شنبه ۱۵/فروردین/۱۳۸۸ - ۴/اپریل/۲۰۰۹
سیدعباس سیدمحمدی در مطلبی خواسته است که دربارهی واژهسازی بحث کنیم. متاسفانه سرم خیلی شلوغ است و نمیرسم وارد بحث مفصل بشوم. دو سه روز پیش هم سیدمحمدی در نظری که پای نوشتهی پیشین من دربارهی ریشهشناسی عامیانه گذاشته، نظر داریوش آشوری را دربارهی کارهای دکتر حیدری ملایری نقل کرده است. از این رو میخواهم کمی به این دو مطلب بپردازم.
ابتدا سخن سیدمحمدی را که در وبلاگش نوشته نقل میکنم:
ممکن است آن استاد در زمینهی ساختارهای زبانی بسیار کار کند و اطلاعات واژگانی و ریشهشناسی و دیگر اطلاعات زبانیاش از زبانهای ایران باستان قابل توجه باشد ولی واژهسازیاش غیرشفاف و بدون بخت قبول باشد، مانند استاد دکتر محمد حیدری ی ملایری، که واژهی دیسول در برابر فرمول میسازد، و واژهی نپاهشگاه در برابر رصدخانه میسازد (به راستی، چه ضرورت ادبی یا زبانی یا علمی برای برساختن واژهای به جای «رصدخانه» هست؟) و واژهی هموگش در برابر equation / معادله میسازد. ...
واقعاً وقتی دکتر محمد حیدری ی ملایری ی عزیز واژهی دیسول را در برابر فرمول میسازد، و توضیح میدهد که دیسول از دیس به معنای صورت و شکل است و پسوند اول آن است که در زنگوله و کوتوله و مشکوله و تُنگوله (تُنگ کوچک) و گلوله و گوله و جاشوله (در کُردی = خَر ِ کوچک) است، آیا واقعاً مخاطبان خود را ایرانیان فعلی میداند، یا مخاطبان خود را قومی میداند بازمانده از زمان هخامنشان یا اشکانیان یا ساسانیان، که هنوز سخن گفتنشان این گونه است:
او م دیبریه اُوُن کو خوب نیبـِگ اود رَگ نیبـِگ باریک دانیشن کاماگ کار انگوست اود فرزانیگ ساخوان هِم.
بنده قبلاً هم به جناب عالی عرض کردم، آیا دانستن زبانهای اوستائی و پهلوی و مانند آنها، باید به ما سعهی صدر و دید ِ وسیع تر بدهد، یا هول هولکی هرچی از اوستائی و پهلوی بلد شدهایم بیائیم وارد فارسی ی نوین کنیم؟
به نظر من یکی از ویژگیهای مهم کار دکتر حیدری که سبب شد توجهم به کار او جلب شود همین توضیح و ریشهشناسی واژههای پارسی پیشنهادی است. من با خواندن این ریشهشناسیها به میزان زیادی با زبان خودم بیشتر آشنا شدم. دربارهی ضرورت ساخت واژهها نیز در پیشگفتار فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک به قدر کافی توضیح داده شده است و من قصد تکرار آن را ندارم. میتوانید آن را دوباره
در این نشانی بخوانید.
دکتر محمد حیدری ملایری - اخترشناس و اخترفیزیکدان
نکتهی مهم دیگر در کار دکتر حیدری یاری گرفتن از زبانهای دیگر ایرانی مانند کردی و لری و گیلکی و گویشهای محلی است، کاری که دکتر صادق کیا در دههی ۱۳۴۰ آغاز کرد. من نمیدانم «سعهی صدر و دید وسیع» چه طور در واژهسازی بازتابیده میشود؟ با سری به تایید تکان دادن و ادامهی همان راهی که پیشتر میرفتیم؟ آیا جز این که از دانستههایمان برای ساختن واژههای جدید کمک بگیریم؟ یعنی همین کاری که دکتر حیدری ملایری میکند؟ دکتر حیدری ملایری با دادن نمونههای کاربردهای پسوندها و پیشوندهای فراموش شده در زبان شناخته شده و امروزی (برای نمونه «-اول/-اوله» در کوتوله و زنگوله) دارد به ما نشان میدهد که ما این پسوندها و پیشوندها را در زبان امروزیمان هم داریم. پس میتوانیم آن را در ساختن واژههای نو مانند «دیسول» به کار ببریم. و این صحبت کردن به زبان اوستایی و پهلوی نیست!
