چهارشنبه ١٣/شهریور/١٣٩٢ - ۴/سپتامبر/٢٠١٣
در ادامهی یادداشتهای کوتاهی که دربارهی آسیبشناسی زبان پارسی کنونی نوشتهام، این بار به متن کوتاهی میپردازم که از راه نامه (email) از دوستان دریافت کردهام.
شلختگی و ولنگاری زبانی
به نظر من یکی از مشکلهای امروزی ما در زبان پارسی، شلختگی و ولنگاری زبانی برخی از ایرانیان، به ویژه ایرانیان برونمرزی است که از راه شبکههای بیدروپیکر ماهوارهای و نیز تماسهای خانوادگی به ایرانیان درون کشور هم سرایت کرده است و یکی از دلیلهای آن «فخرفروشی» با زبان انگلیسی است. این برتر و مایهی فخر دانستن زبان انگلیسی باعث میشود که برخی افراد به جای واژههای پارسی رایج و معمولی، از واژههای انگلیسی استفاده کنند. در میان ایرانیان برونمرزی این بهانه آورده میشود که ما در محیطی انگلیسی زبان زندگی میکنیم و رعایت زبان سخت است. اما همان طور که نوشتم به نظر من این بهانهای بیش نیست زیرا اگر کسی بخواهد، میتواند این دو زبان را از هم جدا نگه دارد و اگر این در هم آمیختن بیاندازهی پارسی و انگلیسی به دلیل فخرفروشی نباشد به دلیل تنبلی است. اگر کسی واقعاً زبان پارسی را دوست بدارد و انگلیسی برایش مایهی «کلاس» و «پُز» نباشد، هر گاه به واژهای انگلیسی برمیخورد میتواند به فرهنگ انگلیسی-پارسی نگاه کند و معنای مناسب را پیدا کند یا دست کم از کس دیگری بپرسد که برابر پارسی این واژهی انگلیسی چه میشود.
مخالفت با وجود فرهنگستان
یکی از فَریز(وظیفه)های فرهنگستان برابرسازی برای واژهها و ترکیبهای بیگانه است تا پیش از آن که واژه و ترکیب بیگانه در زبان جا بیفتد مردم از برابر پارسی استفاده کنند. اما متاسفانه فرهنگستان امروزی چندان پویایی نداشته و گاه برابرهای نامناسب ساخته است. اما برخی اساساً با وجود فرهنگستان مخالف اند و این مخالفت را گاه به صورت ریشخند کردن برابرهای آن نشان میدهند. معمولاً هم برای این مخالفت با وجود فرهنگستان، به زبان انگلیسی اشاره میکنند که فرهنگستان ندارد. اما نمیدانند که زبانهای فرانسوی و اسپانیایی با این همه گستردگی در کشورهای مختلف جهان، فرهنگستان دارند.
بگذارید به بخشهایی از متن یادشده بپردازم:
وقتی متن زیر را میخوانید از نفهمیدن بعضی کلمات احساس شرم نکنید، زیرا این از بیسوادی شما نیست، بلکه زبان فارسی جدید است که فرهنگستان ادب و زبان فارسی مخترع آن است. خود حقیر هم که خالق این اثر بدیع ادبی(!) هستم وقتی حتی برای بار دهم میخواهم آن را بخوانم مجبورم نشانهگر ماوس (ببخشید موش) را روی کلمههای عجیب و غریبش نگهدارم تا معنای آن روی صفحه و البته از دریچه غیب به نمایش درآید و اگر موشوارهمان کمک نکرد به پاورقی رجوع میکنم که معانی قدیمی این واژهها را درک کنم.
