Tuesday, August 27, 2013

استفان پانوسی و برخی از آثار او

سه شنبه ۵/شهریور/١٣٩٢ – ٢٧/آگوست/٢٠١٣

استفان پانوسی (در انگلیسی: Estiphan Panoussi) ایران‌شناس و استاد پیشین دانشگاه تهران در شهریور سال ۱۳۱۴ خ. / سپتامبر سال ۱۹۳۵ م. در شهر سنندج زاده شد و تحصیلات ابتدایی و متوسطه‌ی خود را در ایران و عراق به پایان رسانید. وی از ایرانیان آشوری و مسیحی کلدانی است.

استفان پانوسی در سال ۱۹۵۸ م./ ۱۳۳۷ خ. از دانشگاه پونتیفیچییا (Pontificia) در شهر رُم در رشته‌ی فلسفه لیسانس گرفت و در سال ۱۹۶۱ م. / ۱۳۴۰ خ. از دانشگاه لووِن (Leuven در فرانسوی: Louvain) در بلژیک دکتری فلسفه دریافت کرد. دکتر پانوسی در سال‌های ۱۹۶۱ تا ۱۹۶۴ م. / ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۳ خ. در زمینه‌ی فلسفه‌ی ایرانی در دانشگاه توبینگن (Tubingen) آلمان پژوهش کرد و در فاصله‌ی سال‌های ۱۹۶۴ تا ۱۹۶۶ م. / ۱۳۴۳ تا ۱۳۴۵ خ. نیز در دانشگاه ماربورگ (Marburg) آلمان پژوهش کرد.

دکتر پانوسی علاوه بر زبان سِنایا (Senaya) - که زبان مادری او و از گویش‌های جدید زبان آرامیک (Aramaic) است - به زبان‌های پارسی، کُردی، عربی، آسوری، ایتالیایی، فرانسه، آلمانی، انگلیسی، و سوئدی تسلط دارد. از زبان‌های باستانی نیز به یونانی باستان، لاتین، آرامیک و عبری کتاب مقدس، و آرامیک میانه (سُریانی) تسلط دارد.

سمت‌های دانشگاهی وی تاکنون چنین بوده است:

- از سال ١٩۶۴ تا ١٩۶۶ م. / ١٣۴٣ تا ١٣۴۵ خ.، پژوهشگر دانشگاه «گیسن» (Giessen) آلمان

- از سال ١٩۶٨ تا ١٩٧٢ م. / ١٣۴٧ تا ١٣۵١ خ.، استادیار موسسه‌ی خاورشناسی در دانشگاه آزاد برلین.

- از سال ١٣۵٢ تا ١٣۵٧ خ / ١٩٧٢ تا ١٩٧٨ م.: دانشیار دانشگاه تهران

- از سال ١٩٧٨ تا ١٩٨١ م / ١٣۵٧ تا ١٣۶٠ خ.: استادیار دانشگاه یوتا (Utah) در آمریکا

- از سال ١٣۶٠ تا ١٣۶٨ خ / ١٩٨١ تا ١٩٨٩ م.: استاد بخش زبان‌شناسی و رییس بخش زبان ایتالیایی در دانشگاه تهران

- از سال ١٩٨٩ تا ١٩٩٢ م. / ١٣۶٨ تا ١٣٧١ خ.: استاد زبان عربی در دانشگاه آیخشتات (Eichstätt-Ingolstadt) در بخش باواریای آلمان

- از سال ١٩٩٢ تا ٢٠٠٠ م. / ١٣٧١ تا ١٣٧٩ خ.: استاد زبان عربی در دانشکده‌ی خاورشناسی دانشگاه گوته‌بورگ (سوئدی: Goeteburg در انگلیسی: Gothenburg) سوئد، بازنشستگی در سال ٢٠٠٠ م. / ۱۳۷۹ خ.

- از سال ٢٠٠٠ م. تا کنون (٢٠١٣ م.) / ١٣٧٩ خ. تا کنون (١٣٩٢ خ.): استاد فلسفه در دانشسرای «آنته لوپ ولی» (Antelope Valley College) در کالیفرنیای امریکا.

