دوشنبه ٣/اسفند/١٣٩۴ – ٢٢/فوریه/٢٠١۶
در ادبیات پارسی به ویژه در شعرهای حافظ شیرازی به تکرار به نام کسی به نام آصَف برمیخوریم. برای نمونه
آصف عهد زمان، جان جهان تورانشاه ------------ که در این مزرعه جز دانه ی خیرات نکشت
شکوه آصفی و اسب باد و منطق طیر -------- به باد رفت و از او خواجه هیچ طرف نبست
زبان مور به آصف دراز گشت و روا است ---------- که خواجه خاتم جم یاوه کرد و بازنجُست
حافظ این گوهر منظوم که از طبع انگیخت --------- ز اثر تربیت آصف ثانی دانست
در فرهنگ دهخدا دربارهی آصَف چنین آمده است:
آصف [ص َ]: (اِخ ) پسر بَرَخیا. نام وزیر یا دبیر سلیمان نبی و یا دانشمندی از بنی اسرائیل.یعنی او را همان کسی میدانند که در آیهی ۴٠ سورهی نمل («مورچه»، سورهی ٢٧) گفته شده است بی آن که نامش بُرده شده باشد:
و گویند این همان کس است که علمی از کتاب داشت و در قرآن کریم ذکر آن رفته است.
و او تخت بلقیس سبا را از دو ماهه راه به کمتر از لَمح بصر و چشم زخمی در پیشگاه سلیمان حاضر ساخت:
یک زمان صد روی از اهل هنر خالی نیست ----------- همچو خالی نَبُدی تخت سلیمان ز آصف
آسمان بوسه دهد خاک درش را به اُمید -------------- که آستانش بزداید ز رخ ماه کلف
سوزنی سمرقندی
|| توسعاً، وزیر و یا وزیری با خرد و تدبیر:
عمل و علم بباید صفت آصف شاه ------------ آصفی چون کند آن خواجه که نادان باشد؟
کمال اسماعیل اصفهانی
قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ ۚ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَٰذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ ۖ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ
نمل (٢٧) آیه ۴٠
كسى كه نزد او دانشى از كتاب [الهى] بود گفت من آن را پيش از آنكه چشم خود را بر هم زنى برايت مى آورم پس چون [سليمان] آن [تخت] را نزد خود مستقر ديد گفت اين از فضل پروردگار من است تا مرا بيازمايد كه آيا سپاسگزار ام يا ناسپاسى مى كنم و هر كس سپاس گزارد تنها به سود خويش سپاس مى گزارد و هر كس ناسپاسى كند بى گمان پروردگارم بى نياز و كريم است (۴۰)
اگرچه در قران هیچ نامی از این شخص به عنوان وزیر یا درباری دانشمند سلیمان برده نشده است اما در تفسیرها و روایتها این شخص را آصَف پسر بَرَخیا (Asaph ben Berechiah) میدانند.
طبق برآوردهای زمانی، سلیمان (که در میان یهودیان تنها جزو شاهان است اما در میان مسلمانان جزو پیامبران بنی اسراییل است) در حدود ١٣٠٠ پیش از میلاد فرمانروایی میکرده است. اما آصَف شخصیتی تاریخی است که در زمانی بین سده ی سوم تا سدهی ششم میلادی میزیسته است.
در متن های انگلیسی نام او را به صورت Asaph ben Berechiah (آصَف پسر برخیا) و Asaph Judaeus (آصف یهودی) می نویسند. کتابی داشته است به نام «سِفر رِفوعات» (Sefer Refuot) یا «دفتر درمان ها» (Book of Medicines) که از کتابهای مهم پزشکی در میان یهودیان بوده است. گویا وی مانند هیپوکراتس (بقراط) یونانی سوگندی برای پزشکان نوشته بوده است که پزشکان یهودی بدان سوگند می خوردند.
به نوشته ی صفحه ی عبری ویکی پدیا درباره ی آصَف، وی در سده ی ششم میلادی می زیسته است. در کتاب آصف از هیپوکراتس (بقراط) و گالِنوس (جالینوس) و چند پزشک یونانی دیگر یاد شده است و گویا از نظر زبانی و واژه سازی هم آصف در این کتاب واژه های پزشکی عبری ساخته است. از نظر پزشکی هم کتاب او بر پایه ی باور به چهار مزاج/طبع است یعنی: خون، بلغم، زردی (صفرا)، سیاهی (سودا). این کتاب در میان یهودیان جنوب ایتالیایی شناخته شده بوده و در سده های دهم و دوازدهم میلادی هم به کار می رفته است. از آن پانزده دست نوشته باقی مانده و هنوز به تمامی چاپ نشده است و تنها بخش های کمی از آن چاپ شده اند.