Wednesday, March 26, 2014

کتاب «فن شعر» ارسطو و فارابی و ابن سینا

چهارشنبه ۶/فروردین/١٣٩٣ - ٢۶/مارچ/٢٠١۴

یکی از کتاب‌های ارسطو «درباره‌ی شعر» (به خط یونانی: Περὶ ποιητικῆς به خط لاتین: Peri Poiitikis، در لاتین: De Poetica) نام دارد. متن یونانی کتاب را در این نشانی و ترجمه‌ی انگلیسی آن را در این نشانی می‌توانید بخوانید.

این کتاب در دوران اسلامی نخست به نام «بوطیقا» (عربی شده‌ی Poetika ی یونانی) ترجمه شد و سپس به نام «فن الشعر» هم خوانده شد.

پیش از سال ٧٠٠ م. (در زمان ساسانیان) کتاب ارسطو از یونانی به سُریانی ترجمه شده بود. فن شعر را نخست ابوبِشر (Abu Bishr) مَتا پسر یونس (درگذشته: ٩۴٠ م./ ٣١٩ ق.) - از مسیحیان نسطوری بغداد - از سریانی به عربی ترجمه کرد. گفته می‌شود که ترجمه‌ی سُریانی دقیق نبوده است و ترجمه‌ی عربی هم خطاها و ابهام‌هایی داشته است. پس از ابوبِشر، شاگردش یحیا پسر عَدی آن را دوباره ترجمه کرد و یعقوب کِندی آن را خلاصه کرد.

پس از کِندی، ابونصر فارابی (درگذشته به سال ۳۳۹ ق. / ٩۵٠ م.) - فیلسوف بزرگ ایرانی، که شاگرد ابوبِشر متا بود - به شرح و خلاصه‌سازی کتاب فن شعر ارسطو پرداخت. پس از فارابی، ابن‌سینا دیگر فیلسوف بزرگ ایرانی به کتاب «فن شعر» ارسطو پرداخت و پس از وی هم ابن رشد به شرح این کتاب پرداخته است. البته، این فیلسوفان بر متن اصلی افزودند و دریافت‌ها و یافته‌های خود را هم بدان افزودند.

کتاب ارسطو، تا دوران تاریک (Dark Ages) و آغاز دوران نوزایش (Renaissance) در اروپا ناشناخته و گم شده بود و تنها در این زمان بود که از متن عربی به لاتین ترجمه شد. متن عربی به کار رفته برای ترجمه‌ی لاتین، متن ابن رشد بود. بعدها، متن یونانی کتاب «فن شعر» ارسطو در اروپا پیدا شد و امروزه به نام دستنویس «پاریس ١٧۴١» شناخته می‌شود.

در دوران ما کتاب ارسطو به دست کسان زیر به پارسی برگردانده شده است:

۱- نامه‌ی ارسطوطالیس درباره‌ی هنر شعر
ترجمه از متن یونانی به پارسی به دست سهیل افنان
ناشر: لوزاک و همکاران (Luzac & Co)، لندن
سال: ۱۹۴۸ م. / ۱۳۲۷ خ.
متن یونانی به کار رفته، ویراسته‌ی آگوستو رُستانی (Augusto Rostagni) چاپ سال ۱۹۴۵ م. / ۱۳۲۴ خ. است.

(ن.ک. به جستار «درباره‌ی سهیل محسن افنان» در همین وبلاگ)

۲- هنر شاعری: بوطیقا
مترجم: فتح الله مجتبایی (از روی کتاب De Poetica ویراسته چه کسی؟)
ناشر: انتشارات اندیشه
سال: ۱۳۳۷ خ.

۳- فن شعر
مترجم: عبدالحسین زرین کوب (از کدام ویراست فرانسه؟)
ناشر: امیر کبیر
سال: ۱۳۳۷ خ. (ویراست دوم: ۱۳۵۷ خ. چاپ هشتم: ۱۳۹۲ خ.)

۴- ارسطو و فن شعر
مترجم: اکبر معصوم بیگی (از روی ویراست کِنِت مکلیش Kenneth McLeish، چاپ ۱۹۹۹ م. / ۱۳۷۸ خ.)
ناشر:آگه
سال: ۱۳۸۶ خ.

