏اش بسیار لذت‏بخش است. یک چیز بزرگ‏تر، یک روایت به‏مراتب مهم‏تر از خود رستم و سهراب بر آن حاکم است. ما از آن زبان، صرف زبان – تورانی و ایرانی‏اش فرقی نمی‌کند − لذت می‏بریم. در پشت سر این زبان و قصه‏ای که در این زبان روایت می‏شود، جدا از این که زبان متعلق به کدام قوم است، یک نفر دیگر هم ایستاده و او عبارت از آن کسی است که هم مادر رستم است و هم مادر سهراب.

ایشان از کجا و بر پایه‌ی کدام مدرک تاریخی یا باستان‌شناختی به این نتیجه رسیده که زبان سهراب و مادرش «غیر از زبان فارسی» بوده است؟ نکند کشته شدن سهراب به دست رستم به همین خاطر بوده است که سهراب به زبانی «غیر از فارسی» صحبت می‌کرده؟ حتما به قول ایشان تورانی و منظورش هم لابد ترکی است! پس از ترک شدن شخصیت‌های واقعی فرهنگ ایران مانند فارابی و ابوریحان چشم‌مان به ترک شدن پهلوانان حماسی ایران هم روشن شد. (راستی چه کسی است که هم مادر رستم است و هم مادر سهراب؟ تا آنجا که من می‌دانم و در شاهنامه آمده مادر سهراب تهمینه بود و مادر رستم رودابه.)

دکتر براهنی در باره ابداع دو واژه‏ی «زبانیت» و «اُمییت» توسط خود او و مفاهیمی که این دو کلمه در شناخت ادبی و اهمیت زبان ایفا می‏کنند بحث کرد

درباره‌ی «ابداع» واژه‌ی چندش‌آور «زبانیّت» هم پیشتر نوشته‌ام.

آقای براهنی، پس از سهراب به سراغ مولانا می‌رود:
تصور کنید که پدر مولانای بزرگ او را از بلخ با عبور از سراسر ایران آن زمان و بخش اعظم کشورهای عربی و ترکیه‏ی آن زمان عبور نمی‏داد و نهایتاً مولوی در قونیه رحل اقامت نمی‏افکند و در محلی که همه ترک‏نشین و ترک بودند، زبان فارسی قدغن می‏شد.

یا در فارس که مدت‏ها ترکان بر آن حکومت کردند، زبان فارسی را قدغن می‏کردند، آیا سعدی و حافظی در کار می‏بود؟ و اگر سلطان محمود می‏خواست زبان مادری خود را در سراسر خطه‏ی ایران حاکم کند، شما شعر خراسانی داشتید؟

ایشان به جای این که بگوید «ترکیه‌ی امروزی» می‌گوید «ترکیه‌ی آن زمان». آن زمان نام این منطقه روم و آناتولی بوده است. نام ترکیه نام جدیدی است. قونیه در زمان مولانا ساکنان ایرانی داشته مانند صلاح‌الدین زرکوب و حسام چلبی (کُرد اورمیه) و بیشتر ساکنان آن زبان پارسی را می‌فهمیدند. شاهدش هم تمام کتاب «فیه مافیه» مولانا که سخنرانی‌های او پای منبر است و نشان می‌دهد که عوام و پامنبری‌های مولانا هم پارسی را به راحتی می‌فهمیدند. اگر هم مدرک باید گفته‌ی یک فرنگی باشد که باورتان شود به مقاله‌ی آقای «اسپیروس وریونیس» نگاه کنید با مشخصات زیر:

The Economic and Social Worlds of Anatolia in the Writings of the Mawlawi Dervish Eflaki, by Speros Vryonis, Jr.

Cultural Horizons, A Festschrift in Honor of Talat S. Halman, edited by Jayne L. Warner, Syracuse University Press, 2001

در صفحه‌ی ۱۹۲ این مقاله آمده که زبان گفتاری و نوشتاری قونیه و بیشتر شهرهای آناتولی در این زمان پارسی بوده است. و زبان مادری سلطان العلما (پدر مولانا) و شخص مولانا و سلطان ولد (پسر مولانا) و امیرعارف (نوه‌ی مولانا) پارسی بوده و از راه آموزش عربی نیز می‌دانستند.

