چهارشنبه ۱۳/آذرماه/۱۳۹۲ - ۴/دسامبر/۲۰۱۳
کمالالدین اسماعیل اصفهانی، قصیدهسرای بزرگ ایرانی (پسر جمالالدین عبدالرزاق اصفهانی، شاعر بزرگ دیگر) که تازش مغولان در سال ۶۳۳ ق. را در اصفهان به چشم دیده بود و در سال ۶۳۵ ق. به دست مغولان کشته شد دربارهی روزگار خود چنین میگوید:
کس نیست که تا بر وطن خود گرید -------------- بر حال تباه مردم بد گرید
دی بر سر مردهای دو صد شیون بود ------------ امروز یکی نیست که بر صد گرید
به نظر میرسد امروز بازماندگان این مغولان در کشورهای همسایه، همچنان تاراج و ویرانگریهای نیاکانشان از میراث ایرانیان را ادامه میدهند.
در داستان ثبت چوگان به عنوان میراث فرهنگی جمهوری آران (با نام دزدی جمهوری آذربایجان) عاملهایی چند درگیر بودند:
۱) مسئولان جمهوری آران:
طمع و خوی غارتگری این مسئولان و نپذیرفتن این واقعیت که این جمهوری، کشور و هویتی است که در سدهی بیستم م. به خاطر سیاستهای روسیهی تزاری و شوروی کمونیستی به وجود آمده است و پیش از آن بخشی از فضای فرهنگی ایرانی بوده است، سبب شده است که برای شناخته شدن در جهان امروزی، میراثهای فرهنگی ایرانی را به نام خود ثبت کنند و گاهی ادعاهای خندهآور و گستاخانهای مطرح کنند مانند این که نوروز از آن ما بوده است و ایرانیان هم از ما یاد گرفتهاند. اینان سال پیش هم ساز ایرانی تار را به نام خود ثبت کردند. در واقع تاراج میراث فرهنگی ایران به دست اینان از زمان استالین و به دستور استالین آغاز شد، همان زمانی که استالین در جملهی شگفتآوری گفت که «نظامی گنجوی، شاعر برادران آذربایجانی ما، نباید تنها به خاطر این که بیشتر شعرهایش به زبان پارسی تسلیم ایرانیان شود» (!)
2) مسئولان سازمان یونسکو:
این مسئولان به عنوان کسانی که درخواستهای ثبت میراث فرهنگی را بررسی میکنند باید دانش کافی در زمینههای مورد نظر داشته باشند یا دست کم از کارشناسان و آگاهان فرهنگی در بخشهای مختلف دنیا یاری بگیرند. جای پرسش است که واقعا چه گونه مسئولان یونسکو به ذهنشان نرسیده است که چه گونه ممکن است که این جمهوری میراثی چند هزار ساله داشته باشد حال آن که تنها در سال ۱۹۹۱ م. / ۱۳۷۰ خ. از اتحاد شوروی جدا شد و پیش از آن هم وجود مستقلی نداشته است و ناحیهی مورد نظر در بیشتر طول تاریخ بخشی از ایران بوده است.
۳) مسئولان فرهنگی ایران:
متاسفانه به نظر میرسد که برخی مسئولان فرهنگی ایران متوجه اوضاع جهان امروز نیستند و با واقعیتهای امروزی سروکار ندارند. اینان برای میراث ایران، چه دوران پیش از اسلام و چه دوران پس از اسلام، به ویژه دوران پیش از اسلام، اهمیتی قائل نیستند. من دقیقا نمی دانم کدام بخش از فرهنگ ایران مورد علاقه ی آنان است.
مشکل اصلی ما دیدگاه مسئولان فرهنگی ایران است. پس از پخش خبر ثبت چوگان به نام دیگران، مسئولان به جای آن که از کوتاهی خود پوزش بخواهند، طلبکارانه چنین میگویند:
در گفتوگو با سایت میراث فرهنگی «فرهاد نظری» مدیر کل دفتر ثبت آثار تاریخی سازمان میراث فرهنگی افزود:
تصور ما از ثبت جهانی در حوزهی میراث ناملموس اشتباه است. هدف از ثبت میراث معنوی نزدیکی و یکپارچگی کشورهای مختلف است. بنابراین نباید نسبت به ثبت پروندهها این گونه حساسیت به خرج داد.
به نظر میرسد آن قدر همسایگان ایران دارند به هم نزدیک و یکپارچه میشوند که میخواهند به زودی اثری از ایران نماند:
- ترکیه مولانای بلخی را «شاعر ترک» میداند. ترکیه میخواهد قهوهخانه را به نام خود ثبت کند.
- جمهوری آران (با نام دزدی آذربایجان) نظامی گنجوی را «شاعر آذربایجانی» میداند و در شهرهای مختلف دنیا مجسمهی نظامی گنجوی را به نام «شاعر آذربایجانی» نصب میکند. سال گذشته تار را به نام خود ثبت کرد و در اعتراض ایران، پاسخ داد که شما هم «تار ایرانی» را ثبت کنید! سال بعد هم میخواهد ساز کمانچه را به نام خود ثبت کند!