۵- بوطیقا
مترجم: هلن اولیایی نیا، اکبر اخلاقی (ويراستار)
(از روی ویراست جی.ام.آ. گروب G.M.A. Grube، و مقدمه‌ی فرانسیس فرگوسن Francis Fergusson)
ناشر: فردا
سال: ۱۳۸۶ خ.

در این جستار به کتابی درباره‌ی رویکرد فارابی و ابن‌سینا به کتاب «فن شعر» می‌پردازم.


نام کتاب: فن شعر از دید فارابی و ابن‌سینا (The Poetics of Alfarabi and Avicenna)
نویسنده: سلیم کمال (Salim Kemal)
ناشر: انتشارات بریل (BRILL)
سال: ۱۹۹۱ م. / ۱۳۷۰ خ.
صفحه: ۲۸۳

سلیم کمال، نویسنده‌ی این کتاب، از هندیان مسلمانی است که در بریتانیا بزرگ شده و در دانشگاه کمبریج در زمینه‌ی فلسفه پژوهش می‌کرد. وی در سال ۱۹۴۸ م. / ۱۳۲۷ خ. زاده شد و در سال ۱۹۹۹ م. / ۱۳۷۸ خ. در سن ۵۱ سالگی درگذشت.

فهرست گنجانده‌های کتاب چنین است:

- پیشگفتار

پاره‌ی نخست: فارابی، منطق و شاعری
- فصل ۱: دستور زبان عربی و منطق یونانی
- فصل ۲: منطق و شاعری

پاره‌ی دوم: شرح ابن‌سینا بر «فن شعر» ارسطو
- فصل ۳: از تخیّل شاعرانه تا قیاس شاعرانه
- فصل ۴: فن شعر و جامعه
همان گونه که از فصل‌بندی کتاب دیده می‌شود، نویسنده بر این باور است که رویکرد فارابی به کتاب «فن شعر» از زاویه‌ی منطق است و حال آن که تاکید ابن‌سینا و رویکرد وی به کتاب «فن شعر» و شاعری بیشتر از دیدگاه اخلاقی و تاثیر آن بر جامعه است.

در فصل ۱ به ایراد ابوسعید سیرافی به «منطق ارسطویی» و مناظره‌اش با ابوبِشر مَتا پرداخته و پاسخ فارابی و خود نویسنده به ایرادهای سیرافی پرداخته شده است. در جستاری جداگانه به مناظره‌ی ابوسعید سیرافی و ایرادش بر منطق ارسطویی خواهم پرداخت.

یکی از ایرادهای تَرم‌شناسیک (terminological) این کتاب، کاربرد صفت «عربی» برای ابن‌سینا و فارابی و فلسفه‌ی آنان است که بسیار غلط است و در جستاری جداگانه به موضوع «دانش عربی» پرداخته‌ام و به زودی باز به این جریان خواهم پرداخت.

بخش‌هایی از این کتاب را می‌توانید در «کتاب‌های گوگل» در این نشانی بخوانید:
http://books.google.ca/books?id=Ffa80z6VMIkC

Wednesday, March 19, 2014

درباره‌ی سهیل محسن افنان

چهارشنبه ٢٨/اسفند/١٣٩٢ - ١٩/مارچ/٢٠١۴

دوست عزیز «رفیق فردوسی» به تازگی کتابی برایم فرستاد با مشخصات زیر:


نام کتاب: «نامه‌ی ارسطوطالیس درباره‌ی هنر شعر. از یونانی به فارسی گردانیده‌ی سهیل افنان».
نویسنده: سهیل افنان
سال: ١٩۴٨ م. / ١٣٢٧ خ.
ناشر: لوزاک و همکاران (Luzac and Co)، لندن
صفحه: ٢٣٧

برایم جالب بود که مترجمی در سال ١٩۴٨ م. / ١٣٢٧ خ. پس از نزدیک ٢٣٠٠ سال کتاب ارسطو را از یونانی مستقیم به پارسی برگردانده است و در لندن آن را به چاپ رسانده است. اما پیشگفتار و دیباچه‌ی کتاب بیشتر توجه‌ام را به خود جلب کرد و در سطر سطر آن عشق و علاقه‌ی نویسنده به تاریخ و فرهنگ ایران و زبان پارسی آشکار بود.

