يكشنبه ٢٨/مي/٢٠٠٦-٧/خرداد/١٣٨٥
در مورد ”ستم قوم پارس به تركان“ و روابط قومي و ملي در ايران مطلب جالبي در سايت جمهوريخواهي ديدم به اين نشاني:
بخش اول
ادامهي بخش اول
بخش دوم
ادامهي بخش دوم
Sunday, May 28, 2006
ايران و تركان
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
10:08 AM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ باستان
Thursday, May 25, 2006
آنفلوآنزا
پنجشنبه ٢٥/مي/٢٠٠٦-٤/خرداد/١٣٨٥
يكي از بيماريهاي رايج و شناخته انلفوآنزا (influenza) است. اين واژه مانند بسياري كلمههاي ديگر كه در سدههاي اخير وارد پارسي شده با تلفظ فرانسه است. اصل كلمه لاتين influentia است و در ايتاليايي امروزي اينفلوانتزا خوانده ميشود كه همان influence (تاثير، نفوذ) در زبان انگليسي است. اما نفوذ چه؟ طبق فرهنگ وبستر اروپاييان قديم باور داشتند اين بيماري از تاثير شوم ستارگان است!
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
10:01 AM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی ریشهشناسی , زبان
Saturday, May 20, 2006
گل محمدي
شنبه ٢٠/مي/٢٠٠٦-٣٠/ارديبهشت/١٣٨٥
براي من سئوال بود كه چرا مردم به گل سرخ يا سوري ميگويند گل محمدي؟ تا اين كه ٢٠ سال پيش در يكي از غزلهاي معروف مولانا جلالالدين محمد بلخي اين بيت را ديدم:
اصل گل از عرق لطف مصطفاست ------------- زآن صدر بدر گردد اينجا هلال گل
يعني روزي پيامبر اسلام عرق كرد و وقتي آن عرق بر زمين چكيد گل سرخ پديد آمد!
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
9:39 AM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی ریشهشناسی , زبان
Saturday, May 13, 2006
نامهنگاری پیامبر اسلام
شنبه ١٣/می/٢٠٠۶ - ٢٣/خرداد/١٣٨۵
بعد از نامهنگاری احمدینژاد به جورج بوش پسر بسياری گفتند كه وی خواسته کار پیامبر اسلام را در نامه نوشتن به قدرتهای زمان خود تكرار كند. اما متاسفانه نامهنگاری پیامبر اسلام به قدرتهای زمان خود واقعيت ندارد و جزو برساختههای عربان است.
١) ويل دورانت تاريخنگار معتبر معاصر در جلد چهارم كتاب تاريخ تمدن (عصر ایمان) بخش مربوط به اسلام مینويسد: مورخان اسلامی معتقدند كه پيامبر اسلام نامههایی به سران ديگر كشورها نوشت. يعنی تنها منبع اين موضوع مورخان اسلامی هستند.
٢) آرتور كريستنسن تاريخنگار خبره در تاريخ ساسانيان هيچ یادی از اين نامه در دوران پادشاهی خسرو پرويز نمیكند.
٣) در شاهنامهی فردوسی كه بر اساس خوتای نامگ (كتاب شاهان) سروده شده هيچ نشانی از اين نامه ديده نمیشود. میدانيم در راست گفتاری فردوسي شکی نيست. وی در مورد اشکانيان (پارتيان) میگويد:
از ايشان به جز نام نشنيدهام ------------ نه در نامهی خسروان ديدهام
يعنی حتا با اين كه در خوتای نامگ يا نامهی خسروان چيزی از اشکانيان نديده با اين حال چون مناسب ديده در جای مربوط به دوران اشكانيان چند بيتی كوتاه در مورد آنان سروده است.
پس اگر موضوع به اين مهمی يعنی نوشتن نامه از محمد پيامبر اسلام و مهمترين شخصيت در مذهب رسمی زمان خود به خسرو پرويز يعنی بزرگترين شاهنشاه ساسانی واقعيت میداشت فردوسی حتما در شاهنامه میآورد. و هيچ كس نيز به او ايراد نگرفته كه چرا در شاهنامه در اين مورد چيزی نگفته است.
بنابراين در منابع معتبر خبری نيست.