شما که این همه دم از حکومت هزاران ساله‌ی ترکان بر ایران می‌زنید چرا در این دوران ترکان زبان خودشان را در ایران رسمی نکردند و تمام تاریخ‌ها و آثار به زبان پارسی بود؟ آیا آن موقع هم «پان‌فارس»ها و «فارس‌های شوونیست» مانع این کار بودند؟ آیا آن موقع هم رضا شاه زبان پارسی را رسمی کرده بود؟ اگر ترکان زبان پارسی را قدغن می‌کردند چه طور می‌خواستند بر این سرزمین فرمان برانند؟ ترکان تنها فاتحان بودند و فرمانروایی آنان بدون کمک ایرانیان و زبان و فرهنگ ایرانی یک سال هم دوام نمی‌آورد. همان طور که می‌بینیم سلجوقیان روم بر خود نام‌های ایرانی هم چون «سلطان کی‌قباد» و مانند آن گذاشتند. اینها چه طور می‌توانستند زبان پارسی را قدغن کنند؟ شاید مشاورانی هوشمندی چون شما و دکتر ضیا صدرالاشرافی نداشتند! در دوران سلطان محمود غزنوی زبان ترکی در سطحی نبود که بتواند برای کارهای اداری و کشورداری به کار رود. زبان ترکی نه تنها در سراسر خطه‌ی ایران که حتا در همان دربار و گروه اندک درباریان نیز کاربرد نداشت و دور و بر محمود پر بود از پارسی‌زبانان. چرا تاریخ تخیلی می‌سازید؟

اگر سلطان محمود نبود ابن سینا مجبور نمی‌شد از شهر و دیار خود بگریزد و به جرم قرمطی بودن آواره‌ی کوه و بیابان نمی‌شد. اگر سلطان محمود نبود ابوریحان در دربار مامونیان خوارزم به پژوهش و زندگی آرام می‌پرداخت. اگر سلطان محمود نبود کتابخانه‌ی بزرگ ری و نیشاپور در آتش نمی‌سوخت. همان سلطان محمودی که «از بهر قدر عباسیان انگشت در­کرده در همه‌ی جهان و قرمطی می‌جست».

در اینجا دو نمونه از نظرهای خوانندگان رادیو زمانه و پرسش‌های بجایشان از رضا براهنی را هم می‌آورم:
رضا براهنی گمان نکنم از این که فرزند یا فرزندانش در کانادا و در تاروپود زبان انگلیسی یا فرانسوی پرورش می‌یابند ناخرسند باشد، که هیچ، بسیار هم خرسند است که آنها با زبانهایی جهانی با جهان رویارو می‌شوند. به ادبیات و هنر علم و دانش جهان سرراست دسترسی دارند و البته در خانه هم برای خالی نبودن عریضه شاید با پدرومادر گپی هم به ترکی می‌زنند.

چرا ایرانیانی که در جهان به اصطلاح آزاد و دموکراتیک زنده‌گی می‌کنند از حکومت‌های این کشورها نمی‌خواهند فرزندان‌شان به زبان ترکی، کردی، بلوچی، ترکمنی، لری، گیلکی، طبری، طالشی، و از این هم پیش تر برویم، گنبدی، بیرجندی، یزدی، کرمانی، جهرمی،وووووو درس بخوانند؟! و چرایش را لابد نمی‌دانیم که می‌گوییم «شما زبان زن را تعطیل کرده‌اید یعنی دو سوم زنان کشور میزبان مادری‌شان فارسی نیست و شما مجبور می‌کنید که فرزندانتان پس از درس خواندن با آن بیگانه شوند». چرا که این نکته در مورد مادرانی که در کانادا و آمریکا ووووو زنده‌گی می‌کنند هم صادق است!! پس چرا برای زبان این مادران دل نمی‌سوزانید و با آغوش باز فرزندان خود را دو دستی تقدیم فرهنگ و زبان این کشورها می‌کنید تا هر جور می‌خواهند پرورششان بدهند؟!

تازه نمی‌دانم چرا رضا براهنی در این سالها به ترکی چیز ننوشته و نمی‌نویسد؟ مگر در کانادا هم فارسی زبانان مجبورش می کنند به فارسی بنویسد؟

اگر زبان پارسی نبود رضا براهنی چه می‌کرد؟ آیا رضا براهنی شاعری و نویسندگی خود را به زبان پارسی مدیون است یا زبان ترکی آذری؟ چند اثر به زبان ترکی آذری آفریده است؟ این پرسشی است که خواننده‌ی دیگری از براهنی کرده است:
هیچکس هم نیست بپرسد: سید! تو خودت در این چند دهه «شوپنیدن» چقدر به ترکی آذری نوشتی؟ هیچ از ادبیات غنی آذربایجان ترجمه کردی؟

درباره‌ی سینه چاک دادن‌های برخی که دلبستگی‌های سیاسی به ترکیه و باکو دارند نیز چند پرسش آمده است:
در این جمهوری جعلی که در آن قومیتهای مختلف یعنی تاتی - تالشی- ارمنی - گرجی و روسی زندگی می‌کنند امکان تحصیل به زبان مادری خویش را دارند؟

لابد می‌دانید در قیام مردم تالش برای ایفای حقوق قومی که در دهه نود رخ داد هزاران تن کشته
و بسیاری توسط همانانی که ایشان به حالشان قبطه می‌خورد به دریای مازندران افکنده شدند. برای نمونهء دیگر شما را ارجاع می‌دهم به وضعیت کردها در ترکیه (ترک‌های کوهستانی!!!)
چرا این قدر اینان مغلطه می‌کنند؟ آیا مرگ تنها برای همسایه خوب است؟