فهرست گنجانده‌های کتاب چنین است:

پیشگفتار
بخش نخست: دیباچه
١- دانش یونانی در ایران زمین
٢- ارسطو نزد دانشمندان اسلامی
٣- ترجمه‌های سوریانی و عربی «نامه‌ی شعر»
۴- گزارشنامه‌های فارابی و ابن سینا و ابن رشد
۵- تاریخ «نامه‌ی شعر»

بخش دوم: نامه‌ی شعر ارسطو
١- در ترتیب نامه‌ی شعر
٢- مُلَخص نامه
٣- ترجمه‌ی فارسی نامه و متن یونانی

بخش سوم: گزارشنامه
١- گزارشنامه
٢- فهرست اصطلاحات نامه
٣- فهرست کتاب‌ها
۴- فهرست نام‌ها

دیباچه‌ی هشتاد صفحه‌ای کتاب بسیار دانشورانه و پژوهشگرانه بود و پر بود از آگاهی‌های مهم تاریخی درباره‌ی ایران باستان و دانش در دوران پیش از اسلام و در زمان ورود اسلام و نیز جنبش ترجمه در سده‌های نخست اسلامی.

بخش دوم هفتاد صفحه و شامل معرفی کتاب و متن یونانی و ترجمه‌ی پارسی آن است. متن یونانی ویراسته‌ی آگوستو روستانی (Augusto Rostagni) ایتالیایی است.

بخش سوم هم هشتاد صفحه است و گزارشنامه یا تفسیر و شرح ترجمه است.

از این رو علاقه‌مند شدم که بیشتر درباره‌ی نویسنده بدانم. متاسفانه آگاهی چندانی درباره‌ی او در جایی پیدا نکردم. از این رو به جست‌وجوی بیشتر پرداختم.

آثار و کتاب‌های سهیل افنان
نخست با جست‌وجو در کتابخانه‌های معتبر جهانی، و نیز کتابخانه‌ی ملی ایران، فهرست کتاب‌ها و آثار دیگر وی را یافتم:
۱- مقاله‌ی «شرح ابن سینا بر ارسطو» در مجله‌ی «انجمن سلطنتی بریتانیای بزرگ و ایرلند برای پژوهش‌های آسیایی»
The Commentary of Avicenna on Aristotle
Journal of the Royal Asiatic Society of Great Britain and Ireland, n2 (Dec., 1947): 188-190
سال ١٩۴٧ م. / ۱۳۲۶ خ.
زبان: انگلیسی
صفحه: ٣

٢- کتاب «نامه‌ی ارسطوطالیس درباره‌ی هنر شعر»
برگردانده از یونانی به فارسی
زبان: پارسی
سال ١٩۴٨
ناشر: لوزاک و همکاران (Luzac & Co)، لندن، انگلستان
صفحه: ٢٣۶

٣- ایرانیان - ترَگودیا (tragedy) ائسخیلوس. ترجمه از یونانی به فارسی
سال: ١٩۵٢
زبان: پارسی
ناشر: Librairie D'Amerique et D'Orient، پاریس
صفحه: ١١١

۴- مقاله‌ی «برخی تَرم (اصطلاح)های فلسفی عربی و پارسی»
Some Arabic and Persian Terms of Philosophy
سال ۱۹۵۷ م. / ۱۳۳۶ خ.
Oriens, v10 n1 (Jul. 31, 1957): 71-76
صفحه: ۵

۵- «زندگی و آثار ابن سینا»
Avicenna : his life and works
سال: ۱۹۵۸ م. / ۱۳۳۷ خ.
زبان: انگلیسی
ناشر: (George Allen & Unwin Ltd)، لندن، انگلستان
صفحه: ۲۹۸

۶- واژگان فلسفی در پارسی و عربی
Philosophical terminology in Arabic and Persian
سال: ۱۹۶۴ م. / ۱۳۴۳ خ.
زبان: انگلیسی
ناشر: بریل (E.J. Brill)، لایدن، هلند

۷- واژه‌نامه‌ی فلسفی: یونانی-عربی-پارسی-پهلوی-انگلیسی-لاتین
سال: ۱۹۶۹ م. / ۱۳۴۸ خ.
زبان: پارسی
ناشر: دار المشرق، بیروت، لبنان
صفحه: ۱۲۴