من مطمئنم که دکتر حیدری مخاطب خود را مردم زمان هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان نمیداند. مخاطبش من و شماییم که در دنیای امروزی زندگی میکنیم و برای زبانمان دل میسوزانیم و میخواهیم در زمینهی علمی واژهسازی کنیم. (شاید اگر مخاطبش آنان بودند کمتر مشکل داشت! نمیدانم.) کسی نیز نمیخواهد ما به زبانهای کهن سخن بگوییم. مگر وقتی در زبانهای اروپایی از لاتین و یونانی کمک میگیرند میخواهند مردم به زبان رومیان و یونانیان باستان سخن بگویند؟ نمونهای از زبانهای کهن ایرانی نوشتهاید. کاش نمونهای هم از حرف زدن ارسطو و امپراتوران روم مینوشتید و نشان میدادید چه قدر زبان آنان با زبان گفتار روزانهی مردم در امریکا و اروپا نزدیک است. برایتان چند خط اول داستان بوولف (Beowulf) را نقل میکنم که به زبان انگلیسی کهن است یعنی زبان سدهی ۱۱ میلادی (یعنی ۱۵ سده پس از ارسطو. یعنی همان زمانی که فردوسی شاهنامه را سرود):
Hwæt! We Gardena in geardagum,
þeodcyninga, þrym gefrunon,
hu ða æþelingas ellen fremedon.
Oft Scyld Scefing sceaþena þreatum,
این هم متن انگلیسی امروزی آن:
LO, praise of the prowess of people-kings
of spear-armed Danes, in days long sped,
we have heard, and what honor the athelings won!
Oft Scyld the Scefing from squadroned foes,
شادروان دکتر غلامحسین مصاحب در دههی ۱۳۴۰ شجاعانه ساختن فعل بسیط (مانند یونیدن و قطبیدن) را در واژهسازی علمی به کار برد و دکتر حیدری ملایری هم در دههی ۱۳۵۰
مقالهای در همین زمینه نوشت. اما من وقتی میبینم پس از ۳۰-۴۰ سال هنوز هستند کسانی که این کار برایشان سنگین است تعجب میکنم و آن وقت است که میفهمم چرا پیشرفت ما این قدر کند است. این همه دستانداز و تلف کردن انرژی برای چه؟ چرا ما هنوز باید سر این قابلیتهای طبیعی زبانمان برای هم استدلال کنیم؟
اما
پاسخ داریوش آشوری به پرسش سیدمحمدی دربارهی کارهای دکتر حیدری ملایری:
در مورد کار واژهسازی آقای حیدری ملایری پرسیده بودید. باید بگویم که من هم مانند شما ضرورتی برای ساختن واژهی جانشین برای رصدخانه و واژههایی از این دست نمیبینم، آن هم با مایههای دوردست زبانهای کهن ایرانی که جز گروهی کوچک از زباندانان و زبانشناسان با آنها آشنا نیستند. آقای ملایری از مکتب آقای شمس الدین ادیب سلطانی ست. در این مکتب توجه بیشتر به مرفولوژی لغت است و به زمینهی فرهنگی و تاریخی زبان توجهی، یا توجه چندانی، نمیشود.
البته این نکته را نیز باید گفت که کارِ گرانِ آقای ملایری در زمینهی ترمشناسی اخترفیزیک، از نظر به دست دادن مایههای واژگانی برای توسعهی زبان علمیِ فارسی در خور قدردانی ست و در همهی زمینههای علوم طبیعی میتوان از آن بهرهمند شد . همچنین از نظر ریشهشناسی واژگان فارسی بسیار مایهور است و برای واژهشناسان کارامد. اما این که واژگان پیشنهادی ایشان با این روش تا چه اندازه شانس رواج در آن حوزهی علمی را دارد، مسألهای ست که آینده باید داوری کند.
من در مورد این روش حرفهایی دارم که این جا مجال بازگفتن آنها نیست و در ویرایش دوم کتاب «زبان باز» طرح خواهم کرد.