در همین زمینه اما چند ماه پیشتر، ایرانی میهن‌دوستی به نام علی تیزقدم در اعتراض به گفته‌های رضا براهنی نامه‌ای به مجله‌ی شهروند در همان شهر تورنتو در کانادا نوشت. اما شخصی به نام آقای علی قره‌چه‌لو با پرخاش به او پاسخ داد و از رضا براهنی و دیگر پان‌ترکان تجزیه‌طلب چنین دفاع کرد. بدون این که بخواهم وارد بحث‌های سیاسی بشوم این بخش را از سخنان آقای علی قره‌چه‌لو نقل می‌کنم:
میرحسین موسوی اهل تبریز، یعنی ترک تبریزاند. صحبت کردن ایشان به ترکی، به زبان مادری خود، و با مردم خود و در شهر خود، طبیعی‌ترین انتظاری است که می‌شد از ایشان در جریان فعالیت‌های «انتخاباتی»شان داشت. مسلماً اگر ایشان گیلک و یا کُرد بودند و قرار می‌شد در شهر رشت و یا سنندج سخنرانی انتخاباتی کنند، طبیعی‌ترین انتظار این می‌بود که ایشان به گیلکی و یا کردی صحبت می‌کردند. البته سخنرانی ایشان نیز می‌توانست به فارسی ترجمه و از طریق رسانه‌ها در اختیار فارسی زبانان قرار بگیرد.

ایشان می‌گوید میرحسین موسوی با «مردم خود» باید به زبان مادری خود صحبت کند. آیا مردم ایران «مردم» آقای موسوی نیستند؟ حق باقی ایرانیان چه می‌شود؟ آیا قرار بود آقای موسوی تنها رییس جمهور استان آذربایجان یا شهر تبریز شود؟ یعنی زبان پارسی را - که همه‌ی مردم ایران متوجه می‌شوند - کنار بگذارند و به زبان ترکی آذری صحبت کنند آن وقت این گفته را به زبان پارسی ترجمه کنند که دیگران هم بفهمند.

ایشان نظرات مشعشع دیگری نیز ابراز کرده‌اند:
آیا می‌دانید که رسمی بودن زبان پارسی (فارسی) در ایران (که زبان رسمی است) و نیز رسمی بودن مذهب شیعه، به معنای غیررسمی بودن و بیشتر از آن ممنوع بودن زبان‌های غیرفارسی و مذاهب غیرشیعی در ایران است؟

آیا می‌دانید زبان ترکی در ایران در نزد دولت‌های ایران زبانی بیگانه تلقی شده و می‌شود؟ آیا می‌دانید که صدا و سیمای استان‌های آذربایجان و ترک‌نشین ایران را با بخشنامه وادار می‌کنند که ۵۰% لغات مورد استفاده خود را از فارسی انتخاب کنند؟ آیا می‌دانید در سراسر آذربایجان و دیگر مناطق ترک نشین ایران (از جمله تهران) حتی یک مهد کودک به زبان ترکی آذربایجانی نیست؟

درباره‌ی اجبار به پارسی بودن ۵۰٪ واژه‌های به کار رفته در صداوسیما مدرک معتبری نیاورده‌اند. اما پرسش من از ایشان این است که آیا در زمان حکومت ترکان سلجوقی و دیگر ترکان نیز بخشنامه باعث می‌شده که شعر «حسن اوغلو» - که نخستین شعر ثبت شده‌ی ترکی است - این گونه باشد:

من اؤلسم سن بت-ى شنگول، صوراحى ائیله مه غولغول!
نه غولغول!؟ غولغول-ى باده. نه باده!؟ باده-یى احمر

باشیمدان گئچمه دى هرگیز، سنینله ایچدیییم باده
نه باده!؟ باده-یى مستی. نه مستی!؟ مستی-یى ساغر!

شها! شیرین سؤزون قیلیر، میصیرده هر زامان کاسید
نه کاسید!؟ کاسید-ى قیمت. نه قیمت!؟ قیمت-ى شکر!

(برای متن کامل این شعر به پایگاه ارزشمند آذرگشنسپ نگاه کنید.)

ایشان تهران را جزو «مناطق ترک‌نشین ایران» می‌داند و طبق آماری - که احتمالا خاله‌ی همسایه‌شان در تورنتو از «سراسر ایران» گرفته است - اعلام کرده است که حتا یک مهد کودک نیز به زبان ترکی آذری وجود ندارد.

اگر این اظهار نظر را بتوان به حساب دوری ایشان از وطن و دلتنگی و دسترس نداشتن به آمار گذاشت نظر بعدی ایشان درباره‌ی کانادا را - که محل زندگی‌شان است - باید به چه حسابی گذاشت؟
لابد می‌دانید زبان کوچکترین قبائل بومی کانادا که تعدادشان به چند صد نفر هم نمی‌رسد، زبان رسمی تلقی شده و تحت حمایت قانونی و مالی دولت فدرال کاناداست. و مسلماً می‌دانید که اگر شما یک دوجین خانواده را از هر ملیتی دور هم جمع کنید، می‌توانید از دولت ایالتی بخواهید که وسایل تحصیل به زبان مادری‌تان را برای فرزندان‌تان فراهم کند.