۸- در پ‍ی‌ خ‍وش‍ی‌
سال: ۱۹۷۱ م. / ۱۳۵۰ ح.
ناشر: ب‍ی‍روت‌.
‏صفحه: ۱۶۳

۹- پژوهش‌های پارسی درباره‌ی زبان پارسی دری
Persian studies concerning Darī Persian
سال: ۱۹۷۳ م. / ۱۳۵۲ خ.
زبان: انگلیسی
صفحه: ۱۶۰

۱۰- دانش یونانی در ایران زمین
سال: ؟؟؟؟
ناشر: ؟؟؟؟
صفحه: ؟؟؟
برخی از کتاب‌های بالا در سال‌های اخیر در ایران بازچاپ یا ترجمه شده‌اند:

- واژه‌ن‍ام‍ه‌‌ی ف‍ل‍س‍ف‍ی‌: ف‍ارس‍ی‌ - ع‍رب‍ی‌ - ان‍گ‍ل‍ی‍س‍ی‌ - ف‍ران‍س‍ه‌ - پ‍ه‍ل‍وی‌ - ی‍ون‍ان‍ی‌ - لات‍ی‍ن‌
ناشر: ح‍ک‍م‍ت‌‏
سال: ۱۳۶۲ خ.
صفحه: ۳۲۸

- پیدایش اصطلاحات فلسفی در عربی و فارسی
مترجم: محمد فیروزکوهی، ویراستار: اصغر پوربهرامی
ناشر: حکمت
سال: خرداد ۱۳۹۰ خ.

- افق زندگی و اندیشه‌های ابن‌سینا
مترجم: مرضیه سلیمانی
ناشر: علم
سال: بهمن ۱۳۹۱ خ.

- درباره‌ی هنر شعر
ناشر: حکمت
سال: دی ۱۳۹۲ خ.

زندگی سهیل افنان
خانم مرضیه سلیمانی، مترجم کتاب «زندگی و آثار ابن سینا»، در گفت‌وگو درباره‌ی معرفی کتاب، گفته است:
سلیمانی درباره‌ی نظر مساعد و هم‌دلانه محسن افنان به عنوان یک عرب به ابن سینا گفت: مادر وی ایرانی و پدرش لبنانی است. محسن افنان به زبان فارسی تسلط کامل دارد و کتاب‌هایی را هم به فارسی نوشته و ترجمه کرده است. وی همچنین در دانشگاه کمبریج مشغول تدریس بود.
منظورش را از «نظر مساعد و همدلانه» را نفهمیدم. گویا وی خبر نداشته که سهیل افنان ایرانی بوده و کتاب ارسطو را از یونانی به پارسی برگردانده است.

هم چنین به مقاله‌ی دیگری از خانم دکتر حمیرا زمردی برخوردم که وی هم سهیل افنان را نویسنده‌ای عرب دانسته بود!
سهیل محسن افنان که خود از اعراب بوده و نَسب جد مادریش به ایرانیان می‌رسد، می‌گوید: «پس از حمله‌ی اسکندر برخی از این کتب توسط عده‌ای از ایرانیان نگهداری می‌شده و یکی از آنان با فرار کردن به جزایر دور دست توانست از دست اسکندر جان سالم به در ببرد و پس از مرگ اسکندر بخشی از این آثار به رشته‌ی تحریر درآمد و بخشی نیز در دوره‌ی اسلامی از زبان اوستایی به فارسی دری یا عربی ترجمه شد»

(خاستگاه: «پیشینه‌ی تحولات و دگردیسی فرهنگی آثار مکتوب پیش از اسلام»، دکتر حمیرا زمردی، دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران، در پژوهش‌های ایران‌شناسی، سال اول، شماره‌ی اول، پاییز و زمستان 1390)
از آنجا که خاستگاه این جمله در کتاب «پیدایش اصطلاحات فلسفی در عربی و فارسی» نوشته‌ی سهیل افنان و ترجمه‌ی محمد فیروزکوهی است، به نظر می‌رسد که محمد فیروزکوهی هم در ترجمه‌اش سهیل افنان را عرب دانسته است.

