Saturday, May 19, 2012

ریشه‌ی اکس و حساب درم و دینار

شنبه ۳۰/اردیبهشت/۱۳۹۱ - ۱۹/می/۲۰۱۲

محمد پسر موسا خوارزمی در کتاب معروف خود به نام «جبر و مقابله» در بیان مسئله‌ها وقتی می‌خواست مقدار ناشناخته‌ای را بیان کند از اصطلاح «چیز» یا در واقع ترجمه‌ی عربی آن یعنی «شیء» استفاده کرده است. این روش در دیگر کتاب‌های ریاضی و حساب پس از وی نیز به کار رفت و به اصطلاحی جا افتاده تبدبل شد. یعنی مثلا در کتاب «جبر و مقابله» مسئله‌هایی مانند این داریم: «اگر شیءای را در سه بزنند و بر آن ده بیافزایند حاصل بیست و هشت خواهد بود. مقدار شیء چیست؟»

برای معادله‌هایی که بیشتر از یک مقدار ناشناخته یا مجهول داشت دو روش وجود داشته است. ابوریحان بیرونی در کتاب «التفیهم» - که برای ریحانه دختر حسین (حسن) خوارزمی نوشته است - چنین می گوید:

این حسابی است از جبر و مقابله بیرون آورده. و گاهگاه شیءهای مجهول بیشتر از یکی باشند. پس لقب و نام باید کردن تا بنیامیزد. گروهی چون هندوان شیءها را گونه دهند و بگویند «شیء ساده و شیء کبود و شیء زرد و شیء سرخ».
یعنی روش مسلمانان برای معادله‌های چندمجهولی کاربرد «درم» و «دینار» و «فلس» و مانند آن است اما روش هندوان کاربرد رنگ و نوع است.

بهاءالدین مروزی خَرَقی نیز کتاب مهمی در «حساب درم و دینار» داشته است.

وقتی که اروپاییان کتاب‌های ریاضی را از زبان عربی به زبان‌های خود ترجمه کردند به ویژه وقتی مترجمان اسپانیایی این کتاب‌ها را ترجمه کردند «شیء» را به همان صورت نگه داشتند و در خط اسپانیایی آن را به صورت xei نوشتند. حرف ایکس در زبان اسپانیایی آن دوران صدای «ش» می‌داد همان گونه که نام «دُن کیشوته» به صورت Don Quixote نوشته می‌شود. (این نام در زبان فرانسوی به صورت Don Quichotte نوشته می‌شود و با همین تلفظ فرانسوی آن به زبان پارسی درآمده است. امروزه در زبان انگلیسی این نام دن کیهوته خوانده می‌شود.)

بعدها وقتی ریاضیدانان اروپایی تصمیم گرفتند نمادها را به جای عبارت یا نام کامل به کار ببرند، به جای «شیء» هم حرف نخست آن یعنی x را به کار بردند.

البته برخی هم می‌گویند نخستین بار رنه دکارت (René Descartes) فیلسوف و ریاضیدان فرانسوی (درگذشته 1650 م.) حرف‌های x و y و z را برای مقدارهای ناشناخته به کار برد. اما به نظر من، این کاربرد هم به احتمال زیاد پس از به کار رفتن حرف اکس به جای «شیء» بوده است. زیرا «بازپس‌گیری اسپانیا» (در اسپانیایی: Reconquista و در انگلیسی: Reconquest of Spain) - که در طی آن مسیحیان اسپانیایی، مسلمانان و یهودیان را از کشور خود بیرون راندند - نزدیک 150 سال پیش از دکارت به پایان رسیده بود.