برخی از آثار وی چنین اند:

- وی در سال‌هایی که استاد دانشگاه تهران بود سه کتاب به نام‌های «مقدمه‌ای بر زبان لاتین کلاسیک»، «مقدمه‌ای بر زبان لاتین»، و «مقایسه‌ی دستور زبان فارسی و زبان ایتالیایی» نوشته است.

- فرهنگ پارسی-لاتین

- گویش مسیحی سِنایا از زبان نو-آرامیک: متن، دستور زبان، و فرهنگ
(نام انگلیسی: The Christian Senaya dialect of Neo-Aramaic: Text, Grammar and Dictionary)

- اثر مهم دیگر وی در زمینه‌ی فلسفه، کتابی است به نام «تاثیر فرهنگ و جهان‌بینی ایرانی بر افلاطون» که در سال ٢۵٣۶ شاهنشاهی (١٣۵۶ خ.) به دست «انجمن شاهنشاهی فلسفه‌ی ایران» در ١۴٧ صفحه چاپ و پخش شده است. این کتاب در سال ١٣٨١ خ. / ٢٠٠٢ م. هم به دست «موسسه‌ی پژوهش‌های حکمت و فلسفه‌ی ایران» بازچاپ شده است.

- جُنگ زبان‌آموزی نو-سُریانی، ویسبادن ١٩٧۴ م/ ١٣۵٣ خ. و کمبریج ١٩٨٢ م. / ١٣۶١ خ.
(نام انگلیسی: Panoussi, E. and R. Macuch: Neo-Syriac Chrestomathy. Wiesbaden 1974, Cambridge, 1982)

- گرایش‌های علمی و فرهنگی ایران: از هخامنشیان تا پایان صفویه، ۱۳۸۳ خ. نشر بلخ در تهران

چند مقاله‌ی وی در زمینه‌ی فلسفه و زبان‌شناسی را می‌توانید در این صفحه بخوانید: صفحه‌ی استفان پانوسی در «درگاه جامع علوم انسانی» ایران

هم چنین می‌توانید در این نشانی مقاله‌ای از وی را به زبان فرانسوی بخوانید درباره‌ی ریشه‌های ایرانی فلسفه‌ی ابن سینا و نیز تاثیرهای ایران بر فلسفه‌ی افلاتون:

La théosophie iranienne source d'Avicenne?
Estiphan Panoussi, Revue Philosophique de Louvain, 1968, Vol. 66, Issue 90, pp. 239-266

و نیز این مقاله: تاثیرات شرقی در فلسفه‌ی یونان

Tuesday, August 20, 2013

درباره‌ی «جمهوری» افلاتون

سه‌شنبه ۲۹/امرداد/۱۳۹۲ - ۲۰/آگوست/۲۰۱۳

نام کتاب معروف افلاتون درباره‌ی فلسفه‌ی سیاسی معمولاً به «جمهور» یا «جمهوری» یا «جمهوریت» ترجمه می‌شود. نام اصلی کتاب به زبان یونانی πολιτεία (به خط لاتین: Politeia) است. این واژه در زبان یونانی صفت polis یا «شهر» است و شاید بتوان آن را «شهرداری» یا «کشورداری» ترجمه کرد. معنای دیگر آن را «امور/حقوق شهروندان» دانسته‌اند. وقتی سیسرون (Cicero)، نویسنده و سیاستمدار رومی این کتاب را به لاتین ترجمه کرد نام آن را Res Publica گذاشت به معنای «چیزهای همگانی» که در واقع به معنای دوم نظر دارد. این ترکیب در زبان‌های فرانسوی و انگلیسی به صورت Republic درآمده است اما در زبان روسی هنوز به صورت республика (به خط لاتین: Respublica) گفته می‌شود.

متن انگلیسی این کتاب را می‌توانید در این نشانی در سایت کتاب‌های رایگان گوتنبرگ بخوانید:

http://www.gutenberg.org/files/1497/1497-h/1497-h.htm

در این کتاب، در دفتر هشتم گفته می‌شود که قدرت انسان‌ها را فاسد می‌کند و شکل‌های حکومتی به ترتیب افزایش فساد عبارت اند از: «سربازسالاری» (timocracy یا timarchy مانند حکومت اسپارتا)، اندک‌سالاری (oligarchy)، مردم‌سالاری (democracy) و حکومت ستمگر (tyrany). (باید دقت کرد که tyrany در آغاز تنها به معنای حکومتی بود که فرمانروا از راهی به جز ارث، به قدرت رسیده باشد اما در دوران‌های بعدی معنای حکومت ستمگر را یافت). در دفتر نهم این کتاب، بهترین ساختار حکومتی را آن می‌داند که «فرزانه-شاه» یا «فیلسوف-شاه» (philosopher-king) بر آن فرمانروایی کند. یعنی از نظر افلاتون و سقراط، بهترین ساختار حکومتی، ساختار پادشاهی است و نه آنچه «مردم‌سالاری» از نوع یونانی خوانده می‌شود. (در «مردم‌سالاری» یونانی در واقع همه‌ی مردم در حکومت نقش نداشتند بلکه demos طبقه‌ی خاصی از مردمان ساکن در شهرهای یونانی بودند یعنی مردان آزاد و زاده‌ی پدرومادری یونانی. به نظر افلاتون در «مردم‌سالاری» یونانی هر کسی تنها به سود خویش می‌اندیشد و در نهایت به خودکامگی می‌رسد)

به نظر من در این نتیجه گیری، افلاتون و سقراط الگوی ایران هخامنشی - به ویژه پادشاهی کورش - و فساد «مردم‌سالاری» یونانی را در نظر داشته‌اند. دلیل این نظر من هم کتاب «کورش‌نامه» اثر گزنفون (Xenophon) است که در آن از کورش به عنوان پادشاهی آرمانی یاد شده است. گزنفون در کتاب‌های دیگرش نیز به یونانیان پیشنهاد می‌کند که از دستاوردهای نظامی و ارتشی ایرانیان تقلید کنند، برای نمونه در کتاب «سردار سواره‌نظام» (در انگلیسی: The Cavalry General) و «درباره‌ی سوارکاری» (در انگلیسی: On Horsemanship). البته وی مستقیم نامی از ایرانیان نمی‌برد زیرا بیشتر سیاستمداران آتن به دلیل‌های سیاسی و خودمحوری و خودخواهی‌شان، به نام ایران حساسیت داشتند. (ن.ک. سردار سواره نظام، بخش ٣ بند ٢؛ نیز بخش ١٢ بند ۵)

درباره‌ی تاثیر فرهنگ و فلسفه‌ی ایرانی بر افلاتون، دکتر استفان پانوسی، ایران‌شناس و استاد پیشین دانشگاه تهران، در سال ۱۳۵۶ خ. کتابی نوشته است به نام «تاثیر فرهنگ و جهان‌بینی ایرانی بر افلاطون» که هنوز آن را نخوانده‌ام.

و باید به یاد داشت که گزنفون شاگرد و دوست سقراط و از هم نسلان و دوستان افلاتون بوده است. (سقراط: زایش ۴۶٩ پ.م. مرگ: ٣٩٩ پ.م. / گزنفون: زایش ۴٣٠ پ.م. مرگ: ٣۵۴ پ.م. / افلاتون: زایش ۴٢٨ پ.م. مرگ: ٣۴٧ پ.م.) و هر سه در دوران شاهنشاهی اردشیر یکم (پسر خشیارشا) زیسته‌اند.

بنابراین باید توجه داشت که «جمهوری» مورد نظر افلاتون با آنچه ما امروزه از شکل حکومتی «جمهوری» می‌فهمیم بسیار متفاوت و شاید هم صد در صد با آن متضاد باشد.

علت آن که در دوران اسلامی، این کتاب افلاتون را به «جمهور» ترجمه کردند آن است که در زبان عربی «جمهور» به معنای «همگان» یا «همه‌ی مردم» است و این همان معنای دوم نام یونانی کتاب است که سیسرون هم بر همان معنا نام لاتین آن را برگزیده است.

(شهاب‌الدین سهروردی، فیلسوف بزرگ ایرانی، نیز به فرمانروایی فرزانگان یا همان «فرزانه-شاه» باور داشت. البته به نظر برخی، نظریه‌ی «ولایت فقیه» نیز برداشتی از همین نظریه‌ی افلاتون بوده است. )

Friday, August 16, 2013

کتاب «سر تا پا شاه»

یک‌شنبه ٢٧/امرداد/١٣٩٢ - ١۶/آگوست/٢٠١٣

در ماه سپتامبر ۲۰۰۸ م / شهریور ۱۳۸۷ خ. همایشی سه روز برگزار شد با عنوان «سر تا پا شاه»: از اسکندر تا شاه شاهان. موضوع این همایش بررسی شاه و شاهی در دوران باستان و دوران میانه است و بیشتر مقاله‌های آن به تاریخ ایران مربوط می‌شد.