پس از جست‌وجوی بیشتر درباره‌ی زندگی‌نامه‌ی سهیل افنان، به مقاله‌ای در دانشنامه‌ی ایرانیکا درباره‌ی خاندان «افنان» رسیدم و دریافتم که این خاندان بیشتر بهایی اند. اما این مقاله‌ی ایرانیکا هم نامی از سهیل افنان نبرده بود.

پس از جست‌وجو در بخش «کتاب‌های گوگل» دریافتم که سهیل افنان فرزند میرزا محسن افنان (زاده: ١٨۶٣ م./ ١٢۴٢ خ.؛ مرگ: ١٩٢٧ م./١٣٠۶ خ.) و طوبا خانم (زاده: ١٨٨٠ م. / ١٢۵٩ خ. - مرگ: ١٩۵٩ م./١٣٣٨ خ) بوده است. میرزا محسن افنان اهل شیراز بوده است و در سال ١٨٩٩ م. / ١٢٧٨ خ. از یزد به عکا (Acre) در فلسطین رفت و با طوبا خانم ازدواج کرد. طوبا خانم دختر عبدالبها و منیره خانم بوده و عبدالبها فرزند بهاءالله بنیانگذار بهاییت بود. بنابراین، سهیل افنان نوه‌ی دختری عبدالبها و نبیره‌ی بهاءالله بوده است.

بر پایه‌ی این کتاب‌ها (و نیز ویکی‌پدیا) منیره خانم، مادر بزرگ سهیل، هم از بهاییان اصفهان بوده است. عبدالبها و منیره خانم در شهر عکا (Acre) در فلسطین ازدواج کردند و طوبا خانم هم در همانجا زاده شد. عبدالبها و منیره خانم چهار دختر داشتند: ضیاییه، طوبا، روحا، منور. ضیاییه همسر میرزا هادی شیرازی شد و پنج فرزند داشت: شوقی افندی، حسین، ریاض، روح انگیز و مهرانگیز. عبدالبها جانشین بهاءالله شد و پس از وی هم شوقی افندی نوه‌ی وی جانشینش شد.

طوبا خانم چهار فرزند داشت: روحی، ثریا، سهیل، فواد. روحی افنان در سال ١٨٩٩ م./ ١٢٧٨ خ. زاده شد و در سال ١٩٧١ م./ ١٣۵٠ خ. درگذشت. از آنجا که سهیل فرزند سوم بوده است، احتمالا در سال ١٩٠٣ م. / ١٢٨٢ خ. زاده شده است. به احتمال زیاد سهیل افنان هم در همان شهر عکا زاده شده است. فواد، فرزند آخر خانواده در سال ١٩١٧ م./ ١٢٩۶ خ. زاده شد و در دانشگاه امریکایی بیروت درس خواند و برای ادامه تحصیل در سال ١٩٣٨ به دانشسرای سلطنتی (Imperial College) لندن در انگلستان رفت. و در سال ۱۹۴۱ م./ ۱۳۲۰ خ. در حمله‌ی هوایی در شهر لندن انگستان در طی جنگ جهانی دوم کشته شد. سهیل افنان کتاب «نامه‌ی ارسطوطالیس درباره‌ی شعر» را به «برادر پاک روانم، فوادِ محسن افنان» تقدیم شده است. امروزه در دانشگاه امریکایی بیروت، بورس تحصیلی به یادبود «فواد محسن افنان» به دانشجویان داده می‌شود.

بنابراین، خانواده‌ی سهیل افنان و خودش ایرانی و ایرانی تبار بودند، هر چند در لبنان و فلسطین زندگی می‌کردند. شاید همین ارتباط خانوادگی باعث «سکوت رادیویی» درباره‌ی سهیل افنان شده است و مترجمان اثر او ترجیح داده‌اند او را «لبنانی» و «عرب» معرفی کنند! شاید هم چون وی نام خود را به سبک قدیم ایرانی «سهیلِ محسن افنان» می‌نوشته یعنی سهیل پسر محسن افنان، برخی او را عرب پنداشته‌اند.

