سهشنبه ۲۰/دی/۱۳۹۰ - ۱۰/ژانویه/۲۰۱۲
همان گونه که از اصطلاح «پانترک» برمیآید، این کسان با چشم پوشیدن از واقعیتهای تاریخی و پذیرفتهی همگانی، همه کس را ترک میدانند و همهی دستاوردها را به ترکان نسبت میدهند. برای آنان پذیرفتنی نیست که ترکان در نقطهای خاص از زمان بر پهنهی تاریخ پیدا شدند و پیش از آن نقشی نداشتهاند و حتا پس از پیدایش بر پهنهی تاریخ، به دلیل شیوهی زندگی کوچنشینی و فرهنگ سادهی خویش، تا چندین سده تنها در بخش خاصی (جنبهی لشکری و نظامی) نقش داشتهاند و تنها پس از همنشینی با دیگر ملتها و در میان مردمان یکجانشین و دارای فرهنگ پیچیدهتر و پیشرفتهتر (مانند ایرانیان و هندیان و چینیان) با جنبههای پیشرفتهتر زندگی اجتماعی و فرهنگ مانند ادبیات و فلسفه و جز آن آشنا شدند و با الگوگیری از این مردمان و در پیش گرفتن شیوهی آنان و تغییر برخی چیزها به مذاق خود، دارای فرهنگ شدند. پیشتر دربارهی تحریف و دروغ پانترکان دربارهی «حکومت هزار سالهی ترکان بر ایران» نوشتهام.
بیشتر ادعاهای تاریخی پانترکان یا تحریف و بدخوانی تاریخ است یا اساسا جعل و بافتن تاریخ است. برای نمونه پانترکان میگویند سومریان - که در هزارهی پنجم پیش از دوران مشترک در منطقهی میانرودان و غرب آسیا زندگی میکردند - ترک بودهاند! حال آن بر پایهی تاریخهای معتبر جهان، ترکان از سدهی پنجم دوران مشترک است که بر پهنهی تاریخ پیدا میشوند.
پیشتر به چند مورد از تحریفهای تاریخی پانترکان دربارهی ایران و تاریخ ایران پرداختهام و پاسخهایی دادهام. اما متاسفانه این گروه چندان با استدلال و تاریخهای معتبر میانهی خوبی ندارند و هر چه یک بار از سوی پیشگامانشان وارد ذهنشان شود دیگر تغییرناپذیر میشود و پیوسته همان را تکرار میکنند.
به تازگی یکی از خوانندگان این وبلاگ خواسته است که به چند ادعای پانترکان دربارهی پیشینهی حضور ترکان در ایران پاسخ بدهم. به نظر من اساسا باید دید منظور این گروه از ترکان کیست؟ آیا منظور «ایرانیان ترکزبان» است یا شهروندان ترکیه یا دیگر قومهای ترکزبان در دنیا مانند اوزبکها و یاقوتها و مانند آن؟ هدف از بحث دربارهی پیشینهی حضور ترکان (یا هر قوم دیگر) در ایران چیست؟ اگر هدف واقعا بررسی تاریخی باشد، متاسفانه بیشتر این گونه نوشتارها فاقد انسجام، صداقت، درستی و دقت تاریخی و زبانی اند و همان گونه که گفتم بیشتر حاصل بدخوانی و بدفهمی و یا تحریف متن تاریخی اند. اگر هم هدف درخواستهای معقول اجتماعی در فضای امروزی باشد، من دوست ندارم وارد بحثهای سیاسی یا اجتماعی شوم اما به نظرم هر ایرانی به صِرف ایرانی بودنش باید دارای حق برابر با دیگر شهروندان باشد فارغ از این که نیاکان واقعی یا فرضی او چند وقت در این کشور زندگی کردهاند و از چه زمانی در اینجا بودهاند و به چه زبانی سخن میگویند.
در وبلاگ پانترکی که خوانندهی گرامی نشانی آن را برایم فرستاده ادعاهایی شده است که به برخی از آنان میپردازم چون پرداختن به همهی آنها تلف کردن وقت و حوصلهی خوانندگان است. پیش از آن که به پاسخ ادعاهای پانترک یاد شده بپردازم یادآوری میکنم که یکی از کتابهای سودمند دربارهی رابطهی ترکان و ایرانیان در دوران پیش از اسلام، کتاب زندهیاد استاد عنایتاله رضا است به نام «ترکان و ایرانیان در روزگار ساسانیان» که به تاریخ پیدایش ترکان در پهنهی تاریخ بر پایهی خاستگاهها و نوشتههای معتبر تاریخنگاران چین باستان و نیز پژوهشهای معتبر انجام شده در اتحاد شوروی نوشته شده است. جالب آن که یک بار یکی از پانترکان همین کتاب را هم تحریف کرده بود که بدان پرداختهام.