من هر چه جست وجو کردم که ببینم این زبان‌های قبیله‌های بومی که زبان رسمی کانادا هم هستند کدامند چیزی پیدا نکردم. تا آنجا که من فهمیدم زبان‌های «رسمی» در کانادا - که به گفته‌ی ایشان به معنای غیررسمی بودن دیگر زبان‌ها است - تنها زبان‌های انگلیسی و فرانسوی است و این دو هم زبان قبیله‌های بومی کانادا نیستند. گویا ایشان هنوز معنای «زبان رسمی» را نمی‌فهمد. در ضمن به قول همان خواننده‌ی رادیو زمانه، چند نفر از شما از همین امکان دولت کانادا استفاده کرده‌اید و برای فرزندان خود با پول دولت فدرال کانادا مدرسه به زبان ترکی آذری ایجاد کرده‌اید؟

ایشان نه تنها در درک اصطلاح «زبان رسمی» دچار مشکل هستند بلکه مفهوم‌های دیگر را نیز غلط فهمیده‌اند. برای نمونه این بند را بخوانید:
مگر نه این است که ما طرفدار آزادی بیان، آزادی اندیشه و وجدان، آزادی تجمع و آزادی تشکل هستیم؟ پس فکر و اندیشهء تجزیه نیز به عنوان یک باور سیاسی مشمول آزادی‌های دموکراتیک و آزادی‌های بنیادین است

ربط دادن تجزیه‌طلبی به آزادی بیان و آزادی تجمع و تشکل تنها به ذهن‌های پریشان و آشفته‌ای مانند ایشان می‌رسد. انگار بگوییم مگر نه این که آزادی تجمع داریم پس جمع بشویم و برویم چند نفر را دار بزنیم یا شیشه‌ی مغازه‌ها را بشکنیم. شما چرا از این آزادی تشکل بنیادین خودتان در همان کانادا استفاده نمی‌کنید و شهر تورنتو را تجزیه نمی‌کنید و یک دولت ترک‌زبان تشکیل نمی‌دهید؟ بالاخره هر چه باشد کشور کانادا کشوری است دموکراتیک و پیشرفته و جهان اولی و با ایران استبدادزده‌ی عقب مانده و جهان سومی خیلی فرق دارد؟

راستی اصلا شما و دوستان عزیزتان به این کشور غیردموکراتیک ایران چه کار دارید؟ در همان کانادای دموکراتیک با کمک‌های دولت فدرال زندگی خوشتان را بکنید و بگذارید ما هم در ایران با نداشتن «آزادی تجزیه‌طلبی» در کنار دیگر هم‌وطنانمان - مانند سده‌های گذشته - در آرامش و دوستی زندگی‌مان را بکنیم.

مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان!

12 نظر:

سايه said...

سپاس

Anonymous said...