در این عکس که در سال ١٩٢٠ م. / ۱۲۹۹ خ. گرفته شده است سهیل افنان در ردیف آخر با شماره‌ی ٧ دیده می‌شود و جوانی است نزدیک ١٧ ساله.



خانواده‌ی عبدالبها در شهر حیفا، سال ۱۹۲۰ م. / ۱۲۹۹ خ.
شماره ۸، در ردیف نخست: میرزا محسن شیرازی افنان - پدر سهیل افنان
شماره ۶، در ردیف آخر: روحی افنان برادر بزرگتر سهیل افنان
شماره ۷، در ردیف آخر: سهیل افنان
شماره ۲، در ردیف نخست: فواد افنان، برادر کوچکتر سهیل افنان (زاده: ۱۹۱۷ م. / ۱۲۹۶ خ.)

سهیل افنان مدتی منشی پسر خاله‌ی خود شوقی افندی بود. اما به دلیل‌هایی با هم اختلاف پیدا کردند و سهیل افنان از جامعه‌ی بهاییان رانده شد.

گویا سهیل افنان در دهه‌ی ۱۹۴۰ م. / ۱۳۲۰ خ. به دانشگاه کمبریج رفت و در سال ۱۹۵۸ م. / ۱۳۳۷ خ. دکتری خود را در زمینه‌ی فلسفه‌ی اسلامی دریافت کرد. پایان‌نامه‌ی دکتری او همان کتاب «زندگی و آثار ابن سینا» بود. از آثار سهیل افنان هم روشن است که به زبان‌های پارسی و عربی و انگلیسی و یونانی و فرانسوی تسلط کامل داشته است. هم چنین زبان لاتین و فرانسوی و پارسی میانه (پهلوی) هم می‌دانسته است.

آن طور که از نوشته‌های سهیل افنان برمی‌آید، مدتی در استانبول بوده است (به ویژه در سال ۱۹۶۳ م. / ۱۳۴۲ خ.) و کتاب‌های دستنویس خطی درباره‌ی فلسفه را بررسی می‌کرده است و در کارهای خود به کتاب‌های دست‌نوشته‌ی بسیاری در کتابخانه‌های گوناگون استانبول اشاره کرده است. آخرین اثر او گویا همان «پژوهش‌های پارسی درباره‌ی زبان پارسی دری» است که در سال ۱۹۷۳ م. / ۱۳۵۲ خ. منتشر شده است. پس از این سال دیگر کتاب و مقاله‌ای از وی نیافتم.

وی در سال ۱۹۷۳ م. / ۱۳۵۲ خ. نیز همچنان زنده بوده است زیرا حامد اَلگار (Hamed Algar) در پیشگفتار کتاب خود با نام «میرزا ملکم خان: پژوهشی درباره‌ی تاریخ نوین‌گرایی در ایران» از «دکتر سهیل افنان» سپاسگزاری کرده که این موضوع پژوهشی را به وی پیشنهاد کرده است.

Mīrzā Malkum Khān: A Study in the History of Iranian Modernism
Hamid Algar
University of California Press, Jan 1, 1973 - Iran - 327 pages

بنابراین، سهیل افنان از یک سو از جامعه‌ی بهاییان رانده شده بود و از سوی دیگر در میان ایرانیان به خاطر پیوند خانوادگی با بنیادگزار بهاییت، ترجیح داده می‌شود که او عرب و لبنانی باشد. به نظر من، باید به آثار سهیل افنان به خاطر آنچه گفته شده است و نه به خاطر آن که گفته است توجه بیشتری کرد. در جستارهای بعدی بیشتر به مقاله‌ها و کتاب‌های سهیل افنان خواهم پرداخت.

Wednesday, March 12, 2014

شعر غلامعلی حداد عادل درباره‌ی زبان پارسی

دوشنبه ٢١/اسفند/١٣٩٢ - ١٢/مارچ/٢٠١۴

زبان پارسی، زبان ملی و رسمی و مشترک ملت ایران و یکی از عامل‌های پیوند و همبستگی همه‌ی ما است. پیشتر درباره‌ی کینه و دشمنی پان‌ترکان و دیگر دشمنان ایران با این زبان نوشته‌ام. متاسفانه به دلیل آسان‌گیری و سهل‌انگاری و بی‌توجهی مسئولان به این دشمنی و کینه، پان‌ترکان کار را به جایی رسانده‌اند که هر گونه سخن درباره‌ی زبان مشترک و رسمی کشور و ستایش آن با اعتراض و گستاخی این ایران‌ستیزان رو به رو می‌شود. به تازگی هم آقای غلام‌علی حداد عادل، شعری درباره‌ی زبان پارسی سروده در آن به دامنه‌ی گسترش زبان پارسی از بخارا و هرات و خجند تا تبریز اشاره کرده است.