در کل، این وبلاگنویس پانترک خواسته نشان دهد که ترکان پیش از اسلام هم در ایران ساکن بودهاند و این که تقریبا همهی تاریخهای معتبر ورود آنان به ایران و ساکن شدنشان در اینجا را دوران پس از سلجوقیان میدانند اشتباه است! وی برای نشان دادن تاریخ حضور ترکان در ایران چند دسته استدلال نادرست میکند:
۱- یکی گرفتن استوره و تاریخ
درست است که بیشتر استورههای بر پایهی واقعیتهایی در دوران پیش از تاریخنویسی و خاطرههای بازمانده از روزگاران دور است اما باید توجه داشت که محتوای استوره به تمامی با تاریخ یکی نیست و تنها با پژوهشهای فراوان تاریخی و زدودن استورهها است که میتوان به اندکی از واقعیت پنهان در استورهها درست یافت.
نویسندهی پانترک استوره را عین تاریخ پنداشته است و جملههایی از چند منبع نقل میکند که در آنها به شخصیت استورهای افراسیاب اشاره شده است. نخست باید یادآوری کرد که افراسیاب و اساسا تورانیان از قوم و تیرههای آریایی و خویشان ایرانیان بودند و هیچ ارتباط نژادی و زبانی با قوم ترکان آلتایی ندارند. این واقعیت از جنبهی زبانی و زبانشناسی (نامهای آنان) و مردمشناسی (رسم و آیین آنان) پیدا است و نیز این که در استورهی فریدون، تور و ایرج (نیاکان تورانیان و ایرانیان) هر دو برادر بودند. از نظر تاریخی، تورانیان را گروهی از سکاهای آریایی دانستهاند. در دورانهای تاریخی بعد، یعنی پس از ورود ترکان به آسیای میانه - که از دوران باستان جایگاه تورانیان بود - در سدههای پنجم و ششم دوران مشترک یا میلادی، ترکان آلتایی با ایرانیان درآمیختند و گروهی از ایرانیان هم مجبور شدند به سوی غرب و به درون ایران بیایند. از این رو در پایان دوران ساسانیان، تورانیان استورهای با ترکان آلتایی یکی دانسته شدند و این موضوع به دیگر کتابهای پس از اسلام، از جمله شاهنامهی فردوسی هم رسیده است. امروزه با پژوهشهای استورهشناسی و تاریخی و بررسی همسنجشی و مقایسهای تاریخها آگاهی بیشتری در این باره به دست آمده است. (برای آگاهی بیشتر میتوانید به مقالهی افراسیاب تورانی در دانشنامهی ایرانیکا نگاه کنید.)
وبلاگنویس پانترک از کتاب «تاریخ قم» یاد میکند و چنین مینویسد:
در جای دیگر، از ساخته شدن رُستاق «انار» توسط ترکان سخن میگوید. به نوشته این مورخ، «انار» نام یکی از نوادگان افراسیاب ترک است که این رستاق را نیز به وی نسبت دادهاند: «رستاق انار، آن را نام نهادهاند به انار بن سیاران بن سهره بن افراسیاب ترکی» (تاریخ قم ص ۶۹)
گفتیم که افراسیاب ترک نبوده است. از آن گذشته، روشن است که این نسبنامهها امروزه اعتبار تاریخی ندارند و با وجود باستانشناسی و زبانشناسی تاریخی و پژوهشهای تاریخی استناد به این که فلان شهر را نوهی افراسیاب استورهای ساخته است بیمعنا است. انگار کسی جایی را پیدا کند و بگوید این همانجایی است که سهراب پسر رستم خاک شده است!
نمونهی دیگری از یکی گرفتن تاریخ و استوره نقل از کتاب «دیوان لغات الترک» نوشتهی محمود کاشغری است که وبلاگنویس پانترک او را «علامه» خوانده است.
یکی دیگر از مولفانی که به حضور ترکان در این مناطق اشاره کرده است علامه محمود کاشغری (قرن پنجم هجری) است. وی در کتاب معروف خود دیوان لغات الترک بعد از اشاره به بنای قزوین توسط دختر افراسیاب مینویسد: «بسیاری از ترکان، قزوین را مرز سرزمین ترکان میدانند. شهر قم ... دختر افراسیاب در آنجا به شکار میرفت» (دیوان لغات الترک، ترجمه فارسی، ص ۵۰۲)
من هم اکنون «دیوان لغات الترک» را در دست ندارم که درستی این عبارت را بررسی کنم. اما اینجا هم باز از ساخت شهر قزوین به دست دختر افراسیاب و شکار کردن این دختر در قم سخن شده و استوره و واقعیت تاریخی یکسان دانسته شده است.