طنز تاریخ در این است که کمال آتاتورک از اصل یونانی بود و خامنه ای و حسنی و مشکینی که ترکان را سرکوب میکنند ترک هستند و بودند. کسی هم که مقابل آنها به پا خاسته، یعنی آقای موسوی، ترک تبریزی است. اما اینها در نظر ترکان آذری بی معنا است، زیرا مسئله چیز دیگری است. اینکه جمهوری اسلامی، آن هم از ترس نفوذ، روزنامه ترکزبان در آذربایجان منتشر میکند و کلاس ترکی در دانشگاه تبریز میگذارد باز برای این دوستان بیمعنا است و هیچ تاثیری در بحثهایشان ندارد. علت هم بیش از هر چیز مسئله قدرت است و معادله قدرت در منطقه. چیزی که اغلب نادیده گرفته میشود. این آقایان، از همان براهنی گرفته تا بقیه خطی را دنبال میکنند که آمریکا در منطقه دارد پیاده میکند، یعنی کوچک کردن کشورهای بزرگ منطقه به منظور کنترل. هرچه کشورها کوچکتر باشند به همان میزان نیازشان به یک کشور بزرگ مثل امریکا برای حمایت از آنها در مقابل دیگر کشورها محتملتر است. کویت و قطر و بحرین را نگاه کنید که تبدیل شده اند به مراکز نظامی امریکا در مقابل دیگر کشورها. یا کردستان عراق را بنگرید در مقابل دیگر مناطق این کشور. امرکیا در حالی که در ترکیه کنار دولت آن سرکوب کردها را اجازه میدهد در عراق و ایران حامی این قومها است. این سیاست دوگانه ناشی از اهداف سیاسی، اقتصادی و نظامی امرکیا است و نه اهداف دمکراتیک. در ضمن کشور کوچک قادر نیست از لحاظ صنعتی و اقتصادی رشد کند و خود رقیبی شود در مقابل کشورهای بزرگ جهان. این وسئله جدیدی نیست و فردوسی هم در پایان داستان اسکندر و آغاز حکومت اشکانی به این مسئله اشاره میکند و میگوید اسکندر میخواست که ایران ملوک الطوایف شود تا نتواند در مقابل قدرت یوان بایستد. بنابراین مسئله خیلی ساده سیاسی است، وگرنه اگر این چیزها خوب بود برای کشورهای خودشان تجویز میکردند، و مثلا برای امریکایی که دوازده درصد اسپانیایی زبان دارد، یعنی سی و هشت میلیون، یا حتی کانادا که به رغم رسمی کردن زبان فرانسه تمام تلاش دولت از دهه هشتاد این بوده که از نظر اقتصادی کبک را ضعیف کند. این دوستان باید بیاد بیاورند که همین سه سال پیش وقتی اسپانیایی زبانهای امریکا سرود ملی این کشور را به اسپانیایی خواندن چه بلوایی به پا شد و کنگره فوری در لایجه ای خواندن سرود ملی را به زبانی دیگر ممنوع کرد. یا اگر فکر میکنند کانادا دمکرات تر است بفرمایند و به شرایط کبک قبل و بعد از دهه هشتاد بنگرند و ببینند که چطور بعد از مسئله قومی در استان کبک اقتصاد این منطقه را در دهه هشتاد به بعد خراب کردند و سرمایه ها همه به سوی اونتاریو و بریتش کلمبیا رفتند. به دنبال آن هم جمعیت کبک را تا آنجا تغییر دادند که در آخرین رای گیری انگلیسی زبانهای مونتریال با 51 به 49 رای به ماندن در نظام سیاسی کانادا دادند. مسئله قدرت است، وگرنه این آذریهای عزیز ساکن کانادا و دیگر کشورهای خارج هیچ احساس کمبود و فشار نسبت به زبان کشور محل زندگی خود نمیکنند و در ضمن قصد هم ندارند برای زندگی به ایران بازگردند یا در صورت جدا شدن به کشور متحده آذربایجان، چرا که با پا شدن از سر این سفره و نشستن سر سفره دیگر فقط لقمه های کمتری گیرشان خواهد آمد، همین و بس. کشور آذربایجان با منابع نفتی و رفاقت بیحسابش با امریکا همچنان در سیر کردن جمعیت هشت میلیونی خود درمانده است و اقتصادش بنا به منابع اقتصادی معتبر بسیار خراب است، بدتر آنکه فساد و رشوه خواری تمام اقتصاد آن را فلج کرده است. اما در ضمن باید بگویم که مسئله جمهوری اسلامی هم نیست، آنها کار درستی نمیکنند که فکر کنند سیاست تجزیه کردن ایران توسط امریکا برای نابودی آنها است، نه مسئله این است که کشوری بنام ایران با قدرت و جمعیتی بالقوه زیاد خطری است فراتر از این حرفها و بنابراین بهتر آن دیده اند که با سیاست جداطلبی مردم آن را به جان یکدیگر بیندازند. برای همین است که آقای براهنی که برای کردان ترکیه یا عراق تره هم خرد نمیکند یکباره به فکر عرب زبانان حاشیه خلیج و بلوچان شرق ایران افتاده، کسانی که تا دیروز در هیچ کدام از محاسبات سیاسی و روشنفکری ایشان جایی نداشتند. مسئله سیاسی است و آن را هم به صورت سیاسی مطرح کنید. جنگ میان ما و آذریها نیست، جنگ میان عاملان این سیاست و هستی کشوری به نام ایران است که برغم ارتجاع آخوندی و تجاورگریهای امریکا میرود که بدل به یک قدرت منطقه ای شود. آذر فرهمند

Sohrab ChamanAra said...