Wednesday, May 16, 2012

نظام‌الدین نیشاپوری (نیسابوری)

چهارشنبه ۲۷/اردیبهشت/۱۳۹۱ - ۱۶/می/۲۰۱۲

نظام‌الدین حسن بن محمد بن حسین قمی نیشابوری مشهور به نظام اَعرَج [=لنگ]، ریاضیدان، اخترشناس، فقیه، تفسیرگر و شاعر ایرانی بود. به احتمال زیاد پدر بزرگ وی از اهل قم بود که به نیشاپور کوچید و پدرش و خودش در همین شهر زاده شدند. البته برخی معتقدند که وی مدتی در قم زیسته است و به همین دلیل «قمی» خوانده شده است اما تعبیر درست‌تر همان قمی بودن پدر بزرگ او است. وی نزدیک سال 668 ق. / 1270 م. در نیشاپور زاده شد. آموزش‌های نخستین را در زادگاهش دریافت و در سال 703 ق. / ۱۳۰۴ م. به آذربایجان، مرکز حکومت ایلخانان، سفر کرد. در آذربایجان از شاگردان قطب الدین محمد بن مسعود شیرازی (درگذشته ۷۱۱ ق.) و سپس همکار وی در نپاهشگاه (رصدخانه‌ی) مراغه شد. قطب‌الدین شیرازی خود شاگرد خواجه نصیرالدین توسی بود.

نظام‌الدین اثرهای فراوانی در زمینه‌های گوناگون نگاشته است:

- تفسیر «غرائب القران و رغائب الفُرقان»: درباره شگفتی‌های قرآن که به «تفسیر نیشاپوری» هم شناخته شده است. وی می‌گوید «قصد داشتم این کتاب را در زمانی برابر مدت خلیفگی امیرالمومنین علی (یعنی پنج سال) تمام کند اما در عمل نوشتن آن برابر مدت چهار خلیفه (یعنی 30 سال) طول کشید. این کتاب پیش از سفر نظام به آذربایجان یعنی سال 703 ق. / 1304 م. آغاز شده است.

این کتاب در سال ۱۹۹۶ م. / ۱۳۸۵ خ. در شش جلد و ۳۷۶۲ صفحه به دست انتشارات «دار الکتب العلمیه» در شهر بیروت لبنان چاپ شده است.

- اوقاف القران

- شرح «تحریر المجسطی»: شرحی بر کتاب خواجه نصیرالدین توسی به نام «تحریر المجسطی» است. خواجه نصیر در کتاب خود «المجسطی»، کتاب مشهور بطلمیوس را گسترش داده و به برخی اشکال‌های آن اشاره کرده و راه حل‌های خود را هم پیشنهاده است. نظام این کتاب را در دوم جمادی الاخر سال 703 ق. / ژانویه 1304 م. به دستور استادش قطب‌الدین شیرازی، به نام خواجه سعدالدین ساوجی (درگذشته ۷۱۱ ق.) وزیر اُلجایتو نوشته است.

- شرح نظام بر «الشافیه»: شرحی بر کتاب «الشافیه» در صرف زبان عربی نوشته‌ی ابن حاجب (درگذشته 646 ق. / 1249 م.). این کتاب در نزدیکی سال 707 ق. / 1308 م. به پایان رسیده است.


- کشف حقایق زیج ایلخانی: کتابی به زبان پارسی در شرح «زیج ایلخانی» اثر دیگری از خواجه نصیرالدین توسی. (زیج ایلخانی نیز خود به زبان پارسی است) این کتاب در سال 708 ق. / 1308 م. به پایان رسیده است.

- شرح «مفتاح العلوم»: شرحی بر کتاب سَکّاکی (درگذشته 626 ق. / 1229 م.) این کتاب هم در سال 710 ق. / 1311 م. به پایان رسیده است.

- توضیح التذکره: شرحی بر کتاب «التذکره النصیریه» نوشته‌ی خواجه نصیرالدین توسی در هیات (اخترشناسی). این کتاب در روز نخست ربیع الاول 711 ق/ جولای 1311 م. به پایان رسیده است.