داریوش آشوری از یک سو میگوید نباید دنبال «زبان راحتالحلقوم» بود و نیاز به مایههای زبانی تازه داریم. میگوید باید زبان را کارآمد کرد و واژهسازی را «سیستمانه» کرد. اما از سوی دیگر دربارهی کارهای دکتر ادیب سلطانی و دکتر حیدری ملایری معیارهای خود را به کار نمیبرد و به نوعی محافظهکاری متوسل میشود. آیا این که دکتر حیدری در فرهنگ خود (و نیز ادیب سلطانی در معادلهای خود) به ریشهشناسی و کاربرد واژهها در زبان توجه میکنند و نمونههایی از ریشهها و پسوندها در همین زبان پارسی دری و گویشها و دیگر زبانهای رایج ایرانی نشان میدهند بیتوجهی یا کمتوجهی به زمینهی فرهنگی و تاریخی زبان است؟! یا شاید منطور آشوری از «جنبههای فرهنگی زبان» تن دادن به
«تنبلی زبانی» مردم و
نوواژترسی آنان است که پیشتر دربارهی آن نوشتهام؟
آیا فعل پاییدن و پاستن و پاسبان و ... - که ما در زبان روزمره و گفتار هم به کار میبریم - «مایههای دور زبانی» است؟ فعل نپاهیدن و واژههای نپاهشگر و نپاهشگاه چه اندازه دورند؟ آیا نمایشگر و نمایشگاه نیز زمانی «مایههای دور» نبودند؟ ارتش به جای قشون، دادگستری به جای عدلیه، شهرداری به جای بلدیه، چگالی به جای «دانسیته» و ... نیز زمانی «مایههای دور زبانی» بودند. آیا وقتی در زبانهای اروپایی از «مایههای دور زبانی» لاتین و یونانی باستان برای ساختن واژهها یاری میگیرند کسی چیزی میگوید؟ یا در زبانهای اروپایی این نیاز را پذیرفتهاند که برای واژهسازی به این مایهها نیاز داریم؟ قبلا هم مثال زدم که آیا پیشوند -acro (سر) - که در ساختن واژهی acronym به کار رفته - از مایههای نزدیک زبانی مردم انگلیسیزبان است؟
البته من نمیگویم هر واژهای را که ساخته میشود باید پذیرفت. اما باید معیارهایمان روشن و علمی و یکنواخت باشد. متاسفانه مشکل ما در واژهسازی بیشتر وقتها مشکل فرهنگی است تا زبانی. اگر یک واژهی عجیب و غریب فرنگی را بشنویم بی هیچ درنگی آن را به کار میبریم و گاه مایهی پُز دادن و فخرمان هم میشود که مثلا «بله! من کتابی دربارهی هرمنوتیک خواندهام» و هیچ وقت هم نمیرویم ببینیم این «هرمنوتیک» از کجا آمده است. لابد چون فرنگی است پس درست است. برای بسیاری پراندن واژههای فرنگی نشان شخصیت و پیشرفته بودن و ... است. مثالی را خوانندهای در همان مطلب پیشین نوشته که در ایران گروهی دانشجو نام تیم ورزشی خود را wavelet (موجک) گذاشتهاند! اما وقتی به یک واژهی پارسی برمیخوریم میخواهیم مو را از ماست بکشیم. ناگهان دلشورههای زبانیمان گل میکند و میشویم نگاهبان خستگیناپذیر زبان، زبانی که بیشترمان به خاطر مطالعه نکردن یا بیتوجهی به تاریخ و ادبیات و نوشتار آن، تنها با زیرمجموعهی بسیار کوچکی از تواناییها و مایهها و ذخیرهی واژگانی آن آشنا هستیم. بگذریم....
من که پس از خواندن کتاب «زبان ِ باز» و
در نقدی که بر آن نوشتم گفتم منتظر ویراست تازهی آن خواهم ماند. این پاسخ آشوری انگیزهی بیشتری برای انتظار من خواهد بود.
پینوشت:
دکتر محمد حیدری ملایری یادداشتی در این زمینه فرستاده است که به زودی منتشر میشود.
در
این نشانی منتشر شد.