شهربراز گرامی
آنچه را در جواب آقای براهنی باید گفته شود خودتان با دلیل و شواهد تاریخی فرموده اید. ولی مشکل این استاد زبان فارسی را که اگر نامی بین نامها دارند بخاطر آثار ایشان به زبان فارسی است، باید از زاویه های دیگری نگاه کرد
مسلماً آقای براهنی با دارا بودن درجاتی عالی در ادبیات فارسی نمیتواند آدم احمقی باشد که با کلام شیوای فارسی چنین حرفهای بی منطقی بزنند
اول، باید مسئله ایشان را از نظر روانی بررسی کرد
مجسم کنید در خانه ای، خانواده ای زندگی میکنند تا که روزی نوکر خانه، رئیس خانه را سربه نیست کرده، خود ارباب میشود. ارباب بدون "هیچ" احساسی، آن چنان روزگار سیاهی برسر آن خانواده می آورد، تا آنها که توان فرار دارند خانه را ترک میکنند و بقیه روز وشب فقط کار میکنند و به ارباب و چند نفر مزدور او میدهند بدون هیچ امیدی برای آینده و هیچ تفریح و شادی. فکر نمیکنید که ممکن باشد یکی از برادران در چنین وضعی خُل شده و بجای کوشش برای رهائی از دست ارباب زورگو بخواهد توی سر برادر کوچکتر بزند؟ در شرایط کنونی مملکتمان خُل شدن بعضی از خواص امکان پذیر است
دوم، باید مسئله را از نظر مادی بررسی کرد
دشمن تاریخی ما ایرانیان که ما هیچ وقت آنها را آدم حساب نمیکردیم چون کارشان فقط راهزنی بود، این روزها به ثروت "دلار نفتی" رسیده اند و ممکن است سرمایه گذار این خُل بازی باشند
سوم، باید مسئله را از نظر تبلیغاتی بررسی کرد
ممکن است این استاد زبان فارسی، کتابهایش روی دستش مانده و با تبلیغ منفی برای زبانی که در طول عمرش با دیده احترام نگاه میکرده با چنین لجن پراکنی مردم را مشتاق خواندن آثارش به فارسی کند
چهارم، باید مسئله را از نظر انتقام جوئی بررسی کرد
استادی که مورد بی مهری هردو رژیم بوده، اکنون چون زورش به خر نمیرسد پالان او را میگیرد. این قابل درک است. همانطوریکه جوانان خوب ایرانی بخاطر انتقام گیری از زعیمشان، به خیانت و جنایت و اتحاد با صدام بر علیه مام وطن تن در دادند
این چهار مورد، بنظر من ممکن است انگیزه این مرد شریف برای اظهار چنین حرفهای خُل مسلکانه ای باشد
و اما درمورد این ایده های تجزیه طلبانه پان ترک و عرب زیاد بحث شده و بنده چند صفحه ای با عکس و توضیح برای شیرفهم کردن پان ترک و عرب نوشته ام ولی در اینجا میخواهم بجای کانادا که شما مثال آوردید، مثال هندوستان را بیاورم که با یک زبان رسمی و صدها زبان مادری گوناگون در این کشور پهناور و پرجمعیت مردم زندگی راحتی دارند و دمکرات ترین کشور جهان است. مثال دیگر همین آمریکا است که دویست و چند سال پیش که قانون اساسی را می نوشتند، زبان هلندی به اندازه زبان انگلیس رای آورد و با یک رای، آنهم از طرف هلندیها، انگلیسی به عنوان زبان رسمی ایالات متحده انتخاب شد. چون هلندیهای متمدن و فهمیده به همان دلائلی که شما در نوشتارتان گفته اید زبان انگیسی را مناسبتر برای این کشور کثیرالاقوام تشخیص دادند
امیدوارم مملکتمان روزی به آن درجه قانون مندی برسد که هرکس به هرزبانی که بخواهد تکلم و تحصیل کند و اگر از محدوده شهرش خارج شد، ندانستن زبان مادری هموطن دیگرش که در فاصله پنجاه کیلومتری زادگاهش زندگی میکند این دو هموطن را از هم دور نکند. این آرزوی ساده فقط با داشتن یک زبان رسمی برای یک کشور و آزادی مردم به تحصیل و تکلم به هر زبانی چه مادری و چه بین الملی امکان پذیر است

کیوان محمودی said...

شهربراز عزیز عالی بود..متاسفانه دروغگویی این خواص برای عوام مردم روشن نمی شود و فضای مجازی اینترنت هم برد در توده مردم دارد..باید برای سمپاشیهای دل به همزن این جماعت به فکر چاره بود

Anonymous said...

با سپاس
دوست گرامی سه مقاله محکم و پانترکسوز نوشتید و از اینکه از وطنمان دفاع کردید سپاسگزارم..

لطفا یک رایانامه به نشانی تازه من بفرستید:
pahlavannariman@yahoo.com
علی دوستزاده

بزودی یک مقاله کلی در رابطه با دروغهای پانترکیسم میفرستم (به طور فشرده)

Anonymous said...

من به راستي بسيار خرسندم كه پايگاه اينترنتي شما رو پيدا كردم . دور زماني بود كه دنبال چنين نوشته هايي ميگشتم . با اينكه خود بنده ترك زاده هستم و پدر و مادر هر دو ترك هستند ، اما از دروغ و ريا و لمپنيسم پان تركيست ها به ستوه اومدم . من زاده تهرانم و به تهراني بودن و ايراني بودن خودم افتخار ميكنم و همچنين مي بالم به زبان فارسي كه پيامد هزاران سال رنج و تلاش بزرگان و اديبان اين خاك است . همچنين از شما دوست گرامي براي نوشته هاي پر مغزتان بسيار سپاسگزارم

فرهنگی‌ - تاریخی‌ - صنعتی said...

فرارسیدن سال نو را به شما تبریک گفته و برایتان آرزوی تندرستی، شادکامی و پیروزی را دارم.
فرهاد

Anonymous said...