متن نامهی پيامبر چنين است:
بسم الله الرحمن الرحيم
من محمد رسول الله الی كسرى عظيم الفارس . سلام على من اتبع الهدى و آمن بالله و رسوله و شهد ان لااله الا الله وحده لا شريك له و ان محمد عبده و رسوله. ادعوك بدعاء الله فانی رسول الله الی الناس كافة لانذر من كان حيا و یحق القول على الكافرين. فاسلم تسلم. فان ابيت فان اثم المجوس علیک.
به نام خداوند بخشنده مهربان
از محمد فرستادهی خدا به خسرو، بزرگ ایرانیان. درود بر آن كه پیرو هدايت شود و به خدا و پيغمبر وى ایمان آورد و شهادت دهد كه خدایی جز خداى يكتا نيست و او شریکی ندارد و محمد بنده و فرستاده اوست. تو را دعوت میكنم به دعوت خدا كه من پيامبر خدا به سوى همه كسانم تا زندگان را بيم دهم. اسلام بياور تا سالم بمانی و اگر دریغ كنی گناه مجوسان به گردن تو است.
١) طبق روايتهای اسلامی (در تاريخ تبری و ديگران) خسرو پرويز با خشم نامه را پاره كرد و چند نفر فرستاد تا اين شخص ناشناس را بياورند و تنبيه كنند. وقتی محمد شنيد كه خسرو پرویز نامهاش را پاره كرده گفت خدا سلطنتش را پاره كند. و چند سال بعد هم مسلمانان، ايران را فتح كردند و نفرين پيامبر عملی شد. و هيچ اثری هم از نامه نيست. اما طبق همان روايتهای اسلامی (تاريخ تبری بخش خلافت عمر) وقتی به عمر گفته شد كه به ايران حمله كند از ترس قدرت ايران چنین اجازهای به خود نداد. تا اين كه پس از چند بار شبيخون به دهكدههای مرزی و نديدن واكنش از ايرانيان، جسور شدند و به ايران حمله كردند.
٢) كسانی اين افسانه را ساختهاند كه هيچ اطلاعی از آداب دربار ساسانیان نداشتهاند و گمان میكردند كه دربار خسرو پرويز نيز مانند مسجد پيامبر يا چادر سران قبيلههای عربی است و هر كس میتواند سرش را انداخته و برود پيش پادشاه. درحالی كه شاهان مناطق ديگر كه خراجگزار خسرو بودند برای حضور در دربار ساسانی مدتها بايد انتظار میكشيدند و پس از بار يافتن نيز اجازهی صحبت مستقيم با شاهنشاه را نداشتند چه رسد به عربی بيابانی كه از سوی عرب ناشناس ديگری آمده باشد.
سرگذشت نامههای ديگر در صحت و وجود اين نامه ترديد بیشتری ایجاد میكند:
٣) نامهای به امپراتور روم شرقی هراكلیوس (Heraclius) يا به قول عربان هرقل نوشته میشود. خوشبختانه او به اسلام ایمان میآورد اما در جواب میگويد كه اگر بُطریق (پتريارک Patriarch) بفهمد كه من مسلمان شدهام در روم شورش میشود. برای همین به كسی نگویید!
(تاریخ تبری جلد ۳، ص ۱۱۳۶ - ۱۱۴۲)
٤) نامهی ديگر به نجاشی پادشاه حبشه نوشته شد. سرگذشت اين نامه چنین میشود كه نجاشی نيز به اسلام ایمان میآورد و پسرش را همراه ۶۰ تن از بزرگان حبشه به حضور محمد میفرستد اما كشتی در دريا غرق میشود و همهی سرنشينان كشته میشوند!
نمیدانم اين اعراب مسلمان چه كینهای نسبت به تمام دنيا داشتهاند. سلطنت خسرو كه پاره میشود. پسر نجاشی غرق میشود. خدا به خير كناد!
از ديگر نشانههای كينهی اعراب آن زمان نسبت به ايران آن است كه طبق روايتهای اسلامی وقتی محمد به دنيا آمد ايوان كاخ تيسپون - كاخ خسرو انوشیروان (يا به قول خودشان كسرا!) - ترک برداشت. درياچهی ساوه خشكيد و آتش آتشكدهی پارس خاموش شد. اين همه خرابی و ويرانی برای چه؟
جالب اين كه شخصی كه دانشجوی دكتری تاریخ در دانشگاه تهران است از اين نامههای خيالی سياست بینالمللی پيامبر را هم استخراج كرده! ن.ک.
http://www.al-shia.com/html/far/books/majalat/33/07/02.htm
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
10:19 AM |
پيوند دایمی
1 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ باستان , ساسانیان