نام کتاب: سر تا پا شاه: مطالعه‌های همسنجشی درباره‌ی شاهان و شاهی در دنیای باستان و دوران میانه
Every Inch a King: Comparative Studies on Kings and Kingship in the Ancient and Medieval Worlds
ویراستاران: لینت میتچل (Lynette Mitchell) و چارلز ملویل (Charles Melville)
سال انتشار: ٢٠١٣ م. / ١٣٩٢ خ.
ناشر: بریل (BRILL)
صفحه: ۴۱۲

فهرست مقاله‌های این کتاب چنین اند:

پیشگفتار:
«سر تا پا شاه»: شاه و شاهی در دنیای باستان و دوران میانه
لینت میتچل و چارلز ملویل (Lynette Mitchell)

- تعریف ایزدی در شاهی هخامنشی: نگاهی از بیستون
مارگارت کول روت (Margaret Cool Root)

- «کورش‌نامه»ی گزنفون: تاریخ افسانه‌ای، واکاوی سیاسی و اندیشیدن همراه شاهان ایرانی
کریستوفر تولپین (Christopher Tulpin)

- اسکندر بزرگ: خدایی و فرمانروایی قانون
لینت میتچل (Lynette Mitchell)

- سلوکوس یکم، زئوس و اسکندر
کایل اریکسون (Kyle Erikson)

- ماکیاولی و کورش گزنفون: جست‌وجوی برای مفهوم نوین پادشاهی
والر نیول (Waller Newell)

- فرمانروایی «مجازی»؟ تصویرهای شاهانه در کتاب‌های قانون انگلستان دوران میانه
آنتونی ماسان (Anthony Musson)

- شاه ناهنجار در انگلستان تسخیرشده
لورا اش (Laura Ashe)

- افسانه‌گویی از شهبانوهای زناکار در انگلستان دوران میانه: از اولمپیاس مقدونی تا الیزابت وودویل
جوانا لینسمیت (Joanna Lynesmith)

- شاهی بازتاب یافته در «رخدادنامه»ی فروآسار (Chronicles of Froissart)
پیتر اینزورث (Peter Ainsworth)

- پرداختن و برانداختن تراداد: اتلستان (AEthelstan) و عبدالرحمان سوم و چکامه‌سرایان آنها
شین بابریکی (Shayne Bobrycki)

- شاه به عنوان رعیت، ارباب و الگوی قدرت: مورد آلفونسوی دهم شاه کاستیل
آنتونلا لیوتزو اسکورپو (Antonella Liuzzo Scorpo)

- خدا و قیصر: پویایی در پادشاهی ویزیگوت
اندرو فیر (Andrew Fear)

- «باز هم در راه»: شاهان و سفر و منزلگاه در آلمان پایان دوران میانه
جان برنهاردت (John Bernhardt)

- فرمانروایی از بیرون: فردیدی جدید درباره‌ی نخستین شاهان ترک در ایران
دیوید دوراند-گدی (David Durand-Guedy)

- تصویر شاهانه در ایران دوران مغول
چارلز ملویل (Charles Melville)

- معماری و بازنمایش شاهی در دوران فرمانروایی شاه عباس یکم صفوی
کشور رضوی (Kishwar Rizvi)

بخش‌هایی از این کتاب را می‌توانید در این نشانی در بخش کتاب‌های گوگل بخوانید:

http://books.google.com/books?id=nwiuoKUoyEQC

Wednesday, August 14, 2013

واژه‌شناسی: عدس

چهارشنبه ٢٣/امرداد/١٣٩٢ - ١۴/آگوست/٢٠١٣

دانه‌ای را که در پارسی امروز «عدس» می‌گوییم در پارسی میانه میژوگ (mijug) می‌گفته‌اند. میژوگ در پارسی نو/دری به صورت‌های زیر در فرهنگ دهخدا آمده است: میژو، مِژو، مَژو، مَرجو، مَرجومَک، مَرجُمَک. دکتر حیدری ملایری، شکل‌های دیگر آن در گویش‌های منطقه‌ای را چنین آورده است:

- در طبری و گیلکی: مَرجو، مَرجی، مورجَه، مَرجوم.
- در اَفتَری: مَرجو
- در لکی: نوژی

نام‌های دیگر عدس در پارسی چنین اند: نَرسَک، نَرسَنگ، نَسک، نِشک (در گویش اراک)، دانچه. در کُردی هم بدان نِسک (nisk) می‌گویند و گویا «نوژی» لکی در همین خانواده می‌گنجد. مَرجومَک از پارسی وارد زبان ترکی شده و امروزه در زبان ترکی استانبولی بدان mercimek (مِرجیمِک) می‌گویند.

آن کو ز سنگ خارا آهن برون کشد ------------------ نَسکی ز دست تو نتواند برون کشید (مُنجیک تَرمذی)

گر بخواهم از کسی یک مُشت نَسک ----------------- مر مرا گوید: «خمش کن، مرگ و جسک!» (مولوی - انجمن آرا).

جَسک: رنج و سختی. در اوستایی: yask
مرگ و جَسک: برای بیان نفرین به کار می‌رود.

در سانسکریت هم بدین دانه مَسورا -masura گفته می‌شود. در زبان یونانی کهن بدان lathyros و در لاتین بدان lens/lentis گفته می‌شود. واژه‌ی lens لاتین در فیزیک برای نامیدن چیزی به کار رفته است که در زبان پارسی هم بدان «عدسی» می‌گویند. (البته امروزه به نظر برخی «لنز» با «عدسی» خیلی فرق دارد! بگذریم)

Thursday, August 08, 2013

مستندی درباره‌ی رضا شاه

پنج‌شنبه ١٧/امرداد/١٣٩٢ - ٨/آگوست/٢٠١٣

برآمدن و فروافتادن رضا شاه یکی از موضوع‌های مهم تاریخ معاصر است که متاسفانه به خاطر نگاه‌های جانبدارانه، به خوبی در ایران بررسیده نمی‌شود. به تازگی شبکه‌ی تلویزیونی «من-و-تو» بر پایه‌ی خاستگاه‌های زیر مستندی در همین باره ساخته است.

- «ایران و برآمدن رضا شاه» نوشته‌ی سیروس غنی
- «رضا شاه: از زایش تا پادشاهی» نوشته‌ی رضا نیازمند
- روزنگارهای رضا شاه، شمس پهلوی، و علی ایزدی
- دانشنامه‌ی ایرانیکا
- «تاریخ رابطه‌های سیاسی میان ایران و انگلستان در دوران قدرت رضاشاه» نوشته‌ی علی‌اصغر زرگر
- بایگانی مجله‌ی تایم
- بایگانی تایمز
- مجله‌ی تلاش



حتا اگر با متن و روایت این مستند همراه و همرای نباشیم، ارزش تصویری و تاریخی زیادی دارد زیرا از بایگانی (آرشیو)های تصویری مهم و فراوانی برای بازسازی آن یاری گرفته شده است از جمله:

- خبرهای تلویزیونی آسوشیتدپرس (APTN Archive = Associated Press Television News: www.aptn.com)
- تلویزیون مستقل (ITN Source = Independent Television News: www.itnsource.com)
- بُنداد ملی شنیداری-دیداری فرانسه (INA = Institut National Audiovisuel: www.ina.fr)
- Movietone News
- British Pathe
- Chronos Media
- Critical Past
- بایگانی رادیو و تلویزیون ملی ایران

دیگر مشخصات این مستند چنین اند:
- پژوهش: صبا خویی
- نویسنده: نوید غضنفری
- گوینده و تهیه‌کننده: آرش آشتیانی
- تهیه‌کننده: کیوان عباسی و مرجان عباسی

زمان این مستند یک صد و پنج دقیقه (یک ساعت و چهل و پنج دقیقه) است و می‌توانید آن را در این نشانی نگاه کنید:

http://www.manototv.com/videos/rezashah/vid3758

برای دریافت آن هم می‌توانید به نشانی زیر بروید (اندازه‌ی پرونده: نزدیک ۶۰۰ مگابایت)

http://we.tl/6CTc3BKw5j

Friday, August 02, 2013

واژه‌شناسی: لوز و لوزی و لوزینه

آدینه ١١/امرداد/١٣٩٢ - ٢/آگوست/٢٠١٣

در زبان پارسی میانه بادام را wādām و lawzēnag می‌گفته‌اند. لوزینگ در زبان پارسی نو/دری به صورت «لوزینه» درآمده است و بیشتر به نوعی شیرینی گفته می‌شود که با مغز بادام ساخته شده باشد. لوزینه به صورت «لوز» هم کوتاه شده است.