- البصائر فی مختصر تنقیح المناظر: کتابی در شرح کتاب «المناظر» نوشته‌ی حسن ابن هیثم در شیدیک (optics یا فیزیک نور)

- رسالة الشمسیه: کتابی در دانش حساب. گویا این کتاب به خواجه شمس‌الدین پسر خواجه رشیدالدین فضل‌الله تقدیم شده است. احتمالا این کتاب نزدیک 718 ق. / 1318 م. نوشته شده است.

با آن که وی در ریاضیات و اخترشناسی استاد بزرگی بود و از دانشمندان برجسته‌ی نپاهشگاه مراغه بود در دوره‌های بعد بیشتر با کتاب تفسیر قران خود شناخته شده و جنبه‌ی علمی او فراموش شده است. وی در سال ۷۳۰ ق./ ۱۳۲۸ م. درگذشته است.

آقای رابرت موریسون (Robert Morrison) در سال1998 م. / ۱۳77 خ. پایان‌نامه‌ی دکتری خود را در دانشگاه کلمبیا درباره‌ی زندگی علمی نظام‌الدین حسن نیشاپوری نوشت و در سال ۲۰۰۷ م. / ۱۳۸۶ خ. آن را پس از گسترش و پژوهش بیشتر به صورت کتابی منتشر کرده است:



نام کتاب: اسلام و دانش: زندگی‌نامه‌ی نظام‌الدین نیسابوری
Islam and Science: The Intellectual Career of Nizam al-Din al-Nisaburi
نویسنده: رابرت موریسون (Robert Morrison)
ناشر: روتلیج (Routledge)
سال: ۲۰۰۷ م. / ۱۳۸۶ خ.
صفحه: ۳۱۲

فهرست گنجانده‌های این کتاب چنین است:

پیشگفتار

فصل 1: بازسازی آموزش‌های نخستین نیشاپوری

فصل 2: اندیشه‌های علمی نخستین نیشاپوری

فصل 3: اندیشه‌های دینی نخستین نیشاپوری

فصل 4: اخترگویی فراهم‌آورنده‌ی بنیادی برای شناخت قدرت خداوند

فصل 5: اندیشه‌های علمی سپسین نیشاپوری

فصل 6: تاثیر دانش بر اندیشه‌های علمی نیشاپوری

فصل 7: حدود تاثیر دانش بر اندیشه‌های علمی نیشاپوری

نتیجه‌گیری

پیوست الف: تاریخ‌گذاری نوشته‌های نیشاپوری
پیوست ب: اخترشناسی نپاهشی نیشاپوری
پیوست پ: اخترشناسی نگریک (نظری) نیشاپوری

وی در این کتاب بر پایه‌ی کتاب‌های گوناگون نظام‌الدین مسیر زندگی علمی نظام را به دست می‌دهد و نوآوری‌های وی (و استادانش قطب شیرازی و خواجه نصیر) در زمینه‌ی اخترشناسی یا به اصطلاح قدیم «هیات» را نشان می‌دهد. کتاب‌های نیشاپوری پس از وی سال‌ها در مدرسه‌های علمی به عنوان کتاب درسی به کار می‌رفته است. برای نمونه غیاث‌الدین جمشید کاشانی، ریاضیدان و اخترشناس برجسته‌ی ایرانی (درگذشته 832 ق. / 1429 م.) در نامه‌ای به پدرش می‌نویسد که در مدرسه‌ی سمرقند کتاب «تذکره النصیریه» را با شرح نظام‌الدین نیشاپوری خوانده است.