ای زبان فارسی، ‌ای دُرّ دريای دَری / ای تو ميراث نياکان،‌ ای زبان مادری

در تو پيدا فَرّ ما، فرهنگ ما، آيين ما / از تو برپا، رايتِ دانايی و دانشوری

کابل و تهران و تبريز و بخارا و خُجند / جمله، ملک توست تا بلخ و نشابور و هری

جاودان زی،‌ ای زبان دانش و فرزانگی / تا به گيتی، نور بخشد آفتاب خاوری

فارسی را پاس می‌داريم، زيرا گفته‌اند / قدر زر، زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری
با محتوا و کیفیت این شعر و سراینده‌اش کاری ندارم. اما آنچه برای من جای شگفتی است آن است که گستاخی پان‌ترکان به حدی رسیده است که حتا تحمل نمی‌کنند نام شهر تبریز در کنار زبان پارسی بیاید. تبریزی که همچنان یکی از شهرهای بزرگ کشور ایران است و در طول تاریخ خود، زادگاه و خاستگاه شاعران و نویسندگان بزرگ ایرانی و پارسی زبانی چون قطران تبریزی و هُمام تبریزی و دیگران بوده است و در دوران خود ما هم محمدحسین شهریار از شاعران پارسی‌گوی این شهر بوده است و در ستایش زبان پارسی شعرها سروده است و افتخار می‌کرد که به زبان پارسی (و زبان ترکی) شعر بسراید.

متاسفانه به جای این که با این گونه ایران‌ستیزی‌ها و تنگ‌نظری‌ها و گستاخی‌ها مقابله شود، از پان‌ترکان پوزش خواسته می‌شود و سعی در به دست آوردن دل آنان می‌شود.
غلامعلی حداد عادل درباره اين شعر به خبرنگار ايسنا گفته بود: «در اين شعر نگفته‌ايم که زبان مردم تبريز فارسی است. گفته نشده است زبان مادری مردم تبريز زبان فارسی است. در اين شعر می‌گويم «ای زبان فارسی ای در دريای دری/ ای تو ميراث نياکان ای زبان مادری». در اين‌که زبان فارسی زبان مادری است، شکی نيست، منتها گفته نشده است که زبان فارسی زبان مادری همه‌ مردم ايران است. آن بيتی که در آن تبريز آمده است، به اين بيت زبان مادری ربطی ندارد. در اين بيت گفته شده است که «کابل و تهران و تبريز و بخارا و خجند/ جمله ملک توست تا بلخ و نشابور و هری». در اين بيت تبريز آمده است. برخی‌ اين‌ را اشتباه فهميدند و فکر کردند شاعر منظورش اين است که زبان مادریِ مردم تبريز فارسی است؛ در حالی‌که می‌دانيم مردم آذربايجان زبان مادری‌شان زبان ترکی است. به اين زبان هم احترام می‌گذاريم. به همه مردم آذری‌زبان افتخار می‌کنيم. آن زبان‌ها هم عزيز هستند و زبان فارسی هم زبان رسمی ملت ايران است.»
به نظر من، حتا به فرض هم که شاعر گفته بود که زبان مادری مردم تبریز زبان پارسی است، باید آن را تنها به عنوان خطای شاعری در نظر گرفت و نباید جبهه گرفت و هیاهو و غوغا به راه انداخت.

Wednesday, March 05, 2014

شکست اسلام سیاسی

چهارشنبه ١۴/اسفند/١٣٩٢ - ۵/مارچ/٢٠١۴

یکی از موضوع‌های داغ و مورد بحث در جهان امروزی جنبش‌های بنیادگرا است و از این میان، به خاطر پوشش‌های رسانه‌ای و هدف‌های سیاسی، جنبش‌های اسلام‌گرا پوشش خبری و رسانه‌ای بیشتری می‌یابند. به تازگی به کتابی برخوردم که درباره‌ی جنبش‌های اسلام‌گرا است که در این جستار به معرفی آن می‌پردازم.