خرما و ترنج و بهی و لوز بسی هست ---------------------- این سبز درختان نه همه بید و چنار است (ناصرخسرو)
بنگر این هر سه ز خامی رَسته را ----------------- جوز را و لوز را و پسته را (مولوی)

لوزینه: شکر بادام . قسمی شیرینی. حلوا که با کوفته‌ی مغز بادام و عسل یا شکر کنند. هر چیز را گویند از خورش‌ها که در آن مغز بادام کرده باشند و از مغز بادام پخته و ساخته باشند. لوز. حلوایی که در آن مغز بادام انداخته باشند (غیاث اللغات). حلوا که از آرد بادام و شکر کنند:
ز لوزینه‌ی خشک و حلوای تر ----------------- به تنگ آمده تنگ‌های شکر (نظامی)
کودکان را حرص لوزینه و شکر ------------------------ از نصیحت‌ها کُند دو گوش کر (مولوی)
اصطلاح «سیر در لوزینه نهادن» به معنای «فریب دادن» است زیرا برش‌های سیر شبیه خلال بادام است اما مزه‌ی آن فرق دارد. شکل‌های دیگر این اصطلاح «سیر در لوزینه خورانیدن»، «سیر در لوزینه خوردن»، «سیر در لوزینه داشتن»، و «سیر در لوزینه کردن» است.
اندر ایام تو در خوان غرور روزگار ----------------- ناکسان کس شده خوردند در لوزینه سیر (سوزنی سمرقندی)
ناصح دین گشته آن کافر وزیر ---------------------- کرده او از مکر در لوزینه سیر (مولوی)
هست مهر زمانه با کینه --------------------- سیر دارد میان لوزینه (سنایی غزنوی)
در شعرهای نظامی گنجوی و خاقانی شروانی این اصطلاح به صورت «الماس در لوزینه کردن» آمده است:
کآن خوشترین نواله که از دست او خوری ----------------- لوزینه‌ای است خرده‌ی الماس در میان (خاقانی)
به یوسف صورتی گرگی همی‌زاد -------------------- به لوزینه درون الماس می‌داد (نظامی)
اصطلاحی که امروزه «خر چه داند قیمت نقل و نبات» است در گذشته به دو صورت دیگر بوده است یعنی «قدر لوزینه خر کجا داند؟» و «گاو لوزینه چه داند؟»

اگر این شیرینی را با گردو (گوز / جوز) می‌پختند بدان «جوزآگند» (پر شده با گردو) می‌گفتند که به صورت «جوزقند» هم نوشته شده است.

شیرینی لوز را به شکل چارگوش می‌بُرند. از این رو شکلی در هندسه را هم «لوزی» می‌گویند که صفت نسبی «لوز» است. «لوزینَگ» از پارسی میانه وارد زبان عربی شده و به شکل «لوزینَج» درآمده است. واژه‌ی «لوزینَج» از راه اسپانیایی به زبان فرانسوی رفته و از آنجا به زبان انگلیسی درآمده است. امروزه در انگلیسی شکل لوزی را lozenge می‌گویند (در فرانسوی: losange در اسپانیایی: losanje در ایتالیایی: lozanga و در زبان کاتالان: llosange)

در فرهنگ ریشه‌شناسی برخط زبان انگلیسی، آمده که در سده‌ی 14 م. در زبان فرانسوی کهن به نوعی شیرینی چارگوش گفته می‌شده است. اما به خاطر ناآشنایی با زبان پارسی، گمان زده شده است که ریشه‌ی lozenge انگلیسی از راه زبان فرانسوی به زبان‌های کلتی/سلتی یا دیگر زبان‌های باستانی اروپا برسد!