Friday, May 11, 2012

دانش عربی؟

آدینه ٢٢/اردیبهشت/١٣٩١ - ١١/می/٢٠١٢

پس از جستاری که درباره‌ی کتاب «اخترشناسی عربی (!)» جورج صلیبا نوشتم کمی جست‌وجو کردم و به یاد کتاب دیگری در همین زمینه افتادم. خاورشناس نامدار ایتالیایی «کارلو آلفونسو نَلّینو» (Carlo Alfonso Nallino - زاده: ۱۸۷۲ م./۱۲۵۱ خ. و درگذشته: ۱۹۳۸ م./۱۳۱۷ خ.) کتابی دارد با مشخصات زیر:



نام کتاب: علم الفلک: تاریخُه عِند العرب فی القرون الوسطی
نویسنده: کارلو آلفونسو نَلّینو» (Carlo Alfonso Nallino)
زبان: عربی
سال: ۱۹۱۱ م./ ۱۲۹۰ خ.
صفحه: ۳۵۰



کارلو آلفونسو نَلّینو

این کتاب گردآوری سخنرانی‌ها و درس‌های نلّینو به زبان عربی در دانشگاه قاهره در مصر بوده و در سال ۱۹۱۱ م./ ۱۲۹۰ خ. به صورت کتابی به دست دانشگاه پالرمو در ایتالیا چاپ شده است. این کتاب به زبان عربی نوشته شده است و در سال ۱۳۴۹ خ./ ۱۹۷۰ م. به دست زنده یاد احمد آرام با عنوان «تاریخ نجوم اسلامی» به زبان پارسی ترجمه شده است.

نلّینو در فصل دوم درباره‌ی کاربرد «عرب» چنین می‌نویسد:

هر وقت سخن از روزگار جاهلیّت یا آغاز اسلام بوده باشد، شک نیست که کلمه‌ی «عرب» به معنای حقیقی طبیعی آن به کار رفته و مقصود از آن قومی است که در شبه جزیره‌ی معروف به «جزیرة العرب» سکونت داشته‌اند. ولی چون سخن از روزگار پس از قرن اول هجری باشد، این لفظ را به معنای اصطلاحی آن به کار می‌بریم و مقصود از آن همه‌ی اقوام و ملت‌هایی است که در ممالک اسلامی به سر می‌برده و در بیشتر تالیفات خود زبان عربی را به کار می برده‌اند. بدین ترتیب ایرانیان و هندیان و ترکان و سوریان و مصریان و قوم بربر و اندلسیان و جز ایشان، یعنی همه‌ی کسانی که در استعمال زبان عربی در تالیف خود با یکدیگر مشارکت داشته و همه از اتباع دولت اسلامی بوده‌اند، در این نامگذاریِ «عرب» داخل می‌شوند.
به نظر من این نامگذاری بسیار اشتباه است. نلینو در توجیه این نامگذاری نادرست چنین می‌نویسد:
اگر بنا بود لفظ «عرب» را شامل آنها نکنیم، شاید نمی‌توانستیم از علم هیات در نزد اعراب (!) چیزی بگوییم از این جهت که دانشمندان ماهر در این علم از اولاد قَحطان و عَدنان [=نیاکان عرب‌ها] بسیار اندک بوده‌اند. ابن خلدون (درگذشته به سال ۸۰۸ ق/ ۱۴۰۶ م.) در «مقدّمه»ی خود چنین گفته است: «از عجایب آن که بیشتر دانشمندان ملت اسلامی، خواه در علوم شرعی و خواه در علوم عقلی، به جز اندکی همه عجم بوده‌اند. و اگر از ایشان کسی در نَسَب عرب بوده در زبان و تربیت و استادان عجمی بوده است. در صورتی که دین و صاحب شریعت عربی بوده است.»
یعنی خود نلینو هم به این واقعیت تاریخی اعتراف می‌کند که عرب‌های واقعی نقش چندانی در این دانش‌ها نداشته‌اند و حتا سخن ابن خلدون را هم می‌آورد. اما باز اصرار می‌کند که آنها را دانشمندان «عرب» بنامد و ادعا می‌کند در صورتی که از این نامگذاری نادرست استفاده نکنیم شاید نمی‌توانستیم از علم هیات چیزی بگوییم!!