- قزاقستان ابونصر فارابی را فیلسوف قزاق میخواند و برایش مجسمه میسازد.
- ازبکستان ابوریحان بیرونی را دانشمند ازبک میخواند.
- امارات عربی بادگیرهای ایرانی را روی پول خود به نام «برجیل» و معماری عربی تبلیغ میکند.
- دیگر کشورهای عربی ابن سینا و خیام و خوارزمی و رازی و ... را دانشمندان عرب مینامند.
- آثار باستانی ایران در موزههای دنیا، به نام دیگران خوانده میشود یا نام «ایران» از آنها حذف میشود. برای نمونه، در موزهی بریتانیا، اصلا بخشی به نام «ایران» وجود ندارد. تنها بخش ایران باستان وجود دارد و آن هم به همت دو ایرانی (رحیم ایروانی و همسرش) است. اما در همین موزه اتاقی به نام «ترکیهی باستان» (!!!) وجود دارد. همهی آثار ایران پس از اسلام در بخش کلی «خاورمیانه» گذاشته شدهاند. آثار سفال و شیشهگری کاشان و نیشاپور به عنوان شهرهایی در «آسیای میانه» !!! ثبت شدهاند. آیا هیچ کس در میان مسئولان این موزه و دانشمندان و کارشناسان تاریخی در این کشور نیست که بداند در دوران «باستان» جایی به نام «ترکیه» وجود نداشته است و ترکیه به عنوان کشور، از زمان پس از جنگ جهانی اول (1918 م.) پدید آمده است و پیش از آن، این سرزمین آناتولی و آسیای کهتر (Asia Minor) نام داشته است و میراث باستانی آن ربطی به «ترکان» ندارد؟
اما همین که ایران خواست نوروز را به نام خود ثبت کند، ناگهان این همسایگان عزیزتر از جان، که هدفشان هم نزدیکی و یکپارچگی است، صدای اعتراض شان بلند میشود که این میراث مشترک است! البته همه ی این اقدام ها برای نزدیکی بیشتر و یکپارچگی است.
یا مسئول دیگری در پاسخ به جریان چوگان چنین گفته است:
تنها نکتهی موجود این است که ایران اصرار داشت تا نمایندگان سازمان میراث فرهنگی همراه سفیر ایران در یونسکو مذاکره کنند تا در پروندهی چوگان عنوان اسب قرهباغی در آن منطقه نوشته شود. همچنین گفته شد که با جمهوری آذربایجان مذاکره شده است که بعدها این پرونده را اصلاح کند در حالی که از نظر کنوانسیون یونسکو، وقتی یک کشور میراثی آیینی را ثبت میکند، چون فقط متعلق به خود او است و لزومی به آوردن نام منطقهای نیست که رسم در آنجا اجرا میشود مانند پروندهی «به آب انداختن لنج در خلیج فارس» که لزومی نداشت در انتهای نام پرونده، اسمی از ایران آورده شود.
هم چنین ن.ک. به
این گفت وگو در خبرگزاری ایسنا.
۴) دانشوران ایران
دانشوران و دانشمندان و اندیشمندان ایران هم در این میان مسئول اند. برای نمونه وقتی مسئولان شوروی کمونیستی سبکی در ادبیات پارسی به نام «سبک آذربایجانی» اختراع کردند دانشوران و استادان ادبیات ایران آن چنان که باید، اعتراضی نکردند. پس از فروپاشی شوروی این سبک جعلی به طور خزنده در مقالههای برخی ایرانیان راه یافت و اکنون بسامد بیشتری یافته است. اما استادان ادبیات اعتراضی نمیکنند. کمتر کسی به دزدیده شدن نظامی گنجوی به دست مسئولان جمهوری آران اعتراض مستند کرده است و کوشیده است که در سطح جهانی با این پدیدهی شوم مبارزه کند. (ن.ک.
«سبک جعلی آذربایجانی» در همین وبلاگ)
برای نمونه، بدر شروانی از شاعران پارسیگوی ایرانی است که وی هم به دست برخی نویسندگان جمهوری آران به نام شاعر ترک خوانده شده است. جالب آن که بدر شروانی به خاطر دزدیده شدن اموالش و آزارهایی که از ترکمانان دیده است در دیوان خود ترکمانان را هجو کرده اما در دیوانی که در این جمهوری چاپ شده است آن بخش از شعرها حذف شدهاند!
۵) مردم ایران
مردم ایران هم در این میان کوتاهی میکنند. بیشتر مردم توجهی به میراث فرهنگی خود ندارند تا این که ناگهان کسی آن را بدزدد. البته برخی مشکلهای اقتصادی را در این بیتوجهی مسئول میدانند. اما مهم آن است که مردم هشیارتر باشند و خودشان میراث خود را پاس بدارند. چرا تنها عدهی اندکی به جشن سده و مهرگان و شاعران و نویسندگان ایرانی توجه میکنند؟ آیا باید منتظر باشیم که مثلا امارات عربی جشن مهرگان را به نام خودش ثبت کند تا ناگهان همه به یاد این جشن بیفتند؟
پی نوشت
هم چنین ن.ک.
گفت وگویی با داود هرمیداس باوند در این زمینه