نام کتاب: شکست اسلام سیاسی
(Failure of Political Islam عنوان فرانسه: L'echec de l'Islam politique)
نویسنده: اولیویه روآ (Olivier Roy)
ناشر: انتشارات دانشگاه هاروارد
سال: ١٩٩۴ م. / ١٣٧٣ خ.
صفحه: ٢٣٨


جلد کتاب در چاپ سال ١٩٩٩ م. / ١٣٧٨ خ.

اصل کتاب در سال ١٩٩٢ م. / ١٣٧١ خ. به زبان فرانسه منتشر شده است. اولیویه روآ (زاده: ١٩۴٩ م. / ١٣٢٨ خ.) یکی از خاورشناسان معروف فرانسوی است که کتاب‌ها و مقاله‌های فراوانی درباره‌ی کشورهای آسیای میانه و آسیای غربی نوشته است، از جمله کتاب «آسیای میانه‌ی نو: آفرینش ملت‌ها» (New Central Asia: Creation of Nations) که در آن به پروژه‌ی ملت‌سازی استالین در آسیای میانه و پیامدهای آن پس از فروپاشی اتحاد شوروی پرداخته است. روآ در سال ١٩٧٢ م. / ١٣۵١ خ. مدرک کارشناسی ارشد خود را در زبان پارسی و فرهنگ ایرانی از «بُنداد (موسسه‌ی) ملی زبان‌ها و فرهنگ‌های خاوری» (Institut National des Langues et Civilisations Orientales) در پاریس دریافت کرد و در سال ١٩٩۶ م. / ١٣٧۵ خ. هم مدرک دکتری خود را در علوم سیاسی از «بُنداد مطالعات سیاسی پاریس (Institut d'Études Politiques de Paris) دریافت کرد.

فهرست گنجانده‌های کتاب «شکست اسلام سیاسی» چنین است:

پیشگفتار

١- اسلام و سیاست: از تراداد (سُنت) تا بازدیس‌گرایی (اصلاح‌طلبی)
٢- مفهوم‌های اسلام‌گرایی
٣- جامعه‌شناسی اسلام‌گرایی
۴- بن‌بست‌های ایدئولوژی اسلام‌گرایی
۵- نوبنیادگرایی: از «اخوان المسلمین» تا «جبهه‌ی اسلامی» الجزایر
۶- نواندیشه‌کاران اسلام‌گرا
٧- ژئواستراتژی (زمین‌شگردی) اسلام‌گرایی: دولت‌ها و شبکه‌ها
٨- اقتصاد اسلامی: در میان توهّم و خطابه
٩- افغانستان: جهاد و جامعه‌ی ترادادی (سُنتی)
١٠- ایران: شیعه‌گرایی و انقلاب
١١- عامل تشیع در سیاست خارجی ایران

نتیجه‌گیری: ناحیه‌های خاکستری فردا
یادداشت‌ها
باید توجه داشت که این کتاب در آغاز دهه‌ی ١٩٩٠ م. / ١٣٧٠ خ. نوشته شده و اوضاع سیاسی جهان در آستانه‌ی دگرگونی بزرگی بود.

نویسنده چند سنجیدار (معیار) برای ارزیابی کامیابی و موفقیت اسلام‌گرایی مطرح می‌کند از جمله شکوفایی اقتصادی، موقعیت سیاسی، و وضعیت فرهنگی؛ و بر این باور است که هیچ یک از جنش‌های اسلام‌گرا در این زمینه‌ها دستاورد مثبت و چشمگیری نداشته‌اند. در این میان، الگوی یاد شده تنها در ایران موفق شده است که به قدرت سیاسی دست پیدا کند.

این کتاب یکی از کتاب‌های مرجع در زمینه‌ی اسلام سیاسی (دست کم تا آغاز دهه‌ی ١٩٩٠ م. / ١٣٧٠ خ.) است. به نظر می‌رسد که پس از ٢٠ سال به ویراست تازه‌ای از این کتاب نیاز داریم.