۲- ریشهشناسیهای عامیانهوبلاگنویس پانترک ادعاهایی در زمینهی زبانشناسی و نام شهرها میکند که مستند نیست و برخی ریشهشناسی عامیانه است. برای نمونه در همان مطلب بالا که دربارهی قزوین و قم نوشته، آمده است:
شهر قم (=قوم Qum) نیز در این مرز قرار دارد. چرا که لفظ قُم، در ترکی به معنای ماسه است.
در اینجا شباهت ظاهری قم پارسی با «قوم» (نه قُم) ترکی سبب شده که نام این شهر ترکی دانسته شود. اگر بنا به شباهت باشد، میتوان ادعا کرد که نام قم با فعل «قُم» در عربی به معنای «به پا خیز!» هم یکسان است. پس قم شهری عربی است! در واقع یاقوت حموی در کتاب «مُعجم البلدان» آن را شهری میداند که پس از اسلام ساخته شده است و نامش هم عربی است. اما از این شهر در کتاب
«خسرو کواذان و ریذگی» از دوران ساسانیان نام برده شده است. ریچارد نلسون فرای، استاد بزرگ ایرانشناسی، در کتاب
«دوران زرین ایران» نوشته است که شهر قم در دوران ساسانیان «گمان» خوانده میشده و پس از اسلام به صورت «قم» کوتاه شده است.
نویسندهی پانترک نمونههای دیگری از این ریشهشناسیهای عامیانه میآورد:
بسیاری از نامهای مناطق موجود در عراق عجم و آذربایجان نامهایی هستند که در زبان ترکی دارای معنا هستند و یا نام شخصیتها و قهرمانان ترک را تداعی میکنند. برای مثال نام ساوه نامی است که در فارسی معنای مشخصی ندارد. اما واژه ساوه در تاریخ ترکان دارای یک هویت ویژه است. برای مثال آن گونه که از متون تاریخی پیداست نام پادشاه گؤیتورکها ساوه بوده است. در مقدمه شاهنامه بایسنقری (ابومنصوری) میخوانیم:
« ... و در هنگام که ساوه شاه ترک بر در هری آمذ پیش او شذ بجنگ و ساوه شاه را با نیزه بیفکند» (سبک شناسی بهار، ج ۲، ص ۷)
در شاهنامه فردوسی نیز جنگ ساوه شاه با بهرام چوبین به تفصیل آمده است و تصریح شده است که ساوه شاه، شاه ترکان بوده است. (شاهنامه: ص ۴۶۴-۴۶۰)
نخست آن که شاهنامهی بایسنغری و ابومنصوری یکی نیستند. دوم این که ساوه در پارسی معنا دارد و اگر به فرهنگ دهخدا نگاه میکرد میفهمید که ساوه به معنای ناب است. زر ساوه یعنی زر ناب. شهر ساوه نیز در کنار شهر دیگری به نام آوه بوده است. دیگر این که نام اصلی شخصیتی که در شاهنامه و کتابهای دوران اسلامی به صورت «ساوه» آمده و بهرام چوبین در نبرد او را کشته است «شابه» یا «شابگ» (نظر آرتور کریستنسن) است و ربطی به نام شهر ساوه ندارد.
۳- بدخوانی متنهای تاریخییکی از ایرادها یا شاید مهارتهای (!) پانترکان بدخوانی و بدفهمی عمدی و دانسته و گاه نادانستهی متنهای معتبر تاریخی است. نوشتار این پانترک نیز از این موضوع خالی نیست. برای نمونه:
ابن خلدون - که در جهان به پدر جامعه شناسی مشهور است و یکی از چهرههای ارجمند جهان اسلام به شمار میرود - در تاریخ معروف خود مینویسد: «و فی الکتب ان ارض ایران هی ارض الترک ... فاما علماء الفرس و نسابتهم فیابون من هذا کله: در کتابها هست که ایران سرزمین ترکان است اما دانشمندان و نسبشناسان فارس به کلی این مسئله را انکار میکنند.» (تاریخ ابن خلدون ج ۲ ص ۱۵۴ چاپ موسسه الاعلمی و ص ۱۸۱ انتشارات دارالفکر)
بگذارید متن کامل این بخش از تاریخ ابنخلدون را با هم بخوانیم:
در باب نسبشان [=نسب ایرانیان] میان محققان در این خلافی نیست که آنان از فرزندان سام پسر نوح اند و نام آن جد اعلا که همه بدان انتساب دارند فُرس است. مشهور این است که ایرانیان از فرزندان ایران پسر آشور پسر سام پسر نوح اند. برخی از محققان میگویند سرزمین ایران همان بلاد فُرس است که چون معرب شد آن را اعراق خواندند. و برخی گویند که ایرانیان به ایران پسر ایران پسر آشور نسبت دارند و برخی گویند به عیلام پسر سام.