نلینو در ادامه‌ی این استدلال غلط چنین می‌نویسد:
اگر کسی بر این اصطلاح اعتراض کند و بگوید که استعمال لفظ «مسلمانان» درست‌تر و رواتر از استعمال لفظ «عرب» است در جواب می‌گویم این کار به دو سبب نادرست است:

نخست آن که با لفظ «مسلمانان»، ترسایان و جهودان و صابئیان و پیروان دین‌های دیگری که سهم فراوانی در علوم و تالیفات عربی و به ویژه ریاضیات و هیات و طبّ و فلسفه دارند خارج می‌شوند.

سبب دوم آن که لفظ «مسلمانان» مستلزم آن است که از آنچه اینان به زبان غیرعربی مانند فارسی و ترکی تالیف کرده‌اند نیز بحث شود و این از موضوع بحث ما خارج است.

پس شایسته‌تر این است که آنچه را نویسندگان جدید بر آن اتفاق کرده‌اند بپذیریم و لفظ «عرب» را به آن قرار مذکور قبول کنیم که انتساب به زبان کتاب‌نویسی را نشان می‌دهد نه انتساب به قوم عرب را.
به نظر می‌رسد نلینو به خاطر مسیحی بودن خویش، ترجیح می‌دهد سهم «غیرمسلمانان» نادیده گرفته نشود اما اگر سهم «غیرعرب»ها نادیده گرفته شود، مهم نیست! حتا با علم به این که بیشتر این دانشمندان غیرعرب بوده‌اند و خودش در همین بند بدان اعتراف کرده و ابن خلدون هم در کتاب مهم خود این واقعیت را بیان کرده است. اما چون نویسندگان جدید (یعنی «ما اروپاییان» به پیروی از نیاکان اروپایی‌مان که این کتاب‌ها را نادانسته به نام دانشمندان «عرب» به لاتین و دیگر زبان‌های اروپایی ترجمه کردیم) این اصطلاح را برگزیده‌ایم و بر آن اتفاق کرده‌ایم شایسته است که دیگران هم بپذیرند.

البته استاد احمد آرام هم نام کتاب را به «نجوم اسلامی» برگردانده است و هم در پانویس این صفحه یادآور شده است که در متن کتاب از «نویسندگان عربی‌نویس» یا «عربی‌زبان» استفاده کرده است.

نکته‌ی جالب دیگر این که ابن خلدون در کتاب خویش به درستی «علوم عربی» را تنها برای «صرف و نحو» به کار می‌برد.

جورج صلیبا هم در کتاب خویش همین فرض غلط را تکرار می‌کند که منظور از «عرب» هر کسی است که به زبان عربی کتاب نوشته است. به نظر می‌رسد جورج صلیبا می‌کوشد تا جایی که می‌تواند نام ایران را به کار نبرد و به جای آن گاهی از «سرزمین‌های شرقی خلافت اسلامی» یاد می‌کند. وی می‌نویسد که در زمانی که کتاب‌های یونانیان به عربی ترجمه می‌شد سیصد یا چهارصد سال بود که این کتاب‌ها در سرزمین‌های یونانی به فراموشی سپرده شده بودند. باید پرسید پس اگر این کتاب‌ها در ایران و در میان ایرانیان نبودند در کجا بودند؟ در همین رابطه نلینو در کتاب خود می‌نویسد که در دوران خلافت امویان توجه چندانی به دانش نمی‌شد و تنها نوه‌ی معاویه به کیمیاگری و اخترگویی (ستاره‌بینی) علاقه داشت. اما در دوران عباسیان و با انتقال پایتخت به بغداد (در نزدیکی تیسفون، پایتخت ایران) «ناگهان» شکوفایی دانش‌ها آغاز شد. البته در همین بخش باز نلینو به نقش ایرانیان و هندیان اشاره می‌کند ولی همچنان از «دانش‌های عربی» می‌نویسد!