به نظر من اتفاقاً ما باید احساس شرم کنیم که زبانمان را به خوبی نمیشناسیم و واژههای تازه را «زبان فارسی جدید»ی بدانیم که فرهنگستان «مخترع» آن است. باید بدانیم که کاربرد ولنگارانه و بیمورد و بیاندازهی وامواژههای نالازم بدان معنا است که نه زبان پارسی را به خوبی میدانیم و نه زبان انگلیسی را. و این گونه نوشتن و سخن گفتن نشان بیسوادی هم در زبان پارسی و هم در زبان بیگانه (انگلیسی/فرانسوی) است. زیرا اگر کسی به اندازهی کافی زبان انگلیسی میدانست، میتوانست بفهمد که این واژهها «جادویی» یا «مقدس» نیستند و میتوان به راحتی آنها را با واژههای پارسی جایگزین کرد. نمونهاش همین واژهی «موش» است که در انگلیسی بدان mouse و در فرانسوی بدان souris میگویند که هر دو همان «موش» پارسی اند. یا «پنجره» هیچ فرقی با window در زبان انگلیسی ندارد اما این نویسنده به طعنه آن را «دریچهی غیب» خوانده است.
«دیروز در دانشگاه یک فراهمایی(١) در زمینهی زورافزایی(٢) و ورزش مشتزنی(٣) برگزار شده بود. من هم که راتبهگیر(۴) سازمان تربیت بدنی در همین دانشگاه هستم، تصمیم گرفتم شرکت کنم. موقع خروج از توقفگاه(۵) منزل، دورفرمان(۶) در عمل نکرد. من هم آدم سالمی نیستم که پیاده شوم و خودم در را باز کنم. به خاطر همین وقتی رسیدم که سالن پر بود و بهناچار در راهرو از طریق دورسخنی(٧) از مباحث بهره بردم.
١- کنفرانس / ٢- دوپینگ / ٣- بوکس / ۴- بورسیه / ۵- پارگینگ / ۶- ریموت کنترل / ٧- ویدیو کنفرانس
در اینجا هم باز میبینیم که «مشتزنی» برای این نویسنده با box خیلی فرق دارد و برایش عجیب است و میگوید نباید از ندانستن آن شرم کرد. دربارهی برابرهای دیگر در این بند، به نظر من مشکل خاصی نیست و اگر کمی به خودمان زحمت بدهیم، میبینیم که «زورافزایی» مفهوم روشنتری از «دوپینگ» دارد.
بعد از جلسه میخواستم استاد سخنران را ببینم. گفتند به کوشک(٨) در طبقهی شانزدهم میرود. به آسانبَر(٩) که رسیدم متصدی آن اجازهی سوار شدن نداد و گفت: این برای حمل افراد است و چون تو دارای چرخک(١٠) هستی باید از بالابر(١١) استفاده کنی ... در کوشک منتظر استاد نشسته بودم و داشتم دفترک(١٢) یک شرکت لوازم خانگی را نگاه میکردم. آخر مدتی است یخزنمان(١٣) خراب شده ... میبایست به فنورز(١۴) مربوطه زنگ میزدم که موقع آمدن به خانه، پالایهی(١۵) تصفیهی آب، پوشن(١۶) آن و همین طور چراغک (١٧) یادش نرود...
٨- پاویون، محل استقرار میهمانان رسمی / ٩- آسانسور ویژهی حمل افراد / ١٠- ویلچر / ١١- آسانسور ویژهی حمل بار / ١٢- بروشور / ١٣- فریزر / ١۴- تکنیسین / ١۵- فیلتر / ١۶- کاور / ١٧- وارمر - چراغ هشدار دهنده
در این بند هم اگر نویسنده کمی انگلیسی میدانست میفهمید که freezer به همان معنای «یخزن» است و filter به معنای پالایه. در این بند به نظر من چند برابر نامناسب هست مانند «چراغک» که معنای warmer انگلیسی را نمیرساند و میشد به جای آن «گرمساز» گفت.
... ناگهان استاد با عصبانیت وارد شد و داد زد: در خارجه روابط استاد و دانشگاه از احترامی متقابل و سازمند(١٨) برخوردار است؛ آن وقت اینها برای پرداخت پژوهانه(١٩) و آموزانهی(٢٠) من، جلویم جوهرگین(٢١) میگذارند که انگشت بزنم. در خارج استاد را با جانپاس(٢٢) همسانهپوش(٢٣) همرُوی(٢۴) میکنند و اینجا نمانویس(٢۵) دستور میدهد که امتحانات باید آزمونهای(٢۶) باشد نه تشریحی...