با سلام و تبریک سال نو
***
آزادی ی سخن گفتن به فلان زبان و بهمان زبان
ظاهراً آزادی ی تکوینی است
البته کُردها و لُرها و تُرکها و عربهای ایران به زبان مادری ی خود سخن می گویند
ظاهراً صحبت رضا و براهنی و مانند او
آزادی ی سخن گفتن نیست
آزادی ی سخن گفتن که به طور تکوینی در اختیار همه هست
منظورش قاعدتاً آزادی ی به کار بردن زبان مادری در مدرسه و دانشگاه و روزنامه و تلویزیون و رادیو و ... است
***
رضا براهنی در شعر نمی دانم چی چی
که من چند وقت قبل در ماهواره دیدم
شعر نمی دانم دَف بود
چی بود
به نظرم خیلی مسخره بود
ولی به نظر من رضا براهنی در بحثهای اجتماعی تاریخی انسانی درباره ی زبان و فرهنگ
پخته تر و جاافاتاده تر و متین تر از شخص شما است
شناخت من در این چند ماه یا چند سال
از جناب عالی این است که گرایشی به واژه های برساخته مانند
نپاهشگاه
داری
و تمام یا اکثر مطالبات تُرکها و کُردها و لُرها و عربهای ایران
در مورد این که آنها ملت هستند
نه که قوم یا طایفه باشند
با مطالب و روشهائی که قاعدتاً به زعم خودت
برهان
است
استدلال
است
همه ی مطالبات آنها را باطل و غلط و مغایر واقعیتهای زبانی و فرهنگی و ... معرفی می کنی
بر حسب نیاز
به آنها
صفاتی مانند
تجزیه طلب
هم نسبت می دهی
در حالی که شاید بیطرفانه ترین صفت و واژه
آزادیخواه
یا
خواستار حکومت فدرال
یا
خواهان ایجاد کشور مستقل پس از رأی گیری با حضور نهادهای بین المللی
است
و بر حسب نیاز
صفت
پان ترکیست
و این چیزها را هم تقدیم آنها می کنی
***
با احترام
تهران
سیدعباس سیدمحمدی
http://seyyedmohammadi.blogfa.com/

فرهاد مفیدی said...

درود بر شما شهربراز گرامی

نوروز بر شما خجسته و سپاس از این سه مطلبی که پیاپی نوشتید من هم بر روی چند سایت منتشر کردم

نوروز امسال من تورکی ترین برنامه ی نوروزی صدای آمریکا را دیدم البته هیچ سالی چنین برنامه هایی را نگاه نمی کنم اما امسال نا پرهیزی کردم

http://www.voanews.com/wm/voa/nenaf/pers/2010/pers1530vb0320.asx

ویدیو را می توانید در آدرس بالا نگاه کنید اتفاقا دوست خوبمان دکتر براهنی هم در لحظه ی سال تحویل فال حافظ می گرفت که از ساعت
1:52
این ویدیو می توانید ایشان را ببینید و البته در طول برنامه هم جابه جا ایشان را نشان می داد!
زیاده گویی نمی کنم چون دعوت کردن از رضا براهنی در لحظه ی سال تحویل می تواند سلیقه ی برنامه ساز باشد اما تصور نمی کنم
این هم سلیقه ی برنامه ساز باشد

http://www1.voanews.com/persian/news/special-reports/Nowruz/AzariNowrooz-2010-3-14-87617607.html


متاسفانه جعل تاریخ از وبلاگ بچه های 15 ساله شروع شد هیچ نگفتیم و به رسانه ی دولتی ترکیه و صدای آمریکا رسیده همینطور پیش برویم از تاریخ و تمامیت ارضیمان چیزی باقی نمی ماند _با آرزوی سرافرازی _پاینده ایران
فرهاد مفیدی _

kaveh said...

نوشتار بسیار خوبی بود . متاسفانه درتورتنو این افراد لانه کرده اند.هفته نامه شهروند هم پایگاه نشر ترهات اینان است. یکی هم بنام حیدربابا در میآد بزبان ترکی که ما از آن سر در نمی آوریم ولی به آرامی این خط را پیش میبرد. دکتر مریدی هم با آنهاست که نماینده ایرانیان از ریچموندهیل است در پارلمان.یکی هم این اواخر پیدایش شده بود بنام خانم فاخته زمانی که تا اوتاوا نفوذ بهم رسانده بود که میهن پرستان ردش را زدند. براهنی آدم مزدوری نیست هر چند در تنگنای مالی قرار دارد. ولی از نظر روحی جوری است که جاه طلب بنظر میرسد. یکی میگفت براهنی به او گفته به عیادت شاملو رفته و شاملو بهش گفته کاش من میتوانستم یک بیت مثل تو شعر بگویم !! اینها میدانند اگر کم کم پیش نروند ما در اینجا جلوشان می ایستیم. شوربختانه عوام متوجه این مسایل نیستند و بعضی ها هم که میفهمند میگویند اینها عددی نیستند و آنها را بزرگ نکنید. همانطور که دوستی گفت دست بیگانه در پشت اینها ست.میگویند خانمی بنام شافر یا چیزی شبیه به آن از پارلمان اسراییل چند سال پیش در تورتنو دیداری با بعضی از سران اینها داشته است.امیدوارم روزی برسد که ایران از این ذلت برون آید و درسی به این فرزندان پستان مادر گاز گرفته بدهد

shahrbaraz said...