Tuesday, May 08, 2012

آراء گوناگون درباره‌ی زرتشت

سه‌شنبه ۱۹/اردیبهشت/۱۳۹۱ - ۸/می/۲۰۱۲

«نامه‌ی فرهنگستان» نام نشریه‌ی رسمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی است. این نشریه گاهی پیوست یا «ضمیمه»هایی منتشر می‌کند که به موضوع خاصی می‌پردازد مانند گویش‌شناسی یا فرهنگ‌نویسی و مانند آن. یکی از ضمیمه‌های جالب آن ترجمه‌ی سخنرانی/مقاله‌ی یک خاورشناس فرانسوی به نام ژاک دوشِن گیمَن است درباره‌ی زرتشت که در یادنامه‌ی فیلیپ ژینیو (Philippe Gignoux، زاده‌ی سال ۱۹۳۱ م./ ۱۳۱۰ خ.)، دیگر خاورشناس فرانسوی چاپ شده است.



نام کتاب: آراء گوناگون درباره‌ی زردشت
نویسنده: ژاک دوشِن گیمَن (Jacques Duchesne-Guillemin)
ترجمه: آرزو رسولی
ضمیمه‌ی شماره ۱۶ نامه‌ی فرهنگستان
سال: تیر ۱۳۸۳ خ/ ۲۰۰۴ م.

گیمَن پس از پیش درآمدی درباره‌ی زرتشت و تاثیر او بر باورهای دین یهودی (و از آنجا بر دین مسیحی) مانند باور به روز داوری، دوگانگی نیکی و بدی و جنگ کیهانی و ...، به معرفی منبع‌های مربوط به زرتشت مانند گاثاها و یسنا می‌پردازد و سپس به ارتباط هخامنشیان با دین زرتشت اشاره می‌کند. اتفاقا وی به اشتباه هرتسفلد در یکی دانستن گشتاسپ کیانی، پشتیبان زرتشت، و ویشتاسپ هخامنشی، پدر داریوش بزرگ، اشاره می‌کند و آن را «نظر کذایی» می‌داند و می‌گوید هرتسفلد برای رسیدن به مقصد خود، متن‌ها را دستکاری می‌کرد.

در این بررسی ۲۸ صفحه‌ای می‌بینیم که چه گونه اروپاییان در سده‌های پیشین از «ظن خود» یار زرتشت شده بودند. مثلا آبراهام آنکِتیل دوپِرون (Anquetil Duperron) که اوستا را در میان پارسیان هند به دست آورد و با خود به اروپا برد، یا ولتر و نیتچه و دیگران هر کس در زرتشت آنچه خود خواسته دیده است. یکی او را پیامبری یکتاپرست دیده، دیگری او را طرفدار شرک دانسته یا کسی او را «ابرمرد» دانسته است.

این ضمیمه را می‌توانید در سایت رسمی فرهنگستان به نشانی زیر بخوانید:

http://www.persianacademy.ir/UserFiles/Image/zamime_zardosht.pdf

بایگانی شماره‌های پیشین «نامه‌ی فرهنگستان» هم در نشانی زیر است:

http://www.persianacademy.ir/fa/naame.aspx

Friday, May 04, 2012

عربستان و نام خلیج فارس

آدینه ۱۵/اردیبهشت/۱۳۹۱ - ۴/می/۲۰۱۲

پس از شکست قوی‌ترین کشورهای عربی که به ارتش خود می‌نازیدند - یعنی مصر و سوریه و اردن - از اسراییل در جنگ شش روزه در تابستان سال ۱۹۶۷ م./ ۱۳۴۶ خ.، رییس جمهور مصر یعنی جمال عبدالناصر برای جبران شسکت و سرشکستگی خویش و یارانش و برای برگرداندن توجه از اسراییل، ناگهان به یادش افتاد که در این سوی دنیا آبراهی هست که نامش «خلیج فارس» است و چون فلسطین را از دست داده بودند، تصمیم گرفتند به جای آن چیز دیگری به دست بیاورند. از این رو برایش پرسش شد که چرا نام اینجا «خلیج فارس» است و باید نام آن چیز دیگری باشد که به مذاق عرب‌های شکسته خورده خوش بیاید و مرهمی بر دردشان باشد. در حالی که در تمام تاریخ پیش از آن، در همه‌ی نقشه‌های دنیا این آبراهه با نام «خلیج فارس» یا برابر آن در زبان آن کشورها ثبت شده بود. حتا در همه‌ی کتاب‌ها و نقشه‌های رسمی کشورهای نوپای و تازه «استقلال یافته»ی عربی نیز نام این خلیج به صورت «الخلیج الفارسی» آمده بود. از جمله در این نقشه‌ی چاپ کشور عربستان سعودی در سال ۱۹۵۲ م. / ۱۳۳۱ خ.


نقشه‌ی خلیج فارس چاپ عربستان به سال ۱۹۵۶ م.

بیشتر مردم عرب‌زبان حاشیه‌ی جنوبی خلیج فارس تا دهه‌ی ۱۹۷۰ م. / ۱۳۵۰ خ. یعنی نزدیک ۴۰ سال پیش مستعمره‌های بریتانیا بودند و وجود مستقلی از خود نداشتند. (تاریخ «استقلال» امارات: دسامبر ۱۹۷۱ م.؛ جداسازی بحرین از ایران: آگوست ۱۹۷۱ م.؛ «استقلال» قطر: سپتامبر ۱۹۷۱ م.) بنابراین طبیعی است که پیش از شکست عرب‌ها از اسراییل به سال ۱۹۶۸ م.، این نوکشورهای حاشیه‌ی خلیج فارس سندی رسمی نداشته باشند چون وجود رسمی نداشتند. البته این کشورها به جای پذیرفتن واقعیت، برای خود تاریخ‌سازی می‌کنند و کوتاه نمی‌آیند و تاریخ خود را از دوران نوسنگی و یخبندان زمین آغاز می‌کنند!

اکنون که این کشورها به ثروتی دست یافته‌اند گاه با تهدید و گاه با دادن رشوه به کشورهای دیگر و شرکت‌ها و رسانه‌های جهانی می‌کوشند نام جعلی خودساخته‌شان را بر این آبراهه جهانی تحمیل کنند. استدلال ابلهانه‌شان هم این است که بیشتر «کشور»های همسایه‌ی خلیج فارس عرب‌زبان هستند پس نباید نام آن خلیج فارس باشد. با این استدلال، پس نام «اقیانوس هند» هم باید برداشته شود و نام «اقیانوس اطلس» هم باید بشود «اقیانوس انگلیسی» چون انگلستان و ایرلند و کانادا و امریکا به زبان انگلیسی صحبت می‌کنند یا «اقیانوس افریقایی» چون کشورهای افریقایی زیادی با این اقیانوس همسایه‌اند.

به تازگی دولت عربستان چنین تهدیدی صادر کرده است:

وزارت آموزش عالی (؟!) عربستان سعودی، با دادن هشدار به دانشگاه‌های وابسته به این وزارتخانه درباره‌ی استفاده از نام «خلیج فارس»، به کاربردن این عنوان را «اشتباه علمی بزرگی» خواند.
کسی که پایه‌ای‌ترین اصل علمی یعنی بی‌طرفی و مستند بودن و تکیه بر سندها و شاهدهای علمی و تاریخی را نادیده می‌گیرد چه گونه می‌تواند از «اشتباه علمی» سخن بگوید. واقعا که دوران آشفتگی و بی‌سامانی و هرج و مرج و آشوب است! این چه وزارت علوم و آموزش عالی‌ای است که جعل و دروغ و تاریخ‌سازی را «علم» می‌داند و اقرار به واقعیت‌ها را «اشتباه علمی»؟