١٨- ارگانیزه / ١٩- حقالتحقیق / ٢٠- حقالتدریس / ٢١- استامپ / ٢٢- بادیگارد، محافظ / ٢٣- اونیفورم / ٢۴- اسکورت ٢۵- اندیکاتورنویس / ٢۶- تست ـ پرسش چندگزینهای
دربارهی دو واژهی «پژوهانه» و «آموزانه» ایرادی که من میبینم آن است که در زبان پارسی پسوند «ـانه» به نام میچسبد نه بن۲ فعل (آموز و پژوه). برای نمونه، «عیدانه» به معنای هدیهی عید است. بنابراین واژههای درست «پژوهشانه» و «آموزشانه» است که به نظر من از «حقالتدریس» و «حقالتحقیق» پارسیتر و درستتر و زیباتر و کوتاهتر اند. «جانپاس» هم خیلی از bodyguard کوتاهتر و روشنتر است. جوهرگین هم از stamp به معنا نزدیکتر است. برابر درست «اندیکاتورنویس» هم «نمایهنویس» است نه «نمانویس».
هم چنین واژهی test در انگلیسی تنها به معنای «آزمون» است اما در زبان پارسی به اشتباه به «آموزن چندگزینهای» (multiple-choice test) تنها «تست» میگویند و به جای این که بگویند آزمون به صورت چندگزینهای است میگویند امتحان تستی است! یعنی امتحان امتحانی است!
... در خارجه حمام کاشانهی(٢٧) بزرگ و چوبفرش (٢٨) شدهی ما آبزَن (٢٩) دارد و اینجا سراچهای(٣٠) به من دادهاند که حتی آبشویهاش(٣١) هم کار نمیکند. تنها همبَر(٣٢) آشپزخانهی ما به اندازهی سراچهی فرشینه(٣٣) شدهی اینجاست. تاوَن(٣۴) و تندپز(٣۵) و هوابَر(٣۶) و هیمهسوز(٣٧) توی سرشان بخورد، حتی گازکشی ندارد و من باید زودبهزود استوانک(٣٨) بگیرم و با اجاقکی(٣٩) گرم بشوم که بندآور(۴٠) هم ندارد.
٢٧- آپارتمان / ٢٨- پارکت / ٢٩- سیفون ـ فلاش تانک / ٣٠- سوئیت / ٣١- سیفون / ٣٢- ساید بای ساید / ٣٣- موکت ٣۴- اجاق گاز / ٣۵- ماکروویو / ٣۶- هود / ٣٧- شومینه / ٣٨- کپسول گاز / ٣٩- هیتر / ۴٠- ترموکوبل
در این بند، به نظر من «تندپز» برابر مناسبی برای microwave نیست و برابر دقیقتر «(اجاق) ریزموج» است همان طور که در زبان فرانسوی بدان micro-onde میگویند. (البته برخی از ایرانیان از جمله نویسندهی متن بالا به جای مایکرو-ویو بدان ماکرو-ویو macrowave میگویند که به معنای کلان-موج است و کاملا معنای وارون آن را دارد!)
در بندهای دیگر این نوشته نیز همین گونه مشکلها دیده میشود. مثلاً از این که به جای «بلوار» گفته شود «چارباغ» یا به جای دکور گفته شود «آرایه» و به جای دکوراتور گفته شود آرایهگر ابراز تعجب کرده است. اما نکتهای که برای من مهم است روحیه و طرز برخورد این نویسنده (و دیگر همفکران وی) است که به نظر میرسد اساسا ًبا برابرسازی برای واژههای بیگانه و کاربرد برابرهای پارسی مشکل دارد و برایش واژههای انگلیسی «ترجمهناپذیر» اند. و همین برداشت غلط، باعث کاربرد بیاندازهی وامواژههای نالازم میشود.
در زبانهای دیگر (برای نمونه، انگلیسی و فرانسوی) مردمان سخنگو بدان زبانها تلاش زیادی میکنند که واژههای تازهای در زبان خویش بیاموزند و واژههای تازه به کار ببرد. به نظر میرسد در میان ایرانیان هم این تلاش و علاقه هست اما نه برای زبان خودشان بلکه برای همین زبانهای انگلیسی و فرانسوی!