به سیدعباس سیدمحمدی

سال نو شما هم مبارک.

منظورتان را از «متین‌تر» بودن آقای براهنی نفهمیدم. بله. سن من مانند ایشان هنوز به هفتاد نرسیده و پدرم و خودم طرفدار فرقه‌ی دموکرات نبوده‌ایم.

این که من به واژه‌ی «نپاهشگاه» علاقه‌مند چه چیزی را در بحث زبان مادری نشان می‌دهد؟

اتفاقا نظر کسانی چون براهنی و صدرالاشرافی و دیگر پان‌ترکان آن است که سخن گفتن روزمره به زبان ترکی ممنوع است و اگر کسی به ترکی آذری سخن بگوید بازداشت می‌شود! معلوم می‌شود شما حرف‌های آنان را به خوبی گوش نمی‌دهید.

من مطالبه‌های قوم‌های ایرانی را باطل ندانسته‌ام. من همواره گفته‌ام ایران برای همه‌ی ایرانیان است. من خواسته‌های تجزیه‌طلبان سوءاستفاده‌کننده را باطل می‌دانم. ایرانیان از هر قوم و زبانی هزار سال است با آرامش و صفا و دوستی در کنار هم زندگی کرده‌اند. اما در چند دهه‌ی اخیر دشمنان ایران (روسیه و انگلیس و ...) چشم طمع به خاک ما داشته‌اند و در پی دست‌اندازی بر آن هستند زیرا حضور کشور قدرتمند و توانمند و بااستعدادی مانند ایران ِ یکپارچه برایشان مزاحمت ایجاد می‌کند. از این رو با تحریک عده‌ای به دنبال اجرای نقشه‌های خودشان هستند.

حق آموزش زبان مادری سر جای خود، من هیج مشکلی با آن ندارم اما همان طور که در بالا نوشته‌ام بیشتر این زبان‌ها توانایی لازم برای آموزش را ندارند یا آموزگارانی که بتوانند این زبان‌ها را به روش علمی و درست بیاموزند نداریم. آموزش زبان‌های محلی باید در کنار زبان پارسی باشد.

شما فتوا صادر کرده‌اید که کسانی که خواهان ایجاد کشور مستقل هستند باید با حضور نهادهای خارجی رای‌گیری کنند. شما فکر کرده‌اید «نهادهای مستقل» دلشان به حال مردم ایران می‌سوزد؟ چرا این نهادهای دلسوز بین‌المللی تاکنون فکری به حال مردم باسک در اسپانیا نکرده‌اند؟ چرا به فکر جدایی‌طلبان در کشورهای دیگر نیستند؟ چرا زمانی که آتاترک و دیگر ژنرال‌های ترکیه کردهای را سرکوب می‌کردند و آنان را «ترک کوهستانی» می‌خواندند دل نسوزاندند؟ چرا به حال چچن‌های روسیه کاری نمی‌کنند؟ «آزادی» فقط برای تجزیه‌طلبان ایران خوب است؟ اما برای کشورهای دیگر ممنوع است؟ اختلاف خانوادگی را که همسایه‌ها نباید برای ما حل کنند! معلوم می‌شود شما زیاد با این موضوع‌ها و سیاست جهانی آشنا نیستید.

متاسفانه این سخن شما نشان می‌دهد که به یکپارچکی سرزمین ایران حساسیتی ندارید و خون این همه پیر و جوان و زن و مرد که در طول سالیان دراز به ویژه در هشت سال دفاع در برابر صدام و دیگر دشمنان ایران برای حفظ خاک ایران جنگیدند برایتان ارزشی ندارد و می‌فرمایید کسانی که می‌خواهند خاک ایران را تجزیه کنند «آزادیخواه» اند!!!! بر عکس نهند نام زنگی کافور!

ای یاوه! یاوه! یاوه! خلایق! مستید و منگ؟!

شهربراز

Anonymous said...

با سلام و تبریک نوروز ؛
کارنامه گذشته چپها، خود گویای ضعف ایشان در ارتباط با واقعیت است . امثال آقای براهنی ، مدتها است که ثابت کرده اند توهمات چپگرایانه خد را به حیات عینی مردم ترجیح می دهند . در مورد زبان مادری هم ، پیشینه نوشتاری زبان اقوام در ایران یا ضعیف است یا اصلا وجود ندارد . ایشان انتظار دارند نه تنها حکومت بلکه کل ملت ایران ، هزینه اختراع فرهنگهای نوشتاری را به رغم مشکلات بر عهده بگیرند که کاربردی نیست . آمدیم و عزم هم همین شد و هزینه را هم پرداخت کردیم ؛ می پرسم که آیا فرهنگ را می توان بفرموده اختراع کرد ؟ مگر همین ترکیه که هزار برابر امکان مالی و حتی پیشینه نوشتاری مختصر داشت ، از پس این کار برآمد ؟
البرز