پینوشت ۲:
دکتر جلیل دوستخواه یادداشتی فرستادهاند که هم در بخش نظر منتشر شده و هم در اینجا به صورت پینوشت منتشر میکنم:
دوست گرامی،
درود.
برداشت من این است:
به باور من، در گفتمان ِ واژهسازی ی فارسی، بیشتر دوستانی که به ساختار ِ واژههای نوپیشنهاده، انتقاد میکنند و آنها را به دور از پسند و پذیرش ِ مردم میشمارند، به ردهبندی ی ِ کاربُردی ی ِ واژگان، رویکردی ندارند.
آشکارست که یکایک ِ واژگان یا همکردهای (ترکیبهای) نوپیشنهاده، از سوی ِ همهی فارسی زبانان به کار برده نمیشود و -- به دیگر سخن -- در گسترهی نیازهای ِ زبانی ی آنان جایی ندارد و هر کس، به دلیلهای گوناگون، با شماری از آنها سر و کار پیدا میکند. تنها بخشی از این واژهها بسامد ِ بالا و همگانی دارند و نه همهی آنها.
هنگامی که فرهنگستان یکم، واژههای پذیرفته و پیشنهادیاش را نشر داد، با واکنش ِ منفی ی بسیاری از کسان که این تَرک ِ عادت و نوآوری ی ناگهانی را برنمیتافتند، رو به رو گردید و حتا نویسندهی پیشروی همچون صادق هدایت، در نوشتهای طنزآمیز به ریشخند آنها پرداخت و نقیضههایی خندستانی برای شماری از آنها ساخت. ( نگا. نوشتههای پراکندهی صادق هدایت). امّا دیری نگذشت که بیشتر واژههای ِ نوپیشنهاده از سوی ِ بیشترین ِ فارسی زبانان پذیرفته شد و کاربردهایی پربسامد در زندگی ی روزمرّه ی آنان یافت و برابرهای پیشین ِ آنها از یادها رفت و در بایگانی ی ِ تاریخ ِ زبان ماند.
در همان حال، برخی از واژههای ِ نوپیشنهاده، مانند ِ دورگو (به جای تلفن) و خودرَو (به جای ِ اتومبیل/ ماشین)، پذیرفته نشد و به زبان مردم، راه نیافت.
واژههای ِ نوپیشنهاده ی ِ امروز هم (خواه از سوی ِ فرهنگستان ِ محافظه کار ِ کنونی، خواه از جانب ِ پژوهندگان ِ پویا و پیشرو ِ ناوابسته)، همین فرارَوَند را از سر خواهند گذراند و سامان ِ گسترش و گزینش بر آنها فرمان خواهدراند
بیشتر واژههای ِ نوپیشنهاده ی ِ کسانی مانند ِ زندهیادان دکتر امیرحسین آریان پور و دکتر غلامحسین مصاحب و نیز آقایان دکتر ادیب سلطانی، دکتر آشوری، دکتر حیدری ملایری و همترارانشان، در زمره ی واژگان ِ ناهمگانی و دارای کاربردهای ویژه در گسترههای ِ دانشی و پژوهشی و فرهنگی، ردهبندی میشوند و هرگاه عموم فارسی زبانان، آنها را نپسندند، حرَجی بر این استادان فرهیخته و دلسوز نیست و چیزی از ارج ِ کوشش و کنش ایشان، کاسته نمیشود. پس باید پذیرفت که «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.» به برکت دست آوردهای ارزنده ی این جویندگان ِ پوینده، زبان فارسی ی امروز بسیار سرشارتر و کارآمدتر از زبان ِ تنگ مایه ی ِ یک سده (و حتا پنجاه سال) پیش ازین است.
«باش تا صبح ِ دولتش بدمد.»
پس بر ماست که در این گستره، مانند ِ همه ی عرصههای فرهنگی، شتابزده و کمحوصله و نزدیکبین نباشیم و افق ِ فراخ ِ زبان ِ ارجمندمان را چشمانداز ِ خود گردانیم و با سینه ی ِ گشاده (یا -- به تعبیر ِ پیشینیان -- «سعه ی صدر») بدین منظر بنگریم. چُنین باد!
بدرود.
ج. دوستخواه