در تورات از پادشاه اهواز یاد شده که او کدرلاعومر از فرزندان عیلام است. و این ریشهی این سخن است و الله اعلم زیرا اهواز از ممالک سرزمین ایران است. بعضی نیز میگویند که ایرانیان از نسل لود پسر ارام پسر سام اند. و بعضی گویند به امیم پسر لود منسوب اند و بعضی گویند به یوسف پسر یعقوب پسر اسحاق. و بعضی گویند که تنها ساسانیان از فرزندان اسحاق اند. و اینان اسحاق را ویرک گویند و نیایشان منوشهر پسر مشجر پسر فریقس پسر ویرک است. مسعودی این نامها را بدین گونه آورده است و چنانکه میبینی همهی آنها غیرمضبوط اند. و نیز گویند که ایرانیان از فرزندان ایران پسر فریدون اند. و ما در آتیه در این باب سخن خواهیم گفت. و آنان که پیش از او بودهاند بدین نام خوانده نمیشدهاند - والله اعلم - و او نخستین کسی بوده که بر ایران - سرزمین فارس - پادشاهی کرده است و اعقاب او به توارث پادشاهی یافتهاند. سپس خراسان و مملکت نبطیها و جرامقه در تصرف آنان درآمده و قلمروشان از جانب غرب تا اسکندریه و از جانب شمال تا باب الابواب گسترش یافته است و در کتب آمده است که سرزمین ایران همان سرزمین ترک است. اسراییلیان میگویند که ایرانیان از فرزندان طیراس پسر یافث اند و آنان را با برادرانشان فرزندان مادای پسر یافث یک ممکلت بوده است.
اما علما و نسبشناسان ایرانی، هیچ یک از این اقوال را نمیپذیرند و میگویند که ایرانیان فرزند گیومرث هستند و فراتر از او نسبی نمیشناسند. گیومرث در نزد آنان به معنای فرزند گِل است و او نخستین فرزند خاک است و نسب از او آغاز میشود.
اما سرزمینهایی که ایرانیان در آن سکونت داشتند در آغاز سرزمین فارس بود و بدین جهت آنان را فُرس (=فارسیان) خواندهاند.
تاریخ ابنخلدون. جلد اول. ترجمهی عبدالمحمد آیتی. پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. تهران. ۱۳۸۳. صفحهی ۱۶۷ و ۱۶۸
نخست این که در متن عربی ترجمهی درست «علماء فُرس» میشود «دانشمندان ایرانی» است نه «دانشمندان فارس». فارس نام استانی است. در ترجمهی آیتی هم این عبارت به «دانشمندان ایرانی» ترجمه شده است. ابنخلدون هم چنین اشاره کرده است که فارس نام سرزمین است و ایرانیان در عربی فُرس (= ساکنان سرزمین فارس) خوانده میشوند.
دوم این که میبینیم نویسندهی پانترک با نقل یک جملهی ناقص از یک متن بلند دانسته یا نادانسته سخن ابنخلدون را تحریف کرده است و چنان وانمود کرده که انگار خود ابن خلدون هم همین نظر را دارد که ایران سرزمین ترکان است اما دانشمندان ایرانی این مسئله را انکار میکنند. در صورتی که در بخش یاد شده در تاریخ ابنخلدون، نظرهای فراوانی آورده شده است و در پایان گفته شده که دانشمندان و نسبشناسان ایرانی هیچ یک از اینها را نمیپذیرند و خود را از نسل گیومرث میدانند.
دربارهی نام گیومرث باید گفت که امروزه بیشتر به صورت «کیومرث» نوشته میشود اما شکل درست آن به ویژه در زبان پارسی میانه (پهلوی) و در شاهنامهی ویراست دکتر جلال خالقی مطلق به همین شکل گیومرث یا گیومرت است که از دو بخش تشکیل شده است: «گی» همریشه و هممعنا با «زی» و زیستن و زنده و جان؛ و مرت از ریشهی مردن و به معنای میرنده. پس گیومرت یا کیومرث به معنای زندهی میرا است.
نویسندهی پانترک بخشی از تاریخ طبری را هم آورده است و آن را غلط ترجمه و تفسیر کرده است که پیشتر در پاسخ به پانترک دیگری بدان پرداختهام و میتوانید آن را در
این نشانی بخوانید.
خلاصه آن که این پانترک نیز با تکرار یک مشت تحریفها و بدخوانی و بدفهمیها، سخن دیگر پانترکان را تکرار کرده است و به دنبال پژوهش و دست یافتن به واقعیت نبوده است. گویا نوشتار او در چند جای دیگر هم به شیوهی مورد علاقهی پانترکان تکثیر و تکرار شده است.